اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله
الرحمن الرحیم .رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی .
آیا می شود بواسطه خبر ثقه قرآن شریف را تخصیص داد، تقیید کرد یا
نه ؟ مشهور در میان اهل اصول – چه قدماء ، چه متأخرین – فرموده اند : می شود دلیلشان هم
این است که می گویند : سیره خود ائمه طاهرین علیهم السلام و پذیرش اصحاب است . این
کتاب برهان ، این کتاب نور الثقلین ، یا در عام کتاب سیوطی ، این ها سرتا پا روایت
است ،بیشتر از قرآن هم است و همه این ها یا تخصیص است ، یا تقیید است ، یا تفسیر
است ، یا تبیین است ، یا تأویل وبالاخره تصرف در قرآن است و این ها از ائمه طاهرین
علیهم السلام ، مخصوصاً امام صادق علیه
السلام که فرصتی پیدا کردند ، صادر شده است ، یعنی مثلاً بیش از صد هزار روایت از
شیعه و سنی راجع به تبیین قرآن ، تخصیص قرآن ، تقیید قرآن ، تفسیر قرآن و تأویل
قرآن داریم و حالا تفاوتی نمی کند که ما بگوئیم : آن روایاتی که تخصیص قرآن داده ،
بگذار کنار ،اما اگر تبیین باشد ، تأویل باشد ، آنها را بگیر . این عامی است که
تقیید بردار نیست ؛ اگر جائز باشد ، همه اش جائز است ، اگر هم جائز نباشد ، اصلاً
جائز نیست .لذا اصلاً در زمان ائمه طاهرین علیهم السلام تفسیر و تبیین و تأویل و
تخصیص و تقیید قرآن در میان اصحاب ائمه طاهرین علیهم السلام یک سیره بوده است .
خود ائمه طاهرین علیهم السلام هم که تفسیر می کردند ، تفید می کردند ، نمی گفتند
که تو حق نداری به دیگری بگوئی ، برای این که خبر واحد پیش تو حجت نیست . این خیلی
عجیب هم می شود که ائمه طاهرین علیهم السلام بگویند : اینهایی که تو از من شنیدی ،
مال خودت است ، حق نداری به کسی بگوئی ، برای این که اگر به دیگری گفتی ، می خواهی
با خبر واحد درست بشود و قرآن قابل تقیید با خبر واحد نیست ، همین درس امام صادق
علیه السلام – درس قرآنی – درس پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم- درس قرآنی –
برای این که پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم درس قرآنی داشتند و درس قرآنی
شان را هم بیشتر از همه چیز اهمیت می دادند ، مثلاً وارد مسجد می شدند ، می دیدند
یک دسته دارند قرآن می خوانند ، یک دسته دارند دعا می کنند ، یک دسته ذکر و ورد
دارند ، یک چیز هایی دیگر مربوط به عبادات دارند ، اما یک دسته درس قرآن دارند ،
همان جا می نشستند و می فرمودند : بعثت للتعلیم. این ها خیلی تأسف دارد که ماها به
روایات اهل سنت اهمیت می دهیم ، اما آنها به روایات ما اهمیت نمی دهند . این سیوطی
یک جلد خیلی قطور است، که اگر امروزیها بخواهند چاپ بکنند ، بیشتر از سه جلد می
شود ،همه روایاتش از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم است ، البته اینها
صدِنودِ روایاتشان به اصحاب می رسد و می گویند : این اصحاب معصومند ، همه چیزیشان
درست است ، بنابراین گفته آنها ، گفته پیغمبر است ، پس بنابراین همه این این
روایات نبوی است . در حالی که همه روایاتشان ابوهریره ای است ، عایشه ای است ،
مغیره بن شعبه ای است ، اما بالاخره حالا این ها اینطور می گویند . ولی دل انسان
از این جا می سوزد که این ها از مغیره بن شعبه به آن سابقه بدش ، از ابوهریره ، با
آن جعال حدیثش زیاد روایات نقل می کنند ، اما از امام صادق علیه السلام روایت نقل
نمی کنند . در حالی که استاد بزرگوارما بارها این روایت را روی منبر می خواندند ،
که امام باقر علیه السلام به اینها می فرمودند :من هرچه بگویم ، از پدرم است ،
پدرم از پدرش است ، پدرش – امام حسین – هر چه بگوید ، از پدرش است و پدرش هر چه
