عنوان: مفهوم حصر/اشکال در دلالت کلمه طیبه لا اله الا الله بر توحید
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم .رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی .

در کلمه لا اله الا الله اشکال شده که آیا دلالت بر توحید دارد یا نه ؟ اشکالی که کرده اند ، این جور گفته اند که این لا اله الا الله خبر ندارد ؛لا اله ممکنٌ الاّ الله ، یا این که لا اله موجودٌ ؟ ممکنٌ است ، یا موجودٌ ؟ دیگر احتمال سوم هم ندارد ، لا اله ممکنٌ الاّ الله یا این که لا اله موجودٌالاّ الله ؟گفته اند اگر ممکنٌ در تقدیر باشد ،معنایش این است که الهی ممکن نیست بغیر از واجب الوجود ؛ الله تبارک و تعالی ، آن ممکن است ، خب امکان را اثبات می کند ، اما هست یا نه ؟ دیگر دلالت ندارد و ما می خواهیم با کلمه لا اله الاّالله بگوئیم الله هست و یک است و اگر گفتید ممکنٌ ممکن است باشد و ممکن است نباشد ؛ قضیه ممکنه می شود ، نه قضیه ضروریه . و اگر موجودٌ در تقدیر گرفتید و گفتید لا اله موجودٌ الا الله ، خب واجب الوجود ، موجود می شود ، اما غیر او هست یا نه ؟ دیگر دلالت ندارد ؛ برای این که شما می گوئید الله تبارک و تعالی موجودٌ ، اما موجوداست و یک ؟ دیگر دلالت ندارد . مرحوم آخوند " رضوان الله تعالی علیه " در کفایه جواب می دهند که این اله را تو به چه معنا گرفتی ؟ این اله اسم جنس برای واجب الوجود است ، نه اسم جنس برای یک چیز واجب الوجود ، پس اله و الله هیچ فرقی ندارد ، الا این که فرقش این است که آن اسم جنس است،الله علمٌ علی الاصح .اگر حاشیه ملاّ عبدالله یادتان باشد ، گفت الله علمٌ علی الاصح . در مقابل آن کسی که گفته اله و الله هردو الم جنس اند ؛ وضع شده برای جنس ، حاشیه ی ملاّ عبد الله گفت اله وضع شده برای جنس ، الله وضع شده برای خدای تبارک و تعالی ، علمٌ علی الاصح برای آن خدایی که مستجمع جمیع صفات کمالات است .

مرحوم آخوند همان حرف حاشیه ملاّ عبدالله را آورده اند و گفته اند لا اله، یعنی لا واجب الوجود الاّ الله ، آن وقت لا واجب الوجود الاّ الله این طور می شود که واجب الوجودی در این عالم نیست ، به غیر آن کسی که مستجمع جمیع صافت کمالات است ، یعنی مثلاً در فارسی خدا. آن وقت می گوئید باز یک اشکال باقی می ماند وآن این که این اثبات می کند که واجب الوجود ، یعنی ، خدا هست ، حالا یک است یا دو ؟ مرحوم آخوند می فرمایند به لازم به معنی الاخص ، اگر واجب الوجود است ، یک است . نمی دانیم کفایه مطالعه کرده اید یا نه ، مرحوم آخوند خودشان را در دردسر عجیبی انداخته اند ، مرحوم آخوند تقریباً تسلیم اشکال شده اند و لو این که حرف را یک مقدار علمی کرده است ، اما تسلیم اشکال شده است ، برای این که آن مستشکل می گفت ممکنٌ در تقدیر است یا موجود؟ اگر ممکنٌ در تقدیر است ، دلیل بر این نیست که واجب الوجود هست ، اگر هم موجودٌ در تقدیر باشد،دلیل این نیست که یک است ، ایشان می فرمایند موجودٌ در تقدیر است ، اما یک اش رااز واجب الوجود استفاده می کنیم ، برای این که واجب الوجود استفاده می کنیم ، برای این که واجب الوجود یعنی آن که یک باشد و الا اگر یک نباشد ، دو باشد ، محدود می شود ، مستجمع جمیع کمالات نمی شود ، پس از وجودش ، عدمش لازم می آید .

