اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى
و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
براى ما طلبهها دو سه چيز خيلى لازم است امّا خيلى مشكل است و توجه به اين
دو سه چيز خيلى لازم است اولاً اينكه بايد هميشه توجه داشته باشيم كه اين كار ما
مقدسترين كارها است هم از نظر قرآن هم از نظر روايات و هم از نظر بزرگان ما اگر
چيزى نداشته باشيم براى اين كارمان جز «تفكر ساعة خير من عبادة سنه يا من عبادة
ستين سنه من عبادة سبعين سنه» بس بود اينكه قدر مقينش ما است ديگر بس بود بگوييم
كار ما بهترين كارها است افضل كارها است مداد العلما افضل من و دماء و الشهدا نظير
اينها زياد است زياد «يرفع اللّه الذين امنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات»
مرحوم طبرسى همين جا يك روايت نقل مىكند هشام بن حكم وارد شد بر امام صادق عليهالسلام
جوانى بود كه هنوز خوب ريش در صورت مباركشان ديده نشده بود پيرمردها از بنى هاشم
از بزرگان قوم امام صادق بلند شدند
ايستادند و هشام را بردند پهلوى خود نشاندند اين كار بزرگى بوده است كار پر جرأتى
بوده است از امام صادق آن هم يك عُجمى به اين معنا كه ايشان كوفى بودند عربها حجاز
آنها را عرب نمىدانستند مىگفتند عُجم است و گران تمام شد بر مجلس امام صادق فورا
اين آيه را خواندند «يرفع اللّه الذين امنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات» فرمودند
اين درباره قريش نيست درباره سادات و بزرگان قوم نيست درباره اين است «هذا ينصرنا
بللسانه» و امثال اينها كه شما هم خوانديد هم مىدانيد هم براى ديگران فرموديد و
يك دفعه مىگفتم به شما كه مرحوم آقا سيد حسين قاضى خدا درجاتشان عالى است خدا
عالىتر بكند مرد عجيبى بود در قم. بى آلايش نا شناخته شده و عجيب هم هيچ كس ايشان
را نمىشناخت هم ملا بود و هم تشرف زياد داشت و چيزهاى عجيبى از ايشان گاهى سر
مىزد ايشان مىگفتند كه جمكران خدمت آقا رسيدم آقا فرمودند كه خدا را به جيره
خوارانم قسم بده تا دعايت مستجاب بشود گفتم آقا جيره خواران شما چه كسانى هستند گفتند
طلبهها و همين هم هست ما راستى اگر هيچ چيز نداشتيم جز همين كه امام زمان بگويند
خدا را قسم به طلبهها اين هم به اين عنوان به جيره خواران من لذا ما طلبهها از
نظر شأن مقام خيلى بالا هستيم قدر خودمان را نمىدانيم معمولاً كم است كه يك طلبه
قدر خودش را منزلت خودش را بداند اين طلبه اول چيزى كه در برنامه است اين است كه
بايد خوب درس بخواند و ملا شدن مشكل است خيلى مشكل است يك كسى ملا بشود آن هم در
زمان ما در معارف اسلامى در ادبيات ملا باشد در فقه و اصول راستى ملا باشد در تفسير
آشنايى كامل ملا باشد در معارف بتواند جواب گوى جامعه بشريت باشد «نظر فى حرامنا و
حلالنا» به طور مطلق عرف احكامنا بشود به طور مطلق خيلى مشكل است من هيچ فراموش
نمىكنم بچه بودم مىخواستم وارد طلبگى بشوم يك كار خرافى كردم فال حافظ شيرازى و
چند نفر بودند كه آنها واداشتند فال بزن ببين چه جورى است خدا رحمت كند حافظ
شيرازى را يك شعر خوبى آورد گفت كه مورچه جان از اين طرف دريا مىخواهى بروى آن
طرف دريا و راستى چنين است انصافا چنين است يك مورچه از اين طرف دريا به آن طرف
دريا بعضى اوقات حضرت آية اللّه العظمى آقاى داماد به من مىگفتند فلانى فقه خيلى
مشكل است من ديشب 8 ساعت مطالعه مىكردم و نظيرش هم گاهى حضرت امام «رضوان اللّه
تعالى عليه» داشتند فقه مشكل است امّا اين مشكل جلوى پاى ما است بايد همه چيز فداى
اين مشكل بشود همه چيز قطعا اگر همه چيز فداى اين مشكل بشود به جايى مىرسيم ولو
اگر استعداد هم نداشته باشد به جايى مىرسد ما چه بسيار از بى استعدادها را سراغ
داريم در اثر كار رسيدند به جاهاى بالا بالايى در اثر تحرك تلاش لذا اين هم فعلاً
جايش خالى است در همه جا آدم هدف باشد ملا مىشود ولى در اين باره بايد بگويم كه
اگر انسان همه چيز را فداى او بكند ولو اينكه خيلى بى استعداد باشد. خيلى بى
ذهنها معمولاً مشهور اينكه بزرگان حالا استعدادهايشان ذهن و حافظه شان خيلى خوب
نبوده است تلاشهايشان كوششهايشان اينها خيلى خوب بوده است زياد هم من مثال دارم.
