عنوان: مقدمات مفاهیم
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

گفتم : در بحث مفاهیم چند تا مقدمه باید عنوان کنیم یک مقدمه که عنوان شد راجع به تعریف بود ، یک مقدمه هم این که آیا بحث اصولی هست یا بحث اصولی نیست ، و درباره اول تعریف اش را کردیم ، در باب دوم هم گفتیم :مسأله مسأله ی اصولی است ، و از اهم مسائل هم هست حالا مقدمه ی سوم که باقی مانده این آیا مفهوم مربوط به دلالت است یا مربوط به مدلول ؟ نتیجه عملی ندارد اما چون مرحوم آخوند عنوان فرمودند ، استاد بزرگوار ما آقای بروجردی هم خیلی روی آن پافشاری دارند لذا مجبوریم عنوان بکنیم مرحوم آخوند در کفایه می فرماید : این صفت مال مدلول است ، نه مر بوط به دلالت ، و اگر هم می گوئیم :دلالت مخصوص این صفت به حال متعلق موصوف است ، و آن خود موصوف مدلول است چرا ؟ برای خاطر این که مربوط به معنا است ، انتفاء عند الانتفاء است ، و چم هم معنا است پس معنا با معنا از همین جهت اگر بگوئیم : مدلول مفهومی صفت به حال موصوف است درست است و اما اگر بگوئیم : دلالت مخصوص این صفت به حال متعلق موصوف است مجاز است ، استاد بزرگوار ماآقای بروجردی رضوان الله تعای علیه روی آن خیلی پا فشاری دارند و می خواهند بگویند : که صفت برای هر دو نمی شود باشد آن چه ما می فهمیم صفت برای هر دو است الدلاله المفهومیه ، این الدلاله المفهومیه یعنی چه ؟ یعنی ما دلالت مطابقی داریم  این مفهوم ازآن نیست دلالت تضمنی داریم ، آن هم نه ، دلالت التزامی داریم دلالت التزامی یعنی مفهوم لذا وقتی می گوئیم : که انتفاء عند الانتفاء مربوط به دلالت است یعنی مربوط به دلالت التزامی ، بالاخره الدلالات ثلاثه اقسام دلالت مطابقی داریم ، ان جاءک زیدٌ فاکرمهُ ، دلالت تضمنی داریم که ان جاءک زیدً فاکرمهُ وجوب اکرام ، دلالت التزامی داریم ان لم تجئک زیدٌ فلا تجب الاکرام ، یعنی همین طور که دلالت مطابقی می گوید : ثبوت عند الثبوت دلالت مفهومی هم می گوید : انتفاء عند الانتفاء حالا معنا منقسم می شود به چند قسم یعنی مدلول ، یک دفعه مدلول مطابقی است ، ان جاءک زیدٌفاکرمهُ مدلول ، مدلول مطابقی است ، یک دفعه انتفاء عند الانتفاء این مدلول مطابقی نیست ، مدلول التزامی است ، مدلول التزامی چه ؟یعنی یک خصوصیتی در این منطوق است که به ما یک معنا می دهد انتفاء عند الانتفاء می گوئیم : دلالت مفهومی لذا اگر بگویم : که دلالت مفهومی درست است ،اگر  بگویم : که المدلول المفهومی این هم درست است ، مدلول مفهومی یعنی چه ؟ یعنی این مدلول ما که انتفاء عند الانتفاء است از مطابقه نیست از یک معنایی است که انتفاء عند الانتفاء لازمه ان جاءک زیدٌ فاکرمهُ است ، دلالت التزامی مثل دلالت مطابقی است ، به حال خود موصوف دلالت مفهومی یعنی دلالت التزامی اگر دلالت التزامی حقیقت باشد آن هم حقیقت است ، اگر مجاز باشد آن هم مجاز است ، یک دفعه می گویم : ان جاءک زیدٌفاکرمهُ این دلالت مطابقی است ، یعنی ثبوت عند الثبوت چنان چه این مفهوم مطابقی را هم که معنا ، معنای مطابقی است اسم