أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
بحث امروز به بعد راجع به نکاح موقّت و به قول امروزيها صيغه است. اين نکاح موقّت را فعلاً سنيها شديداً حرام ميدانند و بالاتر از زنا هم ميدانند. متأسفانه در ميان خاصه و در ميان مردم هم چنين شده است که عيب است و يک ننگي است؛ مخصوصاً در ميان زنها. حاضر است زنا بدهد اما صيغه نشود. يعني آن عيبي که در ميان عامّه هست، در ميان خاصّه هم آمده و نکاح موقّت، فعلاً يک عيب و ننگي شده است.
دربارۀ حج تمتّع چنين نشده است. حج تمتّع مثل همين نکاح موقّت، يک منکر در ميان سنّيهاست و سنّيها حج تمتّع ندارند و ننگ و عيب هم ميدانند. اما اين عيبي که در ميان سنّيهاست، در ميان شيعه نيست؛ بلکه همه ميدانيد که فعلاً آنچه شيعه به جا ميآورد، حج تمتّع است و نه حج قران و افراد. آنها فعلاً حج افراد به جا ميآورند. آنچه در ميان شيعه رسم و مشهور شده و عيب هم نيست، حج تمتّع است که اين حج تمتّع در ميان سنيها يک منکر و يک عيب و حج باطل است. حال چه شده است که در نکاح موقّت، سنّيها توانستند تاثير بسزايي روي شيعه بگذارند و بگويند عيب است و شيعه هم بگويد عيب است؛ اما روي حج تمتّع سنّيها نتوانستند اين تأثير را روي شيه بگذارند، و الاّ هر دو در ميان سنّيها مثل هم است. مسلّم در ميان سنّيهاست که انکار حج تمتّع و انکار نکاح موقّت از زمان عمر است. عمر گفته است که «متعتان كانتا محلّلتان فى زمن رسولاللّه و انا احرّمهما و اعاقب عليهما». حتي در رواياتشان آمده که مرحوم علامه اميني«رضواناللهتعاليعليه» در جلد 6 الغدير رواياتشان را از قول عمر نقل ميکند که گفته است اگر کسي صيغه کند، من او را رجم ميکنم. فرقي هم که مرد زن داشته باشد يا نداشته باشد. معمولاً اگر زن نداشته باشد و حرام باشد، بايد تازيانه بخورد. اما رواياتي که عامه از عمر نقل ميکنند اعاقبهما گفته من آنها را رجم ميکنم. لذا خود اين روايت، دلالت بر مطالبي دارد. يعني اينکه سنّيها نقل ميکنند که «متعتان كانتا محلّلتان فى زمن رسولاللّه و انا احرّمهما و اعاقب عليهما»؛ اين خودش دلالت ميکند بر جواز نکاح موقّت و بر وجوب حجّ تمتّع. ما اگر آيه و روايتي در اين باره نداشتيم، بس بود براي شيعه همين قول عمر که سنّيها نقل ميکنند که همينطور که حج تمتّع لازم و واجب است در ضرورة و در حج اول، همينطور نکاح موقّت جايز است و مثل نکاح دائم ميبينند. همين يک روايتي که سنّيها و شيعيان به طور تواتر از عمر نقل ميکنند، دليل بر جواز است.
گفتم که شما مطالعه کنيد و ببينيد که چه شده که شيعه در مورد حج تمتّع حسابي مخالفت کرده و الان هم در ميان سنّيها اين حج تمتّع از شيعه ميدانند و اما راجع به صيغه و نکاح موقّت، کلام عمر و شدت عمل عمر، تأثير خودش را گذاشته است. هميشه چنين بوده است. در زمان ائمۀ طاهرين «سلاماللهعليهم» هم تأثير خودش را گذاشته بود و از سؤال و جوابها در روايتها معلوم ميشود که تأثير گذاشته بود. الان هم تأثير بسزايي در ميان شيعه دارد.
سنّيها در اين باره چه ميگويند؟!
