اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله
الرحمن الرحیم .رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی .
اگرما مخصص داشتیم ، اما مخصص ما مجمل بود ، آیا می شود به عموم عام
تمسک کرد یا نه ؟ گفتم :مسأله به هفت قسم منقسم می شود ، که دیروز چهار قسم از این
هفت قسم را صحبت کردیم و بحث در قسم پنجم بود ، که یک مقدار صحبت کردم و بحث ناقص
ماند و قسم پنجم این بود که مخصص ما از نظر مفهوم مجمل نیست ، از نظر مصداق مجمل
است ،مثل این که گفته است :اکرم العلماء ، خب می دانیم عالم یعنی چه ، گفته است :
لا تکرم الفساق منهم ، می دانیم فاسق هم یعنی چه ، اما نمی دانم زید عالم فاسق است
، یا نه ، اگر فاسق باشد ، لا تکرم الفساق منهم می گوید : اکرامش نکن و اگر فاسق
نباشد ، اکرم العلماء تمسک کنم و اکرامش کنم ؟ به تقریب این که اکرم العلماء آن را
نمی گیرد ، برای این که نمی دانیم فاسق است یا نه و اگر ما بخواهیم بگوئیم : لا
تکرم الفساق بیاید ، باید موضوع محرز بشود و موضوع محرز نیست ، بلکه موضوع مشکوک
است و چون که اکرم العلماء آن را می گیرد و لا تکرم الفساق آن را نمی گیرد ، پس
باید اکرامش کنیم .بسیاری از بزرگان من جمله دربحث این دو سه روزه ما در فقه مرحوم
سید درعروه تمسک به عام درشبهه مصداقیه مخصص کرده بودند ؛گفته اند:"علی الید
ما اخذت حتی تؤدی"می گوید :اگرکسی مال کسی را گرفت ، باید به او رد بکند .خب
این عام ماست ، اما یک دلیل هم داریم که می گوید : الا فی صوره التلف ، اگر دزد
امانت را ببرد ، قاعده ید نیست ، ضمانی در کار نیست . حالا امانتی که گذاشته شده و
الان نیست ، قاعده ید می گوید : حتماً ضما منی ، الا فی صوره التلف نمی دانم آیا
تلف شده است یا نه ، نمی دانم اتلاف است ، یا تلف است . خب آن استثناء نمی تواند
این را بگیرد چون موضوع محرز نیست ، پس عموم علی الید می گوید : ضمان هست و این
حرف مرحوم سید در عروه و استاد بزرگوار ما آقای بروجردی و مرحوم آقا ضیاء و امثال
این هاست .اما مشهور در میان اصحاب – البته از زمان مرحوم آخوند به این طرف – گفته
اند : تمسک به عام در شبهه مصداقیه مخصص جائز نیست . چرا جائز نیست ؟ گفته اند :
برای این که وقتی تخصیص بیاید ، ما اکرم العلماء نداریم ، بلکه در واقع و نفس
الامر اکرم العلماء غیر فاسقین داریم و این عام وخاص را روی هم می ریزند ، که اسمش
رااراده جدّ می گذارند، پس جدّ مولا این است: اکرم العلماء غیر فاسقین و زیدی که
عالم است ، نمی دانیم فاسق است یا نه، نمی دانیم موضوع برای اکرم العلماء است یا
نه ، بخواهم تمسک بکنم به اکرم العلماء و بگویم: اکرامش کن، تمسک به عام است در
شبهه مصداقی خود عام است،نه شبهه مصداقی مخصص، مثل این است که بگوید: اکرم العلماء
و من ندانم زید عالم است یا نه ،به اکرم العلماء تمسک کنم و زید را اکرام کنم ،
این نمی شود ، برای این که من اصلاً نمی دانم زید عالم است یا نه، ثبت العرش ثم
انقش و چون که عام وخاص بر روی هم واقع و نفس الامر حساب می شود ، پس ما اکرم
العلماء نداریم تا تمسک به عام بکنیم و بگوئیم : حتماً زید عالم است و اکرم
العلماء آن را می گیرد . ما عام و خاص را که روی هم ریختیم ، این جوری می شود که :
اکرام عالم غیر فاسق ، یعنی موضوع ما موصوف است ، موضوع ما وصف دارد . حالا زید را
می دانم عالم است ، نمی دانم فاسق است ، یا نه ، خب نمی دانم موضوع اکرم العلماء
هست یا نه تا بخواهم تمسک کنم به اکرم العلماء ، خیلی مصیبت می شود و آن این است
