عنوان: عام و خاص /بررسی کلام مرحوم آخونددرباره اقسام عام
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم .رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی .

در مطلب چهارم گفتم مرحوم آخوند دوتا مطلب متعرض شده اند و من راستی نمی فهمم که چه می فرمایند . از این جهت امروز کفایه را آورده ام تا این نفهمیدگی مرا شما تبدیل به فهمیدگی کنید .

بحث درباره این بود که ما سه تا عام داریم : یکی عام استغراقی ، یکی عام مجموعی ویکی عام بدلی ، سه تا لفظ هم برای آن ها داریم : یکی کل ، یکی جمیع ، یکی ایّ .

عام استغراقی آن است که کل می آ ید مدخولش را تکثیر می کند ، یعنی همه شان . دیروز می گفتم : عالم اگر هم اطلاق باشد ، یعنی یکی شان ، اما اگر گفتم کلّ عالم ، یعنی همه شان . یک عام مجموعی هم داریم که می گوییم جمیعشان . فرق همه شان و جمیعشان این است که جمیعشان یک قید وحدت دارد . اگر گفت اکرم جمیع العلماء ، یعنی اگر از صد تا ، نود و نه تا هم اکرام کردی ، یکی را اکرام نکردی فایده ای نکرده است ، هیچ چیز ، چون قید وحدت دارد ، باید همه شا اکرام بشود تا امتثال بشود ، اما در عام استغراقی اگر یکی اکرام بشود ، نود و نه تا اکرام نشود  ،به اندازه آن یکی مثاب است .یک عام بدلی هم داریم ، یعنی یکی از همه شان ، یکی از جمیعشان ، که لفظ هم برای او وضع شده است . که اسمش را عام طولی می گذارند ،یعنی دست روی هر کدام بگذارند ، ایّ برآن صادق است . خب این که سه تا عام داریم ، مسلم است ، در منطق آمده ، در فلسفه آمده ، در اصول آمده ، حرفی هم در آن نیست که ما عام استغراقی داریم ، عام مجموعی داریم و عام بدلی داریم . الا این که مرحوم آخوند دو تا مطلب متعرضند :

1- می فرمایند : اعداد از هیچ کدام این ها نیست ؛  نه عام استغراقی است ، نه عام مجموعی است ، نه عام بدلی . دلیلشان ه این است که می فرمایند : لفظ شامل فرد نمی شود ،بخلاف عام که تکثیر مدخول می کند و کل شامل جزئیات می شود .

2- یکی هم راجع به کل و جمیع و ایّ می فرماین : این ها بر عموم دلالت نمی کند ، متعلق دلالت بر عموم می کند و کل رجلٍ ، جمیعُ الرجل ، ایُّ رجل دلالت نمی کند بر این که عام استغراقی است ، یا عام مجموعی است ، یا عام بدلی است ، وقتی آن حکم آمد ، به قرینه می فهمیم آن حکم ، عام استغراقی است ، یا عام مجموعی است ، یا عام بدلی .

مرحوم آخوند این جا نظیر مرحوم حاجی سبزواری شده اند . مرحوم حاجی سبزواری شعر گفته اند ، دیده اند خیلی مشکل است ، شرحش کرده اند ، مشکل ترش کرده اند ، حاشیه بر شرح داده اند ،مشکل در مشکلش کرده اند و بالاخره این منظومه حاجی سبزواری در حالی که خیلی خوب است ، مثل مرحوم حاجی است ، انصافاً مرحوم حاجی از نظر علم ، از نظر عمل و از نظر عرفان ، خیلی بالا بوده است . اما هر چه خودش بالاست ، این منظومه اش مشکل است . حالا قضیه مرحوم آخوند در این جا شده است که اول گفتند ، دیدند نمی شود ، یک حاشیه منه زدند ، دیدند حاشیه منه هم نمی شود ، یک فتأمل گفتند .

حالا شمایید که به ما استفاده بدهید .

