اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل
عقده من لسانی یفقهوا قولی
عرض کردم سه،
چهار، تا اشکال به مرحوم شیخ انصاری شده است وباید این اشکالها را متعرض بشویم،
اشکال اول مربوط به خود من بود اشکال کرده بودم که دیروز دربارهاش صحبت کردیم، و
خلاصه حرف هم این بود که انشاء و منشاء، و حکم، محال است، از هم انفکاک پیدا بکند،
اگر قید است مال هردو است، اگر اطلاق است مال هردو است، و همان وقتی هم که مولی
انشاء میکند، ایجاد میکند، حکم موجود میشود، و اصلاً؛ استقبالیت در حکم معقول
نیست، معنا ندار، وقتی مولی میفرماید:« اذا قُمتُم الی الصّلوه فاغسلوا وجوهکم و
ایدیکم الی المرافق» یا راجع به وقتش میفرماید:« اقم الصّلوه لدُلوکُ الشَّمس إلی
غسق اللیل» همان وقت حکم پیدا میشود، بله آنکه انفکاک دارد، مأتیٌ به است. که
اصلاً؛ آن واجب اسمش را نمیشود گذاشت مأتیٌ به است، با حکم، با انشاء هزار و
چهارصد سال قبل مولی نماز را واجب کرده است، و نماز واجب شده است، هزار و چهارصد
سال قبل در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نماز واجب شده است، حالا من که
بالغ میشوم، شرائط تکلیف را پیدا میکنم، آن تکلیف بالفعل برای من تکلیف مُنجّز
میشود، یعنی عقل من میگوید الله بیاور اگر نیاوری جهنم میروی، خُب؛ من طبق آن
چه دستور داده اند، نماز را میآورم، این مأتیٌ به است، این مأتیٌ به مطابق میشود
با مأمورٌ به، مأمورٌ به چیست؟ حکم هزار و چهارصد سال قبل، آن وقت مأتیٌ به مطابق
میشود با مأمورٌ به، مأمورٌ به از من ساقط میشود یعنی من دیگر لازم نیست، نماز
بیاورم. مأتیٌ به همیشه با حکم خیلی فاصله دارد، و نمیشود مأتیٌ به عین حکم باشد،
یا حکم باشد الااقل در موالی عرفی میگوید بیا این اول حکم پیدا میتشود اول انشاء
پیدا میشود بعد مأتیٌ به پیدا میشود، باز هم فاصله است، پس بین مأمورٌ به و بین
مأتیٌ به خیلی فاصله است، مأتیٌ به هم بحث ما نیست، اصلاً؛ مأتیٌ به که واجب نیست،
واجب آن حکم الهی است، آن منشاء است آن که در عالم اعتبار است به نام احکام الله،
احکام تکلیفیه، احکام وضعیه آنها همان منشئات است، این همان ایجادیات است، که وقتی
شارع مقدس ایجاد میکند، آن موجود میشود لذا ایجاد و موجود و وجود که اینها عین
یکدیگر هستند این جا هم همینطور است، لذا تکلیف، و خود حکم، و مُکلِّف به اینها
همه یک چیز هستند، به اعتبارات تفاوت میکند، شارع مقدس ایجاد میکند، وجوب صلاه
را با اقم الصّلوه لدُلوکُ الشَّمس إلی غسق اللیل این را نسبت میدهیم به شارع
مقدس تکلیفش هم اسمش را میگذاریم، و همین تکلیف را حکم هم اسمش را میگذاریم،
برای این که چیزی در عالم اعتبار پیدا شده است، در عالم اعتبار بالاخره حکم الله
پیدا شده است، و این حکم الله غیر از آن انشاء به این اعتبار که شارع مقدس فرموده
است نماز بخوان یک چیزی در عالم اعتبار پیدا شده است به نام مکلفٌ به، و الا مکلفٌ
به، و تکلیف و نمیدانم بحث و انشاء و منشاء و همه اینها یک چیز هم بیشتر نیست،
خُب؛ اینها انفکاک از هم ندارد، همه اینها حالی میشود چه واجب مشروط باشد، چه
واجب مطلق باشد و این که ما درست بکنیم وجوب حالی واجب استقبالی ظاهراً نمیشود
درست کرد، این که ما قید را به ماده بزنیم به به هیئت ظاهراً نمیشود، درست کرد،
قید را هیئت بزنیم نه به ماده ظاهر نمیشود درست کرد، قیودات هم به هیئت میخورد
هم به ماده انفکاک هیئت از ماده هم محال است، انفکاک بحث، تکلیف از مکلفٌ به آن هم
محال است، بله آن که انفکاک دارد این
مأتیٌ به است، یعنی آن فعل من، این فعل من، این فعل من با آن تکلیف با آن
حکم خیلی فاصله دارد.
