اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث اين بود كه يك
رواياتى داريم كه در قرعه سهم محق معلوم است و ما مىدانيم كه قرعه سهم محق را
نمىدهد، يعنى از قرعه تعيين واقع نه خواستهايم و نه مىخواهيم. امارات هم اينطور
نيست، اصول عمليه هم اينطور نيست در حالى كه امارات مقدم بر اصول عمليه است، اصول
عمليه مقدم بر قرعه است و ما نداريم، حتى علم خودمان كه ادعا بكنيم صددرصد مطابق
با واقع است. يقينهاى ما هم گاهى مخالف با واقع است، چه رسد علم و علم ما چه دقى
باشد، چه فلسفى باشد، باز خيلى از آن مخالف باواقع است و همچنين امارات كه بسيارى
از اينها مخالف با واقع است، اصول عمليه بسيارى از آن مخالف با واقع است و اينها
معلوم است كه نه در مقام اين است كه بگويد موافق واقع و اينكه امارات واقع درست كن
است، واقع بين است، واقع نما است. وقتى چنين باشد، قرعه معلوم است چنين نيست. لذا
چه بگوييم؟ گفتم مسأله به اندازهاى مشكل است كه زراره در او مىماند و نتوانسته
جواب آن رواياتى كه مىگويد سهم محقق، نتوانسته جواب بدهد و فرار از جواب كرده و
بالاخره اسم او را گذاشته سهم مبيح.
من ديروز عرض كردم
اگر ما واقع را ببينيم و بسنجيم، ببينيم آنجا كه جاى قرعه است، همانجا هم جاى استخاره
است. اگر تفويض الامر الى اللّه بشود، يعنى استخاره بشود، يعنى توجه الى اللّه
هم باشد علاوه بر قرعه، پروردگار عالم مصلحت را تاييد مىكند از همين جهت هم در يك
روايت مىخوانيم استاد بزرگوار ما علامه طباطبائى هم مىفرمودند: اگر كسى استخاره
بكند و عمل به استخاره نكند خذلان مىآورد، بعد خذلان را معنا مىكردند كه يگر خدا به او اعتناء ندارد و آنجا كه بايد خوب
بيايد بد مىآيد و آنجا كه بايد بد بيايد خوب مىآيد و بالاخره يك چيز اتفاقى
مىشود، ايشان مىفرمودند اين اثر وضعى است كه مخالفت كند با استخاره.
اگر ما در باب
قرعه اين را بگوييم كه اگر راستى تفويض الامر الى اللّه شد و قرعه كشيده شد يعنى
اگر استخاره شد، سهم محقق تعيين مىشود، يعنى آنچه مصلحت است تعيين مىشود. اين را
من خيال مىكنم بهترين توجيهها باشد كه سهم محقق، يعنى اين آقا بواسطه تفويض
الامر الى اللّه و قرعه و استخارهاش يك حق پيدامى كند و سهم اين را بايد
پروردگار عالم بدهد و مىدهد، يعنى آنچه مصلحت او است، خوب مىآيد و اگر مصلحت او
نيست، اين كار بد مىآيد. اگر هم قرعه باشد اگر مصلحت باشد كه به او برسد، مىرسد
و اگر هم مصلحت نباشد، نمىرسد. ظاهرا اگر هم كسى بگويد اينجور سهم محقق را معنا كردن
خلاف ظاهر است، ماهم قبول داريم، اما بهتر از فرمايش مرحوم امام است كه سهم محقق
را معنا مىكردند - به قرينه آن روايات - يعنى منكر و مدعى معلوم مىشود، كه آن
منكر بايد قسم بخورد و اين خيلى تاويل است. و مىدانيم سهم محقق به اين معنا كه
واقع نما باشد، نيست، پس سهم محقق را بايد يك تاويلى براى او بكنيم و من خيال
مىكنم بهترين تاويلها همين تاويل
ماباشد.
پس آنچه مسلم است
در شيعه اينكه استخاره هست و كسى كه منكر استخاره بشود، منكر يك ضرورت در شيعه شده
و استخاره هم واقع نما نيست، آن هم مسلم است در شيعه، اما مصلحت نما هست، آن هم
مسلم است در روحانيت شيعه.
من دو سه تا روايت
را به او تمسك كردم كه مرحوم سيد بن طاووس در اين امان الاخطار نقل مىكندو اين
روايتها اگر چه مرسل است، اما يكى از آنها كه ديروز گفتم، روايت از نظر سند اشكال
ندارد، براى ا ينكه سيد بن طاووس از جوامع اوليه گرفته است، معلوم مىشود آن جامع
ابن مقدام پيش او بوده است. حالا بنا شد اين سه روايت را امروز بخوانيم ببينيم اين
ادعاى ما را اين سه روايت به ما مىدهد يانه. يكى روايت 19 از باب13 از ابواب
كيفية الحكم احكام دعوى بود:
«على بن موسى بن
طاووس فى كتاب امان الاخطار و فى الاستخارات». مرحوم سيد بن طاووس دو تا كتاب
نوشته است: يكى مختص استخاره، و در آنجا ادعاى
اجماع كرده است و ادعاى ضرورت در مذهب كرده است روايات نقل كرده است كه ما استخاره
داريم يكى هم امان الاخطار. «نقلاً من كتاب عمرو بن ابى المقدام، عن احدهما عليهما
السلام». و روايت را از جامع ابن مقدامگرفته است، از جوامع اوليه. «فى المساهمة».
