اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث ما درباره رواياتى بود كه دلالت داشت بر
قاعده تجاوز و قاعده فراغ.
بعضى از روايات را خوانديم كه در ضمن بحث،
بحث ديگرى هم جلو آمد كه اين بايد بعد آمده باشد و آن اينكه اين قاعده فراغ و
قاعده تجاوز، علاوه بر اينكه يك قاعده است، دخول در غيرهم در آن شرط نيست و همين
مقدار كه تجاوز از عمل كرده باشد كفايت مىكند. مثلاً در قاعده فراغ گفت: السلام
عليكم و رحمة اللّه و بركاته، هنوز وارد در تعقيب نشده شك كرد سه ركعت خوانده است
يا چهار ركعت، اينجا دخول در غير نيست و اما تجاوز هست، يا مثلاً حمد و سوره را خواند و هنوز نرفته به ركوع شك
كرد كه آيا حمد رادرست خواندم يانه. اينجا هم دخول در غير نيست، آيا اين قاعده
تجاوز دارد يا نه؟
بعضى از روايات را خوانديم كه درجمع بين
روايات گفتيم دخول در غير لازم نيست. حالا بعضى از روايات ديگر را هم بخواهيم و
بعد در اين باره مقدارى صحبت كنيم.
روايت 7 از باب 42 از ابواب وضو كه صحيحه
بكير بن اعين است. روايت صحيح السند است و بسيار بالاست.
«قال: قلت له: الرجل يشك بعد ما يتوضّأ، فال
هو حين يتوضأ قال: اذكر منه حين يشك».
حضرت جواب او را ندادند، اما به جاى جواب يك
قاعده ارتكازى براى او گفتند. وضو گرفتم و تمام شده، حالا شك كردم كه وضو درست
گرفتم يانه، فرمودند در وقتى كه وضو مىگرفتى اذكر بودى ا ز حالا كه بخواهى متذكر باشى؟
البته اذكر دراينجا افعل التفضيل نيست بلكه صفت مشبه است، براى اينكه وقتى شك دارد
كه متذكر نيست معنايش اين است كه آن وقتى كه شك نداشتى، متذكر بودى و الان متذكر
نيستى،پس آن تذكر براى تو حجت است.
اين روايت يك معناى دقيق فلسفى دارد و آن اين
است كه انسان در وقتى كه اراده مىكند وضو بگيرد آن اراده او را وامى دارد صورت
بشويد. وضو را مىداند چيست، شستن صورت، شستن دستها و مسح سر و مسح پاها، مىرود براى
وضو گرفتن. اين اراده است كه اين اراده گاهى متوجه اليها است تا آخر، يعنى در وقتى
كه دارد صورت مىشويد متوجه است كه اراده كرده وضو بگير تا آخر تذكر به اراده
دارد. اين يك صورت است.
صورت ديگر كه براى صد نود و پنج مردم است و
آن اين است كه وقتى اراده مىكند وضو بگيرد، آن اراده مغفول عنه مىشود، اما بطور
ناخودآگاه كار مىكند كه اسم او رامى گذاريم نيت حكميه. در نماز هم اسم اورا
مىگذارند نيت حكميه، يعنى توجه به نيت ندارد، اما اگر از او بپرسند چه مىكنى،
مىگويد وضو مىگيرم. آن اراده اول كه اراده تفصيلى بود، اراده اجمالى مىشود. كه فلاسفه
اسم او را مىگذارند: اراده گاهى تفصيلى است، گاهى اجمالى و علم جمالى در فلسفه
يعنى همين، يعنى چيزى كه هست، اما توجه به او نداريم؛ مىشود ارتكاز. آن ارادهاى
كه كرده بود وضو بگيرد، او را وا مىدارد صورت بشويد، وا مىدارد دست بشويد و مسح
پا و سر كند، در حالى كه توجه به اراده هم ندارد، يعنى اراده متوجه اليه او هم
نيست، اما همان اراده اجمالى، اراده ارتكازى، كار خودش را مىكند، توجه به او
داشته باشيم يا توجه به او نداشته باشيم.
حضرت فرمودند: كه اگر بعد از وضو شك كردى كه
مسح سر را كردى يا نه، بگو مسح سر را كردم. چرا؟ براى اينكه آن اراده اجمالى كار
كرده است و بخواهيد بگويد آن اراده كار نكرده است دليل مىخواهد. همين طور كه اراه
تفصيلى از مراد انفكاك پيدا نمىكند، اراه اجمالى هم معمولاً از مراد انفكاك پيدا
نمىكند.