مرحوم آخوند این جوری جواب می دهند که ممکنٌ خبر نیست ،موجودٌ خبر است ، مستشکل می گفت اگر موجودٌ باشد ، دلالت بر توحید ندارد،ایشان با آن التزام عقلی گفتند دلالت بر توحید هم دارد؛ اگر گفتید واجب الوجود هست ، دیگر دو بودن واجب الوجود معنا ندارد ، برای این که اگر واجب الوجود شد ، واجب الوجود . بنابراین – بگذارید تکرارش کنم – مستشکل ایراد کرد؛ گفت این لا اله الاّ الله دلالت بر توحید ندارد ،آن وقت گفت ممکنٌ در تقدیر بر می گیرید یا موجودٌ ؟ اگر ممکن است ، اصلاً یک دفعه زیر آب را می زنید و آن این که واجب الوجود ممکن است باشد، ممکن است نباشد و اگر موجود در تقدیر بگیرد ، معنایش این است که واجب الوجود هست ، برای اینکه الاحصر است ، می گوئید هست ، حالا که هست خواه نا خواه باید بگوئید یک است ، یک است از کجا ؟ دیگر دلالت ندارد ، برای این که فقط اثبات می کند که واجب الوجودی هست . مرحوم آخوند ملتزام به اشکال می شوند ، اما نه این کهبگویند اشکال درست است ، می گویند مراد از اله واجب الوجود مفهومی است ؛ جنسی است و مراد از الله واجب الوجود مصداقی ؛ خارجی است و لا اله الا الله یعنی واجب الوجود در این عالم نیست ، جز این واجب الوجود . خب این واجب الوجود یک است یا نه ؟ می فرمایند این را دیگر از خود واجب الوجود استفاده می کنیم ، برای این که واجب الوجود یعنی یک .

پس مرحوم آخوند در حقیقت می گویند اشکال مستشکل درست است ، جوابش این است که بله حرف تو درست است ، اما این که واجب الوجود یک است ، از حاق واجب الوجود استفاده می شود .[1] استاد بزرگوارما مرحوم آیت الله العظمی بروجردی –که مرحوم حضرت امام هم از ایشان متابعت کرده اند – می فرمودند : در لا اله الا الله ، اصلاً به معنای معبود است ، به معنای واجب الوجود نیست ؛ لا اله الا الله ، یعنی معبودی جز خدا نیست ، یعنی بت را نباید پرستید و می فرمودند این لا اله الا الله چون در محیط عرب ها آمده ، عرب ها مشرک بوده اند و آن ها شرک در عبادت داشتند و الا واجب الوجود را قبول داشتند ؛ می گفتند " ما نعبدهم الاّ لیقربونا الی الله زلفی " ؛[2] این ها واجب الوجود قبول داشتند ، یک هم قبول داشتند ، اما در توحید عبادی لنگ بودند .   

لذا این کلمه لا اله الا الله  مربوط به توحید ذاتی نیست ، مربوط به توحید عبادی است و معنایش این است که جز خدا ، دیگر معبودی نداریم . ایشان می گفتند این اشکال اصلاً سالبه به انتفاء موضوع است ، برای این که آن آقا فرض کرده لا اله الا الله مربوط به توحید ذاتی است و ما می گوئیم ، اصلاً مربوط به توحید عبادی است .

اشکالی که به آقای بروجردی هست این است که ما شعار اسلام را منحصر کنیم به عربها و بت پرستها و این ها بکنیم ،انصافاً خیلی مشکل است ، لا اله الا الله شعار اسلام است ؛ پایه و بنیان اسلام است ؛ " بنی الاسلام علی کلمتین : کلمه توحیدُ توحیدَ و الکلمه " و این شهرت بسزایی که لا اله الا الله کلمه توحید است را منحصرش کنیم به توحید در عبادت ، آن هم برای عرب ها ، خیلی مشکل است. این لا اله الا الله هم توحید ذاتی را می گوید ، هم تو حید عبادی را می گوید ، هم توحید صفاتی را می گوید ، هم توحید افعالی را . تو حید ذاتی را می گوید ، یعنی ، واجب الوجود منحصر به ذات باری تعالی است . توحید صفاتی را می گوید ، یعنی مستجمع جمیع صفات کمالات فقط اوست ، دیگر ما بقی همه وجود نماست ؛ صفت نماست ، فضیلت نماست . توحید عبادی را می گوید ، یعنی فقط ذات باری تعالی استحقاق عبادت دارد ، توحید افعالی را می گوید ، یعنی لا مؤثر فی الوجود الا الله و بزرگان – مثل مرحوم آقای بروجردی و مثل مرحوم حضرت امام – خیلی پا فشاری دارند که این لا اله الا الله هم توحید ذاتی را می گوید ، هم توحید صفاتی  می گوید ، هم توحید عبادی می گوید و هم توحید افعالی و اصلاً مثل مرحوم آقای بروجردی و مثل مرحوم حضرت امام که راستی سیر و سلوکی هم هستند در عرفانشان لا اله الا الله را اصلاً یک جور دیگر معنا می کنند و می گویند " لیس فی الدار غیره دیّار "؛ می گویند اصلاً لا اله الاّالله معنایش این است ، دیگر مابقی " کسراب بقیعه یحسبه الظلمان  ماء ".[3]  حضرت امام در حرفهای خوبشان این جوری فرموده اند ، اما این جا از استادشان آقای بروجردی متابعت کرده اند و این که لا اله الا الله می خواهد بگوید لا معبود الا الله ؛ می خواهد به بت پرست ها بگوید بت نپرست ، خدا پرست ، راستی خیلی مایه تعجب است .

