اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسّرلی امری و احلل
عقده من لسانی یفقهوا قولی.
بحث درباره
این بود که اگر شک کنیم واجب توصّلی است یا تعبدی چه باید بکنیم، مرحوم شیخ انصاری
فرموده بودند که باید بگوییم تعبدی، باید بگوییم تعبدی را معنا کرده بودند این که
راهی نداریم برای این که بگوییم توصلی، نه اطلاقی هست، نه اصل عملی هست، دیگر خواه
ناخواه اشتغال یقینی، برائت یقینی، اگر نمیدانیم آیا این رد سلام قصد قربت میخواهد
یا نه؟ باید جواب سلام را با قصد قربت بدهیم. خب راهی نداریم، برای چی راه نداریم،
فرموده بودند برای این که قصد قربت را مولا نمیتواند در مأمور به درج بکند دور
لازم میآید و دیروز چیزی که شیخ فرموده بودند مرحوم آخوند و دیگران تقریر کرده
بودند تقریرش را عرض کردم، و جوابش هم از کفایه نقل کردم که کفایه میفرمایند دور
نیست. و مولا میتواند قصد قربت را درج کند در مأمورٌ به، تصور میکند این که این
نماز تام الأجزاء و الشرائط چه نمازی است، میگوید اوله التکبیر، بعدش حمد و سوره،
بعدش رکوع، سجده، تشهد،سلام، میبیند باز این مأمور به نیست، این مصلحت تامه ملزمه
ندارد میگوید با رنگ خدا، با قصد قربت، میبیند مصلحت تامه ملزمه دارد میگوید:
«صَلّ» نماز بخواند میبیند که مأمور بهش با قصد قربت است، آنهم قصد قربت میکند.
به قول مرحوم آخوند، الموقوف علیه غیرموقوف الیه، آنکه مربوط به مولاست، قصد قربت
لحاظی است آنکه مربوط به عبد است قصد قربت خارجی است و این دو تا، دو تا قصد
قربتند یکی قصد لحاظی است یک خارجی. بنابراین دوری در کار نیست که خیلی جواب خوبی
است، خیلی جاها به درد میآید اما متأسفانه مرحوم آخوند همین جا فرمودند جاهای
دیگر این دور مرحوم شیخ انصاری را قبول نکردهاند و دردسرها برای خودشان و ما
درست کردهاند که بعد در موردش صحبت میکنیم. خب تا اینجا قصد قربت را میتواند
درج بکند پس ما میتوانیم اطلاق گیری کنیم میتوانیم برائت جاری بکنیم، اگر شک
کردیم توصلی است یا تعبدی میگوییم: توصلی.
الا این که
مرحوم آخوند بعد از آنکه از چاهی که شیخ انصاری کنده بودند درآمدند خودشان یک چاه
کندند و توی آن چاه افتادند و ما را هم در این چاه انداختند.
ایشان رفتهاند
سر یک اشکال دیگر، میفرمایند که یک اشکال دیگر هست در مسأله که به واسطه آن اشکال
مولا نمیتواند قصد امتثال و قربت را درج در مأمور به بکند. آن اشکال؟ میفرمایند
که این قصد امتثال یا شرط است یا جزء. اگر بنحو شرط باشد، آنکه واجب است، مقید
است، نه ذات قید. که فرق بین شرط و جزء این است، در جزء آن است که همه اجزاء را
جمع میکند یک مرکب درست میکند، امر را روی مرکب میآورد به این میگوییم جزء،مثل
این که الله اکبر، حمد و سوره، رکوع، سجده، تشهد سلام؛ شرط کدام است مثلاً مثل
طهارت، طهارت قبل باید تحصیل شود. آن وقت این نماز را مقید میکند به طهارت. امر
میآید روی مقید، روی آن بسیط. اوله التکبیر، آخره التسلیم است اما آن نیست که اگر
بگوید اَوَّلُهُ الطَّهاره، آخره السلام میشود جزء. اما اگر بگوید اوّله
التّکبیر، آخره التسلیم، با قید طهارت میشود شرط به قول حاجی سبزواری فرق بین شرط
و جزء، میگوید شرط این است تقید جزءٌ و قیدٌ خارجیٌ قید جزء است یعنی آنکه واجب
است مُقیّد واجب است که مقید یک امر بسیطی است خب میگوید اگر قصد قربت را به
عنوان شرطیت بیاور مقید واجب است. و وقتی مقید واجب شد مکلف محال است بتواند مقید
بیاورد مکلف آنچه میتواند بیاورد اجزاء خارجی است اما مقید به معنای مشتق، آنرا
بتواند بیاورد محال است روی دست آن نیست این قهراً آن مقید پیدا میشود و مقید
آنچه به قول مرحوم آخوند مکلف است ذات قید است، ذات مقید است نه مقید من حیث أنّه
مشتق. این اگر به نحو شرطیت باشد اگر به نحو جزئیت باشد میفرماید میتواند بیاورد
الا این که یک اشکال پیدا میشود و قصد امر را باید با قصد امر بیاورد اینهم محال
است، قصد امتثال را با قصد امتثال بیاور. بگوید الله اکبر را به قصد امتثال بیاور،
میشود؛ حمد و سوره را به قصد قربت بیاور، میشود؛ رکوع را به قصد امتثال و قربت
بیاور، میشود؛ اما قصد امتثالرا به قصد امتثال بیاور، محال است.
