عنوان: آزمايش الهى
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بحث هفته گذشته كه به تناسب هم جلو آمد بحث خوبى است مخصوصا براى ما طلبه‏ها و بايد بگوييم كه از بحث‏هاى ارزنده اخلاقى است براى همه مخصوصا براى اهل علم و آن بحث، بحث امتحانها بود آن امتحانى كه براى همه است «احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا امنّا و هم لا يفتنون و لقد فتنا» لذا امتحان را به هر معنايى كه كه بكنيم از نظر قرآن در آيات فراوانى لابد منه است براى همه و همه امتحان را هفته گذشته منقسم كردم به دو قسم يك قسم امتحان مهندس از سنگ معدنى يك قسم امتحان معلم از شاگرد و امتحان‏هاى الهى نظير امتحان معلم از شاگرد است براى اينكه به قول قرآن به شاگرد بفهماند چه كاره‏اى اتمام حجت بشود براى شاگرد امّا در اينكه اين امتحان هست در زندگى ما فراوان هم هست در زندگى ما هر كه به اندازه وسعش اين امتحان را دارد مسئله بلا اشكال است قسم اول يعنى امتحانى كه موجب كمال بشود موجب رفع آلودگى بشود و بالاخره موجب بشود انسان مقصودش را مطلوبش را پيدا بكند كه اسمش را گذاشتيم امتحان يك مهندس از يك سنگ معدن اين همان است كه قرآن مى‏فرمايد «يا ايها الانسان انك كادحٌ الى ربك كدحا فملاقيه» اى انسان حركت پررنجى در جلو هست  بله اگر از امتحان بيرون بياى ديگر معلوم است پاداش خود خدا است پاداش خيلى بالا است «فملاقيه» امّا اينكه انسان بيايد و در اين دنيا و اين حركت استكمالى برايش نباشد مگر اينكه خودش درجا بزند خودش سقوط بكند اين حركت هست اصلاً آمده است در اين دنيا براى همين حركت «يا ايها الانسان انك كادحٌ الى ربك كدحا فملاقيه» و آيات فراوانى به ما ميگويد اين امتحان است كه اسمش را مى‏گذاريم امتحان كماليه و قرآن شريف راجع به اين امتحان در آياتى اول از كمال مادى شروع مى‏كند يعنى اگر از ما بپرسند كه يك دانه گندم مى‏تواند يك انسان كامل بشود يا نه قرآن مى‏گويد آرى مى‏فرمايد «فانما خلقنكم من تراب ثم من نطفه» يعنى آن دانه گندم بيفتد در خاك و با صبر و استقامتش بيايد بالا و ريشه برود پايين و سبزه بيايد بالا و با صبر و استقامت تكوينى زير برفها زير بارانها، گل و لايها بالاخره خوشه كند و آن خوشه با يك صبر و استقامتى زير آن آسياب و كم كم آتش و زير دندانهاى يك انسان و رفتن در معده و بالاخره گرفتن جوهر و وارد شدن در خون و مبدل شدن به يك نطفه مى‏شود «فانما خلقنكم من تراب ثم من نطفه» كه زياد در قرآن آمده از جمله در اول سوره مؤمنون همين است حالا آن نطفه، اين نطفه حركت بكند و بشود يك آدمك اينها همه يك حركت است يك حركت استكمالى است هم استكمال مادى و هم استكمال معنوى براى اينكه اين آدمك از نظر كمال افضل از آن تكه گوشت يا استخوان است يا افضل از آن نطفه است بالاخره «ثم انشأناه خلقا اخر فتبارك اللّه‏ احسن الخالقين» [1] زمينه پيدا بكند براى اينكه روح خدا در او دميده بشود اين در اثر چيست كه برسد به آنجا كه «ثم انشأناه خلقا اخر» يعنى «فادا سويته و نفخت فيه من روحى و فقعوا له ساجدين» [2] اين انشأناه خلقا آخر است روح در او دميده بشود. حالا اين دنيا آمده است نارس از نظر روى همان طورى كه آن نطفه توانسته برسد