بگوید ، از پیغمبر اکرم است . ببینید سند چقدر قوی است و هیچ کس هم نیست که
بگوید:امام باقر ، یا امام صادق " سلام الله علیهما " موثق نیستند ، سنی
ها هم این ها را تا سر حدّ عصمت قبول دارند ، اما چون که شیعه است باید کوبیده بشود
. خدا لعنت کند آنها را ، که از سقیفه بنی ساعده تاالان ما باید به جرم شیعه گری
نابود بشویم .همین امروز جمع شده اند ، می خواهند درآن قضیه اتم [ انرژی هسته ای ]
علیه ما فتوا بدهند . همیشه هم می دانند که ما حقّیم ، ولی باز هم دست بردار
نیستند ، خدا لعنت کند انگلیس را که بدتر از آلمان است، خدا لعنت کند آلمان را که
بدتر از فرانسه است ، خدا هر سه را لعنت کند، خدا لعنت کنداروپا را که الان الاغ
آمریکا شده است به چه جرم؟ چون ما شیعه هستیم و سنی ها هم به جرم شیعه گری یک
روایت از امام صادق علیه السلام نقل نمی کنند. من یک دفعه به استاد بزرگوارم علامه
طباطبایی اعتراض کردم ، می گفتم : المیزان شما همه اش سیوطی است ، برای چه ؟ اصلاً
شما چرا از سیوطی روایت نقل می ؟ ایشان می گفتندک چون که این تفسیر در مصر چاپ می
شود ، می خواهیم آن ها روایات این جا را بپسندند.ولی هر چه با آن ها بیایی بد تر
می شود . این پیاده نظام های آمریکا که هی مرتّب می گویند : با آمریکا مذاکره کنید
، احمق هستند ، نمی فهمند که با تجربه اثبات شده که ما هر قدمی که برویم جلو ، آن
ها یک قدم می آیند جلو و عقب گرد که نمی کنند . هدفشان نابودی شیعه ، نابودی ایران
و نابودی جمهوری اسلامی است . ولی حالا مظلومیم دیگر ، سقیفه بنی ساعده که تشکیل
شد ، امیر المؤمنین علیه السلام مظلوم واقع شد، شیعه مظلوم واقع شد. این جور هم
نیست که دو سه نفر مظلوم واقع شده باشند ، نه ، مرحوم کاشف الغطاء- آشیخ محمد حسین
–در اسرا لاشیعه که نوشته است اثبات می کند که 114 نفر با سقیفه بنی ساعده مخالفت
کردند ، این جور نبوده که " ارتدّ الناس بعد رسول الله صلی الله عه وسلم ال
ثلاث" و ایشان 114 نفر را هم می شمارند . بعد هم می فرمایند: زنهایشان مثل
حضرت زهراعلیها السلام . اسماء بنت عُمیس وفضّه خادمه و مردهایشان مثل سلمان ،
مقداد ريال ابوذر، مالک بن یسر بودند. بله " اکثرهم لا یعلمون " ، " اکثرهم لا یشعرون" ، لذا به
پیغمبر اکرم خطاب می شود : اگر بخواهی از مردم متابعت کنی، معلوم است که تراکمراهت
می کنند ، "یضلوک
" . آنهانه، اما با خواص،با نخبه ها شیعه را
تشکیل شد. همان وقت برای این که شیعه را سر جایش بنشانند، حضرت زهرا علیها السلام
را کشتند. دیگر رسید به قضیه کربلا وقضیه فخّ و بنی عباس خیلی بدتر از بنی امیه ،
در زندان ها ، دسته جمعی شیعیان را زیر خاک می کردند . اما الحمدلله بالاخره شیعه
الان به این جا رسیده است ، ان شاء الله امیدواریم در زمان ما ، به دست ما ، همه
این ها نابود شوند و به رهبری امام زمان "عجل الله تعالی فرجه الشریف "
پرچم اسلام روی کره زمین برافراشته بشود .وعلی کل حال همین سیوطی چندین هزار روایت
از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل می کند ، روایات این سیوطی هم مربوط
به قرآن است ، مثل نور الثقلین ماست ، مثل برهان ماست . خب اگر خبر واحد نتواند
قرآن را تخصیص بدهد ، سیوطی و برهان و نور الثقلین راباید بگوئیم : اصلاً حجت نیست
.این بحث اصلاً یک بحث نا ارزنده ای است و اگر مرحوم آخوند اصلاً ذکرش نکرده بودند
، چون مرحوم آخوند می خواهند موجز باشد ، می خواهند رفع زوائد باشد ، اگر اصلاً
این بحث را ذکر نکرده بودند ، خیلی خوب بود ، معلوم است با خبر ثقه هم می شود قرآن
را تخصیص داد، تقیید کرد ، تبیین کرد ، تفسیر کرد، تأویل کرد و اقوی دلیل شیء ،
وقوع شیء است .
