اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل
عقده من لسانی یفقهوا قولی
مسألهی اجتماع امر و نهی
یک مسأله مشکل در اصول است لذا همه حتی مثل مرحوم اخوند که بناشان بر ایجاز است
این جا مفصل با ده تا مقدمه بحث را عنوان فردهاند بحث مبتلی بهای هم هست در
فقه ما این مسئله مورد ابتلاست مسأله این است که اگر یک امری روی یک عنوان دیگری
آمده باشد مثل صلاه فرموده صل نهی هم روی یک عنوان دیگری آمده باشد مثل لا تغصب خب
این امر و نهی از نظر عنوان از نظر عنوان از نظر تشریع با هم هیچ اصطکاک ندارند
هیچ اشکال ندارد که در اسلام صل باشد لا تغصب هم باشد اما از نظر تنجیز و مأتی به
پیاده کردن آن امر مولی گاهی نماز را در مسجد میخواند گاهی میرود نماز را در
خانه غصبی میخواند در آن وقتی که در خانه غصبی دارد نماز را میخواند آن صل زنده
میشود لا تغصب هم زنده میشود آن صل میگوید نماز بخوان آن لا تغسب میگوید نمیتوانی
نماز بخوانی باید بروی در مسجد نماز بخوانی و آن وقتی که صل دارد میگوید نماز خواندن
طوری نیست و لا تغصب میگوید نماز خواندن طور است خب اجتماع امر و نهی میشود در
امر واحد که در حقیقت اجتماع امر و نهی نربوط به تکلیف و در تکلیف که صل و لا تغصب
این ها هیچ اصطکاک کجا پیدا میشود؟ در مأتی به یعنی در فعل مکلف در خارج در مصداق
مصداق صلاه گاهی در مسجد است خب آن جا هم دو عنوان برای آن بار است یکی نماز یکی
در آن مسجد گاهی با جماعت است نماز با جماعت گاهی هم در غصب است نماز با غصب این
جاها اصطکاک پیدا میکند آیا نمازی که تغصب دارد این مأتی به نمیتواند مطابق با
مأمور به بشود بنابراین نماز باطل است یعنی مأتی به باطل است خب وقتی باطل شد دیگر
آن تکلیف سینه میزند میگوید بیاور نماز را بیاور دیگر باید خارج زمین غصبی نماز
را بخواند به این میگوییم اجتماع امر و نهی لذا باید نوجه داشته باشیم از اول بحث
تا آخر بحث باب اجتماع امرو نهی مربوط به تکلیف نیست مربوط به مکلف نیست مربوط به
علم عنوان و عالم تکلیف و تشریع نیست مربوط به عالم خارج و مصداق آوردن است باب
اجتماع امر و نهی همین جا است دیگر خواه نا خواه باید بگوییم باب اجتماع امر و نهی
همیشه جزئی است کلی نمیتواند باشد مرحوم نائینی رضوان الله تعالی علیه احتمال
دادند مرحوم آقای خوئی خیلی ما نور میدهندکه نه فرقی بین جزئی و کلی نیست و ممکن
است از باب اجتماع امر و نهی در کلیات آمده؟ نزدند نمیدانم چه طوری است ولی علی
کل حال تصریح میکنند مرحوم نائینی شاید شاگردهایشان هم باشد غیر از آقای خوئی که
فرقی نیست در باب اجتماع امر و نهی در کلیات درست بکنید و اگر گفتیم در کلیات یعنی
بر میگردد به این که باب اجتماع امر و نهی همین طور که میشود در مأتی به باشد میشود
در مکلف به هم باشد و حالا چه طور میشود این که باب اجتماع امر و نهی میشود همین
طور که در مصادیق جزئیات میآید در کلیات هم میآید چگونه میشود در کلیات بیاید
یک دفعه حالا ما داریم بحث میکنیم این که اجتماع امر و نهی جایز است یا نه؟ یکی
