اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
در
قرآن كريم راجع به اين امتحان انسان، امتحان همه و همه يك چيزهاى ديده مىشود كه
انصافا كمرشكن است انسان واهمه مىگيرد چه بكند چه مىشود و نادر هم نيست در قرآن
شريف راجع به امتحانها زياد آيه دارد. صبح در مسجد اميرالمؤمنين به تفسير اين ايات
حضرت داود رسيديم در سوره ص و انصافا تصورش آدم را ناراحت مىكند چه بخواهد بهش
فكر كند يا بهش عمل كند يا بشنود حضرت داود را يك امتحان كردند از امتحان نتوانست بيرون
بيايد بعد توبه كرد توبه او آمرزيده شد امّا بعدش يك عتاب خيلى بالا به حضرت داود
شد كه اين آيات سوره ص علاوه بر اينكه بحث ما راجع به امتحان مىگويد يك تنبه
مىدهد براى خصوص خواص مخصوصا ما طبلهها يك نكته فوق العاده اخلاقى هم دارد حضرت
داود بنا شد يك امتحان از او بشود لذا دو ملك به صورت انسان آمدند سر نمازش، نمازش
تمام شده بود در محرابش به قول قرآن شريف از بيراهه از آن بالا از ديوار دو انسان
پيدا شد آمدند نشستند سر محراب، حضرت داود ترسيدند كه چى؟ بهش گفتند كه نترس ما دو
تا با هم نزاع داريم آمديم پيش تو نزاع ما را حل كنيد، قاضى بود و ديگر بعد قبلش
هم قرآن مىفرمايد «و اتيناه الحكمه و فصل الخطاب» قاضى بود يكى از آنها اين جور
گفت «ان هذا اخى له تسع و تسعون نعجه ولى نعجه واحدة فقال اكفلنيها و عزنى فى
الخطاب» اين دعوى، گفت اين برادر من است 99 ميش دارد
من يك ميش دارم مىگويد يك ميش را بده به من از من بشود صد تا تو هيچى من را مجاب
مىكند پشت سر انداز هم هست و خوب بلد است حرف بزند و عزنى فى الخطاب مىگويد تو هيچى
من صد تا البته الان حكم نبود گفت و شنود بود به قول امروزيها يك بازپرسى بود تا
بعد حكم بكند حضرت داود عواطفش تحريك شد يعنى انسانيت تحريك شد گفت كه «قال لقد
ظلمك بسؤال نعجتك الى نعاجه» گفت اين ظلم به تو مىكند يك گوسفند را بده به من از
من بشود صد تا تو هيچ اين ظلم است «لقد ظلم بسؤال نعجتك الى نعاجه» بعد هم حضرت
داود يك قاعده كلى هم فرمود «و ان كثيرا من الخطاء ليبغى بعضهم على بعض» بسيارى از
مردم هم همين هستند كه مىخواهند خودشان همه چيز ديگران هيچ چيز خود خورند خود
خواهند «الا الذين امنوا و عملوا الصالحات و قليل ماهم» مگر اينكه ايمان رسوخى
باشد اين ايمان رسوخى جلو انسان را بگيرد و آنهم كم است بسيار كم است كه انسان ديگر
گرا باشد به فكر ديگران باشد نخواهد همه چيز مال خودش براى ديگران هيچ چيز. حالا
چه شد ظاهرا اين دو ملك نگاه به هم كردند كه ببين آقا قبل از آنكه يك بررسى بكند
ببيند درست است درست نيست اين حرفش را زد تا نگاه به يكديگر كردند حضرت داود توجه
پيدا كرد كه يك امتحان بود از امتحان خوب در نيامد لذا گريه زارى شروع كرد «فأستغفر
ربه و خرّ راكعا و اناب» لذا به سجده افتاد گريه و زارى كرد انابه كرد بالاخره توبهاش
قبول شد «فغفرناله» ما توبهاش را قبول كرديم و آمرزيده شد تا اينجا قضيه كه