به آنجا كه ثم انشأناه خلقا اخر بشود «يا ايها الانسان انك كادحٌ الى ربك كدحا فملاقيه» باز همين است نطفه علقه شد، علقه مضغه شد آن مضغه قطعه گوشتى شد گوشت استخوانى شد آن استخوان روئيده شد روى آن گوشت آدمكى شد ثم انشأناه خلقا اخر در اينجا هم همين است اين به قول صدر المتألهين يك حيوان بالفعل حالا بفرماييد يك انسان نارس براى اينكه ما مى‏گوييم روح در او دميده شده است روح دارد امّا اگر اين بخواهد فملاقيه بشود برسد به مقام لقاء يعنى برسد به آنجا كه هيچ چيزى هيچ كسى در دلش نباشد جز خدا به مطلوب برسد به مقصود برسد خيلى كار مى‏خواهد همان طور كه يك دانه گندم بود رسيد به ثم انشأناه خلقا اخر اين هم يك حيوان بالفعل يك انسان نارس برسد به آنجا كه حكومت خدا بر دل قلب المؤمن عرش الرحمن خيلى كار مى‏خواهد امّا خلق شديم براى همين. اين امتحان است ديگر از همان وقتى كه خاك نطفه شد تا رسيد به آن ثم انشأناه خلقا اخر اين سير تكوينى، سير كمالى تا نشود ثم انشأناه خلقا اخر نمى‏شود اگر يك توقف ديگر ثم انشأناه خلقا اخر از بين مى‏رود در اينجا هم همين است همين طور كه در آنجا آن سير كمالى روح خدا در او دميده شود وقتى هم كه به دنيا بيايد آن سير كمالى فملاقيه مى‏شود حالا در آنجا تصريح مى‏شود مخصوصا در سوره مؤمنون تصريح مى‏كند خاك بودى نطفه شدى نطفه بودى علقه شدى علقه بودى مضغه شدى مضغه بودى گوشت شدى گوشت بودى استخوان شدى سپس يك آدمك شد و بعد ثم انشأناه خلقا اخر و وقتى به دنيا بياييم همان است امّا عبارت عوض شده يا ايها الانسان ديگر نمى‏گويد يا ايها الذين امنوا «يا ايها الانسان انك كادحٌ الى ربك كدحا فملاقيه» مى‏شود و مى‏شود انسان برسد به مقام لقاء ديگر اين را هم بايد توجه داشته باشيم چنانچه فلسفه حكمت متعاليه به ما مى‏گويد روايات اهل بيت عليهم‏السلام به ما مى‏گويد از قرآن استفاده مى‏كنيم كه توقف در اين انسان نيست كه روايت داريم كه خطاب مى‏شود «من الحى الذى لا يموت الى الحى الذى لا يموت» و اين انسان تكليف ديگر نيست و معلوم است امّا سير كمالى هست يا نه اتفاقا به مقام لقاء كه رسيد اول كار است حضرت امام (ره) مى‏گفتند اينها همه مقدمه است تا به مقام لقاء برسيم اگر
بخواهد هفت شهر عشق را طى كند معلوم است مشكل است امّا بالاخره راه است همان هفت شهر عشق هم بالاخره راه است و راه منزلگاه مى‏خواهد يعنى رسيدن به مقصود، رسيدن به مقصود مقام لقاء تازه اول ديدار است ديدار چه كسى؟ ديدار عبد با مولا ديدن عاشق و معشوق يا نه معاشقه ديدن معشوق عاشق را ديگر آن و فقط سير من الحق الى الحق شروع مى‏شود و اين غير متناهى است اين همان «من الحى الذى لا يموت الا الحى الذى لا يموت» همين سيرى است آخر ارشاد مرحوم ديلمى نقل مى‏كند خطاب شد به رسول گرامى كه يا رسول اللّه‏ به هر حركتى به هر نظرى كه من مى‏كنم سعه وجودى لذا كمال است سعه وجودى يعنى حركت اين امتحان، اين امتحان الهى امتحان خدا از بنده‏اش امتحان خدا از يك سنگ معدنى كه آلودگى‏هاى سنگ را مى‏برد و بلريان مى‏كند يا طلا مى‏كند اين حركت غير متناهى است و آنجا خيلى بالاتر از اينجاست اينجا مزاحم زياد است امّا آنجا مزاحم خيلى كم است شايد موانع آنجا نباشد