عنوان: شرح صدر
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بحث ما در مورد سعه صدر بود كه يكى از نعمت‏هاى بزرگ خدا همين شرح صدر است كه هر كسى به هر مقدارى داشته باشد نعمت بزرگى دارد در اين باره چند جلسه‏اى صحبت كردم و نتايجى بار بر اين سعه صدر كردم از نظر قرآن يكى از نتايجش اينكه مى‏تواند مشكلات را پشت سر بگذارد اگر قابل حل است گره كوريها را حل بكند اگر قابل حل نيست از كنار، اگر مى‏شود بگذرد، بگذرد و الا تحمل كند و جلو برود مشكل سد راه او نشود كه اين را از قرآن استفاده كرديم «رب اشرح لى صدرى و يسرلى امرى» از قرآن استفاده كرديم كه «الم نشرح لك صدرك و وضعنا عنك وزرك» بعدش «فان مع العسر يسرا انّ مع العسر يسرا» كم در قرآن است اينجوى تأكيد «فان مع العسر يسرا ان مع العسر يسرا» نتيجه‏گيرى كه بار بر اين سعه صدر كرديم اينكه تقويت اراده تسلط بر نفس ضبط نفس و اينكه اگر انسان سعه صدر داشته باشد مى‏تواند در مقابل خشم خودش عرض اندام بكند مى‏تواند حرف خودش را بزند مى‏تواند تفهيمش عالى بشود اين هم از قرآن استفاده كرديم «رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقده من لسانى» كه اين جمله را معنا كردم يعنى تفهيم و تفهم حرفش را خوب مى‏تواند بزند يعنى مى‏تواند تسلط بر نفس داشته باشد به عبارت ديگر تقوت اراده قوى سعه صدر به ما اراده قوى مى‏دهد. نتيجه ديگرى كه بار بر اين مسئله كرديم قبول حقّ انسان اگر سعه صدر داشته باشد پذيراى حقّ است دنبال حقّ است سعه صدر است انسان وقتى كه حقّ را ببيند گريه شوق براى حقّ بكند به قول قرآن درباره بعضى مى‏فرمايد كه و اذا سمعوا از تو ذكرها اين گريه شوق مى‏كند و اينجور مى‏گويند كه چرا نپذيرم حقّ را ما كه دنبال حقّ بوديم و اين را هم از قرآن استفاده كرديم «و من يرد اللّه‏ ان يهديه، شرح صدره لا اسلام و يران يضل له بجعل صدره ضيغه كانما يصعد من السماء» و بعد هم مى‏فرمايد «كذلك يجعل اللّه‏ رجس على الذين لا يومنون» كه اين جمله آخر همه جمله‏اى تكان دهنده است براى كسانى كه سعه صدر نداشته باشند «كذلك يجعل اللّه‏ رجس على الذين لا يومنون» اين قبول حقّ البته اين مراتب دارد مرتبه اوّلش وقتى كه حقّ را ببنيد پذيراى حقّ است آن مرتبه آخرش هم مى‏رسد به آنجا قضيه حضرت ابراهيم و اسماعيل «انّى ارى فى المنام انّى اذبحك فانظر ماذاترى قال يا ابت افعل ما تومر ستجدونى ان شاء اللّه‏ من الصابرين»[1] مى‏رسد به آنجا كه حضرت زينب در مقابل ابن زياد مى‏گويد «ما رأيت الا جميلاً» تسليم اصلاً اسلام همين باب است و همين است كه مسلّم از اين نظر مقدم بر مؤمن است از نظر درجه «الهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات والمسلمين و المسلمات» اين يك معناى خاصّى است تسليم در مقابل اسلام و معمولاً انسانها ندارند يعنى اسلام برايشان سنگين است نماز خواندن، روزه