بالاخره هر كسى را يك جورى امتحان جلو مىآيد بايد مواظب باشيم در امتحان رفوزه
نشويم هر كسى را جورى مثل حضرت آدم را زنش گول مىزند اين گول خوردن كه گناه نبود مكروه
نبود بهش گفته بودند اگر مىخواهى اينجا بمانى از اين درخت نبايد بخورى نمىشود
اينجا نمانى تكوينا نمىشود بالاخره گول خورد يعنى شيطان زن را گول زد زن آدم را
گول زد و ناگهان ديد كه در وسط بيابان است ظاهرا حوا در كوه مروه است و آدم در كوه
صفاى فعلى يعنى آن باغ كه نظير وجود ذهنى ما صرف نظر ازش بكنيم مىشود هيچ خداوند
عالم نظرش را از روى آن باغ از روى آن بهشت آدمى برداشت ديد در وسط صفا و مروه است
بالاخره نشد مىگويند دويست سال گريه كرد زارى كرد تا اينكه به توسط اهل بيت توبه او
قبول شد اين اون جورش است حضرت يوسف يك وقت به شما مىگفتم اين حضرت يوسف انصافا
خيلى نمره بيست آورد همه جا نمره بيست آورد كه به قول استاد بزرگوار ما همان جلسه
اول زليخا و يوسف كه خلوت كرده بودند علامه طباطبايى مىگويد بيست و چهار زمينه
گناه برايش پيدا شده بود يك يك مىشمارند در الميزان عزب بود زليخا بسيار زيبا بود
جلسه شهوتانگيز بود جلسه خلوت بود اگه قبول مىكرد نانش توى روغن بود اگر قبول
نمىكرد مىدانست نانش خاكستر مىشود التماس از او بود و امثال اينها به قول علامه
طباطبايى مىگويد اگر يكى از اينها براى كسى جلو بيايد بعيد است بتواند از صحنه
بگذرد امّا با بيست و چهار زمينه نمره بيست آورد بعدش هم آن قضيه جلسه، جلسه عجيبى
بود يعنى وقتى كه زليخا ديد حرفش مشهور شد در ميان مردم و بفهماند كه من بيجا عاشق
نيستم اين قدر بيخود پشت سر من حرف نزنيد همه شماها بدتر از من هستيد يك همچين
جلسهاى تشكيل داده بود جلسه خيلى شهوتانگيز بود و كاردها را همراه با نارنج داده
بود دست اينها و يوسف را وارد كرد و به قول قرآن همه آنها دست بريدند فريفته اين،
اين مىگفت مال من او مىگفت مال من و زليخا مىگفت برويد كنار فقط مال خود من است
كه شما مىگوييد چرا، ببينيد من راه را اشتباه نرفتم همان وقت كه اين صحنه خيلى بالا
است اينها را خيلى اهميت بدهيد مرحوم شيخ انصارى در كتاب عدالت كه اين كتاب عدالت
شيخ انصارى خيلى خوب كتابى است در آخر مكاسب ايشان از مقدس اردبيلى نقل مىكنند
مرحوم شيخ از مقدس پرسيدند اگر در يك خانه يك زن باشد فقط تو باشى زنا مىكنى يا
نه گفت نگفت نه گفت پناه مىبرم به خدا كه چنين لحظهاى براى من جلو بيايد خيلى
حرف است اون صحنه براى يوسف جلو آمد نمره بيست آورد «رب السجن احب الى مما يدعوننى
اليه» خيلى حرف است اتفاقا دعايش مستجاب شد و زندانش كردند «رب
السجن احب الى مما يدعوننى اليه» دعاى زندان كرد دعايش هم مستجاب شد رفت زندان
مدتها در زندان بود حالا اينجا يك امتحان آمد جلو رفوزه شد پناه بر خدا خيلى بايد
مواظب باشيم اين آيات را خيلى بايد رويش پافشارى كنيم بدانيم امتحان است لذا آن دو