این که دیروز می گفتیم : عشره ، یا ثلاثه ، یا اربعه ، همه این ها مثل عام مجموعی است ، دلالت بر اجزاء می کند علی سبیل الجمع ، مثلاً ده تا طلبه در یک مدرسه هستند ، می گوید جمیعشان را اکرام کن . اگر یکی را اکرام نکند ، هیچ کاری نکرده است . حالا یک دفعه هم می گوید دوتایشان را اکرام کن ، خب اگر یکی را اکرام نکرد ، هیچ کاره نکرده است . چه بگوید عشره ، چه بگوید جمیع ، همان دلالتی که جمیع العلماء دارد ، عشره علماء دارد ، همان موافقت و مخالفتی که جمیع العلماء دارد ، عشره علماء دارد و ما دیروز می گفتیم هم اسماء اعداد –از سه به بالا – عام مجموعی هستند . راجع به مطلب دومشان هم ما می گوئیم کلُّ عالم ، خودش معنا دارد ، که اسمش را می گذاریم معنای تصوری ، احتیاج نیست  بگوئیم کلُّ عالم اکرمهم ، همین که می گوئیم کلّ عالم ، هنوز حکمش نیامده ، معنا دارد ، یعنی همه شان . جمیع العلماء در دلالت تصوری ، نه دلالت تصدیقی ، احتیاج به محمول ندارد ؛ خود جمیع العلماء معنا دارد ، یعنی همه شان با قید وحدت . ایُّ عالمٍ خودش معنا دارد ، یعنی یکی از علماء ، می خواهد حکم بیاید ، می خواهد حکم نیاید و این که معنا متوقف بر دلالت تصدیقی باشد ، ظاهراً هیچ وجهی ندارد .لذا عبارت کفایه را می خوانم ، ببینید غیر از این که من می فهمم که آقا این عام استغراقی ، عام مجموعی و عام بدلی هر کدام از نظر وضع و از نظر لغت صیغه ای دارند . خب وقتی صیغه داشت ، صیغه دلالت بر معنا می کند ، دلالت تصوری دارد ، حکمی باشد ، یا نباشد دلالت تصدیقی باشد ،یا نباشد . آن وقت جواب که می خواهند بدهند ، دو دفعه همان که کفایه هست ، تکرار می کنند و می گویند دلالت تصوری وقتی عام استغراقی ، عام مجموعی و عام بدلی می شود که محمول بیاید ، تا محمول نیامده است ، نه می توانیم عام استغراقی درست کنیم ، نه عام مجموعی ، نه عام بدلی .

من راستی نمی دانم چه می خواهند بگویند . من در حالی که ده ، یازده دوره کفایه گفته ام ، بعد هم قریب هفت ، هشت دوره خارج گفته ام ، اما هنوز نتوانسته ام این عبارت مرحوم آخوند را معنا کنم ، عبارت را بخوانم ، تا از شماها استفاده کنیم . ا فرمایشات مرحوم آخوند را چهار ، پنج فصل کردیم ، که راجع به چهار فصلش صحبت کردیم و یک فصلش باقی مانده است که ان شاء الله فردا عرض می کنیم . حالا مرحوم آخوند این کار را نکرده اند ؛ فصل ، فصل نکرده اند . حالا از جمله کلامشان این است که می فرمایند[1]  " ثم الظاهر انّ ما ذکر له من الاقسام من الاستغراقی و المجموعی و البدلیّ انّما هو باختلاف کیفیه تعلق الاحکام به " ؛ خود آن کلّ رجل دلالت تصوریه ندارد ، بلکه دلالت تصدیقیه است که برای ما عام استغراقی درست می کند .

" انّما هو ( این اختلاف عام استغراقی و عام بدلی و عام مجموعی به این است :)با ختلاف کیفیه تعلق الاحکام به ، و الا فالعموم فی الجمیع بمعنی واحد ، وهو شمول المفهو م لجمیع ما یصلح ان ینطبق علیه " ؛ تا حکم نیاید ، عام به معنای شمول است ،ی که حکم آمد، این شمول با قرینه استغراقی می شود ، یا مجموعی می شود ، یا بدلی .

نمی دانیم یعنی چه ، یعنی اگر ما گفتیم کل رجل و هیچ چیز دیگر نگفتیم ، اصلاً هیچ چیز نمی فهمیم ؟ خب می فهمیم همه مردها و منتظریم تا حکم همه مردها بیاید . به این می گوئیم دلالت تصوری و دلالت وضعی . چنان چه اگر بگویند ایّ عالم ، می فهمم یکی شان و منتظریم حکمش بیاید و کل عالم وایّ عالم هنوز حکمش نیامده است ، شمول است ، اما دو شمول است : یکی شمول عرضی ، یکی شمول طولی ، پس این که ایشان می فرمایند عام مجموعی و عام بدلی و عام استغراقی همه اش به معنای شمول است ، نه ، اصلاً کل وضع شده برای استغراق ، جمیع وضع شده برای استغراق با قید وحدت و ایّ وضع شده برای یک علی البدل . لذا سر تا پای کلام نارساست . اما این که می فرمایند ما متوقفیم تا حکم بیاید ، نه، موضوع متوقف بر حکم نیست . اما این که می فرمایند عام یک معنا دارد ، این را قبول نداریم . حالا حاشیه منه این است " اِن قلت : کیف ذلک ( تو چه جوری این حرف را می زنی ؟ ) و لکل واحدٍ منها لفظ ٌ غیرُ للآخر" ؛ خب وقتی لفظ عام استغراقی یک چیز باشد ، لفظ عام مجموعی یک چیز باشد ، لفظ عام بدلی یک چیز باشد ، پس بنابراین ما همان لفظ را که استعمال می کنیم ، معنا به ذهنمان می آید و ما دیگر احتیاجی به حکم نداریم و از همین لفظ چیز می فهمیم . لغت کل را برای چیزی وضع کرده است ، جمیع را هم برای چیزی وضع کرده است و ایّ را هم برای چیزی وضع کرده است ، ما هم از آن چیزی می فهمیم پس بنابراین احتیاج به حکم ندارد ، دلالت تصوریه برای ما کفایت می کند . این حرف خوبی است و همین است که من عرض کردم .