اش را می گذاریم مدلول مطابقی ، هردو دلالت است ، حالا همین را ببریم در التزام یک دفعه می گوئیم : دلالت التزامی ، یک دفعه می گوئیم : دلالت مفهومی چنان چه یک دفعه می گوئیم : مدلول مفهومی : یعنی از لفظ استفاده نمی شود انتفاء عند الانتفاء یک چیزی برای خودش است که یک خصوصیتی است آن خصوصیت کاشف از آن مدلول است لذا بگویم : دلالت التزامی درست است ، بگویم :دلالت مفهومی درست است ، بگویم : مدلول مطابقی درست است بگویم : مدلول التزامی درست است بگویم : مدلول مفهومی باز هم درست است هیچ کدام مجاز نیست هم صفت به حال خود موصوف است ، مسأله دیگری که عنوان شده این است که آیا این بحث ما بحث صغروی است یا بحث کبروی ؟ استاد بزرگوار ما آقای بروجردی اصرار دارند که این بحث ، بحث کبروی است ، نه بحث صغروی و تقریری که ایشان می فرمایند : خیلی مفصل ، خلاصه ی تقریر ایشان این است می فرمایند : عقلاء مفهوم دارند چنان چه منطوق دارند ، ما بحث می کنیم در باب مفهوم که آیا شارع مقدس این مفهوم را قبول دارد مثل منطوق یا قبول ندارد منطوق یا قبول ندارد منطوق قبول دارد منطوق قبول ندارد ، پس بحث ما می شود کبروی ، کبروی به این معنا که در صدد این هستیم که مثل حجیت خبر واحد ما مفهوم درست بکنیم ، مفهوم حجت درست بکنیم ، می دانیم عقلاء از ان جاءک زیدٌفاکرمهُ مفهوم می گیرند ، ان لم یجئک زیدفلا یجب الاکرام این مفهوم را می گیرند اما نمی دانیم آیا شارع این مفهوم را حجت کرده یا نه ؟ بحث می کنیم که مثلاً شارع مقدس قبول دارد که ان جاءک زیدٌیجبُالاکرام مفهومش این است ، ان لم یجئک الاکرام ، این را شارع مقدس پسندیده است ،نظیر حجیت خبر واحد ،در حجیت خبر واحد چه طور بحث ، بحث کبروی است می دانیم عقلاء خبر واحد دارند نمی دانیم شارع مقدس این خبر واحد را حجت می داند یا نه ؟ می گوئید : ان جاءک فاسقٌ بنبأءٍ فتبینوا می گوید : خبر واحد حجت است ، و لو علی الظاهر فرمایش ایشان باز درست نیست چرا ؟ برای این که بحث ما صغروی است نه کبروی ، ما در ان جاءک زیدٌفاکرمهُیا در مفهوم وصف اکرم زیداً العالم این طور بحث می کنیم که آیا مفهوم دارد یا نه ؟ که اگر مفهوم داشت عقلاء حجت می دانند شارع مقدس هم به تبع عقلاء حجت می داند ، بحث از بود ونبود است ، بحث صغروی است، بحث جزئی است، و الاّ بدانیم که مفهوم هست مسلم حجت است، حجت بودنش همدیگر نمی خواهد ان جاءکم فاسقٌ بنبأ ءٍ فتبینوا تمسک به او بکنیم می گوئیم : عقلاء عمل می کنند به خبر واحد ، ردعی شارع از او نکرده ، عدم ردع حجت است، در این جا هم همین طور است ، اگر کسی اثبات کند که مفهوم شرط عند العقلاء هست خوب می گوئیم : عقلاء از این شرط مفهوم می فهمند ، شارع مقدس از این ردع نکرده عدم ردع دلیل امضاء است ، همه بحث ها از اول مفهوم تا آخر چه عند القدماء ، چه عند المتأخرین این است که آیا قضیه شرطیه مفهوم دارد یا نه ؟ آیا وصف مفهوم دارد یا نه ؟ آیا غایت مفهوم دارد یا نه ؟مفهوم لقب یعنی چه ؟ آیا درست است یا نه ؟ همه روی جزئیات است ، و هیچ کس تا حال این طور بحث نکرده است که مفهوم شرطی که عند العقلاء حجت است شارع مقدس امضاء کرده یا نه ؟ در باب حجیت خبر واحد همین بحث را می کنیم ، می گوئیم : عقلاء خبر واحد دارند ، خبر ثقه دارند ، خبر ثقه پیش آن ها حجت است ، حالا شارع مقدس هم خبر ثقه دارد یا نه ؟ اگر گفتید : که شارع مقدس هم دارد شارع مقدس با عقلاء یکی می شود ، اگر گفتیم :نه می گوئیم : شارع مقدس ردع کرده بنای عقلاء را ، در حجیت خبر واحد آن طور معنا می کنیم ، که می دانیم خبر واحد حجت است نزد عقلاء نمی دانیم شارع مقدس ردع کرده یا نه ؟ می شود بحث کبروی و اما در باب مفاهیم احدی این گونه بحث نکرده ، استاد بزرگوارشان مرحوم آخوند وقتی که وارد بحث مفاهیم می شوند ، این طور وارد می شوند هل للشرط مفهوم ام لا ؟ یعنی بحث صغروی ، هل للوصف مفهوم ام لا ؟ اتفاقاً خود آقای بروجردی هم از اول باب مفهوم تاآخر همین جور ها بحث می کنند که آیا وصف از آن می توانیم مفهوم بگیریم یا نه ؟ نه این که مسلم مفهوم هست ، شارع مقدس آن را ردّ کرده یا نه ؟ خلاصه این امر هم این شد که بحث مفاهیم از اول تاآخر بحث صغروی است نه بحث کبروی و این که استاد بزرگوار ما می فرماید : بحث کبروی است علی الظاهر هیچ وجه ندارد . حرف آخر که در باب مفاهیم است ، و این هم باز مختص به استاد بزرگوار ما آقای بروجردی است و ایشان نسبت می دهند به قدماء می فرمایند : که مفهوم از باب قید است ، اگر مثلاً می گوید : ان جاءک زیداً العالم اکرمهُ ،این علم در این جا آمده زید فقط نه زیداً العالم ، قاعده اقتضاء می کند وقتی که این علم نباشد انتفاء عند الانتفاء ، پس بحث مفاهیم این است که اذا انتفی القید انتفی المقید ام لا ؟ از همین جهت آقای بروجردی نسبت به قدماء می دهند که قدماء می گویند : همه ی مفاهیم حجت است ، به قاعده اذا انتفی القید انتفی المقید ،ان جاءک زیدٌ فاکرمهُ نگفته : اکرم زیداً ، گفته ان جاءک ، اذا انتفی الشرط انتفی المشروط ، اگر زید نیامد ، خوب دیگر وجوب اکرام هم نیست به قاعده اذا انتفی الشرط انتفی المشروط و معنای مفهوم این است ، مفهوم شرط ،یعنی اگر شرط نباشد مشروط هست یا نه ؟ مفهوم وصف اگر وصف نباشد آیا آن وجوب اکرام هست یا نه ؟ مفهوم غایه یعنی اگر غایت نباشد آیا حکم هست یا نه ؟ به انتفاء قید انتفاء مقید می شود ، به انتفاء شرط انتفاء مشروط می شود یک امر ضروری ، عقلی ، عقلائی است ، ثبوت عند الثبوت یک امر ضروری است ، انتفاء عند الانتفاء هم یک امر ضروری است ، از همین جهت هم آن بحث قبلی ، ایشان می فرمایند : که مفهوم عند العقلاء هست ، لذا ما بحث می کنیم شارع مقدس این مفهوم را قبول دارد یا نه ؟ خوب این حرف آقای بروجردی که نسبت به قدماء می دهند ، می گویند : قدماء اصلاً مفهوم را همین حساب می کنند ، اما مشهور در میان متأخرین این را مفهوم نمی دانند می گویند : این از باب مفهوم بیرون است، این منطوق است ، معلوم است اذا انتفی القید انتفی المقید ، اذا انتفی الشرط انتفی المشروط ، بحث مفهوم این است ، که آیا شرط علت منحصره هست یا نه ؟ اصلاً ربطی به شرط و مشروط ، ربطی به قید و مقید ندارد ، یعنی وقتی می گوید : ان جاءک زیدٌ فاکرمهُ ، اگر زید نباشد وجوب اکرام نیست ، شکی نیست ، اما آیااین مجییء زید علت منحصره است هیچ چیز به جای آن نمی تواند بنشیند یا نه ؟ اگر زنش آمد باز اکرمه اگر گفتید : علت منحصره است یعنی این جا مفهوم دارد ، اگر گفتید : از آن علت منحصره نمی فهمیم یعنی مفهوم ندارد ، به این می گوئیم : مفهوم اصلاً یک نحو تباینی هست بین حرف آقای بروجردی که ایشان می گویند : قدما ء نمی دانم ایشان می فرمایند : بپذیریم دیگر ، اگر این باشد یک تباینی هست در بحث مفهوم بین القدماء و متأخرین ، قدماء مفهوم را به قاعده اذا انتفی الشرط انتفی المشروط ، اذا انتفی القید انتفی المقید این را مفهوم می دانند ، لذا قدماء همه ی مفاهیم را حجت می دانند ، لذا قدماء همه ی مفاهیم را حجیت اش ضروری می دانند ، خوب این یک حرف است ، اما بحث مفاهیم ، متأخرین این اصلاً بحث مفهوم نیست ، بحث مفهوم این است که اگر شرطی آمد آیا چیزی در کلام هست بگوید : این شرط منحصر است ، علت تامه است ، هیچ چیزنمی تواند به جای آن بنشیند یا نه ؟ مثلاً ببینید اذا خفی الجدران فقصر این روایت است ، اذا خفی الجدران فقصر یعنی دیوارهای شهر پیدا نشود وجوب قصر است ، حالا اگر ما بودیم و همین ، هیچ چیز به جای این نمی تواند بنشیند ، خفاء اذان باشد ، و نمی دانیم تا صد باشد هیچ چیز به جای این نمی تواند بنشیند ، قصر آمده فقط روی خفاء جدران ، آن وقت یک روایت دیگر هم داریم ، اذا خفی الاذان فقصر ، این هم می گوید : علت منحصره برای قصر اذان است اگر صدای اذان نشنیدی ، متأخرین می گویند: خوب این تعارض است اذا خفی الجدران فقصر می گوید : خفاء اذان فقط با هم می جنگند ، چه بکنیم ؟ هر کسی چیزی گفته : مرحوم آخوند می گویند : این چیزی نیست از منطوق کلُّ واحد دست برمی داریم از مفهوم کلُّ واحد ، دیگر مفهوم علت منحصره اش را می اندازیم ، وقتی علت منحصره افتاد باهم تباین ندارد ، با هم تعارض ندارد ، خفاء جدران موجب قصر است ، خفاء اذان آن هم موجب قصر است ، وقتی علت منحصره نباشد دیگر هر دو مثال با هم جنگی ندارند می گویند : این مفهوم است ، و الاّ اذا خفی الجدران فقصر ، وجوب قصر از راه خفاء جدران می آید شکی نیست ، اگر هم خفاء جدران نیست دیگر نیست یعنی قصر نیست آن هم حرفی نیست اذا انتفی القید انتفی المقید ، ولی حرف در این است خفاء جدران علیت تامه ؛ علیت منحصره دارد یا نه ؟ اگر علیت منحصره داشت این دو تاباهم می جنگد ،اگر علیت منحصره نداشت این دو تاباهم نمی جنگند ، بنابراین یک تباینی بین حرف قدماء بنابر نقل آقای بروجردی و حرف متأخرین می شود لذا در اصول حرف قدماء بگوئیم : اصلاً نیامده ، قاعده اذا انتفی القید انتفی المقید ، اذا انتفی الشرط انتفی المشروط یک چیز مشهوری است ، یک چیز ضروری است اصلاً در اصول نیامده است ،آن که در اصول آمده اسمش را گذاشتیم باب مفاهیم ، جنگ ما این است که آیا شرط علیت منحصره است يا نه؟

وصلی الله علی محمد وآل محمد