زياد هم در مخترعين معمولاً چنين بوده است انيشتين خودش مىگويد من بارها در
ابتدايى رفوزه مىشوم و هم در اهل علم همين ملا صالح مازندرانى كه انصافا ملايى
است همين شرح نهج البلاغهاش راستى ملايى است مىگويد كه گاهى خانهاش را گم
مىكرد و تعجب نكنيد امّا بالاخره اين در اثر كار و كوشش به خيلى جاها رسيد مرحوم
آية اللّه العظمى سيد محمد درچهاى ايشان درس مىخواست بگويد حتما بايد از رو
باشد نمىشد از رو خارجها در حالى كه راستى ملا بودهها همين حاشيه مكاسبش را
ببينيد درجاتشان عالى است عالىتر بشود استاد بزرگوار ما حضرت آية اللّه العظمى
بروجردى آخر كار در پيرى تعريف ايشان را مىكردند تجليل از ايشان تجليل از آقا
زادههاى ايشان مىكردند و مىگويند ايشان هميشه درس مىگفت تعطيلى نداشت و يك عيد
عمرى مىخواست درس بدهد مىخواستند نگذارند بالاخره گفته است فردا درس است
مىگويند كه يك طلبهاى آمد در مقابل ايشان نشست پر جرأت هم بوده است براى اينكه
ايشان خيلى جذبه داشته است و داشت سؤال مىكرد از زير تشك ايشان آن را برداشت رفت
نشست ايشان بسم اللّه... الحمدللّه رب العالمين ديروز گفتيم دست بر داشتند آن را
ديدند نيست هر چه اين طرف آن طرف را ديدند نيست گفت امروز تعطيل باشد امّا ملا شد
در اثر چى؟ كار كوشش مشهور اين است كه مدرسه نيم آور مىگويند سينه به حصير بمال
تا چيزى بشود از اول شب هيچ كس را هم راه نمىداد تا نصفه شب به آن طرف اين كار ما
است و ما كم مىآييم كم صرف مىكنيم كم مطالعه مىكنيم خوبيهايمان هم همين جور است
ما هفت هشت ده تا كار داريم يكى از اين كارها فقه و اصول است معلوم است كه به جايى
نمىرسيم همه چيز بايد فداى فقه و اصول بشود نمىشود ديگر على كل حال اين يك كار
است كه ما طلبهها داريم و بايد خيلى روى آن زحمت بكشيم اهميت بدهيم اين را هم
بايد بدانيم كه اين كار يعنى كار مشكل در فقه در مضيقه اقتصادى خوابيده است اين را
هم بايد بدانيم اول طلبگى صد نود و نه هميشه در مضيقه شديد بوده است هميشه به قول
حضرت امام يك كاخ نشين را سراغ نداريد مرجع تقليد باشد هميشه در مضيقه شديد بودهاند
شديد وقتى هم به جايى رسيدند باز هم در مضيقه شديد است براى اينكه همان وقت هم
نظير آن كسى است كه در بانك پول مىدهد اين آقايى كه دارد پول مىدهد اگر ماهى هفت
هشت ده تومان زير و رو بكند چه زندانها دارد چه بدبختيها دارد اخراجى دارد وقتى
شما هم پول دار بشويد اين جورى است به قول آقاى بروجردى در آخر عمر صراف شدم
مىگفتند صراف اقلاً يك چيزى بر مىدارد آن را هم كه من بر نمىدارم به جايش فحش
مىشنوم در آخر كار اگر بخواهد حضرت امام بشود خيلى مضيقه شديدى است يكى از اين
پاسدارهاى حضرت امام كه مدتى پاسدار من بود آدم خوبى هم بود مىگفت كه خانم حضرت
امام به من گفتند امروز عصرى ميهمان دارند يك مقدار پرتقال و خيار براى من بگير من
دو تا دسته گرفته بودم يكى به اين دست و يكى به آن دست وارد شدم حضرت امام وقتى
