عنوان: صحیح و اعم(7)
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

در باب صحیح و اعم مرحوم آخوند در آخر کار یک فرمایش دارند این فرمایش خیلی مفید است در فقه هم سیال است اگر چه نتیجه‌ای‌ که می‌خواهند بگیرند مربوط به صحیح و اعم است و آن نتیجه شان قابل خدشه است. اما اصل مطلب، مطلب فوق العاده مهمی است و آن این است که اجزاء و شرایط منقسم می‌شود به سه قسم، اجزاء و شرایط مال ماهیت، اجزاء و شرایط مال فرد، اجزاء و شرایط به عنوان ظرفیت، شارع مقدس یا عرف مردم، فرقی نمی‌کند.

شارع مقدس گاهی می‌گوید که رکوع جزء نماز است یا وضو شرط نماز است به این می‌گوییم اجزاء و شرایط مال ماهیت. یعنی آن ماهیت اختراعیه، آن عنوان «صلاه» مرکب از ده جزء است یک جزء آن رکوع است اول تکبیر است آخر آن تسبیح. یا این که آن ماهیت اختراعیه، یک مقدمه دارد و مقدمه‌اش‌ این است که قبلاً باید وضو بگیرد این مال ماهیت است یعنی ماهیت اختراعیه، از اجزائش، رکوع، از شرایطش وضو است و فرق بین جزء و شرط هم این است که اگر امر را وی شیء آورد به این می‌گوییم جزء و شرط هم این است که اگر امر را روی شیء آورد به این می‌گوییم جزء اما اگر امر روی شیء نیامد به آن می‌گوییم شرط. یعنی وقتی بخواهیم مقارنات نماز را بشماریم(یعنی اجزاء) می‌گوییم اوله التکبیر، آخر التسلیم، یعنی شارع مقدس نماز را لحاظ کرده است به عنوان اوله التکبیر، آخر التسلیم، یک عنوان از آن گرفته، گفته: «صَلَّ» که آن لحاظ یعنی امر، آمده روی اوله التکبیر و آخره التسلیم.

گاهی نه، قید هست اما نه به عنون این که لحاظ شده باشد و امر روی آن آمده باشد بلکه به عنوان شرطیت گفته است این نمازی که اوله التکبیر و آخره التسلیم. است باید وضو داشته باشد، باید رو به قبله باشد که به این می‌گوییم «مقدمات نماز» نمی‌گوییم مقارنات نماز که از نظر فلسفه، مرحوم حاجی سبزواری(رضوان الله تعالی علیه) خیلی عالی با یک جمله می‌فرمایند که گاهی قید داخل است به این می‌گوییم جزء گاهی قید خارج است اما تقید داخل است به این می‌گوییم شرط. به قول ایشان می‌گویند :«تقید جزءٌ و قیدٌ خارجی» می‌گوید: نماز با وضو؛ اما کی وضو؟ قبلا، قبلاً وضو بگیر و آن وقت نماز بخوان، این نماز با وضو باید باشد، تقید باید داشته باشد، ضیق می‌شود نماز بدون وضو و نماز با وضو دو تا نماز است اما قید، خارج از نظر لحاظ یا از نظر خارج، اما تقید داخل، «تقید جزءٌ و قیدٌ خارجی» خُب،  به این می‌گویند جزء و شرط، هر دو انی جزء و شرط مربوط به ماهیت است. یعنی گاهی قید داخل در ماهیت است که بهش می‌گوییم جزء مثلاً آن سه الله اکبر بعد از نماز که بعد از نماز السلام علیکم و رحمه الله و برکاته است این خارج از ماهیّت است، این نه جزء است نه شرط است، اما رکوع داخل در ماهیت است. خُب،  این جزء است. تقید به وضو این داخل در این ماهیت است پس این وضو شرط است که آن شرایط را توی فقه اسمش را گذاشته‌ایم‌ مقدمات نماز و آن اجزاء را اسمش را گذاشته‌ایم‌ مقارنات نماز. لذا توی رساله های عملیه هم این جوری است که به عنوان مقدمات نماز، می‌پرسند مقدمات نماز چند تا است؟ شش تا، مقارنات نماز چندتاست؟ دوازده تا است. خُب،  اینها مربوط به ماهیّت .

