اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل
عقده من لسانی یفقهوا قولی
بحث این بود که آیا شرط یا جمله ی شرطیه
مفهوم دارد یانه ؟ گفته : ان جاءک زیدٌ فاکرمه یک معنای آن ثبوت عند الثبوت است ،
یعنی اگر زید آمد وجوب اکرام هست ، یک معنا هم انتفاء عند الانتفاء است اگر زید
نیامد وجوب اکرام از ناحیه ی این که زید نیامده نیست ، معلوم است ثبوت عند الثبوت
انتفاء عند الانتفاء اما یک معنا که ما داریم بحث می کنیم که آیااگر زید نیامد و چیزی به جای او نشست،
زید نیامد زن او آمد گفتند : در باب شهریه زید مریض بود نیامد شهریه بگیرد زن او آمد ، حالا این می تواند به جای
زید بنشیند یا نه ؟ در جایی که ثبوت عند الثبوت اگر زید آمد حتماً باید شهریه
بگیرد شکی نیست ، در جایی که اگر زید نیامد نباید شهریه بگیرد آن هم حرفی نیست
برای این که زید نیست شهریه هم نیست ، اما اگر به جای زید کس دیگر آمد ان جاءک زید
فاکرمه می گوید : که شهریه را بده نده ؟ به این می گوئیم مفهوم ، لذا به
استادبزرگوارمان آقای بروجردی می گفتیم : آقا ثبوت عند الثبوت ، انتفاء عند
الانتفاء یعنی شخص الحکم معلوم است که این ضررت است ، اذا انتفی القید انتفی
المقید ، اذا انتفی الشرط انتفی المشروط ، این حرف درآن نیست اما همه ی حرف ها در
این است که اگر بخواهیم در غالب عوامی اش بریزیم گفته : اگر زید آمد اکرامش کن ،
حالا زنش آمده زید نیامده وجوب اکرام هست یا نه ؟ اگر گفتید : که مجییء زید علت منحصره
است می گوئید : هر که به جای او بیاید فایده ای ندارد ، اگر گفتید علت
منحصره نیست آن وقت باید ببینید اگر زنش به جایش نشست وجوب اکرام هست یا نه ؟ بالاخره
این جور نیست که بگوئیم : دیگر حکم نیست دیگر چون این علت منحصره نبود مفهوم ندارد
یعنی این که حتماً به او ندهید و اما حالا وضعش چیست ؟ باید از جای دیگر درست
بکنیم ، این ها از بحث هایی است که مرحوم آخوند خیلی خوب بحث کردند این جا مرحو
آخوند اسمش را گذاشتند علت منحصره ، بعدکه می فرماید : فیه مسائل ، مسئله ی اولش
این است که آیا سنخ حکم است یا شخص حکم ، که معلوم است همه می گویند : بحث ماآن
جاست که عمومیت حکم باشد ، سنخ حکم باشد شخصی نباشد قضیه ، اگر شخصی باشد که معلوم
است ، اذا انتفی الشرط انتفی المشروط حرف در این است شرط نباشد طبیعی حکم است ،
سنخ حکم هست حالا این سنخ حکم یک چیزی به جای شرط شخص نشست می تواند آن سنخ را
زنده کند یا نمی تواند ؟ بعد ان شاء الله درباره اش صحبت می کنیم ، اما قطع نظر از
آن حرف ها حالا که می خواهیم وارد بحث بشویم ، و بخواهیم ذهن عوامانه مان آماده
بشود ، برای بحث همین حرف مرحوم آخوند است این جا که آیا این شرط علت منحصره است
یا نه ؟ که اگر علت منحصره باشد خوب علت که نیست دیگر معلوم است معلول نیست شرط
منحصر وقتی شرط نباشد مشروط نیست ، واگر منحصر نباشد می تواند شرط دیگری به جای