می فرماید
بنابراین مولا محال است قصد امر را بتواند توی نماز بیاورد، لابنحو جزئیات و
لابنحو شرطیت. اگر بنحو شرطیت بیاورد اصلاً نمیتواند مقید کند برای اینکه مقید یک
امر عقلی است، نمیتواند در خارج بیاورد، پس به امر خارجی نیست و اگر جزء باشد میتواند
الا اینکه لازمهاش این است که قصد امتثال را به قصد امتثال بیاور، محال است؛ و
اگر کفایه مطالعه کرده باشید خب مشکل است؛ اما از جاهای رسای کفایه انصافاً همین
جاست که گرچه مشکل است؛ اما از جاهای رسای کفایه انصافاً همین جاست که گرچه مشکل
است اما رساست. اما مرحوم آخوند طول و تفصیل داده، برای اثبات کردن این مطلب، پس
برمی گردد به این که مرحوم آخوند ولو جواب شیخ و خودشان را در این چاه اشکال شیخ
انصاری بیرون آمدند اما یک چاهی کندند و خودشان را در این چاه انداختند بالاخره
حرف این شد، برمی گردد به این که امتثال را چون نمیتواند درج در مأمور به بکند از
این جهت ما اگر شک کردیم نمیتوانیم در گردنش اطلاق بگذاریم. یا با برائت کردنش
بگذاریم نفیش را یا عدمش را.
پس اشتغال
یقینی یستدعی، برائت یقینی.
دیگران هم این
اشکال به دلشان چسبیده و تعجب هم هست مثلاً، مثل مرحوم نائینی، مثل مرحوم محقق
عراقی و شاگردهای مرحوم آخوند مثل مرحوم کمپانی، خب میگویند قصد امر نمیشود دخیل
در مأمور به باشد، لازم میآید تکلیف به محال. برای این که اگر به نحو مشروطیت
باشد مقید را جزء را بیاورد الا این که یک جزئش را به قصد امتثال نمیتواند
بیاورد؛ خود قصد امتثال برای این که جزء واقع شد دیگر. قصد امتثال باید با قصد
قربت بیاید، نمیشود.
ما پنج، شش تا
ایراد به این حرف داریم، اگر یکی از این پنج، شش تا ایراد هم وارد باشد، دیگر خب
بس است این که مرحوم آخوند مثل حرف مرحوم شیخ ناتمام شود. خب اشکال اول ما، اشکال
نقضی است به این که خب شروط را شما قبول دارید دیگر، مقدمات نماز شش تاست، اینها
شرط هستند و این آقای مکلف چه جور میآورد قبله شرط نماز است، طهار خبثی، و طهارت
حدثی شرط نماز است. خب بنابراین مقید واجب است ذات مقید واجب نیست مقید بما انّه
مقیّدٌ واجب است. مقید یک امر قهری است این آقا نمیتواند بیاورد. چی جواب میدهی؟
هر چه آنجا جواب میدهی ما هم اینجا جواب میدهیم میگوییم قصد قربت مثل طهارت.
همین جوری که اشکال توی طهارت نمیکنید اینجا هم باید نکنید اگر اشکال در قصد قربت
میکنید توی طهارت هم باید بکنید، برای اینکه هر دوشان شرط است، شرط است یعنی
تقیدٌ جزءٌ و قیدٌ خارجی و معنای تقیدٌ جزءٌ و قیدٌ خارجیٌ یعنی مقید من حیث انَّه
مُقیدٌ واجب است. خب مُقیَّدٌ من حیثُ أنّه مُقیّدٌ یک امر عقلی و قهری است و نمیتواند
این آقا بیاورد. این اشکال نقضی ما به مرحوم آخوند که بهشان میگوییم شرط است و
نظیر طهارت و قبله است، هر چه در آنجا گفتید ما هم در اینجا میگوییم.
