اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسّرلی امری و احلل
عقده من لسانی یفقهوا قولی.
بحثی که جلو
داریم بحث تعبدی و توصلی است اگر شک کردیم چیزی تعبدی است یا توصلی چه باید گفت؟
آیا باید گفت تعبدی؟ یا نتیجه تعبدی است؟ یا باید گفت توصلی است؟ بحث خیلی دامنه
دار شده است، و در کفایه از بحثهای دامنه دار همین بحث است. مرحوم آخوند بعضی
اوقات بحث را خیلی دامنه دارش میکند مثلاً، مثل بحث اجتماع امر و نهی. مثل بحث
نهی در عبادات، مثل بحث مقدمه واجب، و اینجا همان طور مثل آن بحث، بحث را دامنه
دار کردند، دیگر بعد از مرحوم آخوند هم شاگردهایشان مثل مرحوم نائینی، مرحوم
کمپانی، مرحوم محقق عراقی، و امثال اینها بحث را خیلی دامنه دار کرده اند. و بعد هم
دامنه دارتر شده مثل استاد بزرگوار ما حضرت امام، مثل مرحوم آیت الله خوئی، بحث را
از آنها از قبلی ها هم دامنه دار تر کرده اند. همه اینها هم در اصل از یک جمله
سرچشمه میگیرد که از شیخ انصاری است. یک جمله که ایشان فرموده اند، مشهور بعد شیخ
انصاری متابعت کرده اند. و برای این که مطلب شیخ انصاری را محکم ریشه دار کنند،
بحث اینقدر دامنه دار شده است. ما هم مجبوریم یک مقداری بحث را دامنه دار بکنیم،
آنها چنین گفتند، چنین کردند، ما هم به اندازه ضرورت باید چنین کنیم، لذا من این
بحث تعبّدی و توصلی را در فصول و امور مختلفهای عنوان میکنم، بحث اول معنای
تعبدی و توصلی است. یک بحث بغرنجی شده، به اندازهای که مثل حضرت امام رضوان الله
تعالی علیه بحث ثنائی را ثلاثی کرده اند. ایشان فرموده اند: إما توصلیٌ و إما
تعبدی و إما تقرّبیٌ؛ این قدر بحث بغرنج شده که تعبدی و توصلی چیست و به چه چیزی
میگویند توصلی، و به چه چیزی تعبدی، از نظر ما بحث روشن است، اگر وارد پیچ و خم
اصطلاحات نشویم و داخل پیچ و خم «ان قلت قلت» ها از نظر عرف (عرف متشرعه)؛ بحث
توصلی و تعبدی یک بحث روشن است، اگر وارد پیچ و خم اصطلاحات نشویم و داخل پیچ و خم
«ان قلت قلت» ها از نظر عرف (عرف متشرعه) بحث تو صّلی و تعبّدی یک بحث روشن است
وآن معنای روشن این است که هر چه قصد قربت بخواهد به آن تعبّدی میگوئیم مثلاً
ازاله نجاست از دست دست شما نجس شده برای نمازتان واجب است ازاله بکنید حالا یک
دفعه قصد قربت میکنید و دستتان را داخل آب میزنید خب این دست پاک شده، یک دفعه
قصد قربت نمیکنی، وسواس دارید، میدانید کارتان حرام است، مرنب دست را زیر آب
بکنید (می دانید هم حرام است) خوب باز هم دستت پاک شده بود. در حالی که کار حرام
کردید. یک دفعه اصلاً توجّه ندارید، خوابی، دستت داخل حوض میافتد، باز هم پاک میشود،
یک دفعه؛ نه تظاهر میکنی، در مقابل یک نفر وسواسی میخواهی بفهمانی به آن که من
هم یک تقدّس وسواس دارم لذا دستت را یک جوری پیش او میشویی که او بگوید آفرین. خب
باز هم دستت پاک شد بایّ نحو حصل ازاله نجاست[بشود] دست پاک میشود به این میگوییم
تو صلّی اگر قصد قربت بکند ثواب دارد، اگر قصد قربت نکند آن وقت اگر از راه گناه
نباشد خب این ثواب ندارد، امّا اصل مطلب آمده است؛ اگر از راه گناه باشد کتک هم
دارد. و امّا تعبّدی در مقابل این تو صلّی هر چه قصد قربت بخواهد. یک دفعه این از
عبودیّت هاست از عبادات عبودیّتی است. مثل نماز که به آن میگوئیم تعبّدی که از
عبودیّت گرفته شده. خب مسلبم است که این قصد قربت بخواهد، یک دفعه این از عبودیّت
ها است از عبادات عبودیّتی است. مثل نماز که به آن میگوییم مثل نماز، که یک پرستش
است یک کرنش در مقابل حقّ است، مخنص به ذات ربوبی است؛ خب اگر کسی بخواهد این را