بود كه راه مىرفتند نگاه كردند گفتند اينها براى چه كجا. گفتم خانم فرمودند مرادم
اين جا است مىگفت خانم آمدند بگيرند حضرت امام رو كرد به ايشان گفتند كه جواب خدا
را چه مىدهيد مىشود جواب خدا را داد و با اين تندى راهشان را گرفتند مقام معظم
رهبرى آقاى محمدى به من مىگويد كه بعضى اوقات ايشان پول مىخواهد و از من قرض مىكند
مابقى مراجع هم همه همينند آقاى بروجردى مىگفتند من واللّه يك شاهى از سهم امام
نه من نه اولادم مصرف نمىكنم و من صراف شدم اگر خدا نباشد صراف يك مقدار مىگيرد
آن هم كه من نمىگيرم به جايش فحش مىگيرم همه آنها قضايا را شنيدهايد همه شماها
شيخ انصارى نظير اميرالمؤمنين و برادرش كه در نهج البلاغه آمده است شيخ انصارى
بالاخره برادرش در مضيقه شديد بود مادرش اصرار كرد كه بيشتر بدهد كليد صندوق را داد
و گفت خودتان برويد بدهيد چرا من، من نمىتوانم جواب خدا را بدهم بيش از اينكه به
ديگران مىدهم به او بدهم من نمىتوانم جواب بدهم تو مىتوانى برويد بدهيد آن هم
ترسيد ديگر ترسيد گفت نه من كه از اين كارها بلد نيستم يك روز به شما مىگفتم يك
چادر رختخواب نداشت ديگر رختخوابها در اتاق بود در اندرونى هم كه نبود همان اتاق
بالاخره زن شيخ انصارى نخورى نخورى يك چادر درست كرد چادر رختخواب شيخ انصارى يك
روز بعد از درس آمدند ديدند چادر رختخواب را گفتند اين كجا بوده است گفت سه سير گوشت
بنا بود ما بگيريم دو سير و نيم گرفتيم نخورى نخورى اين شد شيخ انصارى خيلى ناراحت
شد گفت معلوم مىشود به كمتر ما مىتوانيم زندگى كنيم نكرديم از اين به بعد دو سير
و نيم اين هميشه چنين است اگر راستى بخواهيم به جايى برسيم راستى بخواهد شيخ
بروجردى بشود شيخ انصارى بشود اگر راستى بخواهد شهيد اول، دوم بشود كه حالاتشان
اينها همه آمده است ديگر اينها معمولاً حاضر است كه شبها هيزم بكند براى زن و بچه
امّا سهم امام چون دستش است مصرف نكند يك حرف اين است شهريه بدهد حلالترين چيزها
براى شما است يك حرف اين است كه خودش حالا دستش است صندوق بيت المال مصرف بكند
نمىكرد ديگر نمىكنند و اين هم بايد بدانيد همان روايتى كه در بحار است كه مردم
علم را در رفاه مىخواهند در حالى كه من علم را در فقر گذاشتم روايت قدسى است
علامه مجلسى از خدا نقل مىكند و وقتى ما برويم در اهل علم مىبينيم كه راستى اين
جورى است اين فقر يك لازمه طلبگى است عرفا لارمه عرفى هميشه بوده است و اين هم كه مىبينيد
ما ديگر پيشرفت نداريم براى همين است يك كدام چهار ساعت مىرود آنجا يك كدام دو
ساعت مىرود آنجا يك كدام پنج ساعت آنجا بالاخره براى اينكه يك پولى در بياورد صرف
اينها مىشود معلوم است نمىشود ديگر. ولى اين فقر اين را اقلاً بايد بدانيم حالا
اين دانستنش هم خيلى خوب است اين را حذف كنيد كه ما نظير يك درختى كه بايد در آب
روئيده بشود طلبه بايد در فقر اين هم از الطاف خفيه خدا است در فقر بزرگ بشود تا بميرد