گاهی به ماهیّت مربوط نیست ،جز فرد است، شرط فرد است. یعنی آن فرد نماز، آن نماز با عوارض مشخصه‌اش‌، آن عوارض مشخصه یا جزء است یا شرط است. مثل قنوت، قنوت درنماز جزء الفرد است این جزء ماهیّت نیست لذا جزء فرد است، یعنی چه؟ یعنی اگر یک نماز با قنوت آمد، نماز خیلی عالی است و اما اگر این نماز بدون قنوت آمد فرد دیگری آمده، اما آن فضلیت را ندارد.خب این نماز می‌شود جزء الفرد جزء الفرد یعنی چه؟ یعنی نما دو تا فرد داریم یکی افضل یک فاضل، آ« افضلش با قنوت است ؛ آن فاضلش بدون قنوت است. اگر قنوت را آورد نماز آمده، قنوت هم نیاورد نماز آمده، اگر قنوت را آورد یک فرد کاملی از آن ماهیّت آمده، اگر قنوت را نیاورده یک فرد فاضلی، یک فرد غیر کاملی از آن ماهیّت آمده، پس افضل و غیر افضل را می‌بریم روی فرد، کامل و اکمل را می‌بریم روی فرد؛ و اما ماهیّت، قنوت جزئش باشد. خُب، ، اگر قنوت جزئش باشد معنایش این است که اگر نیاورد نماز باطل است. ماهیت نیامده اذا انتفی الجزءإنتفی الکلّ. خُب،  نماز باطل است از همین جهت هم ظاهر پیدا نمی‌شود یا شاذ است این که جزء الفرد و شرط الفرد واجب باشد.

قنوت جزء نیست وقتی جزء نباش یک کسی نمازخواند با قنوت نماز آمده یک کسی هم نماز خواند بدون قنوت، با هم نماز است، ماهیت آمده.

یعنی نماز بدون قنوت و نمازبا قنوت اینها دو فرد است از آن کلی هستند یعنی کلی به تمام معنا در آن موجود است. هذه صلاه در حالی که قنوت ندارد، قنوت هم می‌آوریم می‌گوییم هذه صلاه اما مثل زید و عمرو هر دو دو فرد کلی است یکی عالم است یکی جاهل.

به این علم زید توی فلسفه توی منطق می‌گوییم عوارض مشخصه توی اصول و توی فقه می‌گوییم جزء الفرد به عبارت دیگر عوارض مشخصه را که توی منطق داریم توی اصول یا توی فقه بیاوریم اسمش را می‌گذاریم جزء الفرد، شرط الفرد.

اگر نماز با آن شرط یا جزء نیامده و صحیح باشد به این می‌گوییم شرط الفرد و جزء الفرد، اگر فاسد باشد به این می‌گوییم جزء ماهیت، شرط ماهیت مثل قنوت این جوری است که اگر نیامد نماز آمده ماهیت آمده لذا ماتی به مطابق با مامور به شده مأموریه به ساقط شده، اگر هم آمد باز مأتی به مطابق با مأمور به شده، ساقط شده اما یک میرزا عبدالإضافه، اضافه خوب بر این اضافه شده، قنوت گفتم مثل علم و جهل اگر گفت که «جئنی برجل» شما زید را ببرید جئنی برجل ردست است مأتی به مطابق با مأمور به است. اگر عمرو را هم ببری همین طور است الا این که اگرزیدی که عالم است، مؤدب است، فعال است ببری، خُب،  خیلی کار خوبی کرده‌ای‌ بهت می‌گوید: بارک الله و اما اگر زید جاهل را ببری، زید بی ادب را ببری، زید تنبل را ببری، جئنی برجل آمده و نمی‌تواند بگوید که گفتم: مرد؛ چرا مرد نیاوردی؟ زن که نیست مرد است. تکلیف آمده بارک الله رویش نیست. برای خاطر این که آن علم جزء نبود، شرط نبود این را آورد، به این می‌گوییم که جزء الفرد، بعضی اوقات هم شرط الفرد است، شاید مثل نماز اول وقت این شرط الفرد باشد یا نماز در مسجد شرط الفرد باشد و امثال این‌ها. دیگر این راخودتان درست بکنید هر کجا که از عوارض مشخصه است به عنوان جزئیت، یعنی لحاظ شده، می‌گوییم جزء الفرد هرکجا نه، می‌گوییم شرط الفرد. ولی علی کل حال دیگر اگر آمدیم روی جزء الفرد، شرط الفرد دیگر باید بگوییم: الافضل فالافضل، باید بگوییم اکمل و کامل، یعنی اگر آن چیزی که گفته است بیاوریم افضل را آورده‌ایم‌، اگر نیاوریم فاضل را آورده‌ایم‌، برمی‌گردد به این که هرکجا شرط الفرد گفتیم برمی‌گردد به شرط مستحبی و این شرایط مستحبی یا شرایط واجبی، اجزاء مستحبی، اجزاء واجبی به همین برمی‌گردد، هر کجا میگوییم جزء واجب، یعنی جزء ماهیّت ؛ هر کجا میگوییم جزء مستحب، یعنی جزء الفرد هر کجا می‌گوییم شرط واجب یعنی جزء ماهیّت هر کجا می‌گوییم جزء مستحب یا شرط مستحب یعنی جزء الفرد و شرط الفرد اینهم ظاهراً می‌گشود گفت

