اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده
من لسانی یفقهوا قولی.
مقدمه واجب را
منقسم کردهاند به اقسامی و یکی از جهاتی که تقسیم شده تقسیم آن به مقدمه داخلیه
و مقدمه خارجیه است و مرادشان از مقدمات داخلیه یعنی اجزاء و مرادشان از مقدمات
خارجیه یعنی شرائط، مثلا در باب نماز گفته اند: مثل وقت و قبله و طهارت- طهارت
خبثی و طهارت حدثی- اینها از مقدمات نماز هستند، از شروط نماز هستند، حالا اینجا
آمده از مقدمات خارجیه نماز قرار گرفته است و آنها داخل در مامورٌ به است، مثل
اوله التکبیر آخره التسلیم را گفته اند: اینها مقدمات داخلی هستند. به عبارت دیگر
اجزاء نماز هستند و تعریفی هم که مرحوم آخوند برای آن میکند این است که گاهی یک
چیزی را دخالت میدهد در ماهیت میشود ماهیت داخلی مثل الله اکبر و حمد و سوره را
دخالت میدهد در ماهیت صلاه یک دفعه دخالت در ماهیت ندادرد اما تحّ ماهیت به آن
است مثل طهارت برای تماز که به آن میگوید مقدمات خارجیه.
اینجا یک
اشکالی هست و این در حالی است که مرحوم آخوند در این مقدمات داخلی و خارجی خیلی
مفصل صحبت میکند حتْی تو فلسفه هم میروند امّا متعرّض این اشکال نیستند و آن این
که همه مقدمات داخلی هستند آن که هست واقعاً مقدمات داخلی اسا اگر گفته اوا وضو
بگیر بعد نماز بخوان خب در وقتی که مؤذن میگویدالله اکبر میایستد به نماز این
نماز در وقت است باز میشود از اجزاء داخلیه. گفته است بدنت پاک باشد، لباست پاک
باشد خب در وقتی که میگوید: الله اکبر تا وقتی که میگوید السلام علیکم این باید
طاهر باشد.
بله طهارت،
لباس شستن قبل بوده امّا ان که الان نماز متوقف بر آن است طهارت بدن و لباس حین
گفتن الله اکبر تا السلام علیکم و رحمه الله و برکاته است، وضو و غسل موجب طهارت
میشوند. این از وقتی که میگوید: الله اکبر ال السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
طاهر است الان در باب نمار همه مقدمات داخلی است. شما در یک مقدمهای که در رساله
نوشته شده مقدمات نماز مقارنات نماز شروط، را یعنی مقدمات خارجی را که میخواهند
بشمارند، میگویند: وقت و طهارت از حدث و طهارت تز خبث و قبله همه اینها از مقدمات
داخلی است نه مقدمات خارجی برای خاطر این که وضو میگیرد، طهارت پیدا میشود حالا
یا واقعاً با اعتباراً تفاوت نمیکند بالاخره قبل وضو، بعد وضو بک فرقی هست حالا
پیش اهل دل که میگویند: راستی الوضو علی وضو نور علی نور اگر هم بگوییم نه همان
غسلات و محسات بالاخره قبل وضو بعد وضو خب یک جیزی اضافه شده است این وقتی میخواهد
بگوید: الله اکبر تا وقتی که میگوید: السلام علیکم این طهارت باید باشد اگر وضو
کرفت بعدش هم خواب میرفت این وضو هیچ فایدهای ندارد برای این که مقدماتی فراهم
بکند بدن طاهر باشد این که نیست.
لذا هر چهار
تا هم وقت تم فبله هم طهارت از حدث هم طهارت از خبث اینها خودشان از مقدمات داخلی
هستند حالا اگر هم پیدا کنیم جائی که راستی خارج باشد، خب لوخلّی و طبعه که نمیتواندمقدمه
واقع باشد یک تناسبی باشد، وقتی تناسب آمد همان است که مرحوم حاجی سبزواری میگویند:
فرق بین شرط و جزء این است که جزء خودش داخل است امّا شرط آن است که قید بیرون است
تقیّد داخل است «تقیّد جزء و قید خارجی». این بر میگردد به این که تمام شروط خودش
بیرون است اما تقیّد آن وابستگی دارد تقیّد دیگر جزء است در حقیقت بر میگردد روی
حرف مرحوم حاجی سبزواری این که در .وقتی که میگوید: الله اکبر تا وقتی که میگوید
السلام علیکم و رحمه الله باید متقیّد به وضو باشد به عنوان این که وضو بیرون ولی
تقیّد جزء است که تقلید بتز جزء میشود لذا حالا قید جزء باشد یا تقیّد جزء باشد.