میگوید من میگویم جایز نیست یکی هم میگوید نه من نمیگویم میگویم که جایز است
تو رساله مینویسد جایز است آن مقلد گاهی مبتلی میشود به باب اجتماع امر و نهی آن
وقت مراجعه میکند به رساله میبیند مجتهدش چه میگوی؟ این نماز را که تو خارج
خوانده آیا صحیح است یا فاسد حالا ما اگر بخواهیم بگوییم کلی باید یک جا یدا کنیم
که آن مأتی به مسلم نمس شود کلی باشد مأتی به یعنی جزئی مأتی به یعنی مصداق مأتی
به یعنی آن مصداقی که کلی صل را کلی لا تغصب را یا اسقاط میکند یا اسقاط نمیکند
یاامتثال میکند یاامتثال نمیکند نمیدانم چطوری حالا باز روی این فکر بکنید ولی
علی کل حال باب اجتماع امر و نهی آن چه میفهمیم در مدتی به است و هم این یک مسألهی
عقلی است هم یک مسأله عمومی یک مسأله عرفی این که اگر کسی تو رساله نوشته باشد که
نماز در خانه غصبی نماز باطل است حج با پول خمس نداده حج باطل است خب این مسأله را
یاد میگیرد آن وقت که میخواهد نماز بخواند در خانه غصبی نماز نمیخواند میگویداجتماع
امر و نهی است و نمیشود مجتهد هم گفته است نمیشود و اگر مجوّزی باشد میگوید
حالا نماز را میخوانیم کتکش هم را میخوریم نمازمان درست باشد حالا کتکش هم را میخوریم
طوری نیست خیلی ها راجع به محرمات همین طوره میگویند بالاخره عقل ما میگوید باب
اجتماع امور نهی باب اصطکاک جزئیات است جزئیات است با هم اصطکاک دارد جزئیات است
در او تناقض میآید جزئیات است در او تناقض میآید جزئیات است در او تضاد میآید
جزئیات است در او تضاد میآید و الا تضاد در کلیات نیست تناقض در کلیات نیست تناقض
در کلیات نیست همین الآن شما این جا نشستهاید مینوانید بگویید زید آمد زید
نیامد تناقض بگویید این دروغ است ولی محال نیست شما میتوانید همین جا که نشستهاید
بگویید همین جا که من نشستهام هم سرخ ایت هم سفید است خب میشود گفت لذا در گفتن
و در کلیات و در تصورات و در تکالیف و از همین جهت ما میگوییم نو نکالیف اصلاً
تناقض نیست تناقض یا ضدین مربوط به خارج است امران وجودیان در تناقض هم میگوییم
یک امر وجودی با عدمش به این میگوییم تناقض و اما تناقض را ببریم در کلیات خب نه
برای این که اصلاً وجود نیست اصلاً سالبه به انتفاء موضوع است و از همین جهت هم ما
مدعی هستیم در اصول بارها به مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه در کفایه میگوییم
آقا این تناقضی که شما درست کردید این ضدینی که درست کردهاید دور و تسلسلی که
درست کردهاید این ها همه مربوط به وجود است دور میبوط به عالم وجود است نه
اعتبار تسلسل مربوط به عالم وجود است ته اعتبار باب اجتماع امر و نهی میخواهند
تناقض درست بکنند میخواهند ضدین درست بکنند آن امتناعی ها باید بیاید در عالم
وجود یعنی نماز این مکلف به عبارت دیگر تماز هم نه اسماش را نگذارید مأتی به این
مکلف آیا مأمور به را ساقط میکند یا نه آن کسی که میگوید نه میگوید این مأتی به
مبعد است چه طور میتواند مقرب باشد چطور میتواند مصداق باشد یا میگوید اصلاً آن