در همان جا هم
که وصف برای جنس است همینطور است، معقول نیست، وصف برای جنس از نظر خارجیت ملحاظ
از نوع بشود یا اگر وصف از برای فصل شد معقول نیست از نظر خارجیت این وصف از برای
جنس نباشد، اگر برای جنس است برای نوع هم است، اگر برای نوع است برای فصل هم است،
اگر برای فصل است برای نوع هم است تفاوت نمیکند، در خارج که بسیط هم است ما
بخواهیم اینها را انفکاک از هم بدهیم مسلم نمیشود مثلاً؛ حیوان الناطق این حیوان
در وقتی که در عالم تصور باشد، غفلت بکنیم از ناطق به آن میگوییم جنس یک اوصافی
دارد که آن ناطق ندارد، وقتی ناطق را تصورش بکنم در عالم تصور، در عالم لحاظ یعنی
با قطع نظر از جنس، نمیشود حتی در وجود ذهنی اش هم نمیشود قطع بشود اما میتوانم
غفلت بکنم، غفلت بکنم از جنس رو فصل یک حرفهائی بزنم، حالا این حیوانُ الناطق آمد
در خارج که آن حیوان را اسمش را میگذاریم ماده، آن فصل اسمش را میگذاریم صورت
این آمد در خارج وقتی آمد در خارج وجود است، موجود است و آن حیوان النّاطق اش هم
حدّالوجود است، خُب؛ این یک امر بسیط است در خارج حالا ما بخواهیم انفکاک بکنیم
اوصاف فصل را از اوصاف جنس در فصل خارج یک اوصافی باشد که آن جنس نداشته باشد،
خُب؛ نمیشود بسیط است، هرچه دیگر آن صوره و ماده هر چه ماده دارد. مال صورت است،
هرچه صورت دارد مال ماده است، لذا در خارج که نمیشود اوصاف و خواص جنس از زید
گرفته شود یا از صورت گرفته شود، یا اوصاف صورت از ماده گرفته شود عین یکدیگر
هستند هرچه برای فصل است برای ماده است هر چه برای ماده است برای صورت است، لذا
مثلاً؛ عوارض مشخصه این هم برای ماده است هم برای صورت حالا عوارض مشخصه را
بخواهیم بگوییم مختص ماده است نمیشود بخواهیم بگوییم مختص به صورت است آن هم نمیشود،
ببریدش در مسائل حقیقی یعنی مسائلی فلسفی همین است، اگر هم عالم اعتبار باشد که
الان داریم بحث اش را میکنیم همین است، عالم اعتبار مولی ایجاد میکند حکم را با
هیئت افعل میگوید اقم الصّلوه وقتی میگوید: « اقم الصّلوه» این در خارج صلاه نه
وجوب صلاه پیدا میشود، ما همه اشتباهمان همین است که میگوییم صلاه پیدا میشود،
صلاه نه صلاه مأتیٌ به است وجوب صلاه پیدا میشود. حکم الله پیدا میشود حکم الله
چیست؟ وجوب صلاه این وجوب صلاه منشاء است انشاء چیست؟ آن کار مولی که با صیغه افعل
و ما بمعناه درست اش میکند، خُب؛ کار مولی همان منشاء است، منشاء همان کار مولی
است، در عالم اعتبار حکم الله پیدا میشود میشود یا واجب مشروط است یا واجب مطلق
است این است که شما الان به من میگوئی بگو این امر شما چه چیز برای من ایجاد میشود
یک حکم حکم چیست؟ واجب است من بگویم آن گفتن من وجوب میآید روی آن، این وجوب غیر
از گفتن من است، وقتی من میگویم این مأتیٌ به است، مأتیٌ به موجب میشود، تکلیفی
که شما کردید ساقط بشود، تکلیف شما چیست؟ وجوبٌ الصّلاه وجوب گفتن من این وجوب
گفتن از کجا پیدا میشود ؟ از این که شما گفتید بگو بگوی شما با وجوب گفتن اینها
عین یکدیگر هستند، یکی اسمش را میگذاریم انشاء یکی منشاء یکی اش را اسمش را میگذاریم
بعث و تکلیف یکی اش را اسمش را میگذاریم حکم الله مثل وجود و ایجاد و موجود اینها
