اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله
الرحمن الرحیم .رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی .
مسأله مهمی که جلو است و معرکه آراء هم
است،درفقه هم فایده دارد، این است که آیا می شود یک عامی را بواسطه مفهوم تخصیص
داد؟ مرحوم صاحب معالم فرموده اند که بله ، جمع بین دلیلین است ، جمع بین عام و
مفهوم است . همین طور که در باب عام وخاص منطوقی می گوئیم : جمع بین دلیلین است و
جائز است ، این جا هم جمع بین دلیلین است و جائز است . مثل صاحب قوانین به صاحب معالم ایراد کرده
اند که عام منطوق است و خاص مفهوم است و این عام اظهر از مفهوم است ، برای این که
مفهوم درکلام مذکور نیست و چون اظهر است ، پس نمی توانیم به مفهوم تخصیصش بدهیم ،
برای این که در عام و خاص باید یکی اظهر باشد، یکی ظاهر ؛ خاص ما باید اظهر باشد و
عام ما ظاهر ، تا بواسطه اظهر ظاهر را تخصیص بدهیم . مشهور در میان اصولیین تا قبل از مرحوم شیخ
انصاری این بود که حمل عام بر خاص اوَّلاً مجاز است ، اگر هم مجاز نباشد ، از باب
اظهر و ظاهر است؛ حمل ظاهر بر اظهر است . خب این حرف جلو آمد که این که شما می
گوئید : خاص اظهر است ، چرا اظهر است ؟ جواب دادند : برای این که شمولش کمتر است و
چون شولش کمتر است اظهراز عام است ، چون عام شمولش بیشتر است .از شیخ انصاری به
این طرف همه هر دو را قبول ندارند . این که حمل عام بر خاص از باب اظهر و ظاهر
کمتر است ، قبول ندارند ، برای این که شمول کمتر ، یا شمول بیشتر باشد ، این مربوط
به ظهور نمی شود ، که ما بگوئیم : عرفاً یک کدام می شود اظهر،یک کدام می شود ظاهر.
از نظر عرف اکرم العلماء و لا تکرم الفساق منهم مثل هم می ماند.حالا بگوئیم: لا
تکرم الفساق منهم چون شمولش کمتر از اکرم العلماست .پس اظهر است ، این با هیچ
دلیلی نمی خواند. مثل این که در ذهنشان بوده که اگر کسی دو سه تا بچه داشته باشد ،
یک کسی ده تا بچه داشته باشد ، آن که دو ، سه تا بچه دارد بهتر می تواند اراده کند
،تا آن که ده تا بچه دارد و اما اکرم العلماء از نظر این که دلالت کند بر همۀ آن
ها نه ، این ها از نظر ظهور عرفی هیچ تفاوتی ندارند .پس حمل عام بر خاص نمی تواند
از باب اظهر و ظاهر باشد ، ثمَّ اگر هم اظهر وظاهر باشد ، باز هم ما حمل عام برخاص
می کنیم ، ان جا که عام ما اظهر و خاص ما ظاهر باشد . سببش هم این است که مثل
مرحوم آخوند گفتند : حمل عام بر خاص یک معنای عرفی است ، یک کار عرفی است ؛ عرف
وقتی که عام را ببیند ، خاص را ببیند ،وفقّ ان یجمع بینهما بحمل عام بر خاص ، که
مرحوم آخوند اسمش را توفیق عرفی گذاشتند . هر کجا که عرف وفقّ این که دلیلی را بر
دلیل دیگر حمل کند ،می کند و لو این که آن که عقب ایستاده ، اظهر باشد .فتخلص مما
ذکرنا این که حرف صاحب قوانین و امثال ایشان که حمل عام بر خاص را از باب اظهر و
ظاهر می دانند ، خاص را اظهر از عام می دانند ،برای این که اخص شمولاً است ،
هیچکدام این ها درست نیست . لذا این ها که به مرحوم صاحب معالم ایراد کردند که نمی
شود با مفهوم عام را تخصیص داد، ظاهراً وجهی ندارد . همان جمع بین دلیلین که مرحوم
صاحب معالم می گویند، انصافاً حرف خوبی است و آن این است که اگر ما مفهومی داشته
باشیم ، بخواهیم جمع بین دلیلین بکنیم ، حمل عام می کنیم بر خاص ، به همه خاص عمل
کرده ایم ، به عام هم به بعضی از عام عمل کرده ایم .اگر هم صاحب معالم یک مقدار
بیشتر بفرمائید – شای هم مرادشان همین است – که اصلاً این حمل عام بر خاص عرفاً
جمع بین دلیلین است ، یعنی العرف وفقّ این که حمل عام بر خاص بکند ، دیگر حرف صاحب
معالم خیلی عالی می شود . لذا در محاورات عرفی ، العرف لا یوفق این که جمع بین
دلیلین بکند و اما آن جا که ضرباً للقانون است ، العرف وفقّ این که جمع بین دلیلین
بکند ؛ حمل عام بر خاص بکند و حمل اظهر بر ظاهر مربوط به این جاها نیست.بله ما حمل
ظاهر بر اظهر داریم ، حمل اظهر بر نص داریم ، ما حکومت داریم ، ما ورود داریم ،
بعضی اوقات هم هیچکدام اینها نیست ،باز هم العرف وفق این که جمع بین دلیلین بکند.