مرحوم علامه اميني در الغدير، دو سه تا قول از سنّيها راجع به اين روايت نقل ميکند که «متعتان كانتا محلّلتان فى زمن رسولاللّه و انا احرّمهما و اعاقب عليهما» يعني چه؟!
سنّيها معمولاً جواب ميدهند که پيغمبر مجتهدي بود و از آيۀ استمطاع، براي جواز صيغه استفاده ميکرد. عمر هم مجتهدي بود و فهمش راجع به آيه غير از فهم پيغمبر اکرم بود. دو مجتهد و دو قول متباين؛ و چون که عمر قولش بعد از رسول الله است، قول عمر حجت است و قول رسول الله حجت نيست. اين يک توجيهي است که دارند و همين توجيه را آن کساني که قضيۀ غدير را نقل ميکنند، دربارۀ قضيۀ غدير هم همين را گفتهاند که پيغمبر اکرم، اميرالمؤمنين را نصب به خلافت کرد، اما يک اجتهاد بود. قرآن که نبود، لذا سنّيها براي آيۀ تبليغ و آيۀ اکمال يک شأن نزول مزخرفي درست کردهاند و ميگويند کار پيغمبر اکرم يک اجتهاد و يک صلاحديد بود. بعد پيغمبر اکرم سقيفۀ بني ساعده و عمدۀ آن عمر، براي اينکه سقيفۀ بني ساعده اجماع درست ميکنند و در پيش علماي سنّيها اجماعي در کار نبوده و هفت ـ هشت نفر بودند و در ميان آنها پنج رأي آورد و عمده عمر بود و بالاخره سقفيۀ بنيساعده را ماساند. ميگويند او مجتهد بود و اين هم مجتهد بود و عمر يا سقيفۀ بني ساعده، صلاح اسلام را اينگونه ديد که اميرالمؤمنين علي «سلاماللهعليه» را کنار بزند و ابي بکر را روي کار بياورد. دو اجتهاد است و چون اجتهاد دومي مقدم بر اجتهاد اول بوده، بنابراين خلافت از ابي بکر شد و نه از اميرالمؤمنين.
درمورد صيغه معمولاً اينطور گفتهاند.اما مرحوم علامهاميني يک قولهاي مزخرفي از سنّيها نقل ميکند ومنجمله اينکه پيغمبراکرم که معصوم نبوده و اين عصمت را شما درست ميکنيد و پيغمبر اکرم زياد اشتباه داشته است. پيغمبر يکي در قضيۀ غدير خم بوده و يکي هم قضيۀ حج تمتّع بوده است، لذا عمر در زمان خود پيغمبر اکرم، حج تمتّع به جا نياورد و مخالفت با پيغمبر اکرم کرد و پيغمبر فرمودند که همۀ شما که قرباني نداريد، حج تمتّع به جا بياوريد و بعد از عمره بايد محلّ شويد و آنگاه داد و فرياد عمر بالا رفت و گفت ما ميخواهيم به عرفات برويم و چطور ميشود که چکههاي آب غسل ما از سر ما بريزد و ما محرم باشيم. و از کساني که در زمان پيغمبر اکرم حج تمتّع به جا نياورد، عمر بود و گفت که پيغمبر اکرم اشتباه ميکند. لذا بعضي از سنّيها که بيحيا هستند يا بتهاي حرف ميزنند؛ براي اينکه اين «متعتان كانتا محلّلتان فى زمن رسولاللّه و انا احرّمهما و اعاقب عليهما» را بماسانند، گفتند پيغمبر اکرم از اصل اشتباده کرده است. قول اول کمي پوشش حيا دارد و ميگويند پيغمبر اکرم اجتهاد کرد. اما در قول دوم ميگويند پيغمبر اکرم خطا و گناه زياد داشت. پيغمبر اکرم که معصوم نبود و گناه داشت. ميگويند فقط پيغمبر اکرم در قرآن مصونيت داشت و اما در غير قرآن اشتباده زياد داشت و حرفهاي زيادي ميزد و بعضي از آنها تمسّک ميکنند و ميگويند مگر دم مرگ نگفت که کاغذ و دوات بياوريد تا من چيزي بنويسم و ميخواست حديث ثقلين بنويسد و عمر گفت: «ان الرجل ليهجر» و نگذاشت، به خاطر همين که بگويد پيغمبر اکرم ميخواهد يک اشتباه روي اشتباه بکند و از اين جهت هم گفت «ان الرجل ليهجر»، و پيغمبر اکرم همه را بيرون کرد و اميرالمؤمنين و حضرت زهرا و حسنين ماندند و پيغمبر اکرم از دنيا رفتند. بالاخره پيغمبر اکرم هم با يک دنيا غم و غصه از دنيا رفتند. يعني اين جملۀ «ان الرجل ليهجر» که سنّيها از عمر نقل ميکنند که به پيغمبر اکرم گفت؛ اين از هر شمشير برندّه و از همان شمشيري که سر ابي عبدالله را بريد، قطعاً برندّهتر براي پيغمبر اکرم بود و پيغمبر اکرم را با اين حرفش سر بُريد و حرف بريد.