اشکال دوم
اینکه ما میپذیریم مأمور به را نمیتواند بیاورد خب چرا مأتی به را نتواند بیاورد
اصلاً مأمور به را نباید بیاورد در همه اوامر مأمور به را لازم نیست بیاورد، ممکن
نیست بیاورد، برای این که مأمور به برای مکلّف است، مأتی به برای مکلّف است. یعنی
مولا به من میگوید: نماز بخوان، این حکم مولا، موضوع و محمول دارد. اینها مربوط
به مکلف است میگوید «و إذا قمتم ألی الصلاه فاغسلوا» در باب شرطش، یا میگوید که
«اقم الصلاه لِدلوک الشمس إلی غسق اللَّیل». من آن را که نمیتوانم بیاورم، آن
مربوط به مولاست، تمام شد اصلاً یک انشاست تمام شد، حالا یا نه انشاء اعدامی است
الان توی قرآن است آنرا که من نمیتوانم بیاورم. آنکه من نمیتوانم بیاورم فعل
خودم است یعنی من بگویم الله اکبر به قصد قربت. من حمد و سوره بخوانم به قصد قربت،
تا آخر من بگویم السلام علیکم و رحمه الله و برکاته مأتی به من مطابق میشود با
مأمور به، مأمور به را ساقط میکند. لذا اصلاً اینکه مرحوم آخوند اینجا یا جاهای
دیگر میفرماید مأمور به را باید بیاورد، میگوییم نه اصلاً هیچ جا مأمور به نباید
بیاورد اصلاً نمیشود مأمور به بیاید، محال است. محال است مأمور به بیاید، مأمور
به فعل مکلف است، مَأتیٌ به فعل من است. تطابق مأتی به با مأمور به باید باشد.
یعنی آنچه من میآورم صد در صد باید بخواند با آنکه مولا دارد. مولا امر کرده به
مقیَّد، من باید توی خارج مُقیَّد را بیاورم یعنی مَأتِیٌ به بیاورم، تطابق با
مأتیٌ به میکند، اگر من نماز را از اول تا آخر بدون قصد قربت خواندم، ذات مقید را
آوردم مامور به نیامده؛ اگر با قصد قربت آوردم مقید آمده، آن امر بسیط که محال است
من بیاورم آن امر بسیط آمده برای اینکه مأتی به من با قصد قربت بوده نطابق پیدا میکند
با مقید مشتقی با مقید من حیث إنّه مقید تقید خارجی با آن نطبیق میکند مأتی به میشود
تطابق با مأمور به مأمور به ساقط میشود و آن چه مولا میخواسته آمده لذا مرحوم
آخوند میفرمایند مقید را نمیتواند بیاورد اصلاً مأمور به را هیچ جا نمیتواند
بیاورد از اوّل طهارت تا آخر دیات از اول فقه تا آخر هیچ جاها ما نمیتوانیم فعل
مکلف را بیاوریم احکام را بیاوریم ما میتوانیم یک افعالی بیاوریم مأتی به ما طبق
مأمور به باشد مأمور به را ساقطش کند بنابریان ایراد دوم ما به مرحوم آخوند (رضوان
الله تعالی علیه) این است که اصلاً مقید من حیث أنّه مقید این را لازم نیست بیاورم
کی گفته یک قدری برو بالاتر بگو حکم الله را من نباید بیاورم فعل من باید با حکم
الله تطابق کند آن وقت مأتی به من مطابق میشود با مأمور یه مأمور به مولا ساقط میشود
مولا گفته نماز بخوان من وقتی که آنچه مولا میخواسته آوردمش توی خارج این حکم
خارجی است مثل کلی طبیعی است کلّی طبیعی کلیای را که مولا گفته من آوردمش توی
خارج بنابراین اصل ایراد مرحوم آخوند تقریباً میشود سالبه به انتفاء موضوع حرف
سومی که به مرحوم آخوند داریم این است که اصلاً امر روی موضوع بسیط میآید و روی
مرکبّات هیچ وقت امر به مرکب نمیآید حالا به نحو شرطیت یا به تحو جزئیت امر میآید
روی عنوان عنوان بسیط است و آن چیست صلاه.
