عنوان: الفاظ مطلق/الف و لام استغراق
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.

در باب ال استغراقیه آنکه قدماء گفته اند و آنکه ظاهر قضیه است،این است که ال استغراقیه بمنزله کل است.اگر گفت کل علماء،کل مومن،یعنی همه آنها.علماء بر جمع دلالت می کند،کل که بر سرش آمد،می شود جمیع آنها .آن وقت علماء برای جمع وضع شده است،نه خصوص سه تا که اقل الجمع باشد،نه خصوص استغراق،که آن بالا بالا و همه آنها را بگیرد و نه دون ونه مافوق.

از نظر وضع لغت جمیع یعنی از سه تا به بالا،که اگر یادتان باشد در نحو می گفتند از سه تا به بالا ،بعضی ها هم گفته بودند از دو تا به بالا-البته این قول شاذ بود-اما استعمال است که جمع می گویند و دو تا را اراده می کنند،ولی آنکه وضع است و آنکه در منطق مشهور است و آنکه در نحو مشهور است و آنکه در صرف مشهور است،این است که لفظ جمع بدون ال و بدون ادوات استغراقیه،بر جمع دلالت می کند.لذا یک وضع مجملی هم هست،که ممکن است سه تا،چهارتا،پنج تا،شش تا باشد،تا برسد به آن فرد آخر و اینکه کدام مراد است ،نه آن وضع جمعی دلالت دارد،نه چیز دیگری .بله عقلا یک چیز دیگری است و آن این است که این علماء یک قدر متقین دارد و قدر متقینش سه تاست،اما این یک امر عقلی است و مربوط به وضع نیست،بقول عوام چونکه صد آمد نود هم پیش ماست.در این جمع اگر چهارتا اراده شده باشد،سه تا هم هست،اگر هم پنج تا اراده شده باشد،سه تا هم هست و بالاخره یک قدر متقینی دارد ،که حتما سه تا هست و اما این برای سه تا وضع شده باشد،برای چهارتا وضع شده باشد،برای ده تا وضع شده باشد ،برای ا« استغراق وضع شده باشد ،نه.همه جمعها-چه جمعها اصطلاحی ،چه جمعهای غیر اصطلاحی ،جمعهای با الف و تاء،جمعهایی که اصلا جمع نیست،ولی معنای جمع دارد،مثل قوم –از این باب است،که اینها یک وضع مستقلی ندارند.بلکه واضع اینها را برای جمع وضع کرده است،یعنی برای سه تا به بالا و خود این یک ماهیت لا بشرط است،از همین جهت هم اگر از جمع 4تا اراده کند،حقیقت است،اگر 5تا اراده کرد،حقیقت است،اگر 3تا اراده کرده،حقیقت است،اگر هم استغراق اراده کرد،باز هم حقیقت است.مثل لفظ رجل که برای مرد وضع می کند،این مرد جوان باشد ،یا پیر ،با سواد باشد،یا بی سواد و بالاخره اوصاف فضائل داشته باشد ،یا ائصاف غیر فضائل،یک ماهیت لا بشرطی است که بر همه مصادیق بر همه افراد صادق است .راجع به جمع هم ،هر جمعی-چه جمع اصطلاحی،جمع صرفی ،چه جمع معنوی،مثل قوم،مثل عشره-دلالت می کند بر سه تا به بالا،بر جمع دلالت می کندو جمع یعنی از سه تا به بالا پس این یک ماهیت لا بشرط است که این ماهیت لا بشرط.یجتمع مع الف شرط،که اگر در استعمالها سه تا اراده کردند،سه تا،اگر چهارتا،اراده کردند،چهارتا اگر ده تا اراده کردند ،ده تا،استغراق هم اراده کردند،استغراق،همه اش حقیقت است و دیگر مجاز در کار نیست.