حالا ولو اينكه برسد به يك جايى در ماه يك ميليارد زير دستش اين طرف و آن طرف باشد
اميرالمؤمنين عليهالسلام همين طور بود
ديگر هفته كه مىشد انبار را جارو مىكرد دو ركعت نماز در انبار مىخواندند شكر
مىكردند مىرفتند بيرون امّا لباس خودشان مىگفت از بس وصله زده بودند مىگفتند
ديگر خجالت مىكشم به وصله كن بدهم امّا چون كه بنا است كه اين جورى ما با همين
پيراهن و كوله بار كه آمديم با همين بميريم يا برگرديم مدينه يعنى يك شاهى حتى يك
پيراهن گفت سر حد ديدم مثل بيد مىلرزد گفتم على به اندازه يك پيراهن پشمينه حق
بيت المال را هم ندارى. گفت دنيا مىگذرد حالا پشمينه هم باشد يا نه سرما باشد يا
گرما بالاخره اين است و مشكل هم هست راستى اگر كسى پول دستش است بايد رضايت امام
زمان دست باشد رضايت امام زمان به دست آوردن كارى است بسيار مشكل بسيار مشكل اين
اول كار كردن مشكل آن هم در فقر از اينها نگذريد اقلاً گاهى اين «تفكر ساعة خير من
عبادة سنه» گاهى آدم بنشيند يك ربعى فكر بكند هم در حال بزرگان هم در حال خودش هم در
حال اينكه درس خواندن يعنى چه؟ درس خواندن مشكل است ملا شدن مشكل است اين ملا شدن
بايد در فقر باشد چرا بايد در فقر باشد چه لذتى هست امّا حالا اينها را بايد
بدانيم كه نيامديم در اين دنيا براى اينكه بخوابيم تفريح بكنيم آنكه «تاكلون كما
تاكل الانعام» دربارهاش آن جور مىگويد آمديم براى اينكه راه را بپيماييم «يا
ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملقيه» راه خار دار است پر رنج است سراشيبى
دارد درههاى فوق العاده مهم دارد جزر و مدها دارد موجها دارد و بالاخره از يك
طرف دريا به آن طرف دريا رفتن آن هم يك مورچه مشكل است آن هم با اين موانع و راستى
هم حالا يك طلبه زن داشته باشد بچه داشته باشد خانه نداشته باشد زندگى نداشته باشد
نمىدانم بخواهد درس هم بخواند در وضع فعلى نمىشود ديگر مشكل يعنى اين در سر حد
محال يعنـى ايـن امّا معلوم است محال نيست مشكل نيست رفتند و شد رفتيم و شد ديديم
و شد و بايـد برويد تـا ببينيد چقـدر لـذت بخش اسـت و راستـى چه جور مىشود؟
حرف دومى كه مهمتر از اين است تقوا است متقى شدن مشكلتر از درس خواندن است
راستى مشكلتر است روح خدا ترسى در انسان حكومت كند كه برسد به آنجا كه براى خاطر
دنياى به معنا عام دين ندهد خيلى مشكل است معناى تقوا هم همين است ملكه تقوا يعنى
انسان روح خدا ترسى در او حكمفرما است به اندازهاى كه ديگر در مقابل دنياى به
معناى عام دين نمىدهد غيبت نيست تهمت نيست شايعه نيست و بالاخره دنياى به معنا
عام نيست مىدانيد اين مراتب دارد آن مراتب دارد بالايش را كه نه مىخواهيم و نه
مىتوانيم به آن برسيم اينكه گفتيم مشكل است آنجاهاست ديگر معلوم نيست بشود كه
انسان بتواند بگويد كه دنياكم يعنى دنياى حرام مثل يك بادى كه از دماغ بز بيرون مىآيد