به جا بیاورد باید برای خدا به جا بیاورد همین که عوام مردم میگویند: نماز میخوانم
قربه الی الله بگویم. آنها خیال میکنند لفظ هم هست لذا میگوید که من گفتهام
نماز ظهر میخوانم قربه الی الله. بگویم میکنم یا به جا بیاورم و امثال این
سؤالها را میکنند. امّا میداند این باید به قصد قربت. برای خدا باید رنگ داشته
باشد. گاهی این عبادت از همین عبودیّت است از عناوین قصدی هم هست. مثل نماز ظهر و
عصر خب نماز ظهر که نمیشود چون از عناوین قصدی ظهریت و عصریت اگر نیاید نماز چهار
رکعت مشترک است آن قصد شماست که تمیزش میدهد یک دفعه از عناوین قصدی هم نیست، مثل
نماز مغرب. دیگر لازم نیست که بگویم نماز مغرب، اگر قصد مغربیّت نکنم ما چون در
اسلام غیر از نماز مغرب، نماز سه رکعتی نداریم. از عناوین قصدی هم نیست امّا
بالاخره قصد قربت را میخواهد، گاهی این پرستش را نیست یعنی از عبودیّت نیست. از
عبادات هست که به آن میگویند واجب نقربّی مثل خمس و زکات و صدقات و... خب خمس
کردنش نیست در مقابل خدا، امّا عبادت است؛قصد قربت میخواهد، اگر خمس دهد یا صدقه
دهد ریائی، تظاهر[کند] باطل است. باید قصد قربت به او بخورد به آن میگوئیم واجبات
تقربّی؛که این واجبات تقربّی دو قسم است یک این که قصد قربت میخواهد مثل همین خمس
و زکات، یک قسم قصد تقرب نمیخواهد، مثل سلام کردن، جواب سلام دادن مثل جهاد که
اینها از واجبات تو صلّی است، قصد تقرّب نمیخواهد. مثل سلام کردن، جواب سلام دادن
مثل جهاد که اینها از واجبات تو صلّی است. قصد تقرّب هم نمیخواهد. امّا همهاش
را میگویند واحبات تقرّبّی و مثالی که آقایان میزنند به خمس و زکات و صدقات است.
و بالاخره اگر چیزی بخواهیم عبادت بشود باید رنگ به آن بخورد،«صبغه الله و من احسن
من الله صبغه» چه رنگ خوبی، و خوشا به حال آن کسانی که همه اعمالشان، حتّی خورد و
خوراکشان خوابشان، اعمال غریزه شان، اینها رنگ داشته باشد؛ که نقل میکنند بعضی از
بزرگان، به غیر از واجب و مستحب چیزی به جا نمیآورند، مباهات را هم رنگ میدادند،
میشد مسنحب است، به این میگوئیم واجب تعبّدی تعبّد هم از عبادات است نه از
عبودیّت؛ برای این که آن عبادات منقسم میشود به عبودی و تقرّبی. لذا اسم این را
میگذاریم از تعبّدیات است که از عبودیّت گرفته شده. یعنی آن چیزهایی که وضع شده
برای این که من به واسطه او کرنش کنم در مقابل خدا که مختص به نماز است. یکی از
فضائلی که نماز دارد و سایر واجبات هم ندارد، همین است که نماز علاوه بر این که
انسان را متقرّب الی الله میکند، این کرنش در مقابل خداست پرستش خداست، سایر
عبادات حرف خدا را شنیدهایم امّا اگر کسی خمس بدهد خدا را به واسطه خمی پرستش
نکرده. حرف خدا را شنیده، مثل این که عبد حرف مولا را بشنود. خب تسلیم در مقابل
مولاست دیگر، عبد خوبی است امّا نمیگویند که پرستش کرد مولا را، کرنش کرد در
مقابل مولا. نماز در اسلام همین کرنش است و غیر نماز چیز دیگر که کرنش و پرستش
باشد نداریم. فقط نماز است. از همین جهت هم افضل عبادات است. یکی از نکاتش همین
است.علاوه بر این که عبادت است [و] انسان را متقرّب الی الله میکند، کرنش هم هست
فتخلّص مما ذکرنا مطلب اوّل ما این است که معنای تعبّدی و توصلّی را فهیمیدیم امّا
خیلی بغرنج ندارد که ما این قدر این طرف آن طرف بزنیم. یک معنای ارتکازی عرفی است؛
بله این معنای ارتکازی عرفی است؛ بله این معنای ارتکازی عرفی هم تو صلّش منقسم میشود
و به اقسامی تعبدی از عبودی، تعبدی تقربی تعبدی از عناوین قصدی، تعبدی از عناوین
غیر قصدی.