مأتی نمیتواند مصداق آن کلی بشود آن کلی منصرف از این است یک حرفهای که امتناعی
ها دارند یا آن اجتماعی ها دارند آیا آن اجنماعی ها هم میگویند آقا چه اشکال دارد
گفته نماز بخوان من هم نماز خواندم حالا طرفاش را به سوء اختیار مکاناش رابه
سوء اختیار چیزی آوردم چه سرایت بکند این مأتی به چرا نتواند تکلیف را ساقط بکند
حالا بگویید که هر دو عنوان را آورده باشد نماز را در خانه غصبی هم عنوان صلاه
آمده خب صحیح است چرا باطل شد این که میگویید مبعد نمیتواند مقرب باشد چرا نمیتواند
خب نه من جهه مبعد است من جهه مقرب است خب این مسأله اول که این عنوان بحث ما
عنوان اجتماع امر ونهی مربوط به جرئیات است مربوط به مأتی است و اصلاً ما بحث
تکلیف نداریم ما بحث مکلف به نداریم ما بحث مکلف به هستیم که یک صلاتی نداریم ما
بحث مکلف به نداریم فارغ از مکلف به هستیم که یک صلاتی داریم یک غصبی داریم لذا
این است که آیا این دو تا را میشود در یک مصداق جمع میشود در یک مصداق جمع کرد
یا نمیشود شیء واحر معنون به عنوانین عنوان انه صلاه عنوان انه غصب میشود این
کار را کرد؟ مرحوم آخوند یک بحثها خیلی مفصل این جا دارند که خیلی مربوط به بحث ما
نیست اما یک بحث های مفیدی است.
خب بحث اول این است که فرق
بین تعارض و باب اجتماع امر و نهی چیست؟ مسألهی خوبی است دیگر در باب تعارض یا
ترجیح میدهید احدهما را یا قائل به تخییر هستید اما در باب اجتماع امر و نهی
معمولاً قائل به امتناع هستید فرق بیبین این دو مسئله چیست در باب تعارض تعریف
تعارض را که مرحوم اخوند کردهاند این است که ما دو تا روایت داریم که علم به کذب
احدهما داریم میدانیم یک کدام صادر نشده است این را میگوییم باب تعارض حالا
مثلاً یا صادر شده است تقیه و یا صادر شده یک و جمعی روی آن بوده ولی بالاخره بر
میگردد به این که به علم به کذب احدهما داریم به این میگویند باب تعارض مثل این
که یک روایت میگوید تسبیحات اربعه یک مرتبه یک روایت میگوید تسبیحات اربعه یک
مرتبه خب اگر جمع دلالی نداشته باشد که بگوییم یکی واجب یه تا مستحب خب میدانیم
که یکی از این دو روایت صارد نشده است یکی میگوید نماز عید واجب است یکی میگوید
نماز عید حرام است خب میدانم یکی از این دو روایت صادر نشده است لذا در باب تعارض
خود مرحوم اخوند در کفایه دیگرت میفرمایند قاعده اقتضا میکند تساقط را برای این
که علم به کذب احدهما داریم وقتی علم به کذب داشتیم با آن ثقه بودن روایت با این
که باید بدانیم حالا دانستن تعبدی دانستن وجدانی که این ها صادر شده میتوانیم یک
کدام صادر نشده علم اجمالی میگوید پس هیچ کدام صادر نشده هیچ کدام به این معنا که
هیچ کدام حجت نیست قاعده اقتضا میکند که تساقط را الا این که روایات داریم از
ائمهی طاهرین فرمودهاند تساقط نه آن هم در خصوص روایت لذا در فتوی نگفتند در
قواعد نگفتند فقهاء هم نگفتند و فقط در دو تا روایت متعارض میگویند تساقط نه هر
دو را بگذار کنار نه یا ترجیح اگر ترجیح نباشد فاذن فتخیر اگر باب تناقض باشد
تضادی باشد بالاخر ه گفتند تساقط نه این قاعده در باب تعارض روایتین بر میگردد به