«عطفة عنز» اين را كه ما نمىتوانيم بگوييم نه گفتنش درست است نه انسان مىتواند
اين جور بگويد دنياكم از يك استخوان خوك دست يك آدم خورهاى از اين بند كفش يا از
اين خود كفش وصله دار پستتر است اينها نه، اينها مال اميرالمؤمنين است تقوا مراتب
دارد اين مرتبه آخرش كه مرتبه عصمت هم هست امّا آن مرتبه اولش آن تقواى منفى يعنى
راستى آدم گناه نكند اين به درد شما نمىخورد براى اينكه ملكه مىخواهيم مرتبه دوم
است به بالا مرتبه دوم تقواى مثبت است روح خدا ترسى در شما به طور نا خود آگاه به
طور خودكار گناه در زندگى شما نباشد حالا ولو صغيره يا كبيره آن هم ديگر شوخى مىكنيم
اگر راستى انسان يك گناه صغيره بكند چشم چرانى داشته است معلوم است عادل نيست اين
معلوم است ديگر به اين بخواهيم بگوييم عادل. زبان ول اين معلوم است عادل نيست گوش
ول اينها كه ديگر نمىشود حالا كبيره صغيره يك معناى فقهى ديگر دارد شايد هم يك
معناى اضافى داشته باشد كه ما عقيده داريم يك معناى اضافى دارد اصلاً صغيره و
كبيره ندارد آن روح خدا ترسى اگر آمد ديگر نه صغيره هست نه كبيره به طور نا خود
آگاه و اين پيدا شدنش مشكل است از درس خواندن خيلى مشكلتر است و من بارها به شما گفتم
كه اين را مىخواهيم امام جماعت بشويم مىخواهيم قاضى شويم مىخواهيم مرجع بشويم
مىخواهيم ربهر بشويم و هر كار اجتماعى دست ما باشد مىخواهيم و اين هم مثل درس
خواندن ما ضربه خورده است و خدا نكند ديگر يك توجيهاتى هم بيايد جلو اين ديگر
مصيبت بالا است كه انسان گناه بكند توجيه هم بكند «هل ننبئكم بالاخسرين الاعمالاً
الذين ضل سعيهم فى الحياة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا» اين هم دومى خيلى
مشكل است. سومى كه بحث ما است خودسازى است تهذيب نفس است دو تا معنا دارد يك معنا
مثل آن مرتبه آخر عدالت راستى درخت رذالت را كنده است درخت فضيلت به جاى آن غرس
كرده است بارور كرده است از ميوهاش استفاده مىكند اين محال است اين همان است كه
مرحوم حاج شيخ گفتهاند محال است نمىشود در حالى كه «قد افلح من زكيها و قد خاب
من دسيها» با 11 تا قسم آمده است امّا نمىشود يعنى كسى راستى حسود نباشد راستى
متكبر و نفسيت نباشد حب به دنيا، دنياى عام نباشد و همچنين تا آخر رياست طلب نباشد
راستى وقتى برسد به آنجا مثلاً شيخ انصارى را مرحوم صاحب جواهر گفته بود مرجع در
حاليكه مرجعيت خيلى بالا است نيابت از طرف امام زمان نيابت عام است ولى زير بار
مرجعيت نمىرفت ديگر مىگفت كه آن آقا در مازندران است هم مباحثه من بود اعلمتر
از من بود و نظيرش زياد است نقل مىكردند ديگر ما مىخواستيم حضرت امام را منبرشان
كنيم نمىرفتند در مسجد سلماسى درس مىگفتند و نشسته بودند درس مىگفتند آن آخريها
برايشان مشكل بود بالاخره يك منبر برايشان درست كرديم و گذاشتيم همان جا كه ايشان
مىنشستند ايشان سرشان پايين بود آمدند ناگهان ديدند منبر هست به احترام ما ضربه