این شرط بنشیند ، حالا اگر به جای این نشست قاعده اذا انتفی الشرط انتفی المشروط
نمی آید جلو ، برای این که این شرط رفته شرط دیگر آمده ، مثل توارد علتین بر سر
معلول واحد ، یک علت برود علت دیگر موجود است ، علی کل حال بحث این جااست که حالا
سنخ حکم باشد ، شخص حکم باشد هر چه باشد بحث ما است که اذا جاءک زیدٌ مجییءزید که
شرط است ، آیا این علت منحصره است یا نه ؟ اگر گفتید : علت منحصره است معلوم است
وقتی نباشد ، مشروط ما هم نیست ، و اما اگر علت منحصره نشد معناش این است که این
شرط رفته شرط دیگر آمده آن مشروط به جای خود هست ، اگر ما اثبات کردیم علت منحصره
نیست دیگر خواه نا خواه هر شرطی که جانشین او باشد می تواند به جای او بنشیند ،
حالا زن او باشد ، هم حجره او باشد ، همین که ما احراز بکنیم از طرف آن است دیگر
خواه نا خواه حکم موجود است ، و با آن شرط به جای ان جاءک زید فاکرمهُ دیگر زن زید
، زید است ، رفیق زید ، زید است ، فاکرمه این بحث است ، ما مدعی شدیم که شرط مفهوم
دارد یعنی هیچ چیزی به جای شرط نمی تواند بنشیند ، مگر یک قرینه ای بیاید که آن
خلاف قاعده هست ، می شود مجاز و الاّ اگر قرینه نباشد ظهور ان جاءک زیدٌفاکرمهُ
این است وجوب اکرام متوقف برمجییء زید ، و این مجییء زید هم منحصر به فرد است هیچ
چیز به جای آن نمی تواند بنشیند ، لذا می گوئیم : شرط مفهوم دارد ، دلیل مان چیست
؟ تبادر تبادر یعنی چه ؟ یعنی فهم عرف مثل صیغه امر می بیند ، اگر گفت : که بیا
عرف از این می فهمد وجوب را ، اگر نرفت و عذر آورد کتک می خورد ، عذر غیر موجه می
گوئیم : صیغه افعل و ما به معناه یدل علی
الوجوب ، دلیل مان تبادر ، دلیل مان عرف عرف از او وجوب می فهمد ، در باب شرط
همهمین را می گوئیم :و وقتی هم برویمدر فقه مان می بینیم که فقهاء که از عرف هستند
همین جوری از او مفهوم می فهمند ، دیروز می گفتم :اذا خفی الجدران فقصر ، و اذا
خفی الاذان فقصر را تعارض انداختند ، اگر مفهوم نداشت و علت منحصره نبود که دیگر
تعارض نداشت ، دفع تعارضش هم به دفع مفهوم کردند گفتند : منطوق هر کدام قرینه است
برای این که مفهوم در کار نیست ، یعنی چه ؟ یعنی قضیه شرطیه مفهوم دارد الاّ ما
اخرجه الدلیل و در همه جا همین است ، ان جاءکم فاسق بنباءٍ فتبینوا همه از آن
مفهوم فهمیدند لذا می بینید که هر کسی حرفی زده یکی گفته : مفهوم دارد ، یکی گفته
:مفهوم ندارد ، مرحوم شیخ در فرائد بیست و یک اشکال به این وارد می کند برای این
که مفهومش را بگیرد ، این طبع قضیه است که از این مفهوم می فهمد مفهوم . می فهمند
این که خبر ثقه وجوب تبین ندارد ، خبر فاسق و فاجر وجوب تبین دارد واگر ما بخواهیم
بگوئیم : این آیه مفهوم ندارد باید بیست و یک اشکال مرحوم شیخ راوارد کنیم ، و
الاّ معمولاً در قرآن شریف برویم ، در روایات برویم ، در عرف برویم می بینیم که
قضیه شرطیه مفهوم دارد یعنی قضیه شرطیه ، شرط ره است ، علاوه براین که شرط است علت