اين روايت ولو در باب وضو است، اما يك قاعده
كلى به ما مىدهد؛ در باب وضو يا باب غير وضو مىگويد: قاعده تجاوز، قاعده فراغ
حجت است. چرا؟ براى اينكه حين يفعل اذكر منه حين يشك، اين بجاى حين يتوضأ، يتوضأ را
بر مىداريم و يفعل جاى او مىگذاريم. حين يفعل اذكر منه حين بشك. در آن
وقتى كه داشتى فعل را انجام مىدادى آن وقت متذكر بودى متذكر بودى، يعنى در صفح
نفس تو اراده اجمالى بود و آن اراده اجمالى براى تو كار مىكرد و حالا شك دارى كه
آن اراده اجمالى بود يا نبود. معمولاً وقتى انسان اراده بكند، آن اراده در ذهن او
هست و دارد كار مىكند تا عمل را تمام كند، چون اراده كرده بود عمل تمام بشود،
اراده كرده بود وضو بگيرد اراده كرده بود غسل كند، اراده كرده بود نماز بخواند و
اراده نماز يعنى گفتن تمام اذكار نماز،
تمام اجزاء و شرايط او، اراده وضو يعنى مسح سر هم با او است، اراده غسل يعنى همه
اجزاء را بجا آوردن.
روايت از نظر سند خيلى خوب است، از نظر دلالت
هم بسيار عالى است و يك قاعده كلى در باب تجاوز و قاعده فراغ به ما مىدهد و آن
اينكه حين يفعل اذكر منه حين يشك. گفتم اذكر هم همان صفت مشبهاى است كه بسيار از
جاها بصورت افعل، هم در قرآن و هم در روايات و هم دركلمات قوم استعمال مىشود.
مىشود حين يفعل اذكر منه، نه له ذكر منه حين يشك، در وقتى كه شك دارد آن اراده
نيست، براى اينكه عمل تمام شده و در آن وقتى كه عمل تمام نشده آن اراده اجمالى آن
تذكر اجمالى در صفح نفس او بوده است.
يك حرف ديگر هم از روايت استفاده مىشود و آن
اينكه سؤال اين بود الرجل يشك بعد ما يتوضأ، حضرت فرمودند حين يتوضأ اذكر منه حين يشك.
اين علت، آن وقتى را كه داخل در غير نشده باشد و در خود وضو باشد آن را مىگيرد آن
وقتى كه وضو تمام شده و داخل در چيز ديگر نشده سؤال و جواب هر دو را مىگيرد، براى
اينكه الرجل يشك بعد ما يتوضأ ديگر دخل فى غير ندارد، همين مقدار كه فرغ منه. آن
سؤال كرد كه فرغ منه، كه اين اعم بود از اينكه فرغ منه و دخل فى غيره ام لا. حضرت
هم جواب دادند كه بله وضو درست است، براى اينكه حين يتوضأ اذكر منه حين يشك. يكى
اينكه از باب وضو، مىرويم به غير باب وضو يكى هم از قاعده فراغ مىرويم به قاعده تجاوز،
يكى هم اينكه دخول در غير شرط نيست.
ظاهرا همه اينها از روايت استفاده مىشود،
دخول در غير شرط نيست، چون خود سؤال گفت بعد مايتوضأ و نگفت دخل فى غيره، امام هم
فرمودند حين يتوضأ اذكر، مىخواهد دخول در غير باشد يا نباشد، اين علت او را
مىگيرد. او سؤال كرد بعد ما يتوضأ، حضرت فرمودند حين يتوضأ اذكر، كه قاعده تجاوز
را هم مىگيرد. مسح پا دارد مىكند، نمىداند مسح سر را كرد يا نه، آن اراده اجمالى
اين است كه اول مسح سر را مىكند، بعد مىآيد سر مسح پاها، حين يتوضأ اذكر. از باب
وضو هم مىرويم به غير باب وضو، براى اين حين يتوضأ اذكر، اين اراده اجمالى همين
جور كه در باب وضو هست، در باب غسل هم هست، و همين طور در باب صلاة هم هست.