یا تقیّد جزئ باشددیگر از این جهت تفاوت ندارد به معنا این که همان مقدماتی که
خارج است این یک اضافی فلسفی است باید تقیّدش جزء باشد تا بشود شرط و الّا اگر
خودش بیرون باشد و تقیّدش هم بیرون باشد اصلاً میرزا عبدالاضافه میشود نمیشود
نسبت به نماز بدهیم لذا میگوییم: نماز با طهارت، نماز با وضو، نماز یک اضافه
اشرافی یک اضافه فلسفی پیدا میکند همان مرحوم حاجی (ره) خیلی خوب است «تقبّد جزءو
قید خارجی».
مرحوم آخوند
(ره) میفرماید فرق بین مقدمات داخلی و مقدمات خارجی آن است که مقدمات داخلی جزء
ماهیت است یعنی اوله التکبیر و آخره التسلیم این جور عبارت شده است و امّا مقدمات
خارجی آن است که داخل در ماهیت نیست نمیگوید: در نماز وضو بگیر امّا مقدمات خارجی
آن است که داخل در ماهیت نیست؛ نمیگوید، امّا ان ماهیت متقیّد به وضو است و وضوی
پا در هوا که شرط نیست، وضوئی برای نماز یعنی آن ماهیتی ماهیت نماز اوله التکبر و
آخره التسلیم این باید متقبّد باشد؛ متقیّد یعنی جزهء باشد. همان طور که مرحوم
حاجی (ره)،می فرمایند تقیّد جزء مرحوم آخوند هم در کفایه میفرماید تقید ماهیت
متقیّد، ماهیت متقیّد به آن شرط این جزء است خب بر میگردد به این که همه آن
مقدمات داخلیه با خودش جزء است این جوری که من عرض میکردم یا گر خودش جزء نباشد
جزء نباشد حالا یک دفعه قید جزء است یک دفعه تقیّد جزء است.
و علی کل حال
امر آمده روی صلاه با طهارت روی صلاه در حال قبله روی صلاه در وقت،«اقم الصلاه
لدلوک الشمس» ایتها همه ماهیّت تقیّد شد، لوخلّی و طیعه نشد. در وقتی که میخواهیم
بشماریم اجزاء نماز را از نظر فلسفی، هم الله اکبر جزء نماز است، هم طهارت الّا
این که این جور میشود که الله اکبر در حال وقت،در حال وقت، در حال استقبال الله
اکبر متقیّد به طهارت اینها اجزاء هستند. نماز متقید به طهارت، یعنی تقید جزء است،
میشود از اجزاء داخلیه.
اشکال مهمتر
در مسأله، این حرفی است که مرحوم آخوند دارند. مرحوم آخوند اول یک اشکال به خودشان
میکنند؛ راجع به مقدمات داخلی میفرمایند: این مقدمات داخلی یعنی اجزاء نماز؛
اولُهُ التکبیر آخرهُ التسلیم، خب وقتی اینجور باشد اجزاء با آن مأمور به یکی
خواهد شد برای اینکه مأمورٌ به چیست؟ میگویند: نماز به شرط کُلّ، این نماز است.
میفرمایند: الله اکبر چیست؟ میفرمایند: همان جزء است تا آخر. لذا اجزاء عین کُل
است، کُلّ عین اجزاء است، البته جزء و کُلّ. میگویند: وقتی این طور باشد، سه تا
اشکال پیدا میشود.
1- اجتماع
مثلین، برای اینکه این امر اقم الصلوه آمده روی همین اجزاء به عنوان نماز، باز امر
مقدمی هم آمده روی همین اجزاء به عنوان الله اکبر، حمد و سوره تا آخر.
2- لازم میآید
تقدم شیء بر نفس، برای اینکه مقدمه آن است که مقدم باشد و ذی المقدمه آن است که
موخر باشد و در اینجا اجزاء عین کُلّ است، کُلّ عین اجزاء است پس تقدم شیء بر نفس
لازم میآید.
3- میفرمایند:
این توقف شیء بر نفس پیش میآید برای اینکه اجزاء عین کُلّ است، کُلّ عین اجزاء
است. کُلّ عین اجزاء است. کُلّ متوقف میشود بر اجزاء، اجزاء متوقف میشود بر
کُلّ، لازم میآید توقف شیء بر نفس.
چطوری رفع
اشکال بکنیم؟ بنابراین مقدمات داخلی را اصلاً از بحث بیرون کنید، بروید سراغ
مقدمات خارجی تا این سه اشکال جلو نیاید.
مرحوم آخوند
برای فرار از بحث، یعنی فرار از این اشکالها، میفرمایند: ما به اعتبار درستش میکنیم.