بله این مجمل یک قدر متقین دارد،یعنی وقتی این یک ماهیت لا بشرط شد،یجتمع مع الف شرط اگر اگر قرینه در کار نباشد،خب این سه تایش مسلم است،اگر گفت جئنی بر جال،دیگر حتماً باید سه ببرد ،راجع به بیشترین هم برائت است،اشتغال نیست برای اینکه این دلالت بر سه تا دارد،دلالت بر چهارتا دارد،دلالت بر پنج دارد و سه تایش قدر متقین است و می شود اقل و اکثر استقلالی،مثلا نمی دانم سه تومان به شما بدهکارم یا ده تومان،سه تومانش مسلم،راجع به بالاترش دیگر برائت دارم.بعبارت دیگر این جمع منحل می شود به یقین و شک،یقینش سه تاست،ما بقی آن مشکوک است،برائت دارد.خب این از نظر ادبیت و از این نظر که تقریباً همه گفته اند.که یک حرف در جمع است،که این جمع برای ماهیت لابشرط مقسمی وضع شده است،که سه تا را می گیرد،چهارتا و پنج تا را می گیرد تا آخر.اگر هم در مصادیق استعمال شد،حقیقت است،اگر هم شک کردیم،سه تا قدر متقین است و ما بقی برائت است.

ولی اگر الف و لام روی این جمع آمد،مثل این است که کل روی این جمع بیاید،که دیگر معینش می کند در استغراق،دیگر کل علماء که می گوییم،نمی شود بگوییم سه تا،نمی شود بگوییم چهار تا.نمی ش.د بگوییم پنج تا،چون کل برای استغراق وضع شده است.

اگر در ادبیت کار کرده باشید،ظاهراً در این عرضی که من کردم،اختلافی در میان ادباء نیست،در میان اهل اصول  هم ظاهرا اختلاف معتنی به ای نیست.اما مرحوم آخوند (رضوان الله تعالی علیه)اینجا هم مثل همان ال جنسی که ابتکار داشتند،اصطلاح داشتند،اینجا هم اصطلاح دارند ،ابتکار دارند،ایشان می فرمایند این ال استغراقی که شما می گویید برای آن فرد آخر وضع شده است،خب این یک قدر متقینی هم دارد و آن اقل مراتب است.خب چرا برای او باشد؟برای این باشد.بعد می فرمایند بنابراین اشکالی که ما کردیم ،که این جمع دو تا قدر متقین دارد:یکی این پایین،پس راجع به آن قدر بالا ،باید این جور بگوییم که این جمع برای آن تعین استغراقی وضع شده است و وقتی برای استغراق وضع شده،برای آن تعین وضع شده،دیگر خواه نا خواه باید بگوییم این الف و لا پمش دیگر الف و لام تزیین است،الف و لام زائد است،مثل الف و لام الحسن ،و الحسین است.از همین جهت می فرمایند ما گفتیم الف و لام جنس برای تزیین وضع شده است،الف و لام استغراقی را هم می گوییم برای تزیین وضع شده است آن وقت آن نکره بودن و معرفه بودنش برای خاطر این است که این عنوان تعین برای آن فرد بالا وضع شده است.

عبارت مرحوم آخوند چهار ،پنج سطر است ،اماخیلی درهم است،اماعلی کل حال خلاصه حرف آخوند این است که می فرمایند الف و لام نمی تواند برای ما کار کند و این الف و لام برای تزیین بیشتر نیست و چون جمع یک فرد اقل دارد،یک فرداکثرداردونمی شود که ماتعیّن درست بکنیم،پس می گوییم این جمع برای استغراق وضع شده است و آن دلالت بر استغراق کار خود مدخول است،خود جمع است و الف و لامش هم برای تزین است.آن وقت می گویند خب این تعریف چیست؟می گویند این تعریف، تعریف لفظی است.چرا تعریف لفظی است؟برای اینکه استغراق تعیّن درست نمی کند،بعبارت دیگر می فرمایند چون دو تا تعیّن داریم،نمی توانیم بگوییم لفظ برای تعین وضع شده است،پس می توانیم بگوییم لفظ برای استغراق وضع شده است،الف و لامش هم برای تزیین است،تعریفش هم مثل تأنیث لفظی، تعریف لفظی است و همین طور که تأنیث لفظی داریم.این خلاصه حرف مرحوم آخوند است.