آن تو صلیش هم
همین جوری است گاهی عنوانی است گاهی غیر عنوانی مثل سلام و رد سلام این توصلی است.
امّا عنوانی است باید آن وقتی که میخواهد سلام کند به قصد جواب نباشد آن که جواب
میدهد به قصد جواب باشد؛ و الا اگر قصد جواب نکند، جواب سلام واقع نمیشود؛ گاهی
عنوانی است. گاهی هم غیرعنوانی است، مثل ازاله نجاست، که عرض کردم این دیگر عنوانی
نیست. خواب هم باشد، دستش را توی آب بزند دستش پاک میشود. همین توصلی هم گاهی
تقربی است، اما در ذاتش نخوابیده، شرطش نیست. و آن وقتی که قصد بکند خدا را، همین
توصلی میشود تقربی. مطلب دومی که در مساله هست این است که اگر ما شک کنیم چیزی
تعبدی است یا تو صلی چه باید بگوئیم؟مرحوم شیخ انصاری فرمودهاند باید بگوییم که
نعبدی است، نعبّدی نه این که برای ما چیزی اثبات تعبّدی بکند میفرماید برای خاطر
این که اگر قصد نکنیم، آن واقع نمیشود، لذا اگر شک کردیم تو صلّی یا تعبّدی است
باید بگوئیم تعبّدی نتیجه التعبدی به این معنا که باید بیاوریمش و به قصد قربت
بیاوریم چرا؟ میفرمایند برای این که قصد قربت از انقسامات لا حکمه است یعنی اوّل
باید حکم باشد. امر مولا باشد تا ما بگوئیم این امر مولا تعبّدی است یا تو صلّی و
الّا تا امر مولا نباشد. تعبّدی و تو صلّی معنا ندارد.
اسمش را میگذارند
انقسامات لاحقه حکم، یعنی اوّل حکم است بعد آن چیزها منرنّب بر او میشود. لذا میگوئیم
الحکم امّا تو صلّی و إمّا تعبّدی یا الامر امّا تعبّدی و إمّا تو صلّی علم به
حکم، قدرت به حکم، و امثال اینها، حسن فعل به اینها میگویند انقسامات لا حقه حکم.
مرحوم شیخ میفرماید: با قصد عمد از انقسامات لاحقه حکم است. باید حکمی باشد تا من
به قصد قربت بیاورم، الا اگر حکم نباشد چه جور من به قصد قربت بیاورم. و الّا اگر
حکم نباشد چه جور من به قصد قربت بیاورم پس قصد قربت متوقف بر اسل حکم است حالا
اگر شما بگوئید که موضوع این حکم هم تعبّدی است یعنی مولا موضوع را در نظر گرفته
این جوری گفته، گفته، اوّله التّکبیر آخره التّیلیم رنگ هم داشته باشد، میگوید
خوب این دور است، چرا دور است؟ برای این که حکم متوقف شده بر قصد قربت، قصد قربت
متوقّف شده بر حکم. قصد قربت متوقّف شده بر قصد قربت متوقف شده بر حکم برای این که
تا حکم نباشد، معنا ندارد. پا در هوا که نمیشود قصد قربت کرد؛ حکم متوقف بر قصد
قربت، برای این که جزء آن است؛ برای این که شرطش است؛ میشود موضوع. توقف الحکم
علی موضوعه. شیخ فرمودهاند اگر مولا بخواهد قصد قربت را درج در حکم بکند، دور
است، دور محال است، پس محال است که مولا بتواند قصد امر را درج در حکم بکند. خب
وقتی نتوانست، حالا ما شک میکنیم که اگر من بیاورم بدون قصد قربت میشود یا نه،
عقل ما میگوید نه؛ مولا نمیتوانسته بگوید که قصد قربت بکن؛ تو باید قصد قربت را
بیاوری تا حتماً بدانی امر مولا را آوردهای این حرف شیخ انصاری است. اگر کفایه
را خوب مطالعه کرده باشید، مرحوم آخوند این اشکال را گرفته اند، هفت هشت جای کفایه
به کار بردهاند و همهاش قبول کردهاند قول شیخ انصاری را و من جمله همین در
مقدمه واجب میرسیم که در حکم نمیشود. بعد هم شاگردها همه و همه میگویند نمیشود،
من جمله مرحوم نائینی رضوان الله تعالی علیه. این انقسامات لاحقه اصطلاحش هم مال
ایشان است. ایشان میفرمایند نمیشود، اما تعجبم اینجا مرحوم آخوند جواب دور را میدهد
