اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده
من لسانی یفقهوا قولی.
مقدمۀ واجب را
تقسیم کردند به مقدمۀ مطلق و مقدمۀ مشروط اصل قضیه همینطور که مرحوم آخوند در
کفایه میفرمایند حرف ندارد، نه لازم است مطلق را معنا کنیم، نه لازم است مشروط را
معنا کنیم. نه ان قلت قلت دارد، و آن این است در خارج در اسلام چه در باب عبادات،
و چه در باب معاملات، بعضی از واجبات ما مطلق است، بعضی از واجبات ما مشروط است، و
معمولاً کم پیدا میشود یک واجبی که قید نداشته باشد، لذا باید بگوییم چه در باب
معاملات و چه در باب عبادات از اول تا آخر من الطهاره الی الدیات، واجبات مشروط
است. لااقل قیدی دارند بله به قول مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه توجه به این
مطلب هم ضروری است، این که مطلق و مشروط متضایفان هستند ممکن است یک واجبی به نسبت
به سوی قیدی مطلق باشد، به نسبت به سوی قید دیگر مشروط باشد مثلاً مثل نماز به
نسبت به سوی وقت، این واجب مشروط است اما به نسبت آن شرائطی که در باب معاملات است
مطلق است، برای این که آن قیودات درباب عبادات نمیآید، یا شرایطی که در باب
عبادات است، در باب معاملات نمیآید، بیع مشروط به بلوغ است، و اما نماز صحت آن
مشروط به بلوغ باشد نه، یک مقدار بیشتر مثلاً قصد قربت نماز مشروط به قصد قربت
است، اما بیع هم مشروط به قصد قربت باشد، نه.
پس نماز به
نسبت قصد قربت مشروط است، اما معامله به نسبت این شرط مطلق است، و یک واجب ممکن
است به نسبت شرط دیگر مطلق باشد یک واجب به نسبت آن شرط مشروط باشد، شرط و مشروط
را چون دو امر تضایفی است باید بسنجیم، آن وقت بگوییم این واجب مطلق یا این واجب
مشروط است، تا این جاها حرف نیست باید بگوییم درست است، اما چیزی که مسأله را فوق
العاده مشکل کرده است از زمان شیخ انصاری تا به الان آن است که شیخ انصاری یک شبهه
کردهاند در باب واجب مشروط این که این قید در واجبات آیا به هیئت میخورد یا به
ماده مثلاً این صل اقم الصلوه این امر مادهاش صلاه است، هیئت آن، اقم است اقم
الصلوه یا صل حالا این که اقم الصلوه لدلوک الشمس الی غسق اللیل این لدلوک الشمس
به چه چیزی میخورد؟ به صلاه میخورد و اقم آمده روی مشروط یا به اقم میخورد
نتیجه چیست؟ شیخ انصاری ره فرمودند اگر به ماده بخورد هیئت یله ورها است میشود
واجب حالی یعنی وجوب حالی واجب استقبالی الان نماز واجب است، اما باید چه وقت
بخوانم آن وقتی که ظهر میشود، وجوب آن الان است، اما واجب استقبالی است، در آن
وقتی که وقت میآید، اگر این قیودات بخورد به ماده، و اما اگر قیودات بخورد به
هیئت گفتهاند وجوب استقبالی واجب هم استقبالی تا ظهر نشود وجوبی در کار نیست،
وقتی که ظهر شد آن وقت واجب میشود منجر برای این که وجوب آن که مقید به وقت بوده
آن وقت پیدا شده، پس وجوب بالفعل شده است، یا منجّز شده است میشود وجوب و واجب هر
دو استقبالی، مرحوم شیخ انصاری، اینطور که نسبت به ایشان میدهند در تقریرات اقرار
کرده اند: این که ادبیت، عرف اقتضا میکند که قید بخورد به وجوب، به هیئت عرف میگوید
تا وقت نیامده نه وجوبی است، نه واجبی تا بلوغ نیامده نه وجوبی است نه واجبی، و
مابقی شرطها این را عرف میگوید ادبیت میگوید ادبیت میگوید، قیدها همه را بزن به
هیئت نه به ماده مرحوم شیخ این را اقرار میکنند میفرمایند: ادبیت، عرف اقتضا میکند
قیودات همه، همه مال هیئت باشد نه ماده بعد میفرمایند، اما محال است قید به هیئت
بخورد، پس باید قید به ماده بخورد، دیگر لازمۀ کلام هم این است که همۀ واجبها وجوب
آن حالی و واجب آن استقبالی است، و این مسأله را ملتزم شدن، به قول شیخ انصاری
عرفیت ندارد، اگر فرمود اقم الصلوه لدلوک الشمس الی غسق اللیل به مردم بگویند وقتی
که وقت آمد نماز بخوانید مردم از این میفهمند تا وقت نیامده است، مؤذن نگفته الله
اکبر نه وجوبی است، نه واجبی و هیچ عرف طلبهای که ان قلت قلت میداند، و عرف
مردم که ان قلت قلت نمیدانند، عرف بی سواد، عرف با سواد بگویند اقم الصلوه لدلوک
الشمس الی غسق اللیل نماز وجوب آن حالا است، اما واجب که نماز رابه جا بیاوریم، آن
واجب در وقت باید باشد، و اما هیئت یله ورها است، پس بنابراین وجوب الان است،
الوجوب حالی و الواجب استقبالی هیچکس نمیفهمد، شیخ انصاری اقرار میکنند هیچکس
نمیفهمد، میگویند ادبیت اقتضا میکند، عرف اقتضا میکند، قیودات همه، همه به
هیئت میخورد نه به ماده اما محال است قید به هیئت بخورد، پس قیودات را به ماده میزنیم
و میگوییم، وجوب حالی و واجب استقبالی است، این حرف مرحوم شیخ ره.