يك بحثى هست كه صلاة يك شهرت بسزائى هم دارد،
يك رواياتى داريم كه قاعده تجاوز در وضو نمىآيد. حالا اگر آن حرفها درست باشد كه قاعده
تجاوز در وضو نمىآيد، اما قاعده فراغ مىآيد. آن روايتها يك تعبد است يك مخالفت
با اين علت پيدا مىكند، اما الان كه بحث مابحث علت است، فرق نمىگذارد بين قاعده
تجاوز و قاعده فراغ و فرق نمىگذارد در باب وضو و باب غير وضو، فرق نمىگذارد كه
داخل در غير شده باشد، يا داخل در غير نشده باشد.
اين روايت هم سندش خوب و دلالتش هم بهتر بود.
روايت ديگرى هم هست مثل همين روايت است، سند
او خوب است، دلالت او هم خيلى خوب است. روايت 3 از باب 27 از ابواب خلل، جلد 5
وسائل:
«محمد بن على بن الحسين باسناده عن محمد بن
مسلم عن ابى عبداللّه عليهالسلام». سند او خيلى خوب است، سند صدوق است به محمد
بن مسلم كه همه اقرار دارند صحيح است.
«انّه قال: اذا شك الرجل بعد ما صلّى فلم يدر
أثلاثا صلّى ام رابعا. (شك بعد از سلام را مىگويند اعتبار ندارد) و كان بقينه حين
انصرف انّه كان قد اتم لم يعد الصلاة».
اگر كسى عقيده داشت كه ركعت چهارم است و سلام
دارد حالا بعد از سلام شك كرد كه سه ركعت خواندم يا چهار ركعت، مىفرمايد لم يعد
الصلاة، نماز درست است. تا اينجا يك سؤال و جواب است راجع به شك سه و چهار و شك بعد
از فراغ از نماز. اما امام عليهالسلام بعد از آنكه فرمودند لم يعد الصلاة يك علت آوردند
و فرمودند: «و كان حين انصرف اقرب الى الحق منه بعد ذلك». فرمودند موقعى كه در نماز بود، آن موقع اقرب به واقع بود تا
الان كه شك مىكند.
اين تقريبا نه بلكه تحقيقا عبارت اخراى همان
روايت است كه فرمود حين يتوضأ اذكر منه حين يشك، يعنى انسان وقتى كه در نماز است
چه مىكند؟ آن اراده ارتكازى مىگويد چه بكن؛ اما وقتى از نماز فارغ شد، آن وقت
اگر شك بكند، آن اراده اجمالى از بين رفته است، بر مىگردد به اينكه نمىدانيم
اراده اجمالى درست كار كرده است يا نه، بگو اراده اجمالى درست كار كرده است.
و بعبارت ديگر آن مىگفت حين يتوضأ اذكر، اين
مىگويد حين انصرف اقرب. اينجا حين يتوضأ هم ندارد، آن در باب وضو بود، اين در
حالى كه در باب نماز است يك قاعده كلى گفت؛ حين انصرف اقرب الى الحق منه بعد ذلك، يعنى
آن اراده اجمالى برايت كار مىكند و اگر بعد از نماز شك كردى كه اراده اجمالى كار
كرد و يا كار نكرد، بگو كار كرده است. چرا؟ چون اقرب الى الواقع است. تو قصد كرده
بودى نماز چهار ركعتى بخوانى، وارد در نماز شدى آن اراده از بين رفت. حالا كه آن
اراده از بين رفته توجه او از بين رفته است، تفصيل او از بين رفته است و اجمال او
بحال خود باقى است، آن اراده در ارتكاز ما هست و دارد كار مىكند. حالا اگر بعد از
نماز شك كردى كه سه ركعت خواندى يا چهار ركعت، بگو چهار ركعت، چون در نماز اراده
كار خودش را كرد.
اين روايت هم انصافا روايت خوبى است. حالا از
نماز تجاوز مىكنيم به غير نماز، براى اينكه علت معمم است. از قاعده فراغ تجاوز
مىكنيم به قاعده تجاوز، چون فرقى نيست بين قاعده فراغ و تجاوز. براى اينكه وقتى
بعد از نماز مىگويى حين انصرف اقرب، وقتى هم رفتى به ركوع و شك كردى كه حمد و سوره
خواندى يانه، همين حرف مىآيد. دخول در غير را هم شرط نمىدانيد، دخول در غير را
هم اتفاقا روايت ندارد، براى اينكه روايت اين بود كه اذا شك الرجل بعد ما صلّى فلم
يدرأ ثلاثا صلّى ام اربعا و ندارد دخل فى غيره. گفت السلام عليكم و رحمة اللّه و
بركاته، شك كرد كه سه ركعت خواندم يا چهار ركعت. حضرت هم فرمودند حين انصرف اقرب،
دخول در غير شرط نيست.