عین یکدیگر هستند به اعتبار تفاوت میکند، یعنی ما اگر موجود میگوییم به اعتبار
این که در خارج است، من و شما موجود هستیم، به اعتبار آن ماهیّت که حدّالوجود وجود
آمده در خارج، خارجیت پیدا کرده است، اگر هم وجود بگوییم به اعتبار آن وجود مطلق
که این مصداقش است، اگر هم ایجاد بگوییم به اعتبار این که مولی این را ایجادش کرده
است، زید را ایجاد کرده است، لذا ایجاد و موجود و وجود همه یک چیز است، به اعتبار
تفاوت میکند در باب تکالیف هم همین است، بحث مولی با آن که در خارج موجود میشود
یعنی حکم الله یک انشاء است یکی منشاء انشاء عین منشاء است منشاء عین انشاء است و
انشاء اش میگوییم برای این که مربوط به مولی است، ایجاد کرده است، منشاء اش میگوییم
برای این که موجود شده است، حکم تکلیفی اش میگوییم در وعاء اعتبار حکم الله پیدا
شده است، حالا ما بخواهیم اینها را انفکاک از هم بدهیم بگوییم که قید به هیئت میخورد
نه به ماده قید به ماده میخورد نه به هیئت هیچ کدام نمیشود، قید هم به هیئت میخورد
هم به ماده لذا اگر مولی ایجاد کرده باشد، با قید اسمش را میگذاریم واجب مطلق، یکدفعه
میگوید نماز بخوان یکدفعه میگوید نماز در وقت بخوان آن در وقت به هردو میخورد،
هم به تکلیف وبعث میخورد هم به آن حکم، که اعتبار از او پیدا میشود، اگر هم مطلق
باشد هیچ کدام قید ندارد و اما حالا قیدها را ما یکی اش را به وجود بزنیم نه به
ایجاد، به ایجاد برنیم به به وجود علی الظاهر نمیشود بگوییم. الان مأتیٌ به ربطی
به مولی ندارد یک عملی است خارج اصلاً؛ ربطی به حکم ندارد مأتیٌ به حکم الله نیست،
مأتیٌ به را من بجا میآورم حکم الله نیست مال مُکلِّف است، وجود خارجی هم دارد،
وجود اعتباری ندارد واجب مشت پرکن در خارج است صلاه اوّله التّکبیر آخِرُه التسلیم
من این وجود خارجی مشت پرکن را، که از حقائق است، اسمش را میگذاریم مأتیٌ به یعنی
من میآورم آن را این متوقف بر من است هیچ ربطی هم به مولی ندارد، اصلاً؛ مربوط به
مولی نیست، الا این که این مأتیٌ به اگر درست باشد، تطبیق میکند با مأمورٌ به،
مأمورٌ به چیست؟ امر اعتباری که مولی ایجاد کرده است، منشاء مولی وقتی این مأتیٌ
به من مطابق شد با آن مأمورٌ به تکلیف ساقط است، یکدفعه مأتیٌ به تطابق ندارد،
مثل این که مولی گفته است اولُه التّکبیر آخرهُ التّسلیم من اوّله التّکبیر را نمیآورم
نماز را میآورم میگوییم نماز باطل است، نماز باطل است، یعنی چه؟ یعنی این که کار
تو با آن حکم الله با آن امر مولی، با آن منشاء با آن انشاء سازگار نیست، برای
خاطر این که آن گفته است نماز بیاور با تکبیر تو نماز آوردهای بدون تکبیر، مأتیٌ
به مطابق با مأمورٌ به نیست، آن تکلیف سینه میزند، میگوید بیاور یا الله بیاور
اولُه التّکبیر آخرهُ التّسلیم بیاور، لذا وقتی که من مأتیٌ به را میآورم این کار
من است این، کار مولی نیست، تطبیق میکند، با آن حکم الله، آن حکم الله از گردن من
ساقط میشود، هیچ وقت هم ساقط نمیشود آن سقوط به این معنا که وقتی میگوید بیاور
دیگر لازم نیست بیاورم اسمش را میگذاریم مأتیٌ به مطابق با مأمورٌ به تکلیف ساقط