چيزى كه بايد توجه كنيم در اينجا موانع زياد است. كى مى‏تواند از مقام يقظه به مقام توبه برود كى مى‏تواند از مقام تخليه به مقام تحليه برود مگر آدم شدن به اين آسانى است به قول مرحوم حاج شيخ محال است آدم بتواند مجتهد بشود خيلى مشكل است. ملا شدن چه مشكل آدم شدن محال است. كى مى‏تواند از مقام تخليه عبور كند سد را بشكند برود پشت خاك ريز، موانع زياد است چهل سال به قول مرحوم آقاى بهارى خون جگر مى‏خواهد تا انسان بتواند يك صفت رذيله را ريشه‏كن بكند با اين بى تفاوتى‏ها با اين موانع، با اين آلودگيها با اين غذاها با اين روش و منش‏ها با اينها كه نمى‏شود به مقام تحليه رسيد موانع زياد است امّا ديگر آنجا مانع نيست آنجا ديگر موانع نيست آنجا ديگر لطف خدا است عنايت خدا است عنايت خدا اينجا هم هست اينجا مانع نمى‏گذارد مثل خورشيد همه جا هست امّا الان اينجا خورشيد نور نمى‏افكند اين سقف نمى‏گذارد امّا آنجا ديگر اين موانع نيست لذا نور خدا هست حكومت خدا بر دل يك قدرى برويم بالا بگوييم «وجوه يومئذ ناضرة الى ربها ناظره» چيست اينها آقايان مفسرين گير كردند لذا مى‏گويند «وجوه يومئذ ناضرة الى رحمة ربه ناظره» يك تقدير ولى حرفها كه اين نيست آنجا ديگر مانع نيست و وقتى مانع نباشد مى‏يابد خدا را مى‏بيند خدا را نظير امام حسين  عليه‏السلام كه در اين دنيا هم مى‏بيند خدا را در همين دعاى عرفه عميت عين لا تراك جمله اميرالمؤمنين در نهج البلاغه «ما رأيت شيئا الا و رأيت اللّه‏ قبله و بعده و معه» ديگر اين رأيت كه با اين چشم نيست راستى مى‏يابد يابيدنى هم هست علم حضورى است علم حصولى هم نيست در علم حصولى يك حرفهايى است و اصلاً علم حصولى كه علم نيست، وجودات ذهن را مى‏گوييم علم و الا به واقع كسى پى نمى‏تواند ببرد. در علم حضورى حضور الشى‏ء است عند الشى‏ء است لذا علم حضورى در اين دنيا براى امام حسين  عليه‏السلام علم حضورى ما رأيت «عميت عنى لا تراك» اين دعاى عرفه خيلى دعاى بالايى است هر روز ما طلبه‏ها بخوانيم جا دارد و دعاى عرفه كه فقط براى روز عرفه كه نيست خدايا ظهور تو ديگر چه احتياج به اينكه دنبالت بگردم خدايا خورشيد در وسط سماء من دارم خورشيد را مى‏يابم آنجا ديگر ديدنى هم هست حالا من به واسطه چيز ديگر دنبال خورشيد بگردم يك آدم شمع بردارد دنبال خورشيد بگردد امام حسين  عليه‏السلام در دعاى عرفه اين را مى‏گويد در بهشت اين جورى است علم حضورى يافتنى است نه دانستنى، يافتنى و اين يافتنى ديگر موانع نيست وقتى موانع نباشد اين كمال بعد كمال كه در آن روايت ديلمى مى‏فرمايد روزى هفتاد مرتبه ـ روز آنجا نيست ـ من به اين بنده نظرها دارم و در اين نظرها سعه وجودى دارم ملك او را زياد مى‏كنم سلطنت او را يا سعه وجودى او به واسطه نظر من زياد مى‏شود لذا الى الابد اين انسان مى‏ميرد يعنى امتحان از نشئه‏اى به نشئه‏اى ديگر امّا مرگ يعنى نابودى اينكه ديگر نيست در انسان اين انسان زنده است براى هميشه اگر هم مرد يعنى انتقال از نشئه‏اى به نشئه‏اى ديگر كه مى‏گوييم از دنيا به برزخ و از برزخ به آخرت و انسان اين طورى است هى انتقال از اين نشئه به نشئه‏اى ديگر مردنى و نابود و عدم كه ديگر در او راه ندارد خوب امتحانى