از همه اين روايتها اينجور استفاده مىكنيم
ولو اينكه بعضى از اين روايتها دخل فى غيره داشت، مثل روايت زراره، يعنى روايت 1
از باب 23، از باب خلل، كه حضرت فرمودند: «يا زرارة اذا خرجت من شىء ثم دخلت فى
غيره فشكّك ليس بشىء». دخول در غير بود. روايت اسماعيل بن جابر هم، دخول در غير
بود، فرمودند: «كل شىء شك فيه مما قد جاوز و دخل فى غيره فليمض عليه». اين دو تا
روايت دخول در غير داشت، ولى مابقى روايات هيچ كدام دخول در غير نداشت، يعنى روايت
محمد بن مسلم كه فرمود: كلما شككت فيه مما قد مضى فامضه كما هو»، دخول در غير
نداشت. اين دو تا روايت هم كه الان خوانديم، دخول در غير نداشت، يكى روايت 2 از
باب 42 از ابواب وضو، يكى هم روايت 3 از باب 27 از ابواب خلل.
حالا آيا تخصيص بدهيم به اين سه روايت آن دو
روايت را يا نه؟ در ضمن بحثها گفتيم نه، چرا؟ به سه دليل: يكى اينكه با هم مثبتات
هستند، منافات با هم ندارند، يكى از آن روايات مىگويد وقتى تجاوز كردى و داخل در
غير شدى شكك ليس بشى، يكى هم مىگويد وقتى كه عمل تمام شد و شك كردى شكك ليس
بشىء، منافات با هم ندارد تا اينكه تخصيص بدهيم و حمل مطلق بر مقيد كنيم.
حرف ديگر اينكه گفتم اين قيد غالبى است، چون
معمولاً شك بعد از دخول در غير است. مثل اينكه مىرود به ركوع، شك مىكند حمد و
سوره را خواندم يانه. از نماز فارغ مىشود شك مىكند كه درست خواندم يانه و هنوز عمل
تمام نشده شك كند. اين فرد نادر است. معمولاً قاعده تجاوز دخول در غير است. گفت
السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته. معمولاً بايد اللّه اكبر، اللّهاكبر بگويد
و هنوز اللّه اكبر نگفته است شك كند، فرد نادر است، چون قيد، قيد غالبى مىشود
گفتهاند ديگر قيديت ندارد.
سوم اينكه از عموم علت، از اين كه حضرت براى
حجيت قاعده تجاوز و قاعده فراغ علت آوردهاند: حين يتوضأ اذكر منه حين يشك، حين
انصرف اقرب منه حين يشك، اين علت است كه دخول در غير را شرط نمىداند. به همين
مقدار كه از عمل فارغ شده باشى، شك بكنى، حين يتوضأ اذكر منه حين يشك، حين يفعل
اقرب منه حين يشك.
يك روايت هم داريم كه دخول در غير را شرط
نمىداند و مىگويد همين مقدار كه هوى الى الركوع باشد كفايت مىكند، يعنى دخول در
مقدمات آن. روايت هم يك مقدار به ما استفاده مىدهد كه دخول در غير لازم نيست.
حالا مدرك ما تمام شد، فصل اول هم كه دخول در غير هم مىخواهيم يانه، آن فصل هم
تمام شد.
فصل دوم ما كه براى بحث فردا است اينكه آيا
قاعده تجاوز و فراغ اصل است يا اماره است؟ اصل عقلى است يا اصل شرعى؟ اگر بگوييم
اماره آيا اماره شرعى است يا اماره عقلى، ان شاء اللّه جلسه بعد صحبت مىكنيم.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد.
-محمد بن حسن حر عاملى، وسائل الشيعة،
20 جلد چاپ اول، اسلاميه تهران، 1403 هـ.ق ج 1، ص 332، باب 42، از ابواب الوضوء، ح
7.
-محمد بن حسن
حر عاملى، وسائل الشيعه، پيشين، ج 5، ص 343، باب 27، ازابواب الخلل الواقع فى
الصلاة، ح 3.