پنج تا دلیل
هم مرحوم شیخ دارند دلیل عقلی این که قید باید به ماده بخورد نه به هیئت.
دلیل اول شیخ
انصاری گفته اند، ما هیئت این انشاء است، انشا؟ء معنای حرفی است یک معنای عالی
است، یک معنای خارجی است، و معنا ندارد معنای خارجی قید به آن بخورد، به عبارت
دیگر انشاء ایجادی است وقتی که شما میگویید انکحت به واسطه این لفظ، به واسطۀ این
هیئت انکحت ایجاد میکنید زوجیت را، این گفتن شما این انشاء شما، ایجاد کرد زوجیت
را بین دو جوان، میگویند انکحت موکلتی لموکلی علی الصداق المعلوم قبلت النکاح
لموکلی علی الصداق المعلوم این گفته های شما ایجادی است، مثل همان هیئت این هم فعل
ماضی آن است ایجادی است، یا مثلاً شارع مقدس میفرماید اقم الصلوه این ایجاد کرد
وجوب صلاه را در عالم تشریع، ایجاد یک معنای حرفی است و وابسته به شما است.
یک امر تکوینی
است، و این یک امر تکوینی جزئی است، قابل تقیید نخواهد بود، تقیید مربوط به مفاهیم
است، نه مربوط به ایجادیات، به عالم انشاء و همین طور که در خارج نمیشود قید زد
همین طور هم در عالم انشاء نمیشود قید زد، پس باید ماده که صلاه باشد یک امر
مفهومی یک امر مستقل به معنا آنها است که قابل قید است تقیید بردار است، و اما
ایجادیات، معانی حرفی، معانی وابسته به متکلم اینها همه امورات شخصی است، غیر
مستقل بالمفهومیه است، معنای حرفی است، محال است قید بخورد پس چون که هیئت معنای
حرفی است، معنای مفهومی نیست مستقل بالمعنا نیست پس محال است قید بخورد باید قید
را بزند به نماز تصور میکند نماز را میگوید نماز در وقت سپس میگوید آن نماز در
وقت را بیاور.
افرادی که به
شیخ بزرگوار است این است که قید یک امر مفهومی است و چه مانعی دارد یک امر تکوینی
مقید به قید بشود، مثلاً در همین انکحت ببینید میگوید انکحت باذن ابیها به اذن
ابیها مال کیست؟ یعنی همان وقتی که دارد ایجاد میکند نکاح را یک رنگ به آن میدهد
ایجاد میکند به اذن ابیها یک امر مفهومی است، یک امر انتزاعی است، این امر
انتزاعی گاهی میگوید انکحت قبلت گاهی میگوید انکحت به اذن ابیها قبلت به اذن
ابیها، گاهی میگوید انکحت مثلاً یک ماهه گاهی هم انحکت به طور مطلق فی المده
المعلومه علی المبلغ المعلوم اینها همه قید است این قیدها به چه چیزی میخورد؟
نکاح که مطلق است نمیشود کاری کرد، یعنی آن علقه زناشویی پیدا میشود آنها قید
ندارد اما ایجاد این قید دارد، انکحت فی المده المعلومه، علی المبلغ المعلومه در
حالی که دارد ایجاد میکند مقیداً ایجاد میکند، انکحت باذن ابیها باید ایجاد
بشود، اذن ابیها تا این که نکاح موجود بشود، حتی اذن ابیها نباشد نکاح موجود نمیشود.