تا كه خواب را ديدند يكى از آنها بنا شد برود ساقى شاه بشود. وقتى مىخواست برود
گفت «اذكرنى عند ربك» چقدر كم چقدر آسان چيزى كه ما شبانه روز انجام مىدهيم گفت
«اذكرنى عند ربك» وقتى رفتى بگو يك بى گناه داخل زندان است او رفت قرآن مىگويد كه
رفت و شيطان هم از يادش برد و نگفت تا هفت سال او رفت جبرئيل آمد گفت آقاى يوسف تو
را از دست برادرها چه كسى نجات داد؟ خدا. تو را از چاه چه كسى بيرون آورد؟ خدا. تو
را از دست زليخا چه كسى نجات داد؟ خدا هى خدا، خدا، خدا گفت اگر همهاش خدا چرا
گفتى «اذكرنى عند ربك» گير كرد قرآن مىگويد كه توبه كرد گريه كرد امّا ديگر
فايدهاى ندارد اثر وضعيش بايد بيايد «فلبث فى السجن بضع سنين» هشت سال براى يك
حرف بيجا در زندان ماند اين زبان ما يك مرتبه خداى نكرده يك جملهاى روى منبر
بگوييم هشت سال بدبختى خيلى بايد مواظب باشيم «فلبث فى السجن بضع سنين» حالا اين
قضيه حضرت داود هم اين جورى توبه كرد فغفرنا له امّا يك خطاب خطاب خيلى داغ است
نظير آن خطابى است كه براى حضرت آدم آمد «فعصى ادم ربه فغوى» اين خطاب خيلى بالا
است معصيت كرد امّا از نظر ما شيعه معصيت نيست مسلم است كه معصيت نكرد امّا آنكه
به مقام شامخش مىخورد مخالفت كرد «فعصى ادم ربه فغوى» يعنى اين كلمه غوى به معنى
سقوط است چه سقوطى، سقوط از بهشت كه نظير همان بهشت آخرتى بود. هر چه مىخواست
داشت «ما تشتهى الانفس و تلذ الاعين» از آن بهشت كجا و وسط بيابان روى كوه صفا
دويست سال گريه داد فرياد دويست سال فراق اينها همه اثر وضعى است مىچزاند مىكند
و حقش هم هست براى اينكه مخالفت است براى اينكه «فعصى ادم ربه» حالا اينجا هم همين
است «يا داود انا جعلناك خليفة فى الارض فاحكم بين الناس بالحق و لا تتبع الهوى
فيضلك عن سبيل اللّه ان الذين يضلون عن سبيل اللّه لهم عذاب شديد بما نسوا يوم
الحساب» راستى خيلى اين آيه داغ است اين و لا تتبع
الهوى اين يعنى چه بله از نظر ما شيعه اين است هوى و هوس مراتب دارد يك هوى و هوس
گناهكاران دارند مترفين يك هوى و هوس است يك هوى و هوس تجمل گراها دارند، يك هوى و
هوس آنهايى كه تابع تجمل گراها هستند، آنهايى كه بالاخره يك نحوه تجمل گرايى اين
آيات اول سوره احزاب راستى براى ما طلبهها و زنهايمان، براى ما طلبهها و
دخترهامان و پسرهامان كمر شكن است واقعا يك قدرى توى جبههها از نظر اقتصادى مدينه
جان گرفت مخصوصا بعد از آنكه آنها خيبر را فتح كردند وقتى كه از نظر اقتصادى يك مقدار
پيغمبر بالا رفت زنهاى پيغمبر يك توطئه كردند بر عليه پيغمبر يعنى جمع شدند و
گفتند ما هم چيز مىخواهيم ما دست جمعى مىرويم پيش پيغمبر و مىگوييم يا رسول
اللّه اين اتاق ما با اين خشت و گل، با شاخه خرما كه اميرالمؤمنين مىفرمايند «لم
يضع لنبة على لنبه» كه توى اين نُه اتاق يك اتاق خشتى بود آن هم نه كاه گل، خشت
خالى كه خشت هايش پيدا بود و اين را هم ام سلمه از پول خودش وقتى كه پيغمبر نبود،
