اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله
الرحمن الرحیم .رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی .
آیا کلمه ای که دلالت بر حصر دارد ، درآن کلمه
؛ درآن جمله مفهوم هست یا نه ؟
کلمات حصر زیاد است ، مثل الا ، انما ، بل
اضرابیه ، تقدیم ما هو حقه التأخیر ، حمل چیزی که مصدر به الف و لام جنس است بر
فرد ؛ زیدٌ الرجل و امثال این ها ، آیا این کلماتی که برای حصر وضع شده است ،
مفهوم دارد ؟ به این معنا که در " ما رأیت الا زید " بگوئیم یک ثبوت عند
الثبوت ، یک انتفاء عند الانتفاء است . ثبوت عند الثبوت ؛ زید را دیدم ، انتفاء
عند الانتفاء ؛ غیر از زید هیچ کس را ندیدم . آیا استفاده ی این جوری ازما رأیت
الا زید می شود یا نه ؟ مشهور در میان اهل اصول گفته اند بله ، کلمات حصر مفهوم
دارند ، دلیلی هم که آورده اند این است که گفته اند ما رأیت الا زید ، معنایش این
است که آن که آن حکمی که قبل از الاست ، دیگر بعد از الا نیست ؛ اصلاً الاّ وضع
شده است برای این که بگوید قبل من با بعد من دو تاست ، پس ما رأیت الا زید معنایش
این جور می شود که ما رأیت شیئاً و الاّزید ؛ یعنی رأیت زیدا و این الا آمده است
مستثنی ، دیدن و برای مستثنی منه ، ندیدن . معنای ما رأیت الا زید این است که احدی
را ندیدم ، غیراز زید ؛ زید را دیدم و همین که می گوید قبل من و بعد من دوتاست ،
یعنی مفهوم . اگر کفایه مطالعه کرده باشید ، مشهور در میان اهل اصول گفته اند
ادوات حصر مفهوم دارد ، دلیلش هم این است که مستثنی و مستثنی منه دو تا حکم دارد .
ایرادی که در مسأله هست ، همان ایرادی است که دیروز در غایت حکم داشتیم و گفتم اگر
بگوید کل شیء طاهر حتی تعلم ، اتموا الصیام الی اللیل ، خب شکی نیست که قبل الی و
بعد الی دوتا حکم است ؛ اصلاً معنای غایت حکم یعنی همین ، یعنی حکم استمراردارد تا
غایت – حالا غایت داخل در مغیی باشد ،یا نباشد ، دیگر فرق نمی کند – غایت دیگر
معلوم است که حکمی نیست ، اتموا اصیام الی اللیل معلوم است که روزه را تا شب واجب
است ، اماشب دیگر روزه نیست کفتیم این ها درست است ،
اما اگر ما بخواهیم مفخوم درست کنیم، باید علت منحصره درست کنیم و این علت تامه
درست می کند ، اما علت منحصره ، نه . به این معنا که اگر یک دلیل دیگر آمد و گفت
روزه زا شب هم تا دو ساعت ادامه بده ، با هم منافات ندارد و همین که منافات ندارد،
معلوم می شود مفهومی در کار نیست ، علت منحصره نیست ، که مثال می زنیم به کل شیء
طاهر حتی تعلم، دلیل دیگری می آید می گوید کل شیء طاهر حتی یخبرک ذوالید، هر دوی
این ها درست است ، منافاتی هم با یک دیگر ندارد ، چرا ؟ برای این که هعلت تامه اند
، نه علت منحصره .
ما نحن فیه هم همین طور است ، ما رایت الا
زید ، خب شکی نیست که این عبارت می گوید : قبل الا و بعد الا با هم تفاوت دارد ،
یعنی کسی را ندیده است ، زید را دیده است . حالا اگر دلیل دیگری بگوید : ما رایت
الا عمرو ، این ها با هم می جنگند یا نه ؟ اگر بجنگند ، می شود علت تامه ، به
عبارت دیگر اگر از " اذا" یک فقط بیرون بکشیم ؛ بگوییم ما رایت الا
زیداً فقط ، این می شود مفهوم و اما اگر این فقط را نتوانیم از" اذا"
بیرون بکشیم ، خب آن چه هست این است که زید را دیده است و اما اگر یک دلیل دیگر
آمد ، گفت عمرو هم دیده ام ، آن وقت مقتضی نبود که بگوید ما رایت الا زیداً و
عمراًً ، و این مفهوم نیست ، نظیر همان غایت حکم است با قبل و بعدش که علت تامه
است ، اما علت منحصره نیست ، عت منحصره آن جا ست که ما از " الا " فقط
بیرون بیاوریم ؛ اگر فقط بیرون بیاوریم ، می شود مفهوم ، اگر نه ، نه .