حال عمده حرف اول همين است که وقتي به اينجا ميرسند، ميگويند پيغمبر اکرم مجتهد بود و در احکامش خطا زياد داشت و عمر گاهي در زمان پيغمبر اکرم مخالفت ميکرد و گاهي هم بعد از پيغمبر اکرم و من جمله اين عقد موقت و من جمع حج تمتّع. و گفت بال کمال صراحت گفت نه اينکه پيغمبر اکرم حج تمتع نداشته است، بلکه پيغمبر اکرم واداشت که حج تمتّع به جا آوردند و حتي اميرالمؤمنين و حضرت زهرا و حتي خود ايشان حج تمتع به جا نياوردند، چون قرباني همراه آنها بود و حج قران به جا آوردند که اسمش آن را حج اطرات هم ميگذارند. عمر هم حج قران به جا آورد و مخالفت با پيغمبر کرد. بعد از پيغمبر اکرم هم چون بعد واقع شده است، اجتهاد عمر مقدم بر اجتهاد پيغمبر است و او حجت است.
الان يادم نيست که سند از کجا ميدهد اما مرحم محدث قمي در تتمة المنتها از ابوحنيفه نقل ميکنند. لذا وقتي حرف عمري شد، عمري ميشود. ايشان تتمة المنتها از ابوحنيفه نقل ميکند که من سيصد فتوا عليه پيغمبر اکرم دادم و اگر پيغمبر اکرم بودند، به من ميگفتند بارک الله، من اشتباه کردم و تو درست گفتي. لذا از اين جمله هم اصلشان و هم فرعشان مبتني بر همين قاعده ميشود. اگر غديرخم است، از همين جا و الاّ نميشود که کسي غديرخم را منکر شود. بعضي از بچهها که ميگويند غدير خم مربوط به امامت بوده و مربوط به حکومت نبوده؛ اين بچه بازي است. هيچ کس نميتواند قضيۀ غدير خم و اينکه اميرالمؤمنين منصوب به خلافت و حکومت شد، براي اينکه از طرف خدا امام بود و هيچکس از شيعه و سني حق انکار اين مطلب را ندارد. لذا اسم اين کتاب که الغدير شده، براي همين است که از همين جا مرحوم علامه اميني خيلي زحمت کشيده و خيلي خون جگر خورده و خيلي از اين ده به آن ده و از اين شهر به آن شهر رفته؛ درحالي که کتابهاي ارزندهاي نظير احقاق الحق و عبقات قبل از ايشان بوده است. صاحب احقاق الحق هم در اين راه شهيد شد و صاحب عبقات به اندازهاي مطالعه کرده بود که کتاب روي سينهاش اثر گذاشته بود. و اينها معمولاً از ما روايت نقل نميکنند و مخصوصاً بناي علامه اميني اينست که يک روايت از ما نقل نکند و در همه اين دوازده جلد کتاب از سنّيها نقل ميکند. لذا نميتوانند بگويند که قضيۀ غديرخم درست نيست. قضيۀ غديرخم را که پيغمبر اکرم، حضرت علي را منصوب به خلافت کردند و فرمودند از طرف خدا؛ اما اينها ميگويند که نگفتند. مخصوصاً که دو سه روز مردم را در آن بيابان بي آب و علف نگاه داشتند و بيعت گرفتند. اما باز ميگويند همۀ اينها درست است و واقع شده است، اما حرفي که هست، اينجاست که يک اشتباه يا يک اجتهادي از پيغمبر اکرم بوده است و پيغمبر اکرم ديدند که اسلام در مخاطره است و بايد ابي بکر به جاي اميرالمؤمنين بنشاند و ابي بکر را به جاي اميرالمؤمنين به عنوان حکومت و خلافت نشاندند و اجتهاد دوم مقدم بر اجتهاد اول است و مثل ابوحنيفه که ميگويد من سيصد فتوا عليه پيغمبر اکرم دادم و اگر پيغمبر اکرم بودند به من ميگفتند بارک الله، تو درست ميگويي و من اشتباه کردم. و الاّ قضيۀ نکاح موقّت چيزي نيست که انسان منکر آن شود و بگويد در اسلام نيست.