آن کسانی که
اشکال میکنند این را شرط ضمنی حساب میکنند اگر به اذن ابیها هم نیاید میگویند
وقتی که میگوید انکحت چون قبلاً از پدرش اجازه گرفته پس این انکحت مبنیاً علیه
دارد جاری میشود که به آن میگویند شرط ضمن عقد، شرطی که عقد مبنی بر آن است، لذا
اسم بیاورد اسم نیاورد تفاوت نمیکند، ما که در بکر اذن پدر را شرط میدانیم چه در
عقد دائم چه در وقت موقت اگر اذن پدر را نگرفت و گفت: انکحت این ایجاد اصلاً تحقق
پیدا نمیکند، برای این که شارع مقدس گفته یشترط فیه اذن ابیها، آن وقت یک دفعه
احتیاج میکند، احتیاط آن هم خوب است اسم هم میآورد میگوید انکحت به اذن ابیها
علی المده المعلوم دیگری یا خودش میگوید قبلت. الان این به اذن ابیها یک شرط است.
اشکالی که
است، مرحوم شیخ در نظر مبارکشان بوده این است که ایجادیات نمیتوانند تقیید بشوند
به امر تکوینی، معلوم است. اما به امر انتزاعی یعنی رنگ پیدا میکند. متقید بشود،
این علی الظاهر اشکال عقد ندارد میشود، و دلیل آن هم در خارج.
شما وقتی عقد
میخوانید اجازه میگیرید، و اگر هم اذن ابیها میگوید در اینجا رنگ پیدا کرد لم
قضیه هم این است که فرق است بین ایجاد مفهومی ایجاد خارجی که اگر حرف اول مرا
نپسندید حرف دوم: و آن این است که حروفات این در خارج مستقل بالمعنا نیستند، و اما
از نظر مفهوم مستقل بالمعنا است، مثلاً حتی من در سرت من البصره الی الکوفه این
لفظ من خارج است که سرت من البصره الی الکوفه را درست میکند یعنی معنای حرفی است،
معنای حرفی میآید تو خارج سرت را ربط میدهد به بصره و کوفه را ربط میدهد به سرت
آنوقتی که دارد ربط میدهد خارج است، حمل شایع صناعی است و معنای حرفی است و قید
هم برندارد به قول شما و یک امر ایجادی است، اما همین من را تصور کرد که نمیشود
وضع کرد، واضع تصور میکند من را که معنای حرفی دارد، میگویند وضعت لفظ من را
برای ابتدا اما ابتدای حرفی وقتی وضع کرد شما من را میآورید، در خارج و سرت من
البصره الی الکوفه را ربط میدهید بنابراین معنای حرفی دارای لحاظ است، و در عالم
لحاظ استقلال بالمفهومیه دارد انشاء هم همینطور است، انشاء آن چیزی که مثل اقم
هیئت افعل و مابمعناء این در خارج بگوییم معنای حرفی است درست است، یعنی خود بخود
نمیشود موجود در خارج بشود. هیئت افعل و مابمعناها محتاج به افعل و مابمعناها است
احتیاج به ماده و آن هم کاشف از آن امر است. حالا امر گاهی گفتنی است گاهی نوشتنی،
اینها همه بگویید معنای حرفی، بگویید قید هم نمیخورد، نمیشود قید به آن زد اما
تصور هیئت افعل و مابمعناها، یعنی تصور اقم الصلوه لدلوک الشمس این که دیگر معنای
حرفی نیست تصور میکند وجوب را، وجوب صلاه را، یعنی هیئت افعل و مابمعناها هیئت
اقم الصلوه را، یک معنای استقلالی آنوقت این معنای استقلالی را میآورد تو خارج میشود
معنای حرفی. این اقم الصلوه باید یک قید بخورد قید آن چیست؟ این که باید در وقت
باشد اگر آن قید را نداشت گفت اقم الصلوه اما میبیند اگر در وقت نباشد نماز خارج
وقت هیچ فایدهای ندارد. در عالم مفهوم، در عالم لحاظ قید را میزند میبیند حالا
شد تام المطلوب حالا شد دارای مصلحت ملزمه همان مفهوم را خارجیت به او میدهد. میشود
مصداق لذا مفهوم مستقل بالمعنا است، اما خارج آن مصادیقش، یعنی معنای حرفی مستقل
بالمعنا است، آن هم مستقل بالمعنا است اما گاهی صددرصد آن مستقل بالمعنا است، آن
هم مستقل بالمعنا است اما گاهی آن مستقل بالمعنا است. اما خارج که بیاید نمیتواند
مستقل بالمعنا باشد لذا گاهی اقم الصلوه لدلوک الشمس الی غسق اللیل حالا این اقم
الصلوه لدلوک این مصداق، این خارج نمیتواند که مفهوم نداشته باشد مفهوم آن چیست؟
آن متصور مولی که متصور مولی معنای استقلالی بوده است.