به قول حضرت امام " رضوان الله تعالی علیه " این جمله مرحوم آخوند ،
جمله بسیار خوبی است ، این همیانۀ ملا قطب است و همه چیز درآن خوابیده است و این
که اگر عرف بتواند بین دلیلین جمع کند ، متبع است . حالا گاهی به حمل عام بر خاص
است ،گاهی به حمل مطلق بر مقید است ، گاهی حکومت است ، گاهی ورود است ، گاهی
اظهروظاهر است ،گاهی اظهر و نص است ،گاهی هم هیچکدام این ها نیست ، اما عرف می
تواند بین دلیلین جمع کند. مرحوم آخوند مثال می زنند به عناوین اولیه و عناوین
ثانویه ،که مثلاً یک دلیل می گوید:وضو بگیر ، یک دلیل دیگر می گوید : آن جا که ضرر
باشد ، وضو نگیر ، العرف وفقّ این که جمع بین دلیلین کند، این که وضو بگیر آن جا
که ضرری نداشته باشد . مرحوم آخوند می فرمایند :این از باب حمل عام بر خاص نیست ،
از باب اظهر و ظاهر نیست ، از باب حکومت نیست ، از باب ورود نیست ، خودش یک چیز
مستقلی ماوراء این هاست و وقتی که عنوان اولی و عنوان ثانوی را به عرف دادند ،
وفقّ این که جمع بکند و بگوید : آن جا که ضرر نداشته باشد ، وضو بگیر. بعضی ها مثل مرحوم نائینی گفته اند : این که
فرض شده اظهر و ظاهر ، چرا ؟ وچه کسی گفته است کهمفهوم دلالتش از منطوق ضعیف تر
باشد ؟ اگر مفهوم باشد ، چرا ضعیف باشد ؟این هم برای خودش حرفی است . یک دفعه می
گوئید : دلالت نیست ، اما یک دفعه راستی مفهوم گیری می کنید ، اگر مفهوم گیری
بکنید ، چرا می گوئید : مفهوم دلالتش اظهر است و عام دلالتش ظاهر است ؟ بلکه همین
طور که منطوق دلالت دارد ، مفهوم هم دلالت دارد ، هیچکدام هم اظهر وظاهر نیست . باز
برمی گردد به این که حرف صاحب معالم حرف خوبی است . همان است که مرحوم آخوند در
اول باب عام خاص داشتند که حمل عام بر خاص ضرباً للقانون است ، یک امر عرفی است ؛
بناء عقلائ بر این است که حمل عام بر خاص بکنند ، اول کلیات بگویند، بعد جزئیات
بگویند ووقتی جزئیات را گفتند؛ تبصره ها را زدند ، می گویند : مراد از این عام ،
عام تبصره هاست. اگر عام ما خیلی اظهر باشد ، خاص ما ظاهر
باشد ، عرف به این ها نگاه نمی کند ، به این نگاه می کند که ورد ضرباً للقانون یا
نه ؟ اگر در قوانین است –ورد ضرباً للقانون – می گوید : آن خصوصیات نظر دارد به
این کلی و این که خصوصیات نظر دارد به کلی ، یعنی چه؟ یعنی حمل عام بر خاص . گفتم
: من خیال می کنم صاحب معالم هم که فرموده اند : مانعی ندارد که بواسطه مفهوم عام
را تخصیص بدهیم ، برای این که جمع بین دلیلین است ، مرادشان همین باشد ، یعنی وقتی
که ببینیم یک کلی ضرباً للقانون است ، مرادشان همین باشد، یعنی وقتی که ببینیم یک
کلی ضرباً للقانون است و تبصره هایش به آن کلی نظر دارد ، عرفاً جمع بین دلیلین می
