عنوان: قواعد / قاعده اصالة الصحة
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بحث اصالة الصحة بود و فصل اول بحث فى الجمله بحث كرديم.

بحث امروزمان در فصل دوم اصالة الصحة است و آن اينكه آيا اين اصالة الصحة اماره است يا اصل عملى؟

مشهور در ميان اصحاب من جمله شيخ بزرگوار و استاد بزگوار ما حضرت امام «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» مى‏فرمايند اينها اصل عملى هستند و تعيين وظيفه در ظرف شك است. براى اينكه چرخ زندگى بچرخد عقلاء و شارع مقدس نظير برائت و نظير استصحاب يك اصل وضع كرده‏اند بنام اصالة الصحة و گفته‏اند اگر نداى قول اين آقا، فعل اين آقا درست است يا نه در ظرف شك، بگو صحيح است، مثل اينكه در ظرف شك اگر نمى‏دانى حكمى هست يا نه، بگو حكم نيست. همين طور كه در برائت تعيين وظيفه در ظرف شك است، اصالة الصحة هم تعيين وظيفه درظرف شك است.[1]

يك اشكال حرف نقضى به شيخ بزرگوار و امثال شيخ بزرگوار است و يك اشكال حلى. اشكال نقضى به مرحوم شيخ اين است كه مرحوم شيخ اصول عمليه عقلائيه قائل نيستند، در فرائد ما يك جا نداريم كه ايشان همانطور كه اصول عمليه شرعيه قائل هستند بگويند عقلاء هم اصل عملى دارند. از همين جهت هم مرحوم آخوند كه ايشان قائل بوده‏اند به اصل عملى عند العقلاء با يك رمز اصولى گاهى اين اصل عقلايى را مى‏آورند به عنوان تعبد عند العقلاء، اما چرا بازش نكرده‏اند و نگفته‏اند ما اصول عقلائيه داريم، نمى‏دانم. اما على كل حال در كفايه هم يك جا نداريم كه بطور صريح همين جورى كه مفصل در باب برائت صحبت كرده‏اند، در باب اصالة الصحة هم صحبت بكنند و بگويند اين اصل مثل برائت است و فرق او اين است كه برائت يك اصل شرعى است و اما اين اصالة الصحة اصل عقلائى است؛ معمولاً نداريم.

اما از آن طرف هم در واقع وقتى برويم در خارج مى‏بينيم عقلاء اين اصول عمليه را بيش از شريعت مقدس اسلام دارند، كه شريعت مقدس اسلام همه‏اشان را امضاء كرده‏اند. من در حجيت ظواهر كه بحث مى‏كردم گفتم هفده اصل عقلايى اول بايد جارى كنيم تا اينكه حجيت ظواهر را درست كنيم و همه اينها اصل عملى عقلايى است، يعنى عقلاء در ظرف شك تعيين وظيفه كرده‏اند و گفته‏اند مثلاً اصالة عدم الخطاء، اصالة عدم النسيان، اصالة عدم الزيادة و اصالة عدم النقيصة و در مقابل اينها اصالة عدم الظهور است كه آن ديگراماره است. اما در مقدمات اين اصالة الظهور، اصالة عدم الخطاء است، اصالة عدم الزيادة، اصالة عدم النقيصه است. يك نامه آمده براى شما، اين نامه ظاهرش حجت است يا نه؟ اين را مى‏گوييم اصالة الظهور، اسم او را هم گذاشته‏ايم اماره. در اين اماره هم بزرگان خيلى صحبت كرده‏اند، گفته‏اند الاصل حرمة عمل بالظن الا ما اخرجه الدليل، اول دليل: روى اصالة الظهور گفته‏اند دليل داريم و آن دليل بالاخره برگشت به اينكه سيره عقلاء داريم اما در اين نامه‏اى كه شما مى‏خواهيد بخوانيد بايد اصول مختلفه‏اى جارى شود؛ احتمال هست اين نامه بعضى از جملات او اشتباه شده باشد. صورت عمد او را كه عمدا كم و زياد كرده باشد آن ثقه بودن بايد او را درست بكند، اصالة الثقه و الااگر ثقه نباشد نه مى‏توانى بگويى عمدا زياد كرده و نه مى‏توانى بگويى كم كرده است. حالا
فرض كنيد ثقه بودن درست شده، نامه بدست او رسيده و راستى مى‏خواهد چيزى بخرد اين اصالة الثقه دارد، اصالة الظهور هم اين عبارات نامه است كه هر لغتى وضع براى معنايى شده، اصالة الظهور دارد، اما اين جمله‏ها كه نوشته است آيا كم شده، زياد شده؟ احتمال هست كه كم و زياد شده باشد، گفته مثلاً سه تُن گندم براى من بخر، احتمال مى‏دهى يك نقطه كم شده باشد، يا يك نقطه زياد شده باشد؛ احتمال مى‏دهى خطاء كرده باشد، سى تُن را سه تُن نوشته باشد.