و این که بزرگان نظیر مفهوم غایت این جا گفته
اند که مفهوم در کار نیست ، بری این که قبل الا و بعد الا دو تا حکم است و الا
لغویت لازم می آید و الا لازم می آید که مستثنی و مستثنی منه یک حکم داشته باشد ،
خب این ها نمی تواند برای ما مفهوم درست کند ، مسلم است که مستثنی و نستثنی منه دو
تا حکم دارد ؛ مسلم است که غایت و مغیی دو تا حکم داردمسلم است که ما رایت الا زید
دلالت می کند که احدی را جز زید ندیده است ، این ها مسلم است اما حالا ما رایت
القوم الا زید بگوید فقط ، به این معنا که اگر یک دلیل دیگر گفت ما رایت القوم الا
عمرو ، بگوییم این ها با هم منافات دارد، اگر یک فقط از الا بیرون بکشیم ، درست
است ؛ می گوییم این ها با هم منافات دارند و اما اگر نتوانیم این الا را بیرون
بکشیم ، نمی شود بگوییم چون که ما قبل و ما بعد الا دو تا حکم است ، پس مفهوم هست.
قوم انسباق را نفرموده اند ، آن که قوم فرموده اند مثل همان مفهوم غایت است ، بله
مرحوم آخوند – اگر مطالعه کرده باشید که حتماً مطالعه کرده اید – در مفهوم غایت
ادعای انسباق می کنند ،یعنی تبادر . اما این جاها چون مطلب را خیلی واضح می دانسته
اند ، همان حرفی که در غایت زدند ، این جا هم می زنند و مطلب را تمام می کنند ، می
فرمایند اگر چیزی از ادات حصر باشد ، این مفهوم دارد ، چرا؟ برای این که لاً وضع
شده برای این که بگوید مستثنی و مستثنی منه دو تا حکم دارند .
به مرحوم آ خوند می گوییم بله ، الا وضع شده
برای این که بگوید مستثنی و مستثنی منه دو تا حکم دارد، اما آیا علاوه بر این وضع
هم شده برای این که بگوید یک فقط از الا بیرون می کشیم یا نه ؟ اگر نتوانیم این
وضع را درست بکنیم ؛ اگر نتوانیم این عرف را درست بکنیم ؛ اگر نتوانیم این تبادر
را درست بکنیم ، فقط دلالت می کند بر این که قبل و بعد الا دو تا حکم دارد ، اما
آیا علت تامه است یا علت منحصره ؟ دلالت ندارد .
حالا اگر هم کسی الا را معنای حرفی بداند ،
این ها فرقی نمی کند که آیا الا حرف است که مشهور ادباأ گفته اند ؟ یا الا به
منزله اَستثنی است ، که مثل رضی درشرح رضی گفته است؟ این ها فرق نمی کند اگر کلمه
گرفتید ، کلمات بر روی هم ، اگر هم الا را از اسماء افعال درست کردید که مرحوم رضی
درست می کند ، خب اسم فعل خودش یک جمله است . حالا اگر در این جمله استثنی ، فقط
خوابیده باشد ، کلام مفهوم پیدا می کند ، و اگر نخوابیده باشد ؛ فقط وضع شده باشد
برای این که بگوید اختصاص ما قبل ، نه مال بعد ؛ بگوید مستثنی و مستثنی منه دو تا
حکم است ، چون نمی توانیم فقط از آن بیرون بیاوریم ، مفهومی در کار نیست – یعنی
علت منحصره – اما علت تامه است و در ما رایت الا زید ، ظاهرقضیه این است که ندیده
است جز زید ؛ زید را دیده است ، می گوید نه ، تناقض نیست ، من آن وقت نمی توانستم
بگویم عمرو را هم دیده ام ، حالا می توانم بگویم ، لذا می گوییم ما رأیت الا زید ،
ما رأیت الا عمرو.