لذا مأمورٌ به الا مأمورٌ به است، مأمورٌ به چیست؟ در باب نماز مأمورٌ به چیست؟
وجوب صلاه، نه صلاه- وجوب صلاه چیست؟ آن که مولی انشاء کرده است، با چه چیزی انشاء
کرده است؟ با اقم گفته است اقم الصّلوه صلوه متعلق تکلیف است، خود تکلیف که نیست،
گفته اقم الصّلوه لدُلوکُ الشَّمس إلی غسق اللیل اسمش را میگذاریم وجوب صلاه این
وجوب صلاه گاهی مطلق است، گاهی مشروط است، اطلاق و شرطش هم کجا درست میشود؟ در
لحاظهای مولی یکدفعه میگوید اقم الصّلوه لدُلوکُ الشَّمس إلی غسق اللیل یکدفعه
میگوید: اقم الصّلوه، اگر گفت اقم الصلوه واجب مطلق است، اگر گفت: اقم الصّلوه
لدُلوکُ الشَّمس واجب مشروط است، حالا این اقم الصّلوه لدُلوکُ الشَّمس لدلوک به
کی میخورد به تکلیف، به آن حکم الله، حکم الله چیست؟ انشاء و منشاء مطابقی مولی،
منشاء چیست؟ عین انشاء، انشاء چیست؟ عین منشاء، این منشاء گاهی مطلق است گاهی مقید
است، یعنی حکم الله گاهی مطلق است گاهی مقید است. لذا ما قید را به هیئت بزنیم یا
قید را به ماده، مسلم باید به هردو بخورد.
ببینید مولی
لحاظ میکند صلاه را، صلاه در خارج، اما او لحاظ میکند، لحاظ که کرد صلاه را میبیند
این صلاه مطلوب است، خُب؛ اما میبیند صلاه مطلق نه، باید اجزاء داشته باشد، اجزاء
داخلیّه را لحاظ میکند. اولُه التّکبیر آخرهُ التّسلیم باز میبیند مطلوبیت ندارد
طهاره و وقت و قبله را لحاظ میکند، یا طهاره ازخبث و طهاره از حدث و میبیند حالا
مطلوبیت پیدا کرد، خُب؛ این صلاه لحاظی را مع الجزاء و الشرائط، امر را میآورد و
روی این یعنی بعث به این میکند، بعث که میکند، میگوید چه؟ اقم الصّلوه لدُلوکُ
الشَّمس إلی غسق اللیل. خُب؛ حالا از این انشاء مولی چه چیزی پیدا میشود صلاه
خارجی؟ نه صلاه تصوری؟ نه صلاه تصوری تمام شد صلاه اعتباری؟ نه از این امر مولی
وجوب صلاه پیدا شد به این میگوییم منشاء – منشاء مولی وجوب صلاه است.
به آن میگوییم
حکم الله لذا از شما بپرسند احکام الله را بشمارید میگوید اول احکام الله وجوب
صلاه است. و اگر صلاه هم بگویید این باز تسامح است. صلاه نیست وجوب صلاه است، وجوب
صلاه از احکام تکلیفیه واجب است. حالا این وجوب صلاه را واجبش هم میگوییم، واجب
به چه معنا؟ به معنای این که این وجوب با صلاه دو تا مثل جنس و فصل با هم شده حکم
الله این حکم الله بسیط است، منشاء مولی هم است، انشاء مولی هم است، یعنی مولی
انشاء کرده است آن منشاء که اسم مصدر است وجود خارجی پیدا کرده است. این منشاء حکم
الله چه وقت پیدا شد؟ هزار و چهارصد سال قبل یعنی وقتی که آیه شریفه آمد اقم
الصّلوه لدُلوکُ الشَّمس إلی غسق اللیل آن هزار و چهارصد سال قبل که حکم الله پیدا
شد به نام منشاء به نام انشاء به نام بعث آن چه واجبی بود؟ واجب مشروط قید به هیئت
خورده یا به ماده؟ به هردو دیگر نمیشود که بگویید قید به ماده فقط خورد، یا قید
به هیئت فقط خورد اتفاقاً اسمش را میگذاریم واجب مشروط، این واجب مشروط چه وقت
پیدا شده است؟ هزار و چهارصد سال قبل. واجب مطلق چه وقت پیدا شده است؟ آن هم هزار
و چهارصد سال قبل. آن جاهائی که واجبی قید نداشته واجب یعنی حکم الله قید نداشته