اين اصالة عدم الخطاء، اصالة عدم النسيان، اصالة عدم الزيادة، اصالة عدم النقيضه و امثال اينها را اگر نداشته باشيم، نمى‏توان اصالة الظهورجارى كرد.

اينها چه اصولى است؟ اصول عقلايى است كه در ظرف شك تعيين وظيفه كرده‏اند براى اينكه زندگى بچرخد.

اين اصالة الصحة و همچنين مابقى اصول مثل قاعده يد، قاعده فراغ، قاعده تجاوز اينها را ما اماره مى‏دانيم؛ همين كه در قاعده يد گفتيم الان هم در اصالة الصحة مى‏گوييم كه اينها را اماره مى‏دانيم. اما شيخ بزرگوار همه اينها را اصل مى‏داند قاعده يد، قاعده اصالة الصحة، قاعده فراغ، قاعده تجاوز را همه اينها را اصل مى‏داند نظير استصحاب. اصل يعنى چه؟ تعيين وظيفه در ظرف شك. آيااين اصالة الصحة را عقلاء دارند يا نه؟ قبل از آنكه شريعتى باشد و قبل از شريعت اسلام آيا غربى‏ها اصالة الصحة دارند يا نه؟ قاعده يد دارند يا نه؟ مسلم دارند.

كه ما گفتيم عمده دليل براى اصالة الصحة اين قاعده استقرار عقلاء است و اينكه عقلاء يك قاعده دارند بنام اصالة الصحة كه شارع اين سيره عقلاء را
امضاء كرده است، پس سيره عقلاء اصالة الصحة دارد. شيخ بزرگوار بايد بفرمايد اصالة الصحه‏اى كه اصل عقلايى است نه اينكه اصل شرعى باشد. و اگر شما هم روايت را قبول كنيد كه «ضع امر اخيك على احسنه» دلالت مى‏كند بر اصالة الصحة، بايد بگوييد ارشاد است. شيخ بزرگوار كه قبول دارند عقل را و مى‏گويند عقل بخاطر اختلال نظام مى‏گويد اصالة الصحة بايد باشد، كه ما مى‏گوييم سيره عقلاء، سيره عقلاء مى‏گويد بايد اصالة الصحة باشد، علت او اينكه اگرنباشد اختلال نظام لازم مى‏آيد. بالاخره قاعده يد و اصالة الصحة كه عقلاء دارند برمى‏گردد بر عمل كردن به اصالة الصحة، به قاعده يد، به قاعده فراغ، به قاعده تجاوز، اين سيره قطعى است.

آن وقت اگرروايت و اجماعى داشته باشيم كاشف و امضاء به عقل است و بيش از امضاء و ارشاد نيست؛ پس در حقيقت روايت نداريم و اصالة الصحة مى‏شود يك اصل عقلايى.

مرحوم شيخ مى‏گويند اين تعيين وظيفه در ظرف شك است. بايد بگويند اصالة الصحة مثل برائت است، برائت شرعى مثل استصحاب است، استصحاب شرعى است، اصالة الصحة عقلايى است. حالا چه شده كه مرحوم شيخ بزرگوار كه همه چيز نشان ما داده در اصول، اين اصالة الصحة يك اصل عملى عقلايى را يادما نداده‏اند؟ نمى‏دانم چه طور شده، آنكه الان مى‏فهمم اين است كه نقضا به مرحوم شيخ عرض مى‏كنيم: شما كه مى‏گوييد اصل است شما كه قائل به اصل عقلايى نيستيد، اصل عملى را شما مى‏گوييد هر چه در ميان عقلاء هست اماره است، شرع است كه اصل عملى دارد مثل برائت، احتياط، استصحاب و اشتغال كه اگر يادتان باشد همه اين برائت و احتياط و اشتغال و استصحاب را ما برگردانديم به اصول عقلائيه كه آنها را هم حتى ما مى‏گفتيم يك اصل عملى عقلايى است نه اصل عملى شرعى. حالا فعلاً در اصالة الصحة مى‏خواهيم بحث كنيم، اگر اصل باشد بايد بگوييم اصل عملى عقلايى است، اما مرحوم شيخ مى‏گويند اصل عملى شرعى است، همچنين استاد بزرگوار ما حضرت امام مدرك چيست؟ بناى عقلاء مدرك است. يك نحوه تهافتى در مسئله پيدا مى‏شود، اصالة الصحة اصل عملى شرعى است، مدرك چيست؟ بناى عقلاء.