بنا براین این که قوم فرض کرده اند که ما
رأیت الا زید مفهوم دارد ، برای این که قبل الا و بعد الا دو تا حکم است ، این
دلیل اعم از مدعا ست ؛ این دلیل نمی تواند مدعا را درست بکند ، مدعا این است که ما
می خواهیم علت منحصره درست بکنیم ، ذلیل علت تامه درست می کند ، مثل همان غایت
.بله مگر این که کسی اصلاً نزاع مفهومی – همان حرف استاد بزرگوار ما آیت الله
العظمی بروجردی – را بگوید که ایشان فرمودند به قاعده ی اذا انتفی القید انتفی
المقید ، هم مفاهیم حجت است ؛ چه مفهوم شرط باشد ، چه مفهوم شد ،چه مفهوم حصر باشد
، چه مفهوم عدد ؛ آن مطلب برمی گردد به یک مطلبی که سابقا صحبت کردیم .
دربحث ما اگر بخواهیم علت منحصره درست کنیم
،باید بگوییم ظهورما رایت الا زید ، یعنی ما رایت الا زید فقط ؛ این ظهور کلام است
؛ انسباق است ؛ تبادر است خب اگر کسی بگوید ، آن وقت همه ادوات حصر مفهوم دارند .
این استنباق دیگر یک معنای تحمیلی نیست ،
ممکن است من بگویم انسباق دارد ؛ ظهور عرفی دارد ، شما بگویید ما چنین ظهوری نمی
فهمیم ،آ نچه می فهمیم ، همین است که الا آمده است ، یک مستثنی منه درست بکند و
اما اینکه مستثنای فقط است ، این را دیگر نمی شود درست کرد ، این یک مطلب است .
مطلب دوم که قوم هم از آن غفلت کرده اند و
باید مقداری روی آن صحبت کنیم این است که اگر ما حصر هم درست کردیم ، این منطوق
است یا مفهوم ؟ این ظاهراً است ، نه اینکه مفهوم باشد ، مثلاً انمّا را ببیند ، می
گویند در فارسی لغتی نداریم که به جای انما بگذاریم ،لذا می گویند اگر بخواهی معنا
کنی بگو این است و جز این نیست ، آن وقت این ، این است و جز این نیست منطوق است ،؛
حصر است اما منطوق است ، دیگهوم نیست ، اگر شما گفتید به معنای استث نی است ، ظهور
دارد در این که قبل الا دو حکم است و این فقط انسباق دارد ، این انسباق دیگر
مفهومی نیست ، منطوقی است ، باید بگوییم ادوات حصر دلالت می کند بر این که ما قبل
و ما بعدش دو تا است و یک فقط هم از آن استفاده می شود ، اصلاً اگر بخواهیم به
حساب مفهوم بیاوریم ، لغویت درکلام است ، یعنی همان که منطوق است ، می خواهیم مفهوم
هم باشد. به عبارت دیگر اگر مفهوم هم درست کردید ، منطوق مستثنی را بر داشته اید ،
مفهومش کرده اید؛ هم منطوق است ، هم مفهوم و این که یک نحو لغمیت در بحث است ، خب
بفرمایید ادوات حصر دلالت بر حصر می کند ، مفهوماً ، بلکه خود این ادوات وضع شده
برای این که این است جز این نیست ، می شود منطوق. بزرگان این را بحث نکرده اند ،
نمی دانم چرا و در حقیقت اصلاً باید ما بحث ادوات حصر را از مفاهیم بیرون ببریم و
در آخر کار که بحث مفهوم را کردیم ، بگوییم بعضی از منطوق ها هم مفهوم است، هم
منطوق ؛ صدرش منطوق است ، ذیلش مفهوم است ، به اسن معنا که مفهوم انتفاء عند
الانتفاء است ، از این هم انتفاء عند الانتفاء درست می کنیم . لذا اگر گفتیم ما
رأیت الا زید فقط ، آن وقت معنایش این جور می شود که زید را دیدم و غیر زید را
ندیدم . هر دوی این ها منطوق است و هیچ کدام مفهوم نیست . حالا چرا رویش بحث نکرده
اند ، نمی دانم ؛ چرا رفته اند روی مفهوم ، در حالی که این جاها اصلاً مفهوم نیست
، منطوق است ، پس اگر کسی قائل به مفهوم باشد ، باید بگوید منطوق کلام دو دلالت
دارد: یکی ثبوت عند الثبوت ، یکی انتفاء عند الانتفاء . مسئله سومی که بحث مصداقی
است ، مرحوم آخوند در ادوات حصر می فرمایند همه ی این ها دلالت بر حصر می کند ،
اما اسم جنس مصدر بر الف و لام دلالت بر حصر نمی کند ، می گویند زیدٌ الرجل .