میگوییم واجب مطلق آن جا که قید داشته میگوییم واجب مشروط حالا این وجوب را
آورده روی کَلّۀ من، من میخواهم بیاورم، باید چه طور بیاورم، طبقاً با آنچه در
عالم اعتبار است، به نام حکم الله خُب؛ نمازی میخوانم اولُه التّکبیر آخرهُ
التّسلیم این گفتههای من، این کردار من، اینها واجب نیست اینها مأتیٌ به است، و
این مأتیٌ به من تطابق میکند با آن مأمورٌ به هزار و چهارصد سال قبل تکلیف از
گردن من ساقط میشود، اگر جزئی هم باشد به طور کلی تکلیف ساقط میشود، واجب مشروط
را من میآوردم، تکلیف را من ساقط کردم، واجب مطلق را آوردم تکلیف را ساقط کردم،
لذا این قیدها خُب؛ مسلم است وقتی که بعث میکند، بعث به مشروط میکند، وقتی بعث
به مشروط کرد، این هم هیئت و هم ماده و هم وجوب و هم واجب و هم حکم همه شد .واجب
مشروط آن وقت هم که قید نداشته باشد شد واجب مطلق، لذا اگر واجب مشروط باشد معقول
نیست. الان واجب باشد، برای این که مأمورٌ به من واجب استقبالی است. چون قید دارد،
چون واجب استقبالی در عالم حکم اللهی است حکم الله که است استقبالی است، حکم الله
کدام است همان انشاء همان منشاء همان بعث و ما فرض بکنیم بگوییم حالا وجوب است،
بعدش واجب میگویم از اقل واجب استقبالی بوده از آن وقتی که ایجاد شده است، ایجاد
که شده مأتیٌ به اگر بخواهد تطابق بکند دو ساعت دیگر تطبیق میکند و الا اگر حالا
نماز را بیاورم مأتیٌ به مطابق با مأمورٌ به نیست، آن وقت این جور است که مولی
گاهی ایجاد میکند واجب مشروط را گاهی ایجاد میکند واجب مطلق را آن وقت در مثل
وقت اسمش را میگذاریم واجب موقت یعنی این که دو ساعت دیگر تکلیف برای من بالفعل
میشود تکلیف برای من مُنجّز میشود.
لذا باید این
جور بگوییم که وجوب و واجب، در واجب واجب مشروط هردو استقبالی است، اصلاً؛ نمیشود
انفکاک، در آن جا هم که وقت نداشته باشد وجوب و واجب هردو حالی است.
بحثی که مربوط
به ما نیست این که انشاء ها اخبار است یا نه؟
استاد بزرگوار
ما آقای بروجردی(رضوان الله تعالی علیه) میفرمودند همه اینها اخبار است، ولی به
حسب ظاهر که همه انشاء ها اخبار نیست، علی کلی حال آن ربطی به بحث ما ندارد اخبار
بگویید یا انشاء درباره اخبار هم همین است. برای خاطر این که اخبار هم از ایجادیات
است، اگر من گفتم زید یک ساعت دیگر میآید، حالا ما درست بکنیم، بگوییم اخبار الان
حالی اما مخبرٌ به استقبالی نه بابا، اخبار ما چیست؟ به این که زید یک ساعت دیگر
میآید، این زید یک ساعت دیگر میآید من یک مخبر به مقیدی را الان انشاء کردم، مثل
همان که میگویم یک ساعت دیگر بیا یک انشائی را یک منشائی را الان ایجاد کردم. الا
اینکه منشاء، گاهی حالی است، گاهی استقبالی است، این منشاء گاهی مشروط است، گاهی
مطلق است، گاهی موقت است، گاهی غیر موقت است و اینها هیچ ربطی به این که ما بتوانیم
فرق بگذاریم بین انشاء و منشاء ظاهراً نمیشود فرق گذاشت.
مطلب دوم یک
حرفی است از استاد بزرگوار ما حضرت آیت الله العظمی بروجردی(رضوان الله تعالی
علیه) که میخواهند شیخ انصاری(رضوان الله تعالی علیه) را ردّ بکنند إن شاء الله
فرا صحبت میکنیم.
و صلی الله
علی محمد و آل محمد