این که در یک کدام میدانیم صادر نشده است اما باب اجتماع امر و نهی اولاً گفتیم
که در مدتی به است نه در مامور و باب نعارض در مامور به است نه در ماتی به و
ثانیاً در باب اجتماع امر و نهی هر دو میدانیم صل را اسلام گفته میدانیم لا تغصب
هم اسلام گفته است هر دو را میدانیم هر دو را نگفتند یک کدام را نگفتند یک کدام
را گفتند الا این که مکلف به سوء اختیارش یا بعضی اوقات به اضطرارش این دو تا
تکلیف راجمعاش کرده یک جا حالا نمیدانیم این نمازش باطل است یا نه ماتی را به
میتواند بیاورد یا نه پس خیلی تفاوت دارد به عبارت دیگر باب اجتماع امر و نهی
راجع به ماتی به است نه راجع به مکلف باب تعارض مربوط به مکلف است مربوط به تکلیف
است مربوط به روایت است نه مربوط به ماتی به و ثانیاً در باب اجتماع امر و نهی میدانیم
هر دو صادر شده برای لین که سندها هر دو درست است اصطکاک که در عالم تکلیف نیست
اما در باب تعارض و بین اجتماع مرحوم آخوند خیلی عبارت ها را مشکل کردهاند ولی
آن چه که عرض کردم خب دیگر مورد قبول هم هست پس دو تا فرق گذاشتیم قطع نظر از
فرمایشات مرحوم آخوند که خیلی عبارات مشکل شده دو تا فرق گذاشتیم بین باب اجتماع
امر و نهی و باب تعارض باب تعارض مربوط به روایت است مربوط به تکلیف و مکلف به است نه ماتی به باب
اجتماع امر و نهی مربوط به ماتی به است نه مربوط به تکلیف و ثانیاً در باب اجتماع
امر و نهی میدانیم هر دو صادر شده است اما در با اعارض میدانیم میدانیم یکی
صادر شده است دیگری صادر نشده این راجع به باب اجتماع امر و نهی و باب تعارض.
خب فرقش با باب نهی در
عبادت چیست؟ که مسألهی بعدمان است یعنی در باب اجتماع امر و نهی با باب نهی در
عبادات این فرقش چیست؟ خب این هم فرقش واضح است در باب نهی در عبادات آن است که ما
یک امر داریم یک نهی یک عنوان در باب اجتماع امر ونهی یک امر داریم یکی نهی داریم
دو تا عنوان امر آمده روی یک عنوان نهی آمده روی عنوان دیگر صل و لا تغصب آمده روی
صلاه هم نهی هم آمده روی همان صلاه میگوید تماز بخوان آن میگوید نماز نخوان آن
میگوید نماز بخوان آن میگوید تماز نخوان ذع الصلاه ایام اقرائک که نهی آمده روی
عنوان درگر اصلاً جایی نیست و در آن جا که امر باشد نهی نباشد امر هست نهی جائی
نیست ور د رآن جا که امر باشد نهی نباشد امر هست نهی جائی نیست و بالاخره باب نهی
در عبادات امر و نهی هم متعلق شده به یک عنوان باب اجتماع امر و نهی امر متعلق شده
به عنوانی و نهی متعلق شده به عنوان دیگری اصطکاکاش در خارج به سوء اختیار مکلف
یعنی در ماتی به که همین جا هم باز همان حرفی که در باب تعرض زدم این جا هم میشود
گفت و آن این است که باب نهی هم در عبادات مربوط به تکلیف است اما باب اجتماع امر
و نهی مربوط به ماتی به حالا بحث دیگری که هست برای فردایمان است که فرقش با باب
تزاحم چیست؟ باب اجتماع امر و نهی هم یک تزاحم است با تزاحم فرقش چیست؟ إن شاء
الله برای فردا
و صلّی الله علی محمّد و آل محمّد