گرفتن، خمس دادن الا اينكه مشتهيات نفس در او كار بكند مثل مكه رفتن حالا بر ايشان آسان است اما همين مكه رفتن كه آسان است خمس دادنش برايشان خيلى سخت است آن مشتهيات نفس كار مى‏كند اين مشتهيات كار نمى‏كند سعه صدر ندارند لذا «و انها لكبيرة الاّ على الخاشعين» سعه صدر انسان را مى‏رساند به آنجا كه در مقابل تعبديات صد در صد متواضع است يك دفعه تواضع اين قدر است كه برايش مشكل نيست يك دفعه نه لذت بخش است نماز برايش بالاترين لذتها است مشكل‏ها چون از طرف خدا است بالاترين لذتها است اين هم از قرآن استفاده كرديم و معلوم است هر كدام اينها به دنيا و هر چه در دنيا است ارزش دارد و اينها همه نتيجه سعه صدر است نتيجه شرح صدر است و اگر نبود يكى از اينها بس بود اينكه ما كوشا باشيم كار بكنيم از خدا بخواهيم كه پروردگار عالم اين سعه صدر را به ما عنايت بكند. بحث امروز يك بحث فوق العاده مهمى است كه يك نتيجه از سعه صدر است و آن انتقاد كردن امر به معروف و نهى از منكر كردن اين سعه صدر مى‏خواهد كه انسان انتقاد بكند عيب ديگران را بگويد اين معناى رو در وايستى، يعنى عيب ديگران بگويد، نمى‏گويد بايد امر به معروف و نهى از منكر بكند، نمى‏كند و اگر سعه صدر باشد امر به معروف و نهى از منكر كه مى‏كند، مى‏كند بلكه عيوبات اجتماعى را يعنى آداب و رسوم اجتماعى را آنها را وا نمى‏گذارد كه بهش مى‏گوييم انتفاد مثل آئينه مى‏شود آئينه مى‏نماياند، عيب ما را «المؤمن مرأت المؤمن» ما بايد بنمايانيم عيب ديگران را اگر از معروف باشد و منفى باشد امر به معروف و نهى از منكر مى‏آيد واجبش مى‏كند لازمش مى‏كند و اگر عيوب اجتماعى باشد آن موارد فرق مى‏كند ارشاد است گاهى لازم است گاهى مستحب است و بالاخره ارشاد طرف است و اين ارشاد لازم است و ما معمولاً اين طور نيستيم حتّى مى‏رسد به آنجا زن و شوهر هم به هم انتقاد نمى‏كند اگر مثلاً رفيق شما بد چيزى مى‏خورد رفيق شما بد راه مى‏رود رفيق شما بد صحبت مى‏كند دهنش بو مى‏دهد عرقش بو مى‏دهد لباسش كثيف است اين را حتما بايد تذكر بدهيم اين لازم است، واجب است، واجب عقلى اينكه امر به معروف و نهى از منكرش واجب است ببينيم كه رفيق شما غيبت مى‏كند، خوب حتما بايد به او بگويم نمى‏شود كه ساكت بمانيم اين سكوت ما در مقابل گناه اين سكوت در مقابل عيوب اجتماعى يعنى سعه صدر نداريم به عبارت ديگر يعنى رو در وايستى داريم و اين رو در وايستى بعضى اوقات انسان را به جاهاى بدى مى‏رساند بعضى اوقات اين واجب الهى موجب مى‏شود كه ترك بشود و معمولاً همين نماز خوان‏ها، روزه بگيرها، خمس بده‏ها، اما توى امر به معروف و نهى از منكر مانده‏اند چنانچه توى انتقادت مانده‏اند ما انتقادات نداريم اسلام انتقاد دارد غيبت ندارد تعبير هم ندارد اسلام مى‏گويد غيبت كردن موقوف و گناهش هم خيلى بزرگ است يك روايتى از امام حسين و امام سجاد