جنگ بود اين را ساخت كه وقتى پيغمبر برگشت نه مىتوانست خرابش كند نه مىتواند به
همين حال گذاردش و ما بقيهاش گل و يك مقدار هم شاخه مىانداختند رويش يك اتاق در
تاريخ مىگويد درب هم نداشت دربش را هم يك پرده مىگذاشتند اينها جمع شدند آمدند
پيش پيغمبر كه يا پيغمبر ما مىخواهيم اين غنائم كه مىآيد به ما هم بده كه ما
لااقل اين اتاقمان را يك حصيرى يك چيزى اينكه حرف نشد پيغمبر هيچ چيزى نگفتند گير
افتادند ديگر لذا از دست زن گير افتادند ديگر بر نفع پيغمبر چند آيه در سوره احزاب
آمده كه شايد اين عتاب در قرآن كم است يا خيلى از اين كمها است «يا ايّهاالنّبىّ
قل لازوجك ان كنتنّ تردن الحيوة الدنيا و زينتها فتعالين امتّعكن و اسرّحكن سراحا
جميلاً» پيغمبر به اينها بگو اگر بخواهيد از اين
بازىها در بياوريد شما را طلاق مىدهم يك دفعه هم اينها ترسيدند و چه ترسى رفتند
دنبال كارشان اين هوى و هوس اين از نظر هوى است امّا قرآن مىگويد اين هوى و هوس
است روى احساسات حرف زدن و لو احساسات دينى اين هوى است نه براى داود بله داود چه
حقى داشت كه بگويد «لقد ظلمك بسؤال نعجتك الى نعاجه» به چه دليل؟ بايد صبر كند فكر
كنيد شايد آنكه مىگويد صد تا مال من تو هيچى شايد يك حرف عقلانى داشته باشد رو كند
به او و بگويد تو چه مىگويى گفتم قضاوت نبود سؤال پرسى بود باز هم به حضرت داود
اين معنى ندارد كه حضرت داود تا آن گفت كه اون مىگويد من صد تا تو هيچى حضرت داود
بگويد «لقد ظلم بسؤال نعجتك الى نعاجه» فكر كن بعد حرف بزن همين را قرآن مىگويد
تتبع الهوى مگر مىشود انسان آنهم طلبه روى منبر هر چه مىخواهد بگويد حالا كه دو
دستت افتاد روى منبر هر چه دلت مىخواهد بگوى احساسات دينى بروز مىكند عليه نظام
صحبت مىكند خاك بر سرت بكند احساسات چى؟ و اين امتحان است ديگر امتحان براى هر كسى
جورى جلو مىآيد يكى هم به عنوان ولايت عليه نظام مىايستد و نظام مىكوبد شش صد
هزار شهيد و معلول و اسير با حرفهايش روى منبر ابى عبداللّه الحسين اينها را تضيع
مىكند مىشود با احساسات دينى همين احساسات دينى حضرت داود بود اين گناه كه نبود
نه قضاوت بود احساسات دينى بود حضرت داود مىگفت يعنى چه اون صد تا تو هيچى بجاى
ايثار و گذشت و فداكارى كه بگوييد همه چيز مال تو من هيچ چيز، تو صد من هيچ ولى
همين گفتن اين هم احساسات است و قضاوت روى منبر توى حرفهاى ما طلبهها بايد فكر
باشد سپس گفتن باشد اول فكر اول عقل، عقل بايد باشد احساس خيلى خوب است امّا جا
دارد از همين جهت هم زنها چون احساساتى هستند اسلام هيچ چيز اجتماعى به آنها نداده
است يك چيزهاى اجتماعى مال مردها است و چون احساساتى هستند از اين نظر بر مردها هم
برترى دارند امّا در كار خودشان برترى بر مرد دارند چنانچه هم وجود تعقلى است
«الرجال قوامون على النساء بما فضل اللّه بعضهم على بعض» اينها را ما بايد خيلى مواظب باشيم اينها را
هم بايد توجه كنيم امتحانى كه از آن كشاورز مىشود غير از امتحانى است كه از ما