اگر بناى عقلاء است، معنايش اين است كه اصل عملى عقلايى است و شارع مقدس او را امضاء كرده است مثل خبر واحد. ما اينجور بگوييم كه خبر واحد شرعى است، دليل چيست؟ بگوييد بناى عقلاء. اين تهافت است. اين معنا ندارد كه بگوييد حجيت خبر واحد شرعى است، اما وقتى بخواهيد دليل بياوريد بگوييد دليل بناى عقلاء است. اگر بناى عقلاء دليل شد، ديگر اصل عقلايى است و وقتى اصل عقلايى شد ما از آنها متابعت كرده‏ايم. همين طور كه خبر واحد را مى‏گويند اماره است، دليل او را هم مى‏گويند بناى عقلاء است، آيات و روايات هم اگر دلالت داشته باشد ارشاد است، امضاى بناى عقلاء است، اينجا هم بايد اين را بگويند. اين اشكالى نقضى ما است به شيخ بزرگوار.

حرف ديگر به شيخ بزرگوار داريم و آن اينكه فرق بين اماره و اصول چيست؟ اگردر قاعده يد يادتان باشد گفتم فرق او به اين است كه در باب اماره شك مغفولٌ عنه است، بايد هم مغفولٌ عنه باشد، الق احتمال الخلاف يعنى وقتى كه دارد عمل مى‏كند به خبر واحد، شك مغفولٌ عنه است، اگر بخواهد شك بيايد بايد به عنوان ثانوى، به يك تصور ثانوى بيايد و الا مردم معمولاً عمل مى‏كنند، به امارات من جمله خبر واحد و ظواهر بدون اينكه شكى در نظر آنها بيايد، در حالى كه يقين هم نيست .مثلاً نامه‏اى كه دارد از دوستش مى‏خواند، گويا دوستش دارد حرف مى‏زند، يعنى شك مغفولٌ عنه است. كه مرحوم شيخ در خبر واحد فرمودند معناى روايات اين است كه صدق العادل، معناى صدق العادل يعنى الق احتمال الخلاف يعنى اين بجاى قطع. اما وقتى دارد نامه مى‏خواند اينجور نيست كه بگويد اين مظنه است، يحتمل الصدق و الكذب و ما او را حمل مى‏كنيم بر صدق، بلكه بطور حجت وار، بطور مطابقت با واقع دارد اينجور مى‏خواند و شك مغفول عنه است. بله بعضى از اوقات يك جمله تندى مى‏بيند، يك جمله مهمى مى‏بيند در آن شك مى‏كند، كه آن شك مغفول عنه متوجه اليه مى‏شود. اين اماره است. اما در اصول عمليه شك متوجه اليه است، براى اينكه تعيين وظيفه در ظرف شك است در موضوع حكم، در اصول عمليه شك است، در امارات موضوع حجت است و شك اصلاً نيست و شك مغفول عنه بايد باشد. اگر ما چيزى را بخواهيم ببينيم اصل است يا اماره بايد ببينيم شك متوجه اليه است يا نه اگر شك متوجه اليه باشد اسم او را مى‏گذاريم اصل. اگرنه، شك مغفول عنه است الق احتمال الخلاف در او آمده، اسم او را مى‏گذاريم اماره. اين يك قاعده است در باب امارات و در باب اصول عمليه.