لذا نمی‌توانیم پیدا کنیم یک چیزی واجب بشد اما این جزء الفرد باشد شرط الفرد باشد اگر واجب باشد یا جزء ماهیّت است یا شرط ماهیّت است دیگر خواه ناخواه می‌توانیم اینجور تقسیم بکنیم، بگوییم که اجزاء و شرایط یا واجب است، همه‌اش‌ مربوط به ماهیات است، یا مستحب است همه‌اش‌ مربوط به عوارض و خارج و افراد است آن وقت همه مستحبات توی نماز را چه شرط، چه جزء اسمش را می‌گذاریم شرط الفرد، جزء الفرد و همه واجبات نماز را چه شرط، چه جزء می‌گوییم شرط ماهیّت، جزء ماهیّت. این دو قسم، شرط و جزء ماهیّت شرط و جزء فرد.

یک قسمت دیگر داریم، شرط و جزء به عنوان ظرفیت که یادم هست در عروه بعضی اوقات ایشان راجع به مثلا قنوت همین را می‌فرمایند، می‌فرمایند که این قنوت ظرفش نماز است، خودش مستحب است اما ظرف واجب است که به این می‌گویند جزء ظرفی یا شرط ظرفی. حالا آن جزء و شرط واجب باشد یا این که مستحب باشد، دیگر این نه مربوط به ماهیّت می‌شود نه مربوط به فرد می‌شود. اگر کسی قنوت را به عنوان ظرفیت بگوید معنایش این است که اگر نماز بدون قنوت آورد نماز تام الاجزاء و الشرایط آورده، اما یک مستحب از دستش رفته که مربوط به نماز نیست و اما اگر با قنوت آورد یک تام الاجزاء و الشرایط آورده، یک مستحب تام الاجزاء و الشرایط آورده و اگر با قنوت آورد دو تا مستحب آورده یکی نماز وتر خوانده، یکی هم مستحب در مستحب. قنوت خوانده، لذا فرقش هم این است که اگر قنوت بخواهد بخواند اما توی نماز وتر نه، همینجوری، مثلا شما نشسته‌اید‌ همین جور می‌خواهید یک قنوت بخوانی، نمی‌شود برای این که جزء الفرد باشد، نمی‌شود ظرف و مظروف هم باشد نمی‌شود و اما توی نماز قنوت می‌خوانی خُب،  می‌شود حالا جزء الفرد باشد می‌شود؛ به عنوان ظرفیت هم باشد، می‌شود. برای این که آنکس هم که ظرف می‌گوید، می‌گوید: در این ظرف مستحب است، در این ظرف واجب است و اما اگر آن ظرف نباشد سالبه به انتفاء موضوع می‌شود نه واجب می‌شود نه مستحب و توی فقه ما زیاد آمده که بعضی اوقات می‌گویند که واجب در واجب در مستحب مثلاً اگر کسی قنوت نماز وتر را لازم بداند چنانچه بعضی از فقهاء لازم دانسته‌اند‌ این می‌شود واجب در مستحب ؛ یعنی اگر این مستحب را خواندی آن واجب باید بیاید. شرایط ماهیتش هم همین طور است اگر کسی نماز شب بخواهد بخواندخب نماز حتما رکوع می‌خواهد، سجده می‌خواهد، تشهد می‌خواهد بدون آنها که اصلاً ماهیت جور در نمی‌آید و بعضی اوقات هم ظرف و مظروف، ظرف می‌شود واجب مظروف می‌شود مستحب. گاهی مظروف می‌شود واجب ظرف می‌شود مستحب، اما مشهور آن که خیلی در خارج واقع می‌شود این که مستحب در واجب یا مستحب در مستحب است.