است امّا معلوم كه مشكل است و قرآن شايد بيش از صد جا براى ما طلبه‏ها كه بايد دقت در قرآن داشته باشيم خوب حركتى است امّا مثل حركت از خاك،يك انسان شدن اقتضاى «ثم انشأناه خلقاً اخر» كه به اندازه‏اى هم خوب است كه قرآن هيچ جا را نداريم كه بگويد به خودش دست مريزاد مى‏گويد مى‏گويدخدا بارك اللّه‏به تو با اين خلقتت اين خيلى حرف است «ثم انشأناه خلقااخر فتبارك اللّه‏ احسن‏الخالقين» آفرين بر تو بااين خلقتت خوش به خودش بارك اللّه‏ مى‏گويد اين انجا كه يك روحى مى‏خواهد نارس يك انسان بخواهد بيايد در دنيا حالا ديگر ببينيد اگر بخواهد برسد به مقام لقاء ديگر خدا چقدر خوشحال مى‏شود ديگه چقدر از نظر عالم وجود اين نشاط است بهجت است براى خدا نمى‏دانم اسمش را چى بگذارم و من تقاضا دارم از همه شما اين حركت استكمالى راستى حيف است اين جمله اميرالمؤنين  عليه‏السلامخيلى خوب جمله‏اى است بعضى اوقات اين جملات دال بر امامت على  عليه‏السلام است اگر از من بپرسند به چه دليل امام باقر امام عليه‏السلام است مى‏گويم نظر كن به كلامش مى‏فهمى به چه دليل امام است اين لازم نيست معجزه داشته باشد معجزه براى عوام مردم است اصلاً لازم نيست امام سجاد  عليه‏السلام گفته باشد بعد از من ـ پسرم. نه خود اين روايت‏ها در نهج البلاغه مى‏فرمايد كه اگر كسى دو روزش مساوى باشد مغبون است راستى هم غبن است و اگر كسى روز بعدش بدتر از روز قبلش باشد ملعون است پس بايد چى باشد آن به آن حركت بايد باشد حركت استكمالى هميشه قبلش بهتر از بعدش باشد اگر نه يا مغبون هستيم يا ملعون و مخصوصا ما طلبه‏ها يك شبانه روز حركت نكنيم ياملعون است يا مغبون و معمولاً توجه نداريم به اين آيات قرآن كه زياد هم هست شايد شما در انسان شناسى اينجور با عينك بر وى در قرآن هزار آيه در قرآن راجع به اين امتحان الهى مى‏توانيد پيدا بكنيد. اين يك حركت كه بازبعد در باره‏اش صحبت مى‏كنم يك حركت ديگر هم مثل همين حركت اين تكوينى است آن تشريعى و آن حركت معلم و شاگرد، حركت از عبد حتمى است نمى‏شود نباشد اين سنت خدا است «سنت اللّه‏ و لن تجد سنت اللّه‏ تبديلا ولن تجد لسنت اللّه‏ تحويلا»
[3] اين قرآن اعلام كرده است يعنى خدا اعلام كرده سند داده آنهم سند قرآنى كه بايد اين امتحان باشد چيزى كه بايد توجه به آن داشته باشيم اين معلم، معلم دانايى است. يعنى علاوه بر اينكه معلم داناست معلم رئوف است معلم جواد است هر كسى را فراخور حالش آن عامى كه سواد الفبا ندارد يك جور امتحان مى‏شود به فرا خور حالش شما فضلا يك جور ديگر برود بالا برسد به پيامبرها يك جور ديگر پيامبرها همه شان اين امتحان را داشته‏اند امام حسين  عليه‏السلامآمدن كربلا يك امتحان است خدا مى‏گويد من حاضرم همه چيز فداى اسلام بشود حتى حسينم كه مقرب‏ترين بنده‏ها است يك امتحان است ديگر حالا امتحان برسد به آنجا كه زينب بگويد ما رأيت الا جميلا اينها براى ما نيست ولى مرادم اينجاست هر كسى فراخور حالش امتحان مى‏شود نمره آوردن هم خيلى مشكل است 99% مردم در امتحان‏ها رفوزه هستند يك مى‏شود نمره بياورد نمره بيست كه من خيال نمى‏كنم در ماها پيدا بشود ولى لااقل كمتر از ده نشود خيلى كم است خيلى ولى هر كسى يك جورى مرحوم