اعتبار چیست؟ میفرمایند: اعتبار میکنیم بشرط شیء و لابشرط. الله اکبر را، بسم
الله الرحمن الرحیم را، اعتبار میکنیم بشرط شیء یعنی بشرط اینکه الله اکبر و حمد
و سوره و رکوع و سجده، وقتی بشرط شیء گفتیم، این میشود صلاه. اما اگر الله اکبر
را با این شرط اعتبار نکنیم، میشود: لابشرط، من حیث هو هو این میشود جزء. دیگر
تقدم شیء بر نفس نیست، دیگر توقف شیء بر نفس هم نیست و دیگر اجماع مثلین هم نیست.
اگر کفایه را مطالعه کرده باشید، مرحوم آخوند اینجوری از مسأله رد میشوند. بعد هم
مرحوم آخوند مسأله را میبرند روی یک مسأله فلسفی و آن مسأله فلسفی را هم بد معنا
میکنند، میفرمایند: بین صورت و فصل چه فرقی است؟ برای اینکه صورت عین فصل است
فصل عین صورت است، جنس و ماده (هیولا) چه فرقی میکند؟ برای اینکه جنس همان ماده
است، ماده همان جنس است. میفرمایند: خب فلاسفه گفته اند: به اعتبار فرق میکند. وقتی
اعتبارش کردیم به شرط شیء میشود صورت، وقتی اعتبارش کردیم لابشرط، میشود فصل،
یعنی همان امر اعتباری، نه واقعی، نه نفس الامری. آنجا اینجور فرق میگذارند بین
صورت و فصل، بین ماده و جنس. ما همان را میآوریم اینجا و میگوئیم: این الله اکبر
یک دفعه لابشرط اعتبار میشود، اسمش را میگذاریم جزء، یک دفعه بشرط شیء اعتبار میشود،
اسمش را میگذاریم کُلّ. پس اگر امر صل آمد روی آن، بشرط کُلّ آمده، اگر امر مقدمی
آمد روی لابشرط آمده، یک چیز به دو اعتبار هم مقدمه است، هم ذی المقدمه این خلاصه
حرف مرحوم آخوند است.
من قبل از
اینکه جواب این حرفها را بدهم، رفع اشکال را از استاد بزرگوارمان حضرت امام رضوان
الله تعالی علیه عرض کنم و آن این است که ایها سر بی صاحب میتراشند، برای اینکه
نماز یک عنوان بسیط است و این عنوان بسیط انتزاع میشود از اجزاء، اجزاء یک چیز
خارجی واقعی است و نماز، آن کل، یک امر انتزاعی است؛ یک عنوان بسیط است. لذا عرف
هم همین است به عرف میگویند: نماز چیست؟ میگوید: اولُهُ التکبیر، آخره التسلیم؛
نماز را غیر از آن اجزاء میداند، اجزاء را غیر آن نماز میداند؛ نماز را غیر از
شرائط میداند، شرائط را غیر از نماز میداند.
هر دو، سه
اشکال روی فرمایش حضرت امام (ره) میشود سالبه به انتفاك موضوع؛ نه تقدم شیء بر
نفس است، نه توقف شیء بر نفس است، نه اجتماع مثلین است. در اقم الصلاه، این صلاه
یک امر انتزاعی است، این کُلّی طبیعی است و در این عنوان بسیط نخوابیده، نه الله
اکبر، نه وضو، نه رکوع، نه سجده. بله چون یک مرکب انتزاعی است، از شارع مقدس میپرسند
این چیست؟ میگوید: اولُهُ التکبیر آخره التسلیم. آن وقت آن اولُهُ التکبیر و آخره
التسلیم آنها اجزاء هستند، که ما از این اجزاء، انتزاع میکنیم یک عنوان بسیط را،
مثل نوع میماند، مثل افراد در خارج میماند، ما از این افرادِ در خارج یک حیوانٌ
ناطق درست میکنیم و علی کل حال عنوان- چه در اصول، چه در فقه و چه در فلسفه- بسیط
است، در آن الله اکبر نخوابیده است. در این اقم الصلا، این صلاه غیر حمد و سوره
است، غیر رکوع است، غیر سجده است، امر آمده روی صلاه؛ اقم الصلاه. آن وقت در این
الصلاه، اگر ما این عنوان را بخواهیم متحقق در خارج باشد، مثل کلی طبیعی است که
اگر بخواهد در خارج متحقق باشد، فرد میخواهد، یعنی الله اکبر میخواهد، حمد و
سوره میخواهد، رکوع میخواهد، سجده میخواهد. وقتی که میگوید السلام علیکم و
رحمه الله و برکاته، انتزاع میکنیم از آن نماز را. لذا اگر نصفی باشد، از آن
انتزاع نمیکنیم نماز را، دو ثلث باشد، انتزاع نمیکنیم نماز را، صبر میکنیم تا
بگوید السلام علیکم و رحمه الله و برکاتُه، آن وقت انتزاع میکنیم نماز را، کُلّی
طبیعی موجود میشود تو خارج. لذا کُلّ اصلاً وجود خارجی ندارد؛ وجود خارجی به این
معنا که ماوراء اجزاء یک چیزی داشته باشیم بنام کُل، مسلم نداریم، یک اعتباری است
کُل و نظیر کلی طبیعی تو خارج است، به این معنا که افراد تو خارج هستند و اما
اینکه ماوراء افراد یک چیزی باشد در خارج بنام کُلی طبیعی، مسلم نداریم. لذا همه
اشکالها میشود سالبه به انتفاء موضوع.