به احساسات ما نخورد رفتند منبر امّا گريه كردند فرمودند ما كجا و منبر كجا گفتند مرحوم
نائينى وقتى رفتند منبر گريه كردند گفتند اينجا جاى پيغمبر است اينجا جاى شيخ
انصارى است اينجا جاى شيخ طوسى است من كجا و منبر كجا راستى اين جور حالتها اينها
تا اين اندازهاش بشود امّا انسانى برسد به آنجا كه درخت رذالت را همه همه از دل
كنده باشد كه محال است يك قسمتش كه محال نيست امّا مشكل است و همان تقوا مىبينيد
كنترل كردن صفات رذيله است يعنى در حاليكه ريشههاى حسد است امّا دل اظهار نكند
مبرز نداشته باشد اين همان كه مرحوم صاحب شرايع در شرايع در باب شهادات مىفرمايند
«الحسد معصية و الاظهار به قادح للعدالة» ملاها وقتى حرف مىزنند ببينيد چقدر بالا
حرف مىزنند لذا صفات رذيله بد است معصيت عقلى است امّا آنكه ضرر مىزند «اظهار به
قادح للعدالة» حالا بعضى گفتهاند بنابراين از باب مثال است براى همه صفات رذيله
اين است بعضىها هم گفتهاند نه مخصوص حسادت است براى اينكه حسادت رفع عن امتى يكى
از آن حسادت است حسادت هم باشد يعنى بگوييم حسادت هم اينها آدم را از عدالت
مىاندازد بودش يعنى آن ريشه هايش آن كه مرادم هست اين است كه حالا اگر هم نفسيت
هست نشده است اين را رفعش بكنيم اگر هم تكبر و جاهطلبى و دنيا پرستى و اينها هست
نشده است ريشه هايش را بكنيد اقلاً كنترل باشد تضمين شده باشد دست ما باشد نگذاريم
برافروخته بشود اگر برافروخته شد پدر در مىآورد هر كدامشان اگر برافروخته شد ديگر
شهوت جنسىاش باشد يا حسادت برافروخته شد قابيل هابيل مىكشد اگر برافروخته شد
ديگر حاضر است دو سال فرعون را بكشد اينكه بر ديگرى سلطنت كند حكومت كند لااقل
برسيم به اينجا كه نگذاريم برافروخته بشود اين ديگر از اوجب واجبات است مشكل است
از ملا شدن مشكلتر از متقى شدن مشكلتر همين است كه كنترل شده صفات رذيله بله
ممكن است با توسل آن خيلى كارها مىكند با رياضت دينى خيلى كارها مىكند انسان
بتواند ريشهها را بكند ولى با كار مسلم نمىشود نمىشود ولى اين زنگ خطر است كه
اگر خداى نكرده ريشهها باشد كنترل نشود و اين آتش زير خاكستر شعلهور بشود دنيا و
آخرت انسان را به باد مىدهد و ديگر اين آيه شريفه كه حضرت يوسف مىفرمايد «و الا
تصرف عنى كيدهن اصب اليهن و اكن من الجاهلين» اين را فراموش نكنيد. يك سرمشق خدا
كه در همين بارهايش هم باز خدا «فلو لا فضل اللّه عليكم و رحمة ما زكى منكم من
احدا ابدا و لكن اللّه يزكى من يشاء» خدا توسل به اهل بيت مخصوصا حضرت ولى عصر در
زمان ما و رياضت دينى نماز شب راز و نياز با خدا جدى خواست از خدا تهذيب نفس را سر
لوحه دعاهاى ما اين باشد بتوانيم لااقل كنترل بكنيم.
خدايا به حق اولياء اللّه آنهايى كه توانستند صفات رذيله را از دل بركنند خدايا
توفيق متقى شدن توفيق درس خواندن مخصوصا توفيق تهذيب نفس به همه ما عنايت بفرما.
و السلام
عليكم و رحمة اللّه و بركاته