حالا مى‏آييم در اصالة الصحة؛ مردم كه مرتب در زندگى خودشان كارهايشان را حمل بر صحت مى‏كنند آيا شك مغفول عنه است يا نه؟ اگر شك مغفول عنه است اين اصالة الصحة اماره است و الا اگر شك متوجه اليه است اين اصل است نه اماره. مثلاً لباس شما نجس بوده و به خانم گفتيد نجس است، فردا كه مى‏خواهيد برويد حمام؛ لباس تا كرده را برمى داريد مى‏بريد حمام بدون اينكه احتياج داشته باشيد بپرسيد يا شك كنيد كه آيانجس است يا پاك، اصالة الصحة جارى كرده‏ايد در فعل همسرتان. الان اين صحبتى كه داريم با هم مى‏كنيم، اين صحبت‏هاى ما همه‏اش بطور ناخود آگاه روى اصالة الصحة است، معلوم است كه مسلمان دروغ نمى‏گويد، بنابراين چون دروغ نمى‏گويد حرفها، همه درست است. با هم حسابى صحبت مى‏كنيم و مى‏رويم جلو بدون اينكه شكى متوجه اليه ما باشد تا روى آن شك حكم كنيم. وقتى شك مغفول عنه باشد، بايد بگوييم اصالة الصحة اماره است و كاشفيت دارد، انصافا بخلاف رفع ما لا يعلمون كه شك است و كاشفيت نيست، اما اصالة الصحة بطور ظن كاشف از واقع است. چنانچه اماره و خبر واحد و اصاله‏الظهور كاشف از واقع است. در ايجا هم كاشف است و نمى‏شود ما او را نديده بگيريم و بگوييم اصالة الصحة هيچ كشف ندارد، شارع مقدس روى ظرف شك گفته است بگو صحيح است، من هم مى‏گوييم صحيح. اينجور نيست بينى و بين اللّه‏.

وقتى چنين باشد يعنى شك مغفول عنه باشد، از آن طرف هم ببينيم كاشفيت دارد و كاشفيت او ناقص است، مى‏فهميم بناى عقلاء اين كشف را كشف تام كرده است تعبدا، يعنى گفته است الق احتمال الخلاف، بگو كشف تمام است. اسم او را مى‏گذاريم حجت. لا تنقض اليقين بالشك يعنى لا تنقض الحجة بغير الحجة. اگرشما گفتيد كار اين صحيح است، اگر گفتند چرا؟ مى‏گوييد حجت دارم. اگر به شما بگويند حجت چيست؟ مى‏گوييد بناى عقلاء. اگر بگويند بناى عقلاء چرا اينجورى است؟ بخوبى مى‏توانيد بگوييد اصالة الصحة كشف از اين دارد كه صحيح است، براى اينكه معمولاً كارهاى مردم صحيح است، كشف دارد و اين كشف را بناى عقلاء گفته است تمام است، حجت است. از آن طرف هم شارع مقدس يا با عدم ردع يا با امضاء، امضاء كرده است اين سيره را، پس بنابراين بناى عقلاء را امضاء كرده است شارع مقدس. به اين مى‏گوييم حجت، كه دو بعدى مى‏شود؛ به بُعد پايه نگاه كنيم، عقلايى است، به بُعد امضاء نگاه كنيم، شرعى است. بالاخره خود شارع مقدس به اين خبر واحد عمل مى‏كرده است و به اصالة الصحة عقلاء عمل مى‏كرده‏اند، در مرايى و منظرشان عمل مى‏كرده‏اند و ساكت بوده‏اند.  حالا اين مراد من است كه به شيخ بزرگوار و همچنين حضرت امام مى‏گوييم آقا اين اصالة الصحة كشف دارد، بخلاف استصحاب و برائت كه كشف ندارد بلكه شك است و شك هيچ كاشفيت ندارد، اما اصالة الصحة وقتى انسان كارى انجام بدهد مظنه پيدا مى‏شود كه اين صحيح انجام داده است و اين مظنه حجت نيست، اما بناى عقلاء او را حجت كرده است، يا ضع امر اخيك على احسنه او را حجت كرده است. پس هر كجا شك مغفول عنه است اماره است و هر كجا شك متوجه اليه است مى‏گوييم اصل است و در باب اصالة الصحة شك مغفولٌ عنه است، لذا مى‏گوييم اماره است.

بحث تتمه‏اى اينجا باقى مانده است، ان شاء اللّه‏ مال فردا.

 وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.



[1]- ر. ك: فرائد الاصول، پيشين، ج 2، ص 404؛ حضرت امام خمينى، الاستصحاب مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، تهران، چاپ دوم، 1381، ص 358.