کنیم به این می گوئیم : این خصوصیات مربوط به این عام است و این عام به خصوصیات
تخصیص می خورد . اما نظر داشته باشد که کدام ظاهر است ، کدام اظهر ، اصلاً چنین
چیزی در نظرش نیست . می خواهد اظهر باشد ، می خواهد ظاهر باشد ،می خواهد قوی باشد
، در هر صورت اگر ما بدست بیاوریم که جزئیات به کلی نظر دارد ، حمل عام برخاص می
کنیم .مرحوم حاج شیخ "رضوان الله
تعالی علیه" انصافاً مرد محققی بوده است ، اما در حالی که مرد محققی
بوده است ، از نظر عرفیت هم خیلی بالا بوده است و جمع بین این دو خیلی مشکل است ،
که کسی هم عرفیتش خوب باشد ، هم دقتش خوب باشد ، تحقیقش خوب باشد . معمولاً کسانی
که تحقیقشان خوب است ، عرفیتشان کمتراست وکسانی که عرفیتشان خوب است ، تحقیقشان
کمتر است.لذا مشهور است که وقتی میرزای بزرگ از دنیا رفت ، آسید محمد فشارکی می
خواست از مرجعیت در برود ، لذا فرستاد پیش مرحوم کوچک که مرحوم میرزای بزرگ از
دنیا رفت ، حالا زن و بچه خودمان را به چه کسی ارجاع بدهیم ؟ مرجعیت هم منحصر به
این دو نفر بود ، برای این که مشهور بود یا این ، یا آن . مرادم این جاست که مرحوم
میرزا به پسر آسیدمحمدفشارکی گفت : به پدرت بگو : اگر مناط در اعلمیت تحقیق
باشد،تو اعلمی و اگر مناط عرفیت باشد،من اعلم هستم و مرحوم آسید محمد گفت : مناط
در مرجعیت عرفیت است ، بنابراین تو مرجع هستی و مرجعیت را قبول نکرد . و یک ککند
بین تحقیق و ین عرفیت ،خیلی کم است و مرحوم حاج شیخ انصافاً این جور بوده اند .
کتابهایی هم که نوشته اند – مثل صلاه و درر – راستی کاشف از این حرف است . حالا
حرفی که می خواهم نقل کنم ، از مرحوم حاج شیخ است ، استاد بزرگوار ما مرحوم آقای
بروجردی هم به این حرف تمایل داشتند ، بلکه باید بگوئیم : ایشان هم از آن کسان
هستند . مرحوم آقای داماد و مرحوم حضرت امام هم به این حرف تمایل داشتند . و مثل این که
شاگردهای مرحوم حاج شیخ به گفته مرحوم حاج شیخ تمایل دارند و ان چیست ؟
مرحوم حاج شیخ در دُرر می فرمایند : این بحث
اصلاً سالبه به انتفاء موضوع است . دیروز اگر یادتان باشد مرحوم آقای داماد درآن
بحث که آیا تصرف در عام کنیم یا در ضمیر ، می گفتند : بحث سالبه به انتفاء موضوع
است ، نه تصرف در عام است ، نه تصرف درضمیر.مرحوم حاج شیخ هم این جا فرموده اند :
این بحث اصلاً سالبه به اتفاء موضوع است ، چرا ؟ برای خاطر این که شما هر کجا
مفهومی پیدا کنید ، منطوق هست و بواسطه آن منطوق حمل عام بر خاص می کنیم ، اصلاً
جائی نمی توانید مفهوم بلا منطوق پیدا کنید . لذ حالا بگوئید : ضعیف است ، ضعیف
نیست ، هر چه ، ما قبل از این ها یک مخصص منطوقی بلا اشکال داریم .