مشهور – چه قدماء و چه متأخرین – گفته اند این زید الرجل گاهی ادعاست و می خواهد
بگوید همه تو ، گاهی هم ادعا نیست ، یک فرد منحصر به فرد است ، اسم جنس رابر آن
حمل می کند ، دلالت می کند بر حصر . مرحوم آخوند می فرمایند نه، چرانه؟ می فرمایند
برای این که اسم جنس با الف و لامش یک طبیعت می شود و حمل کردن طبیعت بر فرد –دال
برحصرنیست ، چه جور زید رجل – حمل کلی طبیعی بر فرد – دال بر حصر نیست ، برای این
که زیدٌرجل ، عمروٌرجل،بکرٌرجل، زیدالرجل هم همین جور است ؛ کلی طبیعی را برفرد
حمل کردیم و حمل کلی طبیعی بر فرد افاده ی حصر نمی کند .
این از عجایب کلام مرحوم آخوند است ، برای
این که فرق است بین زید رجل و طبیعت من حیث هی هی ، یعنی کلی عقلی ، کلی منطقی را
بر فرد حمل بکنیم ، دیگر حمل کلی طبیعی برفرد نیست و معنایش این است که این ماهیت
زید است ؛ زید این ماهیت است آن وقت گاهی ادعا ست ؛ می خواهیم بگوییم مرد ،فقط
امیرالمومنین علی علیه السلام است، گاهی هم ادعا نیست ؛یک جاهایی پیدا می کنیم که
نوع منحصر به فرد رابرفرد حمل می کنیم ، می شود حصرواشتباه بزرگ مرحوم آخوند این
است که کلی طبیعی راباکلی عقلی اشتباه کرده اند ؛آن که آنها می گویند ، حمل کلی
عقلی برفرد است ،این که مرحوم آخوند می گوید ،حمل کلی طبیعی برفرداست،دلالت
برحصرندارد ،اما حمل کلی عقلی ، حمل کلی منطقی برفرد ، دلالت برحصر دارد . به
عبارت دیگر حمل ماهیت برفرد به حل هوهو ، نه به حمل شایع صناعی ، مثل الانسان
انسانٌ .
گاهی می گویند زیدٌرجلٌ،مثل
الانسان انسان ، حمل هوهوست ،مسلم است که این دلالت برحصر می کند ، حالا یا ادعاست
یا واقعیت ،اما اگر کلی طبیعی –یعنی آن کلی که آمده است در خارج –رابرفرد حمل کنیم
، این حمل کلی بر مصداق است و دلالت برحصر ندارد ، برای خاطر این که به اندازه
افراد ،کلی طبیعی در خارج موجود است . مرحوم آخوند این جاها یک تناقضهای در الف
ولام دارند ودر حالی که چهار پنج نفر از شاگردانشان هم مدعی هستند که کفایه را
دیده اند و بعد چاپ شده است ودروغ که نمی گویند ؛ همه ی این ها دیده اند بعد چاپ
شده است ،حسابی ویرایش شده ،مرحوم آخوند حسابی کفایه را دیده اند ، بعد چاپش کرده
اند ،مرحوم آخوند در الف و لام گاهی می فرمایند الف و لام جنس است – مثل این جا –
گاهی می فرمایند الف و لام زایده است ، گاهی می فرمایند الف و لام برای فرد است
مرحوم آخوند این اواخر سه ، چهار تا قول در الف و لام دارند که از این جا شروع می
شود ، تا آخر باب مطلق و مقید که ان شاء الله اگر مباحثه کردیم ،به شما می گوئیم و
این چه تناقضی است که ایشان گیرند در این که الف و لام برای چه وضع شده است. در
آخر می فرمایند الف ولام برای زینت وضع شده است ، الف و لام همه جا تزئینی است ولی
اینجا می فرمایند الف ولام برای جنس وضع شده است ، حالا روی این هم یک مقدار
مطالعه کنید .
مباحثه فردایمان این است که به
کلمه طیبه لااله الا الله اشکال کرده اند که این لا اله الا الله دلالت بر توحید
ندارد . ان شاء الله فردا درباره ی این اشکال صحبت می کنیم .
و صلی الله علی محمد وآل محمد .