که تمسک به عام می شود در شبهه مصداقی مخصص نه ، در شبهه مصداقی خود عام و این که
عام ما عالم غیر فاسق است و من نمی دانم زید عالم غیر فاسق است یا نه . این خلاصه
حرف است .هذا کله ، که قسمت پنجم بود این که مخصص ما منفصل باشد ، که همه این حرف
ها آمد که اگر مخصص منفصل شد،در مسأله اختلاف است بعضی از بزرگان گفته اند: تمسک
به عام در شبهه مصداقی می شود ، بعضی هم گفتند : نمی شود ، ما هم بالاخره اثبات
کردیم که نمی شود .اما اگر مخصص ما متصل شد ؛ گفت: اکرم العلماء الا الفساق منهم ،
این چی ؟ حالا زید را می دانم عالم است ، نمی دانم فاسق است یا نه ، به عبارت دیگر
زید را نمی دانم جزء مستثنی است ، یا جزء مستثنی منه . خب در این جا هیچ کس نگفته
است : تمسک به عام در شبهه مصداقی مخصص جائز است ، همه این جا گفته اند : جائز
نیست . چرا جائز نیست ؟ گفته اند : اکرم العلماء الا الفساق منهم یک کلام است ، دو
کلام نیست و الا الفساق منهم جزء کلام است ، برای این که قاعده در کلام این است که
متکلم تا دارد حرف می زند ، ظهوری برای کلامش پیدا نمی شود و وقتی که کلامش تمام
شد ،آن وقت برای کلام ظهور پیدا می شود و ما نحن فیه همین طوراست،یعنی اکرم
العلماء ، ظهور ندارد ، برای این که بعدش الا الفساق آمده است ، کی ظهور پیدا می
شود ؟ وقتی که کلام تمام بشود . کلام تام چیست ؟ اکرم العلماء غیر فاسق .خب من زید
را که نمی دانم عالم است یا نه ، پس نمی توانم تمسک به عام کنم ، برای این که اگر
تمسک به عام کردم ، تمسک به عام در شبهه مصداقی خود عام تقریبی که در مخصص منفصل
کردیم ،همه آقایان در مخصص متصل فرموده اند .پس بنابراین اگر مخصص ما متصل شد ،
معلوم است که دیگر نمی شود تمسک به عام کرد ، آن مخصص اجمال مفهومی داشته باشد ،
یا اجمال مصداقی ، تفاوتی نمی کند ، مثل خود عالم است که اجمال مصداقی داشته باشد
، یا اجمال مفهومی ، نمی توانیم به عام تمسک کنیم ، مثل این که من ندانم عالم چیست
، خب نمی توانم به اکرم العلماء تمسک کنم ، چون شبهه مفهومی است ، یا بدانم عالم
چیست ، اما ندانم زید عالم است یانه، باز نمی توانم به عموم عام تمسک کنم ، برای
این که موضوع مشکوک است. کی می توانم تمسک کنم ؟وقتی که مفهوم معلوم باشد ، مصداق
هم معلوم باشد . بحث ما در مخصص متصل است ، یعنی صورت ششم بحث ما این است که گفته
است : اکرم العلماء الا الفساق منهم ، خب این جا تا الا الفساق منهم نیامده است ،
اصلاً ظهور استعمالی هم نداریم ، در آن مخصص منفصل ظهور استعمالی داشتیم ؛ اکرم
العلماء داشتیم ، ولی در این جا این اکرم العلماء را هم نداریم ، برای این که تا
بند و بیل کلام نشود ، اصلاً کلام ظهور پیدا نمی کند ، پس وقتی می گوید : اکرم
العلماء الا الفساق منهم ، اکرم العلماء در عمومش ظهور ندارد ، برای این که کلام
ناقص است . ظهور در کلام – اراده استعمالی – در چهی شود ؟ اکرم العلماء غیر فاسقین
. آن وقت اراده استعمالی روی این است ، اراده جدّ هم روی همین است . درآن صورت اول
اراده استعمالی داشتیم ، اراده جدّ داشتیم ، اما این جا هم اراده استعمالی داریم ،
هم اراده جدّ داریم ، یعنی در اکرم العلماء الا الفساق منهم ، اراده استعمالی روی
عالم غیر فاسق است ، اراده جدش هم روی عالم غیر فاسق است . حالا من نمی دانم زید
عالم فاسق است یا نه ، عالم غیر فاسق است یا نه ، بخواهیم تمسک کنم به اکرم
العلماء ، اصلاً این جا اکرم العلماء نداریم ، اکرم العلماء غیر فاسقین داریم .