عالی هم جواب میدهد ولی مثل این که در جاهای دیگر جواب خودشان فراموش شده حرف
مرحوم شیخ انصاری را گرفتهاند و حسابی جولان میدهند، این جا مرحوم آخوند جواب
میدهد میفرمایند که موقوفٌ علیه غیرموقوف الیه. یعنی چه؟ میفرمایند: من که میخواهم
قصد قربت بکنم مأتی به است باید امری از مولا باشد، مولا هم به من بگوید قصد قربت
بکن، یا نگوید، من قصد قربت بکنم ثواب ببرم، پس قصد امتثال من متوقف بر امر مولاست
و قصد امتثال خارجی نه مفهومی، اما آن طرفش حکم مولا متوقف بر قصد امر است اما نه
قصد امر عبد، قصد امر مفهومی که خودش تصور میکند یعنی مولا تصور میکند نماز را
(مبادی دانیه)، تصور میکند نماز را اوله التکبیر آخره التسلیم میبیند یک کمبود
دارد اضافه میکند بر آن قصد قربت را میبیند تام الاجرا و الشرائط شد امر را میآورد
روی آن میگوید: «صل مع قصد القربه» لذا امر مولا متوقف بر آن قصد امر مفهومی است.
اما امتثال عبد متوقف بر حکم امتثال امر خارجی میفرماید پس الموقوف علیه غیرموقوف
الیه، این الموقوف علیه، غیرموقوف الیه را مرحوم آخوند از مرحوم حاجی در منظومه
گرفتهاند که بعضی اوقات مرحوم حاجی برای اینکه دور را از بین ببرد، میفرماید
الموقوف الیه غیرموقوف الیه، آنوقت مرحوم آخوند هم اینجا همین جواب را میدهد (رد
مرحوم شیخ انصاری) پس بنابراین این جور میشود که مولا که میخواهد حکم را بیاورد
امر را بیاورد، امر مولا متوقف بر قصد امر است مسلم، اما کدام قصد امر، قصد امر
مفهومی (لحاظی) که مولا لحاظ میکند. لحاظ میکند موضوع را ثم حکم رویش میآورد.
اما از آن طرف مولا تا نگوید «صَلّ» من نمیتوانم نماز بیاورم، پس امتثال من متوقف
بر حکم است اما حکم متوقف بر امتثال امر من نه، بر آن امتثال من متوقف بر حکم است
اما حکم متوقف بر امتثال امر من نه، بر آن امتثال امری که مولا در نظر گرفته است
پس آنکه حکم متوقف بر آن است، غیر از آن است که من میخواهم بجا بیاورم، آنکه من
میخواهم به جا بیاورم غیر از آن است که مولا در نظر گرفته است.
مولا میبیند
که نمازی مطلوب است که قصد قربت داشته باشد. لذا نماز اوله التکبیر، آخره التسلیم
با قصد قربت این را لحاظ میکند، لحاظش که طوری نیست لحاظ میکند چنانچه در هر
حکمی باید اول موضوع لحاظ بشود ثم حکم بیاید، برای این که آن محصول است، آن موضوع
است. یک جزئیش قصد قربت است خب این تصور را که میکند آن وقت حکم را رویش میآورد.
میگوید: «صَلّ» اسمش را میگذارند صلاه، امر را میآورد رویش میگوید «صَلّ» خب
امر مولا متوقف بر موضوع خودش بود، موضوعش لحاظی بود وجود خارجی هم پیدا کرد. حالا
بیاییم سر مأتیٌ به من میخواهم به جا بیاورم، خب من که میخواهم بجا بیاورم باید
امری توی کار باشد، مولا امر کرده. باید موضوع لحاظ شده باشد، شده است به قصد
قربت، من هم میگویم نماز با قصد قربت به جا میآورم قربه الی الله، نماز امتثال
از من سر زده چون که امر مولا بوده است بنابراین قصد امتثال من متوقف بر امر
مولاست اما امر مولا متوقف بر قصد امتثال من نیست. بر آن تصوری است که مولا از
موضوع داشته است. خیلی جواب خوبی است.
دیگر دوری
نیست،تا اینجا که آمدیم مرحوم آخوند جواب دور را دارد، الا این که مرحوم آخوند
خودشان را توی یک مخمصه عجیبی قرار دادند و دو سه صفحه در این باره صحبت کرده اند.
این مهم است که ایشان باز هم حرف شیخ انصاری را در اینجا فرموده اند.
صلی الله علی محمد و آل محمد.