فلسفی است ، علاوه بر این که علت است ، علت تامه است ، علاوه بر این که علت تامه
است ، علت منحصره است ، در این که شرط است و علت است و علت تامه است و این ها بحثش
را نکردند این جا ، آن که هست باید چهار چیز درست بکنیم شرط است ، علت است ، علت
تامه است ، علت منحصره است ، ما گفتیم : تبادر این هم دلیل مان بود ، ما گفتیم
:فهم عرف ، اما سه تا دلیل دیگر آورده شده برای این که قضیه شرطیه مفهوم دارد یکی
راجع به هیئت بود ، اطلاق گیری از هیئت دیروز درباره اش صحبت کردم ، یکی اطلاق
گیری از مشروط مرحوم آقا ضیاء الدین عراقی
رو ی این خیلی پا فشاری دارد ، و می گوید : که ان جاءک زیدٌفاکرمهُ ، این وجوب
اکرام این معلق شده بر مجییء زید و قید ندارد ، مولی در مقام بیان مراد بوده قید
نیاورده ، وجوب اکرام ، اگر چه زنش بیاید ، اگر چه رفیقش بیاید پس قید ندارد وقتی
مولی در مقام بیان مراد است ، قید ذکر نکرده پس مطلق بر شرط تعلیق شده و اذا انتفی
الشرط انتفی آن اطلاق ، انتفی آن طبیعی حکم ، آن سنخ حکم ، پس برای وجوب اکرام فقط
یک شرط هست و آن مجییء زید ، این حرف مرحوم آقا ضیاء عراقی ، مرحوم آخوند همین را
دارند الاّ آوردند آن را روی قضیه شرطیه ، رو مجییء زید ، نه روی آن هیئت ها ، روی
متعلق ، که یک معنای اسمی ، مجییء زید ، وجوب اکرام ، این هر دو معلوم است که
معنای اسمی دارد ، یکی هم تعلیق آن وجوب اکرام بر مجییء زید ، که این را اسمش می گذاریم
جمله شرطیه ، اسمش را می گذاریم هیئت شرطیه این معنای حرفی است ، که دیروز درباره
اش صحبت کردیم ، یعنی این وابسته به مجییء زید و وجوب اکرام است ، به صورت ان جاءک
زیدٌفاکرمهُ آمده حالا مرحوم آقا ضیاء وقتی اطلاق گیری می خواستند بکنند بردند روی
مفهوم جزاوجوب اکرام را ، مرحوم آخوند در کفایه ودیگران آوردند روی مجییء زید ، رو
ان جاءک زید ، البته روی معنای هیئتی اش نه ، رو معنای اسم مصدری آن ، رو معنای
مجییء زید ، گفتند : این مجییء زید ، مولی در مقام بیان مراد است ، نگفته : مجییء
زیدو مجییء زنش ، اطلاق به ما می گوید : مجییء زید است فقط ، با مقدمات حکمت ،
مولی در مقام بیان شرطش است ،شرط اضافی نکرده ، پس شرط اضافی نیست ، پس شرط فقط
این مجییء زید است ، این هم حرف مرحوم آخوند ودیگران ، خب این حرف ها را ما باید
اثبات کنیم ، تا این که بتوانیم مقدمات حکمت جاری کنیم ، بگوئیم :مولی در مقام
بیان خصوصیات است ، در مقام بیان مهمله حکم نبوده ، خصوصیت نیاورده ، پس مطلق ،
باید این را اثبات کنیم ، حالا این بگوئید : اثبات ، بگوئید : در مقام بیان
خصوصیات است و مقدمات حکمت می توانیم جاری بکنیم ، الاّ این که مقدمات حکمت به ما
می گوید : علت تامه است ،نمی گوید : علت منحصره است ، می گوید : مولی در مقام بیان
مراد است ،علت را این قرار داده ، برای این که اگر گفته بود ،ان جاءک زیدٌاو