" ان قلت : کیف ذلک و لکل واحد منها ( عام استغراقی ، عام مجموعی و عام بدلی ) لفظ غیرُ ما للآخر مثل ایّ رجل للبدلیّ ، و کلّ رجل للاستغراقی " ؛ پس بنابراین هر دو حرفتان درست نیست ، آن که گفتید متوقف بر حکم است ، درست نیست ، برای این که از نظر لغت ما سه تا عام داریم . " قلت نعم ( این حرف ها درست است ) و لکنه لا یقتضی ان تکون هذه الاقسام له و لو بملاحظه اختلاف کیفیه تعلق الاحکام لعدم امکان تطرق هذه الاقسام الا بهه الملاحظه ".

دلیل عین مدعاست . می فرمایند : نعم ؛ حرفت درست است ، اما به تو بگویم که تا حکم نیاید ، این ها معنا ندارد . در حالی که در ان قلت تصدیق می کنند ، در جواب هم با نعم تصدیق می کنند ، اما می گویند تا حکم نیاید ، این ها معنا ندارد ، معنا بعد ازآن که حکم آمد ، ملاحظه می شود . بنابراین ، این ان قلت ایشان بسیار عالی است ، همان است که من عرض کردم ، جوابش هم ، جواب قانع کننده ای نیست ؛ دلیل عین مدعاست . ما راجع به عموم – چه عام استغراقی ، چه عام بدلی ، چه عام مجموعی – می گوئیم : این ها دلالت تصوری دارند ، دلالت موضوعی دارند ، احتیاج به حکم ندارند . یک چیز دیگری که در مسأله هست و این را هم شما که باید برای من حل کنید این است که اصلاً این که حکم بیتید برای ما عام استغراقی درست بکند ، یعنی چه ؟ یعنی مثلاً در وقتی که می گوید کلُّ رجلٍ اکرمهم ، اکرمهم برای ما عام استغراقی درست کند ، برای این که ممکن است این اکرمهم عام مجموعی باشد . من چه می دانم ، ممکن است ، عام بدلی باشد ، برای این که اگر عام بدلی باشد ، اکرمهم می گوئیم ، عام مجموعی باشد ، اکرمهم می گوئیم عام استغراقی هم باشد ، اکرمهم می گوئیم . بعکس این که مرحوم  آخوند می گویند ، ما اکرمهم را با کل رجل تفسیر می کنیم ؛ ما نمی دانیم اکرمهم عام استغراقی است ، یا عام مجموعی است، یا عام بدلی ، وقتی که می گوید کل رجل اکرمهم ، می فهمیم عام استغراقی است . وقتی می گوید جمیع العلماء اکرمهم ، می فهمیم عام مجموعی است . وقتی می گوید ایُّ عالم اکرمهم ، می فهمیم عام بدلی است . قضیه بعکس می شود و موضوع است که برای ما حکم تعیین می کند .