 این حرف را هم نمی شود درستش کرد ، یعنی یک حرفی است که خود آقای بروجردی هم قبول ندارند ،چون که آقای بروجردی انصافاً علاوه بر این که فقیهی بود ، عارفی بود ، مفسری بود و آشنایی کامل در بسیاری از علوم اسلامی داشتند ، وقتی ایشان امدند اصفهان ، شفا شروع کردند ، رفتند قم ، در مقابل مرحوم حاج شیخ درس شروع نکردند ایشان راستی فیلسوفی بوده اند ، اما این جا برای این که سر ما بچه طلبه ها را گرم کنند ، یک چیزی گفته ان و الا اگر ما بخواهیم راستی لا اله الا الله را درست معنا کنیم ، همان لیس فی الدار غیره دیّار است و دیگر ما بقی وجود نماست ، اگر هم از این حرف بیائیم پائین ، این اله در لا اله لا الله اسم جنس برای چهار چیز است: توحید ذاتی ، توحید افعالی ، توحید عبادی و توحید صفاتی و انحصارش نه با قرآن می سازد ، نه با روایات ، نه با فلسفه ،نه با عرفان . من نمی دانم چه جور شده که یک چیز فراموش شده است وآن این است که خب اگر شما گفتید مفهوم هست ، خب می شود لا اله الا الله فقط . این لفظ فقط را که می آوردیم ، دیگر مطلب صاف می شود و دلالت می کند بر واجب الوجود ، آن هم یکی . بنابراین در لا اله ، موجودٌ را در تقدیر بگیر ، بعد هم الاّ الله بگو ، بعد الا ّ الله یک فقط بگو . فقط از کجا استفاده کنیم ؟ از لا . خب وقتی که یک فقط از " الاّ" استفاده کردیم ، دیگر به هیچ کدام این حرف ها احتیاج نیست و این فراموش شده است ؛ آن آقا که مستشکل بوده ، این را فراموش کرده ، آ ن آقا هم که جواب داده ، این حرف را فراموش کرده است و اگر ما در این لا اله الا الله یک فقط بیاوریم ، خب دلالت می کند براین که واجب الوجود فقط باری تعالی است که در این عالم موجود است . حالا چرا این فراموش شده ، نمی دانم .یک حرف دیگر هست که آن هم حرف خوبی است – من ندیده ام کسی بگوید ،بالاخره حرف خوبی است -  وآن این است که اصلاً این مثل کان تامه ،تامه باشد ؛ نه موجودٌ در تقدیر است ، نه ممکنٌ. ای حرف چطور است ؟ لا اله الا الله اصلاً خبری در تقدیر ندارد ، مثل کان تامه ، این هم لای جنس تامه است ، حرف هم تمام است ، احتیاج به خبر هم ندارد ، همین طور که کان تامه کدام است ؟ آن که احتیاج به خبر ندارد . لای جنس تام کدام است ؟ لیس تام کدام است ؟ آن که احتیاج به خبر ندارد ، پس نه ممکنٌ در تقدیر است ، نه موجودٌ . ظاهراً خوب در می آید . نه ممکن در تقریر است ، تا بگوئید اگر ممکن در تقریر باشد ، دلالت نمی کند بر این که وجودٌ واجب الوجود حتماً واجب است و اگر موجود در تقریر باشد دلالت بر توحید نمی کند ، می گویم نه موجودٌ در تقریر است نه ممکنٌ ، بلکه نظیر لیس تام ، لای بدون خبر است .