آن وقت خیلی مثال دارد ، حالا
مثال روائیش این است که "الماء طاهر مطهر لا ینجسه شیء"یا آن که روایت
هم دارد " خلق الله الماء طهوراً لاینجسه شیء "
خب ظاهر این روایت این است که هر
آبی هم پاک است ، هم پاک کننده است ." الماء اذا بلغ قدر کرٍ لا ینجسه شیء
"
منطوق این " الماء اذا بلغ کرّ" می گوید : الا آن جا که کرّ باشد ، اگر
قلیل باشد ، تنجسه شیء ، ولی اگر کرّ باشد لا ینجسه شیء . آن وقت این " الماء
اذا بلغ قدر کرّ لا ینجسه شیء مفهوم دارد و آن این است که الماء اذا کان قلیلاً
ینجسه شیء "تخصیص می دهیم "خلق الله الماء طهوراً لا ینجسه شیء "
را ؛ مفهوم " الماء بلغ قدر کر لا ینجسه شیء " می گوید : ینجسه شیء اذا
کان قلیلاً . این در میان فقهاء مشهور است . رحوم حاج شیخ می فرمایند : در همین
مثال ما احتیاجی نداریم که مفهوم تخصیص بدهد ، خود منطوق تخصیص می دهد . آن می
گوید : کل ماء طهور ، طاهرٌ مطهر ، الماء اذا بلغ قدر کر می گوید : وقتی که کر
باشد . س ما بر فرض هم قائل به مفهوم نباشیم ، بر فرض هم بگوئیم : مفهوم ضعیف است
، مفهوم ظاهراست ، عام اظهر است و بگوئیم : نمی شود بواسطه مفهوم تخصیص داد، می
گویم : خب تخصیص نده ، بواسطه منطوق تخصیص بده و یک جا نداریم که منطوق بلا مفهوم
باشد ، یا منطوق بلا مفهوم باشد . هر کجا منطوق است ، مفهوم هم با اوست ، هر کجا
مفهوم باشد ، منطوق هم با اوست و از نظر تخصیص مثل هم است ، هیچ تفاوت نمی کند ،
چه به مفهوم تخصیص بدهیم ، چه به منطوق تخصیص بدهیم . یک جا نداریم که منطوق
نتواند تخصیص بدهد ، مفهوم بتواند تخصیص بدهد تا این فصل ما را منعقد کنیم و مصداق
برای این فصل ما پیدا بشود .انصافاً حرف خوبی است ، فقط اشکالی که در این حرف است
این است که در باب عام وخاص و در باب مطلق و مقید ما گفتیم : یکی از این ها باید
مثبت باشد ، یکی منفی، مثلاً اکرم العلماء ، اکرم العلماء العدول؛ حمل عام بر خاص
نمی شود ، بلکه این تأکید همان اکرم العلماء است ؛ ذکر الخاص بعد العام است و این
ذکر الخاص بعد العام خیلی جاها هست .لذا فرمایش مرحوم حاج شیخ درست است ؛ چیز خوبی
است ، اگر ما در مثبتین هم حمل عام برخاص بکنیم ، که معمولاً نمی کنیم . بله گاهی
حمل عام بر خاص می شود ، آن جا که تعدد مطلوب نفهمیم یعنی اگر تعدد مطلوب نفهمیم
،عام را یک چیز ، خاص را یک چیز دیگر ، تباین می شود و وقتی تباین شد حمل عام بر
خاص می شود . اما این از بحث ما بیرون است ، آن قرینه است . لو خُلّی و طبعه باب
عام وخاص و باب مطلق و مقید آن جاست که یکی مثبت باشد ، یکی منفی ، ممکن است در
باب حکومت یا ورود بگویند که مثبتین هم حاکم و واردند ، بله آن جا هم مشکل است .
ولی حالا راجع به عام و خاص و مطلق و مقید می گویند : باید یکی مثبت و یکی منفی
باشد و وقتی هم می خواهد تعریف کنند ، همین جور ها تعریف می کنند ، که دو تا دلیل
، یکی عام ، یکی خاص ، یکی مثبت یکی منفی است ، مثل اکرم العلماء ، لا تکرم الفساق
منهم . بحث این جاست .
لذا این فرمایش مرحوم حاج شیخ
خوب است ، درآن جاهایی که ما بگوئیم : راجع به مثبتین هم حمل عام بر خاص می
شود.حالا همین مثال حاج شیخ را ببینید . " خلق الله ماء الطهوراً لا ینجسه
شیء " ، " الماء اذا بلغ قدر کرّ لا ینجسه شیء " هم مثل همان است .