بعد می فرمایند " غایه الامر انّ الحکم به تاره بنحوٍ یکون کلُّ فرد موضوعاً علی حده للحکم ،و اخری بنحو یکون الجمیع موضوعاً واحداً بحیث لواخلّ باکرام واحدفی " " اکرام کلّ فقیه " مثلاً ، لما امتثل اصلاً  بخلاف الصوره الاولی ، فانه اطاع و عصی ، و ثالثه ً بنحو یکون واحد موضوعاً علی البدل بحیث لو اکرم واحداً منهم لقد اطاع و امتثل ، کما یظهر لمن امعن النظر و تأمل ". در ضمن کلام ، عام استغراقی و عام مجموعی و عام بدلی را خیلی خوب برایمان معنا کردند ، اما می فرمایند من چه موقع می فهمم که عام استغراقی ، یا عام مجموعی ، یاعام بدلی است ؟ در وقتی که حکم بیاید ؛ این عام بدلی است ، موضوع نیست . در حالی که بعکس است ؛ من اول می فهمم عام استغراقی است ، ثمّ اکرمهم را آن موضوع برای من تعیین می کند . مرحوم آخوند بعکس می گویند ؛ می گویند اکرمهم برای ما تعیین می کند که این کل رجل عام استغراقی است ، یا نه . من نمی دانم مرحوم آخوند است که به قول خودشان " لمن امعن النظر و تأمل " و از طرف هم این واضح البطلان است . حالا شما باز مطالعه کنید ، غیر حاشیه ها ، چون حاشیه ها چیزی ندارد و اگر بروید در حاشیه ها نمی توانید چیزی پیدا کنید ، آن هیچ چیز ، خودتان فکر بکنید ، اگر راستی یک وجهی برای فرمایش مرحوم آخوند درست بکنید که ما از شما استفاده بکنیم ، آن وقت از همه شما تشکر می کنیم . ایشان می فرمایند " انّما هو باختلاف کیفیه تعلق الاحکام به " ، یعنی به کل ّ رجل ، نه به مضاف فقط ، یا مضاف و مضاف الیه . مسلم است که کل مدخول می خواهد ، خب می گویم کلّ رجل . این سه دلالت ،دلالت موضوعی است و دلالت موضوعی برای ما فایده ای ندارد ، حکم می خواهد ، حکمش می آید ، می گویم کلُّ رجلٍ اکرمهم . اگر کل رجل نبود و می گفت اکرمهم ،برای ما مجمل بود ، نمی دانستیم عام استغراقی است ، یا عام مجموعی است ، یا عام بدلی ، کل رجل خودش دلالت دارد ، به دلالت تصدیقی هم " هم " را معنا می کند . بعکس فرمایش مرحوم آخوند می شود ؛ مرحوم آخوند می فرمایند هم می آید و کل رجل را معنا می کند ؛ به اعتبار تعلق احکام است که عام استغراق می فهمیم و الا عام به معنای شمول است و این جنس است برای شمول استغراقی ، شمول بدلی و شمول مجموعی . پس چه چیزی این جنس را برای ما تبیین می کند و برای ما فصل درست می کند ؟ هم اکرمهم است . نمی دانم یعنی چه ، چون بعکس باید بگوئیم : هم اکرمهم را چه چیزی عام استغراقی می کند ؟ کلّ رجل ، هم اکرمهم را چه چیزی مجموعی می کند ؟ جمیع الرجل می گوید این هم اکرامهم عام مجموعی است . چه چیزی هم اکرمهم را عام بدلی می کند ؟موضوع ؛ ایّ عالم اکرمهم . پس این هم که یک معنای عامی است ؛ جنس است ، موضوع ما تبیینش می کند . اما مرحوم آخوند می فرمایند هم اکرمهم است که عام استغراقی را عام استغراقی می کند و عام مجموعی را عام مجموعی می کند و عام بدلی را ، عام بدلی . در " ان قلت " می فرمایند این که معنا ندارد ، برای این که خود کل رجل معنا دارد . باز تکرار می کنند و می فرمایند بله کل معنا دارد ، اما اگر ما بخواهیم عام استغراقی درست بکنیم ، احتیاج داریم که حکم بیاید .حرف دوم این است که می فرمایند " وقد انقدح ان مثل شمول عشره و غیر ها لا حاد ها المندرجه تحتها ( کهعشره شامل ده تا فرد می شود ) لیس من العموم ( یعنی این عام مجموعی نیست ، چرا ؟ ) لعدم صلاحیتها ( صلاحیت عشره ) بمفهومها للانطباق علی کلّ واحد منها " ؛ صلاحیت ندارد بر کل واحد . خب جمیع العلماء چه جور صلاحیت دارد ؟ جمیع العلماء صلاحیت دارد که همه افراد را بگیرد ، لذا دست می گذارید روی یک عالم می گوئید : هذا من جمیع العلماء ، دست می گذارید روی دوم و می گوئید هذا من جمیع العلماء و این لفظ جمیع العلماء شامل کا واحد می شود . ایشان می گویند : عشره این طور نیست ، در حالی که عشره هم همین طور است ؛ اگر گفتم عشره من علماء ، دست بگذارید روی زید عالم ، می گوئید هذا من العشره . همین طور که آن عام شامل می شود ، این عشره هم شامل می شود ؛ کانّه عامٌ مجموعی و این که ایشان می فرمایند لیس من العموم ، ظاهراً درست نیست . خودشان یک فتأمل هم دارند که شاید اشاره به عرض ما باشد .

وصلی الله علی محمد وآل محمد .

 



[1] . کفایه الاصول ، ص253.