حالا برای اینکه ایشان-یکی از فضلای جلسه-اشکال دارند،از اول تا آخر یک بار تکرار بکنم، من عرض کردم علماء برای جمع وضع شده است  و این جمع یک فرد اقل دارد ،یک فرد اکثر،نه برای اقل وضع شده،نه برای اکثر ،بلکه برای جمع وضع شده است و این ماهیت لا بشرط با سه تا می سازد،با چهارتا می سازد با پنج تا می سازد،با ده تا می سازد،با آن آخر،اخر هم می سازد .الف و لام هم به منزله کل است،کل که بر سر جمع بیاید،جمع را متعینش می کند در آن بالا بالا،کل العلماء،به فارسی یعنی همه شان.به تعدد دال و مدلول یک کدام بر جمع دلالت می کند ،یک کدام هم بر استغراق دلالت می کند.معرفه هم از همین جا درست می شود،برای اینکه کل العلماء منحصر می شود به همه آنها و همه آنها دیگر معرفه است،نه نکره.گفتم این حرف همه ادباست،تقریباً حرف اهل اصول است،حرف اهل فصاحت و بلاغت است ،در کتابها هم آمده است.

مرحوم آخوند در مقابل اینها یک اصطلاح تراشیده اند و گفته اند برای تعین که وضع نشده،برای اینکه این دو تا تعین دارد:یکی تعین اقل،یکی هم تعیین اکثر،پس باید بگوییم برای استغراق وضع شده است و حالا که برای استغراق وضع شده است ،دیگر خواه ناخواه این جور می شود که الف و لامش زائده می شود،برای اینکه شما می خواستید بگویید الف و لامش بجای کل است،ما می گوییم نه،خود علماء برای استغراق وضع شده است و وقتی برای استغراق وضع شده باشد،دیگر الف و لام برای تزیین است.خب معرفه بودنش را ازکجا درست می کنیم؟می فرمایند ازهیچ جا،می گوییم مثل تأنیث لفظی،این هم تعریف لفظی است.[1]

این خلاصه سه،چهار سطری است که مرحوم آخوند با قلمبه ثلمبه هایش فرموده اندوخیلی ایراد به اینها وارد است،لذا باید بگوییم کفایه را نمی فهمیم و الا اگر باشیم و این چندسطر کفایه،خیلی اشکال به آن وارد است.

اشکال اولش این است که می گویند جمع دوتا تعین دارد:یکی فرد اول،یکی فرد اکثر.خب قبول داریم،خب حالاکه دوتا تعین دارد،می گویند،نمی شودبرای آن تعیین وضع بشود.می گوییم چه اشکال دارد؟لفظ علماء برای آن تعین بالا وضع شده است،دوتا تعین دارد،برای یکی از آنها وضع شده است. چرا نشود؟

می گویند برای استغراق وضع شده است.می گوییم استغراق با تعیین بالا چه فرقی دارد؟استغراق یعنی تعین بالا و تعین بالا یعنی استغراق.

می گویند معرفه نیست .می گوییم چرا معرفه نیست ؟در ذات استغراق تعین خوابیده است .و در ذات تعین معرفه خوابیده استمگر می شود بگویید چیزی برای استغراق است ،اما باز هم مجهول است تا بشود تعریف لفظی؟تعریف لفظی یعنی چه؟خب بقول شما این برای استغراق وضع شده،استغراق یعنی تعین،تعین هم یعنی استغراق و هر دو یعنی معرفه و معرفه یعنی استغراق و تعین.