آن می گوید : همه آب ها ، این می گوید : آب کر هم همین است ، مثل اکرم العلماء و
اکرم العلماء العدول ، که مثبتین است، اما مفهوم الماء اذا بلغ قدر کر را بگیر ،
می شود منفی ؛ می شود الماء اذا لم یبلغ الکر ینجسه شیء . آن وقت می شود حمل بر
خاص کرد ، چون یکی عام است ، یکی هم خاص است و یکی مثبت است ، یکی هم منفی است
.لذام حاج شیخ و شاگردهایشان ، من جمله استاد عزیزمان آقای داماد و آقای بروجردی
می فرمائید : این بحث امروز ، سالبه به انتفاء موضوع است، نه، این بحث سالبه به
انتفاء موضوع نیست . خود شما از افرادی هستید که در باب عام وخاص ، در باب مطلق و
مقید ، آن جا که یکی مثبت باشد ، یکی منفی ، حمل عام بر خاص می کنید ، اما اگر هم
مثبتین باشند ، می گوئید: تعدد مطلوب است . اکرم العلماء ، اکرم العلماء العدول را
می گوئید : این حمل عام بر خاص نیست ، این تعدد مطلوب است ، این ذکر خاص بعد العام
است . پس مرحوم حاج شیخ که می فرمایند : تخصیص می زند ، می گوئیم : تخصیص نمی زند
، تعدد مطلوب است . اما اگر مفهومش را بگیریم ، یکی عام می شود ، یکی خاص ، یکی
مثبت می شود ، یکی منفی ، آن وقت مثبت و منفی شد ، مثل اکرم العلماء ، لا تکرم
الفساق منهم ، بواسطه لا تکرم الفساق منهم اکرم العلماء راتخصیص می زنیم ، این جا
هم تخصیص می زنیم . گفتم : بعضی اوقات باقرینه تعدد مطلوب نیست ، مثلاً شاید همین
مثال دو تا روایت تعدد مطلوب نباشد . پس در باب عام وخاص و مطلق و مقید اگر مثبتین
شد ، تعدد مطلوب است ، الا ما اخرجه الدلیل و اما اگر یک مثبت و یکی منفی شد ،
تعدد مطلوب معنا ندارد و حمل عام برخاص می شود ، یا حمل مطلق بر مقید می شود . خب
وقتی چنین باشد ، حرف مرحوم حاج شیخ زمین می خورد و آن این است که ایشان که می
فرمایند : هر کجا مفهوم داشته باشیم : منطوق داریم ،نه،منطوق ما است ، با مفهوم
تباین پیدا می کند ، بواسطه مفهوم حمل عام بر خاص می کنیم .
خلاصه حرف این است که مرحوم حاج
شیخ فرمودند : مفهوم که می خواهی بگیری ، قبل از این که مفهوم گیری ، منطوقش هست ،
برای این که در اکرم العلماء ، اکرم العلماء العدول، شما بخواهید از اکرم العلماء
العدول مفهوم وصف بگیرید و بگوئید : غیر عادلند ، می گویم : خود این اکرم العلماء
العدول می گوید : من تخصیص می زنم ، احتیاجی به تو نداریم ، تو هم می خواهی
بیامارا تأئید کن . همان خصوصی عموم را تخصیص می زند . به مرحوم حاج شیخ می گوئیم
: حرف خوب است ، اگر بتواند تخصیص بزند ، اما عرفاً آن جا که یکی عام و یکی خاص
ولی مثبتین باشند ، وقت اگر مفهوم گرفتیم ، آن مفهوم معارض می شود با عام ما و حمل
عام بر خاص می کنیم و بواسطه خاص ، عام را تخصیص می دهیم .
حالا بحث روز شنبه ان شاء الله
درباره این است که مرحوم حاج شیخ مفهوم را چند قسم تقسیم کرده اند ، که مرحوم
آخوند می خواهند بفرمائید با بعضی مفهوم ها نمی شود تخصیص داد و با بعضی می شود
تخصیص داد. انصافاً این بحث مشکلی است و یکی از مشکلها کفایه همین جاست .
وصلی الله علی محمد وآل محمد .