مؤسس حوزه علميه قم مرحوم حاج شيخ يك الگو است براى ما طلبه‏ها يعنى مرحوم حاج شيخ يك تاجرى يك عبا آورد برايش و اطاق پر بود از فضلا همه نشسته بودند مرحوم حاج شيخ نگاه كرد به عبا ديد كه عبا از آن عباهاى گران قيمت است بدن نما ديد اين با وضع طلبه‏ها جور در نمى‏آيد طلبه هايى كه با وضع آن زمان در مضيقه شديد بودند از آن طرف اين هديه را مى‏خواست رد نكند اينها را مى‏گويند امتحان البته ما را اين جور امتحان نمى‏كند امّا حاج شيخ را هر كه در اين بزم مقرب‏تر است امتحانش بالاتر است مرحوم حاج شيخ ديدند اين را نمى‏شود رد بكنى امّا نمى‏شود هم بپوشى لذا رو كردند به اين و گفتند اين چند تا عباى معمولى است خود اين تاجر عبا فروش بود يك فكرى گفت شانزده تا مرحوم حاج شيخ گفتند من اين عبا را قبول كردم مال من ولى مى‏شود اين عبا را ببريد بفروشى و شانزده عبا بگيرى گفتند بله من همين الان اين كار را مى‏كنم پا شد آمد در بازار قم با طرف حسابش عبا را گذاشت و شانزده عبا گرفت و دادند به شيخ حاج شيخ اول يكى را خودشان پوشيدند از يك طرف دور زد شانزده نفر عبادار شدند رو كرد به آن تاجر و گفت حالا بهتر است يا قبل آن وقت يك نفر پوشيده مى‏شد حالا شانزده نفر امّا طلبه‏ها توجيه عجيبى هستيم نه اينكه حالا خيال كنيد ما بدون توجيه جهنم مى‏رويم نه همين عبا را به عنوان هديه به عنوان اينكه رئيس قوم هستم به عنوان اينكه اين عبا را بپوشم براى اسلام اهميت دارد به عنوان اينكه پول سهم امام را خرجش نكردم به عنوان اينكه اين عبا را من بپوشم در شأن من است عبا را مى‏پوشد امّا با توجيه گريها كجا پيدا مى‏شود مثل مرحوم حاج شيخ نمره بيست بياورد امّا اين امتحان يك امتحان درجات شان عالى است خداوند متعالى كند استاد عزيز و بزرگوار ما آقاى داماد مثل باران گريه مى‏كرد و اين جمله را مى‏گفت مى‏فرمود كه شيطان مى‏آيد پيش من به من مى‏گويد آقا تو رئيس اسلام هستى هر كسى كه تو را تأييد بكند اسلام را تأييد كرده است رئيس است ديگر لذا به او بايد پول بدهى بايد احترام كنى بايد تعريفش را بكنى بعد همين آقا شيطان مى‏آيد پيش من و مى‏گويد آقا هر كسى با تو دشمنى بكند دشمن اسلام است بايد بكوبيش بايد شهريه‏اش را قطع بكنى بايد او را از حوزه بيرون بكنى اگر بتوانى بايد او را بكشى اين دشمن اسلام است مرحوم آقاى داماد مى‏گفت با اين توجيه گرى شيطان ما مى‏رسيم به آنجا كه غيبت مى‏كنيم مثل آب و آن غيبت را جايز مى‏دانيم و حتى لازم هم مى‏دانيم اينها امتحان است براى ما طلبه‏ها اين امتحان است همين مرحوم حاج شيخ سه مرتبه برايش خانه مى‏خريدند و دو الى سه ماه كه مى‏نشست در خانه نمى‏توانست شهريه بدهد آن وقت شهريه ايشان سه تومان هم بيشتر نبود امّا نمى‏توانست در حالى كه دويست الى سيصد نفر هم بيشتر نبودند آن وقت كه نمى‏توانست خانه‏اش را مى‏فروخت و مى‏داد براى شهريه سه مرتبه در اين ده سال ايشان خانه عوض كرده خانه اجاره تا خانه دار مى‏شد اين كار را مى‏كرد كه بالاخره ديگه كاسبها زرنگ هستند تاجرها زرنگ هستند تا ديدند كه اين طور است يك خانه خريدند به نام حاج آقا مرتضى كه ديگه نتواند بفروشد كه ديگه اين اواخر حاج آقا مرتضى حائرى درون اين خانه نشسته