لذا موالی
عامی را تصور میکنید میخواهد به پسرش بگوید برو نان بگیر این باید امر را اول
تصور کند امر به نان گرفتن را یعنی باید تصور کند تصدیق کند و شوق پیدا کند تا
اراده کند و امر کند و امر بکند بگوید برو نان بگیر نمیشود که همینطور بگوید برو
نان بگیر این متوقف بر اراده است، اراده متوقف بر شوق مؤکد است، شوق میکند نان
گرفتن را، تصدیق میکند نان گرفتن باید باشد، وگرنه گرسنه میمانند، شوق مؤکد پیدا
میکند و اراده میکند و میگوید، برو نان بگیر آن تصور و تصدیق و شوق مؤکد و
اراده، همه معنای حرفی نیست، یعنی مستقل بالمعنا است، معنای مفهومی است و راستی
تصدیق به مفهوم میکند تصدیق به نان گرفتن، به امر نان گرفتن، اینها همه معنای
استقلالی است هیچ کدام معنای حرفی نیست، آن وقتی که اراده میکند و میگوید برو
نان بگیر، این برو، معنای حرفی است لحاظ مستقل بوده اما حالا معنای حرفی است یعنی
متوقف بر ماده است هیئت افعل و مابمعناء است، این هیئت افعل و مابمعنا باید یک
مادهای داشته باشد باید یک گویندهای یک امری داشته باشد، پس معنای حرفی است،
وقتی امر میکند میگوید پسر جان ظهری برو نان بگیر برای اینکه حالا باید درس
بخوانی، ظهر برو نان بگیر این تصدیق به چه چیزی کرده به اینکه امر بکند ظهر برو
نان بگیر، مظلق نه. شوق مؤکد پیدا میکند اراده میکند میگوید پسر جان ظهر برو
نان بگیر این ظهر برو نان بگیر قبلاً آن لحاظهای مستقلی قبلاً خورده و محصور و
مشروط کرده او را، حالا که مشروط کرده وقتی میخواهد امر را بیاورد میگوید ظهر
برو نان بگیر، این از اول قید به آن خورده ولو این معنای حرفیاش را بگویید شما
نمیشود قید به آن بخورد نشود ولی آن معنای استقلالی آن لحاظ آن متصور آن تصدیق آن
شوق مؤکد آنها که همه معنای استقلالی دارد آنها همه قابل قید است و در عالم تصدیق
قید به آن میخورد، آن مقید امر میشود، امر این استکه پسر جان برو نان بگیر ظهری
این ظهر به آن معنای استقلالی خورد نه به این معنای انشائی تا شما بگویید معنای
حرفی است و نمیشود قید بخورد برمی گردد به این که همه معانی انشائی قبلاً یک
معنای استقلالی دارد و این حرف مرا اگر بپسندید این از ابداعات من است بله مانعی
ندارد یک چیزی از نظر مفهوم مستقل باشد از نظر مصداق مستقل باشد، طوری نیست.
همینطور که همۀ آن معانی غیر مستقل بالمعنا اینطوری است، مصادیقی هستند که مفاهیم
آنها مستقل بالمعنا است، وقتی اینها میآیند در خارج غیر مستقل بالمعنا میشود،
معنای حرفی میشود و آن مفهوم، آن متصور، آن تصدیق و آن شوق مؤکد و آن اراده اینها
مستقل بالمعنا هستند معنای اسمی هستند اما وقتی که میخواهد بنویسد یا وقتی که
میخواهد بگوید یعنی وقت تحریک وقتی میخواهد تحریک کند مأمور را، دیگر وابسته میشود
به امر، وقتی وابسته به امر شد معنای حرفی است حرف ما قیودات همه به مفاهیم میخورد
و مفاهیم انشائیات همه همه معنای استقلالی دارد نه معنای حرفی. این حرف چه اشکال
دارد؟
و صلی الله علی محمد و آل محمد.