الا این که آنهایی که می خواهند
: نمی شود ، 4 تا دلیل بند شلواری دارند . دلیلها خیلی سست است ، اما حالا در
کفایه آمده است ، چکار می شود کرد ؟ دلیل اول این ها این است که می گویند : قرآن
قطعی الصدور است ، روایات ظنی الصدور است و چیزی که ظنی الصدور باشد ، چه جور می
تواند قطعی الصدور راتخصیص بزند ؟ حضرت امام " رضوان الله تعالی علیه "
بعضی اوقات می گفتند : من سپر را به سر می گیرم ، تو شمشیر را به کمر می زنی ؟ این
جا همین جور شده است ، خب قرآن قطعی الصدور است ، که ما مدعی هستیم یک زیرو زبر از
این قرآن نه کم شده ، نه زیاد . این قرآن از طرف پروردگار عالم با یک دسته ای از
ملائکه ، قرآن می گوید : یکی و دو تا نه ، جبرئیل فقط نه، جبرئیل جلو با یک طبق
نور و آن آیه ،یا آیات یا سوره در طبق نور و عده ای از ملائکه از او مشایعت می
کردند ، تا این نازل می شد . وقتی نازل می شد ، پیغمبر اکرم 17 نفر کتّاب وحی
داشتند ، می فرمودند : این جور که من می
گویم : این ها را بنویسید ، آنها می نوشتند . خود پیغمبر اکرم به مردم می گفتند : قرآن
حفظ کنید و خودشان هم نظارت می کردند و خود پیغمبر قرآن تدریس می کردند .
آن وقت اگر می بینید بعضی از
آیات مدنی یک جا آمده ، آیات مکّی یک جا آمده ، سوره های کوچک یک جا آمده ، سوره
های طوال پهلوی هم آمده است ، باز روایت داریم این ها به دستور خدا، بواسطه جبرئیل
، به پیغمبر دستور داده می شد : این سوره را بگذار بین آن سوره وآن سوره ، یا این
آیات را بگذار در فلان سوره و وقتی پیغمبر اکرم از دنیا رفتند ، دیگر قرآن کامل
بود . دیگر بر فرض – فرض محال- اگر پیغمبر اکرم 100 سال دیگر هم زندگی می کردند ،
دیگر قرآن نازل نمی شد ، قرآن نازل شد و تمام شد. " اوّله الفاتحه ، آخره
الناس " ، در لوح محفوظ این بوده ، این لوح محفوظ به امر خدا ، با پیغام
جبرئیل و به دستور پیغمبر اکرم آمده است در لوح مکتوب .
لذا ما در قرآن خیلی آیه داریم
که با ادبیت جور نمی آید ، جمع هم کرده اند ، مثل "علیه الله"
،"فیهی"
، که این ها باادبیت جور
نمیآید ، اما چرا خلاف ادبیت است ؟ از متشابهات قرآن است ، نمی دانیم . این آیات
ولایت ، این دُرّ های گرانبها چرا در ضمن آیات مخفی شده است ؟ جمع قرآن از
متشابهات است و زیر وبند قرآن ، بعضی از کلمات قرآن از متشابهات است و قرآن می
گوید : مامحکم داریم ، متشابه داریم ، روی متشابهات فکر نکن ، تا این که دسترسی به
امام پیدا کنی ، امام معصوم صلاح بداند متشابهات را برایت بگوید .