امام باقر عليهالسلام اينجور فرمودند: «يُكتب»، در يك رقعهاى مىنويسد: بسم
اللّه الرحمن الرحيم اللهم فاطر السموات و الارض، عالم الغيب و الشهادة (تا
مىآيد. آن آخر) انك على كل شىء قدير، ما شاءاللّه لاقوة الاباللّه صلى اللّه
على محمد و آله، ثم تُكتب ما تريد فى الرقعتين». يعنى دو تا كاغذ يكى را مىنويسد
براى چيزى و يكى را مىنويسد براى چيزى. ظاهرش اين است كه در يكى اين دعاء را
مىنويسد، شايد هم ننويسد، بخواند حالا چه بنويسد و چه بخواند، «ثم تكتب ما تريد
فى الرقعتين و تكون الثالثة عقلا، ثم تجير السهام»، يك سومى هم تهيه مىكند، آن سومى
براى اشتباه اول و دومى به هم، اين عقلاً بمعناى ما التبس است، يعنى سومى براى
اينكه اولى و دومى با هم اشتباه بشود، آن وقت آن سومى را هيچى در او نمىنويسد.
حالا اين يك طرز او است، اين سه تا را با هم مخلوط مىكند.
«فايما خرجت عملت
عليه»، هر كدام كه بيرون آمد به همان عمل بكن، يعنى يكى از رقعهها را باز كن ببين
چى است، هرچه هست به آن عمل كن.«و لاتخالف»،
مخالفت هم نكن، حالا كه قرعه را كشيدى حتما بر طبق او عمل كن. «فمن خالف لم يصنع
له». و اگر كسى مخالفت قرعه و استخاره هم بكند، خير براى او ندارد، «لم يصنع له».
اين همان خذلان مرحوم علامه طباطبائى «رضوان اللّه تعالى عليه» است، كه ايشان
معنا مىكردند به اينكه استخاره او فايدهاى ندارد، لم يصنع له را ظاهرا مرحوم
علامه اينجور معنا مىكردند. اما اين اطلاق دارد معنايش اين است كه اين ديگر خير
ندارد، انسان خير نمىبيند. مرحوم علامه طباطبائى مىفرمودند خير ندارد در
استخاره. «و ان خرج العقل رميت به». اگر آن سومى آمد، معلوم است آن را مىاندازد
دور. اگر اول و دوم آمد هرچه آمده به او عمل بكن، اگر نوشته خوب است، به آن عمل
كن، نوشته بد است، به آن عمل نكن، اگر هم اغذت سفيد است كه بينداز دور. كه اين يك معناى
ديگر هم بايد به او بشود، يعنى نه خوب و نه بد، در باب استخاره يك ميانه هم داريم،
كه اينها ديگر در قرآن هم نيست و اينها كه در قرآن خوب و بد نوشته شده است بيجا
است و از عوام مردم اضافه كردهاند اينها را، من جمله خوب و بدها.
از جمله چيزهايى
كه اضافه كردهايم، اين ركوعها است كه توى قرآن ما هم چند آيه كه مىخواند، يك
ركوع مىنويسد و شأن نزول او يك دروغ و تهمت است. لذا قرآن ما يك چيزهاى بيخودى
دارد كه بدعت روى قرآن شريف است و ما طلبهها بايد جواب بدهيم و خيلى كارها بايد
بكنيم و از جمله زنده كردن قرآن از اين نظرها و اين قرآنها چون چاپ عثمانى بوده و
اينها آمده در ميان ما. حالا خوب و بدها كه چيزى نيست، حالا اگر كسى ذوق استخاره
داشته باشد از قرآن ممكن است ميانه بفهمد، يا خوب بفهمد، يا بد بفهمد و آن خيلى
مشكل است، يك ملاى مفسر مىخواهد و الا هر كسى كه نمىتواند اين ادعا را بكند.
لذا استخاره از
قرآن هم انصافا كار مشكلى است اما آنكه مرحوم شيخ بهائى در كشكول نقل مىكنند،
مىفرمايند استخاره از تسبيح ازطرف حضرت
ولىعصر وارد شده، اگر كسى سه تا صلوات بفرستد و يك قبضه تسبيح بگيرد و دو تا دو
تا بشمارد، اگر دو تاآمده بد است و اگر يكى آمد خوب است. ايشان مىفرمايند اين
بهترين استخارهها است و بعضى از بزرگان هم كه خدمت آقا رسيدهاند فرمودهاند اگر
امر مهم باشد ترك او را هم بكند، اگر ترك او خوب آمد، ميانه است و اگر ترك او بد
آمد، حتما انجام بدهيد.