مرحوم صاحب وسائل، بيش از صد روايت راجع به نکاح موقّت در جلد 14 وسائل نقل ميکنند. در همان باب اول از نکاح موقّت، بيش از سي روايت ظاهرالدلاله و صحيح السند نقل ميکند و اينکه ما نکاح موقّت داريم.
به دو آيه تمسّک شده است. سنّي ممکن است منکر دو آيه شود، براي اينکه ظهوري بيش نيست. اما به اندازهاي روايت از اهلبيت «سلاماللهعليه» در ذيل اين دو آيه هست که آن روايتها را بايد بگوييم تواتر معنوي و يا لاأقل تواتر اجمالي دارد. بيش از ده بيست روايت راجع به اين دو آيه هست که اين دو آيه مربوط به نکاح موقت است.
اين دو آيه، يکي آيۀ 24 در سورۀ نساء است؛ (فَمَا استَمتَعتُم بِهِ مِنهُنَّ فَاتوهُنَّ اُجورَهُنَ)، در تفسير شيعه معنا کرديم که اگر استمطاعي از آنها کرديد، يعني عقد موقت کرديد؛ به جاي صداق گفته اجورشان را بدهيد. اما ممکن است کسي بگويد معناي (فَمَا استَمتَعتُم بِهِ مِنهُنَّ فَاتوهُنَّ اُجورَهُنَ)، اينست که اگر زني را به عقد دائمي خودتان درآورديد، مهريۀ آنهارا بدهيد. البته خلاف ظاهر است، اما ممکن است اينطور معنا شود. ولي در ذيل همين آيۀ شريفه، بيش از ده روايت از ائمه «سلاماللهعليهم» هست. البته کساني که مفسّر قرآنند و کساني که حديث ثقلين ميگويد «قرآن، عترت؛ عترت، قرآن»، آيه را معنا کردند که (فَمَا استَمتَعتُم بِهِ مِنهُنَّ) يعني اگر صيغه کرديد، (فَاتوهُنَّ اُجورَهُنَ)، آنگاه بايد براي آنها مهريه قرار دهيد و مهريۀ آنها را بايد داد.
اين يک آيه که گفتم ما نميخواهيم بگوييم آيه صراحت و يا حتي ظهور در مطلب دارد،بلکه آنچه ميخواهيم بگوييم اينست که اين آيه را ائمۀ طاهرين تفسير کردند به نکاح موقّت.
آيۀ دوم، آيۀ 60 از سورۀ دهم، سوره يونس است. ميفرمايد: (وَلَا جُنَاحَ عَلَيْکُمْ أَن تَنکِحُوهُنَّ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَأُجُورَهُنَّ)
باز مفسرين و معمولاً مفسرين شيعه از اين اجورهن استفاده کرده و گفته مراد از نکاح، نکاح موقت است به قرينۀ أجورهن که به جاي صداق، أجر گذاشته است.