مىشود از آن آقاى ساده لوح امتحان نمىشود. مىشود امّا فراخور حالش مىبيند توى
كندن زمين مىتواند اين بيل را ببرد آن طرف و مرز را توى زمين همسايه بگيرد يا
مىگيرد يا نمىگيرد اين آب را 10 ساعت بايد رها كند ساعت ده و يك دقيقه رها
مىكند اين امتحانش است كه به قول قرآن كريم بسيار هم رفوزه هستند «ليبغى بعضهم
على بعض» اين همسايههاى آب و زمين اين همسايههاى ديوار به ديوار معمولاً اذيت
مىكنند همديگر را امتحان اين است امتحان ما طلبهها چى مشكل امتحان انبياء چى
مشكلتر از امتحان حضرت داود آن است آن هم بعد كه ازش دست بر نمىدارند با وجودى
كه فغفرلناله امّا باز هم «يا داود انّا جعلناك خليفة فى الارض فاحكم بين الناس
بالحق و لا تتبع الهوى فيضّلك عن سبيل اللّه ان الذين يضلون عن سبيل اللّه لهم
عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب» يعنى طلبه ممكن است گناه نباشد ممكن است. ممكن
است مكروه هم نباشد امّا اگر هم رنگ جماعت شدى ناگهان كيفر دارد كيفرت اين است يك
پشت گردنى از امام زمان برو بيرون از طلبگى خيال مىكنيد اين كم است امّا اگر از
امتحان در نيامديد خداى نكرده اين طور مىشويم لذا آقا اين امتحان به همين معنى
امتحان معلم از شاگرد هست يا نه هر كسى به اندازه حالش هر روز هست همه ساعت هست
ولى هر كسى را جورى هر كسى را طورى و ما طلبهها را يك جورى يك طورى كه آن طور و
جور را اين كاسبها و بازاريها ندارند آن بى سوادها آن ساده لوحها ندارند بله اگر
از امتحان خوب در آمديم خيلى پاداش دارد خيال نكنيد كه شيخ طوسى همهاش درس خواندن
بوده است بله قبول داريم كه مدت 50 سال 200 جلد كتاب نوشته است كه كتب اربعه
دوتايش مال ايشان است قبول داريم فقهاش، اصولش آن هم ابتكارى آن هم كه ايشان
مىگويد فروعات شيعه نداشت من مخصوصا نوشتم بچه بازى نيست اينها به قول استاد
بزرگوار ما حضرت آيت اللّه بروجردى مىفرمودند اگر عمر شيخ طوسى را قسمت نوشتهها
بكنيم به هر مسئلهاى يك دقيقه مىرسد حالا ايشان تقريبى مىگفتند يا تحقيقى
نمىدانم يك دقيقه مىرسد كار كرد به قول آقاى بروجردى عمرش را تقسيم كنند بر آن يك
دقيقه مىرسد تقوى داشت براى اينكه ما طلبهها دو چيز بايد داشته باشيم تا بتوانيم
پرواز كنيم يك علم يك تقوى، تقوى باشد علم نباشد فايدهاى ندارد علم باشد تقوى
نباشد باز هم فايدهاى ندارد. تقوى داشت همين حضرت آيت اللّه العظمى بروجردى
مىفرمودند وقتى مصباح المتهجد را نوشت راستى بارك اللّه به اينها چقدر مزه دارد
وقتى مصباح المتعجد را نوشتند اول يك دوره خودشان عمل كردند بعد هم دستور دادند
اهل بيت اينان به اين عمل بكنند بعد از آن اجازه چاپ دادند. براى اينكه تا خود عمل
نكنم نمىشود كتاب دعا منتشر بشود تا زن و بچهام عمل نكند نمىشود به ديگران
منتشر كنيم امّا آنكه شيخ طوسى را شيخ طوسى مىكند توى اين امتحانها است نمك آش
نمره بيست مىآورد و وقتى انسان عمر شيخ طوسى را شيخ انصارى را وقتى مطالعه كند مىبيند