لذا «ضمن خالف لم
يصنع له، و ان خرج العقل رميت به» معناى او اين است كه هيچى، يا معناى او اين است
كه نه خوب و نه بد، اين على الظاهر همين معناى اول است، يعنى آن ديگر براى تو كار
نمىكند.
روايت 20: «و فى
امان الاخطار عن الصادق عليهالسلام قال: از جازمات سيد بن طاووس است، البته روايت
مرسل است. «من اراد ان يستخير اللّه فليقرأ لحمد عشر مراتٍ». آن روايت مساهمه را
داشت، اين روايت استخاره را دارد و مرحوم صاحب وسائل مثل اينكه استخاره و قرعه را
يك چيز فهميده است، لذا در اين ده بيست روايت گاهى روايت مسامحه نقل مىكند، گاهى
روايت استخاره، مرحوم سيد بن طاووس هم از قرعه و استخاره يك چيز فهميده، گاهى در
آن امان الاخطار مساهمه نقل مىكند، گاهى روايت استخاره، معلوم مىشود كه يك چيز
است. بلكه يك چيز ديگر هست و آن بين الاثنين است و آن قرعه بايد باشد نه استخاره،
الااينكه آن هم مىتواند استخاره كند؛ بين دو نفر اين است، اين باغى كه قسمت شده
بالاى او را او بردارد، يا اين، استخاره هم مىشود بكند، يعنى يك كدام استخاره
مىكند كه من بالا را بردارم يانه. ولى در بين الاثنين كه روايت قرعه هم بين
الثنين است و در استخاره كار فردى است. عمده اين بود كه فرق بين قرعه و استخاره را
به اين مىگذاشتم كه قرعه توجه الى اللّه لازم ندارد و مىگفتم قرعه يك امر
عقلايى است و ما تابع عقلاء هستيم، اما در باب استخاره حتما توجه الى اللّه
مىخواهد و عقلاء استخاره ندارند. آن توجه الى اللّه مىخواهد و اين دعاهاى اين
جورى چه استخاره از قرآن و چه استخاره از تسبيح اينها از باب مصداق است، سه تا
صلوات توجه الى اللّه است، و عنده مفاتح الغيب توجه الى اللّه است، اين دعاها هم
كه در اين دو سه روايت است توجه الى اللّه است.
«من اراد ان
يستخير اللّه فليقرأ الحمد عشر مرات، و انا انزلناه عشر مرات، ثم يقول: اللهم انى
استخيرك لعلمك (تا مىآيد تا آن آخر) ثم ياخذ كفا من
الحصى او سبحتك»اين در خصوص
استخاره است و آن اين است: همانطور كه نشستهاى يك چنگ ريگ بردارى و اين ريگها را
يكى يكى، دو تا دو تا بشمارى. قرار دادى است، مثلاً قرار مىكنى كه يكى يكى
مىشمارم، اگر دو تا آمد بد باشد، اين
نمىشود، اما دو تا دو تا بشمارى خوب است، اگر دو آمد، بد باشد، و اگر يكى آمد خوب
باشد يا تسبيح را دست مىگيريم و اينجورى استخاره مىكنيم.
روايت 21: «قال فى
روايت آخرى». باز هم اين از مرسلات امان الاخطار است. «يُقرء الحمد مرةً و انا
انزلناه احدى عشر مرةً، ثم يدعو الدعا الذى ذكرناه و يقارع هو و آخر». اين مختص به
قرعه است، دو تا با هم قرعه كشى مىكنند. «و يكون قصده انّنى متى وقعت القرعة على
احدهما اعمل عليه». مىگويد خدايا
قرعه بنام هر كه در آمد، مال او است.
من خيال مىكنم
اين روايتها شاهد باشد بر اينكه سهم المحقق يعنى چه و اينكه در استخاره و قرعه
مصلحت هست كه طبق اين مصلحت بايد عمل شود و الا لم يصنع له، پروردگار عالم اگر
توجه الى اللّه باشد و همچنين در استخاره، مصلحت را مى نماياند، چنانچه اگر در
قرعه توجه الى اللّه نباشد، مشكل را حل مىكند اما ديگر مصلحت تمام نيست. بحث
فردا كه بحث آخر است راجع به يك روايتى است كه خلاف قاعده است راجع به قرعه.
و صلى اللّه على
محمد و آل محمد
- عنوان كتاب
اين است:«فتح الابواب بين ذوى الالباب و بين رب الارباب فى الاستخارات».
-كتاب پيشين، ص
192، ح 20.
-كتاب پيشين، ص 192، ح 21.