امرأتک این باز دو تا علت بود ، چنان چه اگر به او بگوید : ان جاءک زیدٌ و امرأتک
این باز دو تا علت بود ، چنان چه اگر به او بگوید : ان جاءک زیدٌو امرأتک ، این دو
تا علت ناقصه است ،واما اگر بخواهید علت منحصره درست بکند نه واو می شود درست کرد
نه بو واو ، باید جور دیگران جاءک زیدٌ فقط ، و این هیچ وقت در مقام بیان مراد این
جوری نیست ، حرف ها همه ، همه در مقام تعلیق جزا بر حکم است ، تعلیق جزاء برحکم
برای ما علت تامه درست می کند ، شرط درست می کند ، یعنی شرطی که ما در اصول می
گوئیم : که اذا انتفی الشرط انتفی المشروط یعنی علت تامه دیگر ، علت تامه فلسفی
راما اسمش می گذاریم شرط ، ان جاءک زیدٌ فاکرمهُ می گوئید : مولی در مقام بیان
مراد است ،قید نیاورده پس این علت است ، درست است ، این علت ناقصه نیست پس خوب است
، این علت تامه است پس خوب است می شود با مقدمات حکمت درست کرد اما این علت منحصره
است مولی درمقام بیان مراد نیست تا علت منحصره درست بکند ، آن تعلیق حکم بر جزاء
می خواهد درست بکند علت منحصره باشد تعلیق حکم بر جزاء هست ، علت تامه هم نباشد
تعلیق حکم بر جزاء هست ، می خواهد علت منحصره باشد می خواهد نباشد ، آن که مولی می
خواهد و شما با مقدمات حکمت می توانید درستش بکنید این است که بگوئید : علت ،علت
تامه است ، خوب است ما تعلیق می خواهیم درست بکنیم تعلیق جزاء بر حکم ، و اگر علت
منحصره نباشد این تعلیق حکم بر جزاء هست ، یعنی علت تامه درست می کنم ، مقدمات
حکمت برای من علت تامه درست می کند ، این تعلیق حکم بر جزاء درست می کند ، و اما
این که علت منحصره هست یا نه ؟ مسلم به قول مرحوم آخوند باید برویم جای دیگر باید
برویم با صحبت دیگر ، باید این جور بکنیم که آیا این جانشین می خواهد یا نه ؟ باید
مولی بیان بکند ،باحرف دیگر ، با بیان دیگر ، که این تعلیق جزاء بر شرط این شرط من
علاوه بر این که تعلیق بردار است می تواند جزا متوقف براوباشد ، خودش هم هیچ چیز به
جای او نمی تواند باشد ، من اعتقاد دارم روی هر سه مقدمات حکمت را می توانیم جاری
بکنیم ، هم روی آن تعلیق البته مفهوم وصفی آن یعنی منشأ ، هم روی جزا هم روی شرط و
می توانیم بگوئیم : مولی در مقام بیان مراد است ، قید نیاورده پس این علت است این
شرط است ، اما ایراد مرحوم آخوند هست ، این که آقا مقدمات حکمت را جاری کن درست
است حالا در مشروط ،یا در شرط ، یا در تعلیق یعنی در هیئت ، اما مقدمات حکمت به تو
نمی گوید : این علت منحصره است می گوید :این تعلیق حکم بر شرط درست است ، یعنی علت
تامه ، یعنی این دیگر احتیاج به او ندارد ، احتیاج به واو ندارد ، خودش می تواند
علت باشد این ها همه خوب است ، اما خودش می تواند علت منحصره باشد دیگر تعلیق حکم
بر شرط این حرف را به ما نمی گوید ، اطلاقش هم به ما نمی گوید ، این خلاصه حرف است
، حالا بعد می رویم سراغ شخص حکم و سنخ حکم ان شاءالله مطالعه کنید برای فردا.
و صلی الله علی محمد وآل محمد .