و اما اول
ایرادی که به مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه هست، این است که این بشرط شیء،
بشرط لا، خب این انتزاعی است که شما درست میکنید. حالا بگوئیم نماز، یعنی الله
اکبر بشرط بسم الله الرحمن الرحیم، الله اکبرِ بشرط رکوع، الله اکبرِ بشرط سجده،
الله اکبر به شرط نماز، این مأمورٌ به است، اما خود الله اکبر مأمورٌ به است به
امر غیری. لذا این الله اکبر به اعتبار اینکه با دیگری هست، امر مستقل دارد، به
اعتبار اینکه خودش است، این امر مقدمی دارد، عرف این حرف را میپسندد؟ اصلاً
هیچکدام نمیتوانند وجود خارجی پیدا کنند.
اینجور که ما
درست کردیم، میگوییم: اگر گفت: ارکع، این اصلاً معنایش این است که الرکوع جزءٌ
للصلاه، اگر گفت: اسجد، یعنی السجود جزءٌ للصلاه. امر مقدمی هم آمده است روی
اجزاء، خواه ناخواه 2 تا امر است و 2 تا مورد، اجتماع مثلین هم نیست. توقف شیء بر
نفس هم نیست، برای اینکه عنوان متوقف بر اجزاء در خارج است، اما اجزاء دیگر متوقف
بر عنوان نیست. تقدم شیء بر نفس هم نیست، برای اینکه عنوان متوقف بر این است که
اجزاء در خارج بیایند، بعد از آنکه آمدند، من نماز را از آن انتزاع میکنم. نه
توقف شیء بر نفس است، نه تقدم شیء بر نفس است، نه اجتماع مثلین.
و اما روی حرف
مرحوم آخوند که ما یک امر اعتباری درست بکنیم و امر را بیاوریم روی الله اکبر، چون
امر را روی الله اکبر میآورد و میگوید: این الله اکبرِ بشرط لا، امر خارجی دارد،
امر مقدمی دارد و الله اکبرِ بشرط حمد و سوره، بشرط تا آخر نماز، امر استقلابی
دارد.
علی الظاهر
عرف این را نمیپسندد، نمیشود درست باشد.
مرحوم آخوند
این حرف را از آن قاعده گرفته اند، آن قاعده را باید فردا معنا بکنیم که اصلاً
همان هم که در فلسفه آمده به اعتبار، به اعتبار نیست، واقعاً چنین است، یعنی آن
فصل، یک دفعه میآید در خارج، وقتی آمد در خارجی، میشود بشرط لا، یعنی مثلاً زید
که حیوانٌ ناطق است، این حیوانٌ ناطقِ زید نمیتواند توی عمرو برود، میشود اسمش
را صورت بگذاریم. لذا صورتِ من، غیر از صورت شماست، صورت شما غیر از صورت آن است،صورت
آن هم، غیر از صورت آن است و چنانچه عوارض مشخصه مختص است، فصل هم مختص است. به
این میگوییم: صورت، میگوییم: بشرط لا. بشرط لا یعنی چه؟ یعنی فصل که برای من
است، واقعاً نمیشود بدهند به شما.
اما یک دفعه
لابشرط است، یعنی قبلِ وجود خارجی است؛ حیوانٌ ناطق، خب آن معلوم است که هم بر من
صادق است و هم بر شما، در حالی که صادق بر شماست، صادق بر من است، میشود لابشرط.
دیگر واقع بر نفس الامری است، نه اینکه یک امر اعتباری باشد، که من اعتبارش کنم
بشرط لا، بشود صورت، من اعتبارش کنم لابشرط، بشود فصل؛ اینجور که مرحوم آخوند میگویند
مسلم اینجور نیست. دستِ من که نیست، تا من صورت درست بکنم و فصل درست بکنم، فصل
درست کردن، دستِ واقع و نفس الامر است و آن این است که اگر کلی طبیعی شد، اسمش را
میگذاریم صورت، اگر کلی طبیعی نشد، کلی منطقی شد، اسمش را میگذاریم فصل؛ الفرق
بین الفصل و الصوره اینکه اگر آمد در خارج، صورت است، دیگر وقتی صورت شد، عوارض
مشخصه پیدا کرد، مسلم است که صورت من غیر از شماست، بینش هم تباین میشود، میشود
متباینین. چون متباینینند، اسمش را میگذاریم بشرط لا.
و صلی الله علی محمد و آل محمد.