و اشکال بالاتر از اینها این است که اگر برای استغراق وضع شده باشد،دیگر باید استعمالش در سه تا مجاز باشد،استعمالش در چهارتا باید مجاز باشد،در حالی که مسلم مجاز نیست.لذا اگر گفت علماء و 5 تا اراده کرد،آیا این مجاز است؟روی فرمایش ایشان اگر برای استغراق وضع شده باشد،استعمال در غیر ما وضع له است،برای اینکه برای استغراق  وضع شده است و هیچ کس،حتی خود مرحوم آخوند هم نمی توانند بگویند که اگر از جمع قدر متقین اراده شد،اگر از او 10 تا،20 تا اراده شد،مجاز باشد.

و این هم که ایشان می گوید الف و لام برای تزیین است ،چرا برای تزیین است؟الف و لام بجای کل است،علماء هم –همین طوری که ادباء گفته اند-برای جمع وضع شده است و یکی امر مجملی است و قرینه می خواهد تا در مصادیق استعمال شود و این مجمل را کل معین می کند و می گوید همه آنها پس به تعدد دال و مدول،الف و لام دلالت می کند بر استغراق ،جمع هم دلالت می کند بر جمع و بر روی هم دال و مدلول ،داخل و مدخول دلالت می کند بر همه آنها،پس وقتی گفت جئنی بالعلماء،یعنی همه آنها را بیاور.الف و لام بمنزله کل است،یعنی همه ،علماء بمنزله جمع است،می گوید همه آنها.دیگر خواه ناخواه الف و لام برای معرفه است،علماء برای جمع مجمل است،که قدر متقین دارد،قدر معین دارد و یک قدر متوسط دارد و نه الف و لام برای تزیین است،نه معرفه،معرفه لفظی است،بلکه همین جور که ادباء گفته اند الف و لام برای تعریف است ،چون برای استغراق است.

حالا چونکه مرحوم آخوند است و الفاظ هم در هم برهم است و حتی تعجب است که این ضمیرها گاهی به جمع می خورد،گاهی به الف و لام می خورد،در حالی که برای الف و لام ضمیر مذکر آورده اند.حالا اشکال ادبی وارد نیست،اما معمولاً اینجوری است که اگر بخواهد ضمیر به ال بر گردانند باید مونث بر گردانند.ولی ایشان گاهی مذکر بر می گردانند،گاهی مونث بر می گردانند و ما خیال می کنیم این 4،5 سطر آنوقتها بوده که قضیه مشروطه بوده و ایشان قلیانشان را نکشیده بودند،هم و غم عالم به دل مبارکشان بوده و می دیدند این جوجه فکلی ها این پیاده نظام های انگلیسیهای آن وقت،پیاده نظام های امریکایی حالا فوج فوج مسلط شده اند و مثل آن مجتهد عادل سیاسی را به دار کشیدند،بعد هم طولی نکشید خودشان قتل عام شدند.لذا مرحوم آخوند اینها را می دید و غصه اش را می خورد،مخصوصا که ایشان در مشروطه خیلی دخالت داشت.علی کل حال ما 10،12 دوره کفایه گفته ایم،اما این 4،5 سطر اینجا یکی از آن جاهایی است که به حسب ظاهر نسبت دادنش به مرحوم آخوند مشکل است.

حالا آنچه ما گفتیم،این بود ،آنچه از مرحوم آخوند نقل کردیم،این بود.اگر شما غیر از این دارید،بعد ان شاء الله بگویید،تا هم بتوانیم ترجمه عبارت مرحوم آخوند را از شماها استفاده کنیم و هم این ابتکارات مرحوم را در اینجا بتوانیم درست کنیم.اگر هم چیزی نداشته باشید،همین است که من گفتم.از نظر ادباء آن،از نظر مرحوم آخوند این،4،5 تا ایراد شاخدار واضح هم به مرحوم آخوند هست.

و صلی الله علی محمد و آل محمد

 



[1] - کفایة الاصول،ص285