که زمان ائمه طاهرین علیهم السلام همین جور بود؛ بعضی از متشابهات را می
فرمودند . ان شاء الله آقا امام زمان بیاید ، دوحرف بشود 70 حرف به بالا ، دیگر
علم قرآن به انتهاءبرسد ، که می رسد .بنابراین قرآن هم متشابه دارد ، آنجا هم که
محکم است ، ظنی الدلاله است ، یعنی ظهور است دیگر واصلاً در قرآن صریح نداریم .
این نامه ای که شما برای رفیقتان می نویسید ، به پدرتان می نویسید ،نامه ای ،
پدرتان به شما می نویسد، در همه اش باید 10،17 تا اصل جاری کنی تا حجت بشود ویکی
از این 10 ،17 تا اصل اصاله ظهور است ، یعنی احتمال خلاف هم هست ، اما احتمال خلاف
عرفاً تأئید نشده است .پس قرآن می شود ظنی الدلاله . روایت هم ، هم ظنی الصدور است
، هم ظنی الدلاله است .خب قرآن قطعی الصدور است ، اما ظنی الدلاله است ، روایت هم
ظنی الصدور است ، هم ظنی الدلاله است .آن وقت ظنی الصدورش را بناء عقلاء درست می
کنیم ، که دیروز می گفتم : اصلاً ادعای اطمینان کرده اند و راستی هم همین جور است،
مثلاً الان شما ببینید یک نفر ثقه بیاید این جا در جلسه درس و بگویدکه بازار زید
با عمرو کتک کاری کردند ، زید عمرو را کُشت ، خب اگر ثقه باشد ، همه شما قبول می
کنید . بله اگر ثقه نباشد ،که اخباری می گوید : این حجت است ، نه، این حجت نیست ،
اما اگر ثقه باشد ، اطمینان پیدا می شود . حالااگر اطمینان هم پیدا نشود ، یک درجه
، دو درجه پائین تر از اطمینان است .بالاخره بناء عقلاء می گوید : خبر واحد حجت
است ، دیگر حالا فرقی نمی کند بین علم و علمی ، علم است دیگر ، پس همان ظنی الصدور
تقریباً می شود قطعی الصدور ، البته مثل قرآن نیست ، اما یک نحو اطمینان روی آن
است . اما آنکه می خواهد کار کند، ظنی ها هستند ؛ جنگ با ظنی هاست ، یعنی ظنی
الدلاله قرآن وظنی الدلاله خبر واحد باهم می جنگند . خب وقتی یک کدام عام باشد ،
یک کدام خاص ، دیگر عام باید در مقابل خاص ساکت بشود، بایدخاص عام را تفسیرش بکند،
تبیینش بکند، حمل عام بر خاص بکنیم ، بگوئیم : مراد از این ظنی الدلاله ، یعنی
خاص.
اگر خبر واحد حجت نباشد ، لا
حجت نمی تواند در مقابل حجت عرض اندام کند، اما وقتی که حجت شد ، هم ظهور حجت شد،
هم دلالت ، دیگر علمی می شود و از نظر این که حجت است ، باعلم تفاوت ندارد . خود
علم هم مراتبدارد ، علم عرفی ، علم دقی فلسفی ، که عقل را ساکت می کند ، اما
بالاتر از این ها عمل الیقین وعین الیقین وحق الیقین ،خب این ها مراتب علم است .