بودند يك خانه معمولى حالا اينجا مراد است. دم مرگ مرحوم حاج شيخ اينها را مى‏گويند امتحان البته براى ما نيست امّا بايد بدانيم امتحان داريم همه ما به هر جاى برسيم به هر عنوانى باشيم دم مرگ مرحوم حاج شيخ مرحوم آيت اللّه‏ صدر آمدند بالاى سرشان و مرحوم حاج شيخ خيلى دقيق بودند در سهم امام و حساب مالى داشتند خيلى دقيق رئيس دفترى هم داشتند خيلى دقيق امّا مرحوم آيت اللّه‏ صدر كه يكى از مراجع بزرگ تقليد بود خيلى هم بالا بود در قم كه من ايشان را درك كرده بودم، ايشان را ناظر امور مالى كرده بود از مراجع بود و پذيرفته بود مرحوم حاج شيخ اجبارا گردن ايشان گذاشته بود مرحوم صدر آمدند بالاى بالين ايشان دم مرگ هيچ كسى نبوده جز مرحوم آقاى صدر و مرحوم حاج شيخ به مرحوم حاج شيخ گفته بود آقا اين وضع بچه‏هاى شما خيلى بد است شما امروز بميريد آنها شب شام ندارند و يك مقدار پول پيش من هست و هيچ كس هم نمى‏داند غير از من و شما سهم امام است و اينها هر دوتاشان طلبه هستند كارى به دخترها نداريم شوهر كردند و رفتند وضعشان بد هست امّا كارى به آنها ندارم امّا اين دو تا آقا مرتضى و آقا مهدى شما اجازه بدهيد من اين پولها را بدهم به اين دو تا مى‏گفت مرحوم حاج شيخ يك نگاهى به من كردند و گفتند آقاى صدر من پدرم يك كاسب بود يك كاسب معمولى در ميبد يزد خيلى وضع ما بد بود ولى بالاخره خدا حاج شيخ عبدالكريم درست كرد فردا هم اگر بچه‏هاى من خدا را داشته باشند ديگر احتياج ندارند اگر هم خدا را قبول نداشته باشند مى‏خواهند داشته باشند مى‏خواهند نداشته باشند چرا من سهم طلبه‏ها را بدهم به اين دو تا چرا اين مال طلبه‏ها است مال حوزه است چه مجوز شرعى درست مى‏كنيد نه! نه! نه! انا للّه‏  و انا اليه راجعون زياد است از اينها الحمدللّه‏ ما طلبه‏ها وقتى كه برويم در تاريخ مى‏بينيم كه در ميان ما خيلى‏ها بودند كه نمره بيست آوردند خيلى و اين يكى از امتيازهاى بزرگ روحانيت است و ما بايد از اينها سرمشق بگيريم سرمشق ما بايد بدانيم امتحان شبانه روز دو الى سه تا برايمان جلو مى‏آيد با اين آيه شريفه را فراموش نكنيم امتحانها رنگ وارنگ است «و لنبلونكم بشى‏ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرين» و اين آيه شريفه بعدش خيلى بالا است و مرحوم حاج شيخ واقعا درخور اين آيه «و بشر الصابرين الذين اذا اصابتهم مصيبه قالوا انا للّه‏ و انا اليه راجعون» [4] اين يعنى امتحان خوب مى‏آيد «اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمة» و اين درود قرآن خيلى كم آمده براى فرد «اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمة» امّا مرادم است «و لنبلونكم بشى‏ء من الخوف» روز سه چهار مرتبه رنگ وارنگ براى همه ما جلو مى‏آيد و بايد خيلى توجه داشته باشيم لااقل نمره ده، نمى‏گويم بيست يا هجده لااقل هجده و الا اگر رفوزه شديم بيچاره‏ايم بدبخت هستيم.

خدايا به حق امام حسين آن وقت كه مى‏گفت الهى رضا برضائك ما را در امتحانها رفوزه نگردان.

وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد

 



[1]- سوره مؤمنون آيه 14.

 

[2]- سوره حجر آيه 29.

 

[3]- سوره فاطر آيه 43.

 

[4]- سوره بقره آيه 155 و 156.