باز آيۀ شريفه قابل خدشه است؛ همانطور که سنّيها خدشه کردند و گفتند دو آيه مربوط به نکاح دائم است و در اين حرفي که مفسرين شيعه گفتند، خدشه کردند. اما بيش از ده روايت صحيحالسند و ظاهرالدلاله راجع به همين آيه هم هست که اين أجورهن مربوط به نکاح موقّت است و ميگويد: (وَلَا جُنَاحَ عَلَيْکُمْ)، اينکه صيغه کنيد اما صيغه به گونهاي که بايد مهريه هم داشته باشد. حال اگر ما راجع به دو آيه صحبت نکنيم و بگوييم روايات اهل بيت و روايات عترت دلالت ميکند بر جواز نکاح موقّت.
عمده همين دو آيه است و اگر آيۀ اجل مسمي هم باشد، باز همين است و اگر ما که شيعه هستيم، بخواهيم تمسّک به ظهور قرآن کنيم، خر ما در مقابل آنها نميرود. براي اينکه کسي که بتواند بگويد پيغمبر اکرم خطا کرده، ميتواند آيات را هم معنا کند، براي اينکه احتمال دارد که همۀ آيات مربوط به نکاح دائم باشد و اين نکاح موقّت سنت باشد و کتاب نباشد. بعضي همينطور هم گفتهاند. مرحوم صاحبالغدير هم دربحثها ميفرمايد که اگرهم کتابي نباشد،سنتّي است وما تفاوتي بين سنت متواتر ازاهلبيت«سلاماللهعليهم» و بين نکاح نميگذاريم. اما صاحب الغدير اين را هم فرموده که من هم در اول عرض کردم و گفتم که اگر ما صد روايت هم نداشتيم، ما راجع به نکاح موقت بيش از صد روايت داريم که عمدۀ روايات هم صحيحالسند است و هم ظاهرالدلاله است، حال اگر اين روايات را نداشتيم و آيهاي هم مربوط به نکاح موقت نداشتيم، آنگاه قول عمر دليل بر اينست که ما نکاح موقت در اسلام داريم. «متعتان كانتا محلّلتان فى زمن رسولاللّه و انا احرّمهما و اعاقب عليهما»، بعد هم روايتي که علامه اميني نقل ميکند که عمر گفت من رجم هم ميکنم.
همين قول عمر که مسلم در ميان عامه است، دليل بر اينست که در زمان پيغمبر اکرم ما نکاح موقت داشتيم. لذا مرحوم محقق در شرايع يک جملۀ خوبي دارند، ايشان وقتي وارد بحث ميشوند، ميفرمايند نکاح موقت مسلم در زمان پيغمبر اکرم بوده و نميدانيم که آيا اين نکاح موقت نصب شده يا نه و يا از بين رفته يا نه؛ آنگاه استصحاب حکم عقل ميگويد ما نکاح موقت داريم. بعد هم آن جمله که مسلّم پيش سني و شيعه است و هر دو سندهاي فراوان دارند که پيغمبر اکرم بارها و بارها ميفرمودند که من هرچه گفتم (الي يوم القيامه).
(ما من شىء يقربکم من الجنة و يباعدکم من النار الا و قد نهيتکم عند و امرتکم به)
ميگويد پيغمبر اکرم فرموده ما نميدانيم که آيا نسخي آمد يا نه؛ پس مسلّم نسخي در کار نبوده است. همين «متعتان محلّلتان» دليل خوبي است براي شيعه که ما در زمان رسول اکرم،نکاح موقت داشتيم و عمر اين نکاح موقت و حج تمتّع را جداً نهي کرد. گفتم مطالعه کنيد و ببينيد که چه وجهي دارد که سني توانست حسابي روي نکاح موقت کار کند، اما روي حج تمتع نتوانست خوب کار کند، لذا آن ننگ که در ميان سنيهاست، به شيعه سرايت کرده است. اما راجع به حج تمتّع نتوانست و الان شيعه در ميان سنّيها حج تمتع به جا ميآورد.
و صلّي الله علي محمّد وَ آل محمّد