اما همه این ها حجت است ، حالا علم الیقین باشد ، حجت است ، پائین ترش هم باشدحجت
است ، علم باشد؛ عرف به عنوان علم بپذیرد برای ما بس است . همان دلیلی که در
روایات می گوید : حمل ظاهر برنص بکن ، حمل عام بر خاص بکن ، حمل ظاهر بر اظهر بکن
، همان دلیل در قرآن هم می گوید : حمل عام خاص بکن . و اگر روایت خاص است ، ظهور
قرآن را (خود قرآن که نمی شود ، ظهور قرآن را ) بر این حجتی که بنام خبر ثقه است ،
حمل کن، این ظهورش ظنی است ، آن هم ظهورش ظنی است ، هر دلیلی که می گوید : حمل عام
بر خاص بکن، اگر از باب اظهر وظاهر است ، این جا هم از باب اظهر وظاهر است ، اگر
از باب قوانین است ، این جا هم از باب قوانین است ، یعنی ضرباً للقانون است ؛
اراده جدّ و استعمال با هم تفاوت دارد . هر چه شما درباب عام وخاص گفتید ، درباب
ظهور قرآن و ظهور روایت هم می آید . این دلیل اول آنهاست .دلیل دوم این است که
گفته اند : اگر بشود تخصیص داد،نسخ هم می شود کرد وپیش اصحاب مسلم است که خبر واحد
نمی تواند نسخ بکند ، پس بنابراین تخصیص هم نمی تواند بزند. این حرف – از جهاتی –
خیلی خراب است .اولاً این که آیا در قرآن نسخ هست یا نه ؟ ما مدعی هستیم که قرآن
نسخ ندارد . البته بعضی از بزرگان 64 آیه را گفته اند : نسخ شده است و معنای نسخ
را هم گفته اند : تخصیص زمانی ، گفته اند: مثلاً اکرم العلماء ، لا تکرم الفساق
منهم، تخصیص افرادی است ، اما اکرم العلماء ، لا تکرم فی الیوم الجمعه الی الابد ،
نسخ است . نسخ است یعنی چه ؟ یعنی اَمَدِزمان را می گیرد ، امد حکم را میگیحکم را
تخصیص می دهد ، گاهی حکم را به یک زمانی متخصصش می کند ، آنجا را می گوئیم : تخصیص
و این جا را می گوئیم : نسخ .لذا در حالی که این چیزی هم نیست ؛ به جائی ضرر نمی
زند ، اما ما مدعی هستیم ، اصلاً در قرآن نسخ نیست و این 64 آیه ای که می گویند :
بواسطه آیات دیگر نسخ شده است ، قبول نداریم ، ان شاء الله مرحوم آخوند در کفایه
درآخر کا یک اسمی از نسخ می آورند ، ماآنجا مفصل صحبت می کنیم .لذا اولاً ما اصلاً
قائل به نسخ در قرآن نیستیم .وثانیاً : اگر هم قائل باشیم می گوئیم : مانعی ندارد
، برای این که تخصیص ، اگر تخصیص زمانی باشد ، اسمش نسخ است و اگر تخصیص افرادی باشد
، اسمش عام وخاص است و ما هر دو را جائز می دانیم و این که اجماع داریم بر اینکه
قرآن نسخ نشده است ، نه، چه کسی می گوید ؟ اتفاقاً در روایات ما زیاد است ، که می
گویند : اَمد این آیه شریفه تا این جاست و نسخ همان تخصیص است ، تخصیص همان نسخ
است ، هیچ فرقی نمی کند و این که آدم استیحاش بکند، بگوید : چون در قرآن نسخ نیست
، پس تخیص هم نیست ، وجهی ندارد .وثالثاً: این قیاس مع الفارق است ، برای اینکه
نسخ استیحاش آور است ، نسخ نادر است ، شاذّ است و این که ما بخواهیم بواسطه روایتی
یک شاذی را ، یک نادری را ، یک استیحاش را درست کنیم ، بگوئید : نه، اما حمل عام
بر خاص یک نرخ شاه عباسی است ؛ مردم شبانه روز ضرباً للقانون حمل عام بر خاص می
کنند و این قدر شایع است که " ما من عامٍالا وقد خصّ". حالا نسخی را که
اصلاً نمی داینم هست یا نه ، قیاس بکنیم با تخصیص و بگوئیم : آن که نیست ، پس این
هم نیست ، معلوم است که خیلی .دلیل سوم و چهارم ان شاء الله برای روز شنبه .
وصلی الله علی محمد وآل
محمد.