چه امتحانهاى سختى برايشان جلو مىآيد آن وقت نمره بيست مىآورد و آن نمره بيست يك
نظراز خدا مىشود دو كتاب از كتب اربعه از ايشان مىشود، شرح لمعه طلبهها چندين
صد سال مال شهيد دوم، مىشود مكاسب و فرائد شيخ بزرگوار اينها كه كتاب درسى نيست
كه معمولاً ولى نشود حذفش كنيد مال طلبهها اينها پاداش امتحانهاى نمره بيست و من
از همه شماها تقاضا دارم اگر علم مىخواهيد اگر شهرت خدايى مىخواهيد اگرمى خواهيد
عمرتان پر بركت باشد علمتان پر بركت باشد مواظب امتحانها باشيد توى امتحانها رفوزه
نشويد روز اول گفتم امتحان نشويم نمىشود كسى خدمت امام صادق عليهالسلام گفت
خدايا ما را امتحان نكن حضرت فرمودند از دعاهايى كه مستجاب نيست همين است بگو
خدايا من را از امتحان خوب بيرون بياور لذا امتحان مىشويم بايد مواظب باشيم شايد
روزى چهار پنج مرتبه امتحان بشويم بايد مواظب باشيم از امتحان خوب بيرون بيائيم يك
وقت يك داد سر زن، پدر انسان را در مىآورد حضرت آيت اللّه آقاى حسن زاده آملى به
من مىگفتند كه من در مازندران ظهر ناهار خوردم و رفتم بخوابم بچهها سر و صدا
مىكردند من خوابم نبرد پا شدم زنم را دعوا كردم بچه را هم تشر زدم و بچه رفتند و
زنم هم جواب نداد رفتم خوابيدم بعد گفتم اين زن چه تقصيرى داشت چرا زنم را دعوا كردم
دعواى آقاى آملى معلوم است چه جور است گفت چرا همچنين بچهها را هم گفتم بچه يعنى
بازى چرا؟ من دعوايشان كردم اگر مىخواستم با مهربانى آقاى حسن زاده مىگفتند كه
ديدم بايد بروم پيش استاد و استاد خصوصى در اين كارشان مرحوم آقاى قاضى در تبريز
بودند برادر استاد بزرگوار ما علامه طباطبايى مىگويد آمدم تهران اين خيلى انرژى
مىخواهد امّا هر كسى به هر جايى رسيد همين جورى كه نمىشود خون جگر مىخواهد آمدم
تهران ماشين نشستم رفتم تبريز ناراحت و صبح يك مقدار از آفتاب در آمده رسيدم ديدم آقاى
قاضى منتظر من است سلام كردم ديدم صبحانه هم براى من تهيه كرده است نشستم توى
صبحانه خوردن يك جمله گفت لرزيدم مىگفت من به آقاى قاضى گفته بودم شما هر وقت
خدمت حاج سيد على قاضى در عالم برزخ خدمت ايشان رسيدى به ايشان بگو يك نظر لطفى به
من بكنند دست من را بگيرد در هنگام صبحانه خوردن گفت راستى آن پيغام شما را من به
حاج سيد على دادم و ايشان فرمودند كسى كه زنش را دعوا بكند نمىشود دستش را گرفت
لذا اين است كسى كه زنش را دعوا بكند نمىشود دستش را گرفت آقا تو از نظر اقتصادى
در مضيقه هستى تو مطالعهات مانده است او چه كار دارد داريم از اينها زياد هم
داريم خدايا نمىدانيم چه بگوئيم بگوئيم امتحانمان نكن كه نمىشود بگوئيم امتحان
سختمان نكن آن هم نمىشود طلبه هستيم بايد امتحانهاى خيلى سخت پس بدهيم پس مىگوئيم
خدا به حق آقايمان كه خود آقا فرمودند جيره خواران من ما جيره خواران امام زمان
هستيم خدايا به حق امام زمان مولاى ما آقاى ما در وقت امتحانها دست ما را بگير.
وصلى اللّه على محمد و آل محمد