فرق بین جزء و الفرد، و جزء به عنوان ظرفیت این است که اگر کسی قنوت که مستحب است این را جزء ماهیت بداند، جزء ماهیت مستحبی یعنی جزء الفرد بداند حالا اگر کسی نماز بخواند با قنوت یک نماز تام الاجزاء و الشرایطی، یک نماز اکملی آورده است و اما اگر نماز بخواند بدون قنوت یک نماز کامل آمده اکمل نیست. کامل است برای خاطر این که جزء الفردش نیامده یعنی آن زینتش نیامده، نماز درست است اما کامل است نه اکمل. به این می‌گوییم جزء الفرد اما اگر ظرف و مظروف گرفتیم، اگر کسی نماز بدون قنوت بخواند یا نماز با قنوت بخواند هردو کاملند، اکمل و کامل نیستند، هر دو کاملند، الا این که این علاوه‌براین‌که یک مستحب به جا آورده یا علاو برا ین که واجب آورده یک مستحب در واجب هم بجا آورده دو مستحبه شده، به آن می‌گوییم جزء و شرط فرد به آن می‌گوییم جزء و شرط ظرف.

 مثلاً راجع به قنوتش حالا چونکه قول کم داریم که شرط الفرد باشد اما راجع به سایر مستحبات مثلاً در رکوع واجب است بگوید سبحان ربی العظیم و بحمده اما مستحب است یک صلوات هم بفرستد؛ حالا این صلوات نه جزء فرد است نه جزء ماهیّت است، بلکه مستحب در واجب است یا مستحب در مستحب است. این اذکاری که در نماز آمده مثلاً تکرار ایاک نعبد و ایاک نستعین اینها همه باید بگوییم جزء فرد نیست جزء ماهیّت هم نیست بلکه به عنوان ظرف است و مستحب در واجب یا واجب در واجب یا واجب در مستحب.

خب این بحث را تا اینجا مرحوم آخوند بطور فشرده فرموده‌اند‌ علی هم هست اشکال هم ندارد در فقه هم داریم؛ از اول فقه تا آخر فقه هم بعضی اوقات بدرد می‌خورد اما حرف خوبی هم که باز مرحوم آخوند اینجا دارند این است که می‌فرمایند این بحث صحیح و اعمی مربوط به ماهیّت است نه مربوط به جزء الفرد یا جزء الظرف باشد خُب، اینهم حرف خوبی است برای این که بحث صحیح  و اعم معنایش این است که اگر این نماز بدون جزء آمد آیا واقعاً صحیح  است یا نه؟ خُب،  اگر جزء الفرد باشد حتماً صحیح  است، اگر عنوان ظرفیت باشد حتما صحیح  است، می‌خواهیم صحیحی باشیم، می‌خواهیم اعمی باشیم، آیا مصداق توی خارج اسمش نماز است یا نه؟ اگر نماز بدون وضو بود این نماز است یا نه؟ این بحث است و این مربوط به ماهیت می‌شود باید شرط ماهیت باشد تا بگوییم که آنکه توی خارج است آیا نماز است یا نه و اما اگر شرط فرد باشد خُب،  می‌دانیم نماز است، صحیحاً نماز واقع شده است، عرفاً نماز واقع شده است چون ماهیّت آمده، پس بحث صحیح  و اعم مربوط به اجزاء و شرایط ماهیّت است نه مربوط به اجزاء و شرایط فرد یا اجزاء و شرایط ظرف، خُب،  اینهم حرف عالی‌ای‌ است.

این خلاصۀ حرف است. امروز می‌خواستیم یک بحثی روی اشتراک بکنیم. اینکه اهل اصول روی اشتراک صحبت کردند روی این فکر کنید تا روز شنبه إن شاء الله.

و صلی الله علی محمد و آل محمد