یک حرف دیگر هم هست ، ببینید این حرف چطوراست وآن این که خبرش الاّ الله باشد ؛ لا اله الا الله . لذا مبتدایمان ؛ اسم جنسمان لا اله است ، خبرش الاّ الله است ، این حرف هم ظاهراً حرف خوبی است که بعضی ها می گویند . اگر این حرف باشد ، شاید بهتر از آن لای تامه باشد ، یا بهتر از آن حصر باشد ، برای این که بعضی حصر را نمی پسندند ؛ می گویند حصر مفهوم ندارد و گر در لااله الا الله خبر را الاّالله گرفتید ، دیگر عالی در می آید وآن این است که واجب الوجودی جز باری تعالی نیست .

بنابراین روی عرض من ، اگر لا را ، لای تامه گرفتید ، یا این که خبر را الاّ الله گرفتید ، اصلاً اشکال سالبه به انتفاء موضوع است؛ مستشکل می گوید ممکنٌ یا موجودٌ؟ می گویم هیچ کدام . اشکال او این بود که یا باید موجودٌ در تقدیر بگیرید ف یا ممکنٌ ، ثالث ندارد ، هر کدام اشکال دارد ، ما اصلا ً به قول عوام از بیخ عرب می شویم ، می گوئیم لا اله الا الله ، موجودٌ ، نه، ممکنٌ ، نه، پس خبر چیست ؟ خبر نمی خواهد ، یا این که اگر خبر بخواهد ، خبرش الا الله است ، لذا الاّالله ، مخصوصاً که الاّ به معنای اَستثنی است ، جمله هم می شود ؛ لا اله استثنی الله را و حسابی هم دلالت می کند بر وجود پروردگار عالم ، هم دلالت می کند بر توحید . لذا بعضی ها ، یعنی مشهور خواسته اند بگویند لا اله الا الله دلالت بر اثبات وجود نمی کند ، برای آن که آن را مفروغ عنه گرفته اند . یک اشکال هست و آن این است که چرا می گوئیم اصول دین 5 تا است؟ خب باید بگوئید اصول دین 6 تاست : اول خداهست ، دوم خدایک است و همه فروعات مترتب بر چیزی است که اصلاً نیامده است ، آن وقت جواب می دهند ، جوابشان این است که آن مفروغ عنه است ، لذا ما درباره آن که مفروغ عنه نیست حرف می زنیم و الاّ کسی منکر نیست که خدا هست . در حالی که خیلی ها منکرند که هست ، همیشه بوده است؛ گبریما می گفتند خدا نیست ، یا حالا هم کمونیستها می گویند خدا نیست ، یا لازمه کلام خیلی از این جوجه پکلی ها این است که خدا نیست .

اگر روی عرضِ من جلو آمدید ، هم خدا هست ، هم خدا یک است ؛ هم توحید افعالی است ، هم توحید عبادی است ، هم توحید ذاتی است ، علاوه بر این ها اصل وجود هم هست . لا اله الا الله ، یعنی فقط واجب الوجود مستجمع جمیع صفات کمالات هست و در عبادتش و در صفاتش ودر افعالش ، فقط آن است، لا غیر . آن وقت این اله یک معنای عامی می شود که چند تا مصداق پیدا می کند لا اله ، یعنی لا وجودَ ، لا اله یعنی ، لا واجب الوجود ، لا اله ، یعنی لا معبود ، لا اله ، یعنی لا مؤثر ، لا اله الا الله . آن وقت  الا الله از آن معنای جنسی که سه ، چهار تا مصداق دارد ، بیرون می آید . این ها را عرض می کنم ، بزرگان هم فرموده اند ، نه به این جمع جوری ، اما وقتی وارد کلماتشان بشویم جسته و ریخته اشاره کرده اند . بعضی ها گفته اند : لا اله الا الله ، یعنی لا مؤثر فی الوجود الا الله ، یعنی لیس فی الدار غیره دیّار . بعضی ها گفته اند : لا اله الا الله ، یعنی لا معبود الا الله .بعضی ها گفته اند : لا اله الا الله ، یعنی لا مستجمع جمیع صفات کمالیه الا الله . بعضی ها گفته اند : لا اله الا الله ، یعنی لاوجود الاّ الله .

لذا این حرفهای من گفته شده ، اما من ندیده ام جایی به این جمع جوری گفته باشند . خب دیگر این جا ها چیزی نداریم ، مفهو لقب است ، آن هم مطالعه کنید ، چیزی ندارد ، بنابراین شنبه بعد از ماه صفر ان شاء الله بحث عام و خاص را شروع می کنیم .

وصلی الله علی محمد وآل محمد .

 



[1] . کفایه الاصول ، ص248.              

[2] . سوره زمر،آیه 3.

[3] . سوره نور ، آیه 39.