لذا تمسک به عام در شبهه مصداقی اش بر می گردد به این که شما می خواهید موضوع را
با حکم درست بکنید ؛ هنوز موضوع درست نشده ، حکم بیاید برای ما موضوع درست کند و
بگوید : عالم غیر فاسق ، زید است ، ببینیم زید عالم غیر فاسق است یا نه و بخواهیم
با اکرم العلماء بگوئیم : زید ، عالم غیر فاسق است ، نمی شود . لذا اسمش را تمسک
به عام در شبهه مصداقی خود عام می گذارند .فتخلص مما ذکرنا این که اگر عام ما و
خاص ما هر دو از نظر مفهوم معلوم باشد ، از نظر مصداق مجهول باشد؛ ازنظر مصداق
ندانیم که عالم است یا نه ، یا این که ندانیم فاسق است یا نه ، نمی شود به عموم
تمسک کرد. چرا نمی شود ؟ برای این که در آن جا که منفصل باشد ، اراده جدّ واقعاً
رو ی عالم غیر فاسق است و من که نمی دانم زید عالم غیر فاسق است یا نه ، لذا نی
توانم به عموم عام تمسک کنم ، مخصص متصل باشد ، یا منفصل باشد ، برای این که مخصص
منفصل جداً به مخصص متصل بر می گردد . هذا کله شش قسم راجع به مخصص لفظی بود . قسم
هفتم مخصص لُبّی است ، که این هم شش قسم می شود و همان شش قسمی که در مخصص لفظی
گفتیم ، در مخصص لبی هم می آید ، مثلاً گفته است : ["اللهمّ العن بنی امیه
قاطبه " ]،خب عقل ما می گوید : الا المؤمنین منهم ، چون مؤمن را نمی شود
لعن کرد. لذا و لو تخصیص نیامده است اما به ظهور ، عقل ما می گوید : الا المؤمنین
منهم ، می دانم زید از بنی امیه است ، نمی دانم مؤمن است یا نه ، مثلاً مثل عمر بن
عبد العزیز را می دانم از بنی امیه است ، اما نمی دانم این غصب خلافش از ایمان
بیرونش کرده است ، آیا اجازه داشته است ؟ اجازه نداشته است ؟ چه جور بوده است ؟
حالا می شود تمسک بکنم به لعن الله بنی امیه قاطبهً یا نه ؟ خب هر چه در مخصص لفظی
گفتیم ، این جا هم می گوئیم . در مخصص لفظی گفتیم : مخصص متصل باشد ، یا ممنفصل ،
نمی شود . حالا این جا مخصص متصل هم است به این معنا که تا می گوید : لعن الله بنی
امیه ، عقل ما می گوید : الا المؤمنین منهم ، پس این جور می شود که بنی امیه ی غیر
مؤمن را لعن کن . من نمی دانم عمر ابن عبد العزیز بنی امیه غیر مؤ من است یا نه ،
نمی دانم به لعن الله بین امیه قاطبه تمسک کنم ، برای این که تمسک به عام است در
شبهه ی مصداقی مخصص و برگشتش به تمسک به عام در شبهه ی مصداقی خود عام است . حالا
یک جمله بگویم ، دیگربیشتر شما را خسته نکنم و آن این است که این مخصص لُبّی به دو
قسم منقسم می شود : یکی متصل، یکی منفصل. اگر عام آمد و عقل ما بدون درد سر خاص را
آورد به این می گوییم : مخصصِ متصل لُبّی ، مثل همین لعن الله بنی امیهة قاطبه ،
عقل ما بدون درد سر می گوید : الا المؤ منین منهم ، که اسمش را لازم بعضی الاخص می
گذاریم . اما یک دفعه آن خاص لبّی منفصل ، مثل این که می گوید : اکرم العلماء ،
اگر دلیلی لفظی نداشته باشیم ، عقل ما می گو ید الا الفساق منهم اما عقل این
رافوری نمی گوید ، بلکه فکر می کند ، تصورموضوع می کند ، می گوید عالم محترم است ،
احترام خیلی بالا است . فاسق محترم نیست ، مخصوصاً اگر عمامه سرش باشد ، دیگر خیلی
بد بخت است ،اصلاً محترم نیست . پس بنا بر این این که گفته است : اکرم العلماء ؛
به علماء احترام کن ، فاسقها را نگفته است . بافکرمی گوید : فاسق ها را نگفته است
، لذا می گوید اکرم العلماء ، یک دلیل عقلی دیگر می گوید : لا تکرم الفساق منهم
.بنابراین مخصص لبّی ما یک دفعه بدون فکر پیدا می شود ، می شود مخصص متصل ، یک
دفعه با فکر پیدا می شود می شود مخصص منفصل ، لذا وقتی عقل گفت : الا الفساق منهم
من نمی دانم این عالم غیر فاسق کیست ، دیگر در آن می مانم . می توان به اکرم
العلماء تمسک کنم یا نه؟ نه حالا ای حرف دارد ، که فردا ان شاء الله حرفهایش را می
زنیم اما آن که الان باید در ذهنتان باشد
، این است که فرق بین مخصص عقلی متصل و محصص عقلی منفصل به چیست؟ اگر لازم به معنی
الاخص باشد،این رامی گوییم مخصص متصل ،اگر لازم به معنی اعم باشد، می شود مخصص
منفصل ، این اصطلاح در ملّا حاشیه هم هست ، حالا اگر ملّا حاشیه یادتان نیست هر
کجا که مخصص ما بدون درد سر بیاید ؛ فوری بیاید ، می گوییم مخصص متصل . هر کجا فکر
بخواهد ؛ تصور موضوع و محمول و نسبت بین بین بخواهد ، می گوییم : مخصص لبّی منفصل
. حالا همان جور که مخصص لفظی ما به شش قسم منقسم شد ، مخصص لبّی ما هم به شش قسم
منقسم می شود . ان شاء الله فردا شش قسمش را عرض می کنم.
و صلی الله علی محمد و آل محمد.