می گوید نماز
را بیاور. من نماز را نمیدانم چیست لذا خود مولا باید نعییت بکند که این بسیط است
که این انتزاعی است منشآء انتزاع چیست آن وقت خود مولا میگوید که اوّلش الله اکبر
است تا میرسد به سلام میگوید ایتها اجزاء نماز است یکی شروطی هم دارد یکی قبله
است یکی طهارت از عن خبث است طهارت از حدث یکی هم قصد قربت اینها هم از شرائطش است
یعنی باید نمام اجزای نماز رنگ این شروط را داشته باشد همه نماز باید رو به قبله
باشد همه نماز باید با طهارت باشد همه نماز باید بدن پاک باشد همه نماز باید به
قصد قربت باشد خب میگوید این عنوان بسیط من که یک امر انتزاعی است از این جاها
سرچشمه گرفته اینهاست خب دیگر هیچ چیز نمیگوید حالا من نمیدانم باز دیگر دارد یا
نه گردن مولا میگذارم، میگوید ندارم اطلاق کلام شما،می گوییم هیچ چیز نیست غیر
از اینها؛ اسمش را میگذارند اطلاق مقامی اگر تنوانستیم این اطلاق را جاری کنم میگویم
ده جزء گفتید آن یک جزء را نگفتید «رفع ما لا یعلمون» میگوید واجب نیست، لذا هم
اطلاق است هم برائن. امّا نه راجع به ـن عنوان بیسط، آن عنوان بسیط نه اطلاق دارد
نه برائت. تمّا چون مرکبّ اختراعی است من نمیدانم این مرکّب چیسن آن باید تعیین
بکند، تعیین میکند اجزاء و شرائط را حالا مرادم این است که اصل ایراد مرحوم آخوند
سالبه به انتفاء موضوع است. چنانچه ایراد شیخ هم سالبه به انتفاء موضوع میشودبا
ایت عرضی که من میکنم و آن این است که اوامر و نواهی آمده روی بسیط، روی مشتق،
مشتق به آن معنایی که سابقاً گفتیم یعنی آمده روی صلاه، صلاه یک امر بسیطی است
عنوان است دیگر عنوان یک امر بسیط است ما اجزاء و شرائط را که پهلوی هم بگذاریم.
شارع مقدّس از آن انتزاع میکنیم صلاه را امر آمده روی آن صلاه، بنابراین قصد
امابیاورد یا بگوید مقید را بیاور.
مأمور به ما
نه مقید است نه قصد امتثال هیچکدام. مأمور به ما صلاه است صلاه یک امر بسیط است.
مرحوم آخوند
میفرمایند الحق أن الاوامر و النواهی یتعلق به آن عنوان که اسمش را میگذارند کلی
یک کلی طبیعی است من حیث أنه کلّی من حیث ءنپبه عنوان.
خب این حرف
مرحوم آخوند است این چند روزه، حرف همه است هیچ کس نگفته تا حالا اوامر و نواهی
آمده روی اجزاء اوامر و نواهی آمده روی شرائط و اجزاء عنوان درست کن هستند آن
عنوان مأمور به است وقتی من اجزاء و شرائط را بیاورم اجزاء را آوردم، عنوان را
آوردم موضوع آمده موضوع بیاید حکم رفته دیگر بیش از این مزاحم نشوم یک ایراد دیگر
هم بکنم دیگر بس است و آن ایراد این است که متأسفانه همه این حرفها زیر سر این است
که فلسفه را آوردند توی اصول پدر اصول را آوردند و راستی چاق شد مثل بعضی ما که
حسابی چاقیم از پرخوری و نتبلی و پدرمان در آمده ها فلسفهاند توی اصول و آماس
شده به قول آقای بروجردی. حالا حرفی که هست این است، این حرف مرحوم آخوند که میفرماید
قصد امتثال را بع قصد امتثال نمیشود آورد. خب توی فلسفه ما کل داریم کل شیء موجود
بالوجود و الوجود موجود بنفسه، حالا دو سه تا مثال بزنم هر چه میخوری با آب بخور،
حالا آب را آب بخور خب عقل ما میگوید غیر از آب. کل شیء موجود بالوجود، وجود چی؟
موجود بنفسه، اینجا هم همین طور است اگر مولا بگوید قصد قربت داشته باشد.
کسی وقتی خسته
شده بود از این بحثها میگفت اصلاً من مولایی که نتواند قصد قربت را درج نماز بکند
من آن مولا را اصلاً قبولش ندارم دیگر چه برسد بخواهم نمازش را بخوانم و اینها همه
یک نوع شبه لغتی است دیگر؛ هم شیخ انصاری شبه لغت فرموده اند، دیگر مرحوم آخوند هم
که توی فلسفه کولاک میکنند شبه لغت است و الّا وقتی برویم توی عرف اصلاً اینها
را، هیچ کدام را پشمی به کلاهش نمیبیند. حالا یک خلاصه گیری میکنیم أن شاء الله
فردا ببینیم میشود بحث را تمامش کنیم یا نه.
و صلّی الله علی محمّد و آل محمّد.