هر دو هست كه هر دو فرمودند «الغيبت ادام كلاب اهل النار» غيبت كردن نان خورشت سگهاى اهل جهنم است استاد بزرگوار ما حضرت اما روايت را معنا مى‏كردند اينكه اگر كسى اين غيبت ملكه او بشود بصورت سگ درمى‏ايد در جهنم صورت سگى دارد آن غيبت‏ها عالم برزخى به صورت گوشتهاى گنديده چرك و خون اين را مى‏برند در جهنم به اين مى‏گويند بخور معنايش اين است و راستى غيبت خيل گناهش بزرگ است همه شما شنيديد كه ربا خوردن خيلى گناه بزرگ است كه حتّى در بعضى روايات آمده است كه 36 مرتبه زنا حتّى در روايات دارد با محارم و در روايت صحيح سند داريم «اربى الربا الغيبة» گناه بالاتر از ربا خورى غيبت كردن است اين را همه‏مان داريم توى خانه داريم توى مباحثه داريم به هم مى‏رسيم داريم اين غيبت خيلى گناه بزرگ است اسلام مى‏گويد نه تعيير هم اسلام مى‏گويد نه سرزنش يك چيزى بگوييم بدش بيايد ناراحت بشود سرزنش بكنيم عرب اسمش را مى‏گذاره لمزة و در قرآن دارد «ويل لكل همزة لمزة» اين واى خيلى عذاب بالا است امام صادق عليه‏السلاممى‏فرمايند اصلاً وادى است در جهنم حالا يا وادى در جهنم يا همين واى كه ما مى‏گوييم او مى‏گويد واى به آن كسى كه سرزنشت بكند واى به آن كسى كه غيبت بكند حتّى مرحوم كلينى در كافى يك اثر وضعى هم برايش درست مى‏كند «من عيّر مؤمنا و لو فى معصية اتى اللّه‏ به» به يك كسى سرزنش كنند در گناهش به همان گناه انسان مبتلا مى‏شود به تجربه اثبا شده همين جورها است كه اگر كسى را بكوبيم شخصيتش را هر روز كه اسمش را مى‏گذارند لمزه يك دفعه مى‏كوبيم شخصيت را پشت سر مى‏شود، مى‏شود غيبت يك دفعه مى‏كوبيم شخصيت را توى رو مى‏شود تعيير سرزنش اسلام مى‏گويد هر دو گناه خيلى بزرگ اما بجاى اين دو مى‏گويد انتقاد آرى يعنى انسان برادر وار به قول روايت آئينه وار عيب ديگران را بگويد نه سرزنش نه كوبيدن شخصيتش نه پيش ديگران توى روزنامه نوشتن نه در رو خيلى برادر وار مثل آئينه  اين بايد باشد به جاى غيبت اسلام مى‏گويد غيبت نه انتقاد آرى اسلام مى‏گويد تعيير و سرزنش نه، اما انتقاد آرى امر به معروف و نهى از منكر آرى و افراد ضعيف النفس افراد بى عرضه به قول روايت افراد عَجَز اينها به جاى اينكه انتقاد بكنند غيبت مى‏كنند بجاى اينكه انتقاد بكنند ديگر بعضى اوقات تعيير سرزنش و كوبيدن شخصيت‏ها معلوم است اينها غلط است عجز غيبت مى‏كند اگر خيى پُر رو باشند سرزنشت مى‏كنند مؤمن چه مى‏كند مرات است انتقاد مى‏كند امر به معروف مى‏كند برادر وار جورى كه شخصيت او هم كوبيده نشود اين واجب است لازم است اين نتيجه سعه صدر است هر كه سعه صدرش بيشتر اين انتقادش بيشتر  اين امر به معروف و نهى از منكرش بيشتر اما يك چيز ديگرى كه مهم‏تر از اين حرف است و اين ديگر جايش خالى است خيلى و آن اين است كه انسان بايد انتقادپذير باشد بگو «رحم اللّه‏ امرءً اهدى الىّ عيوبى» هديه حساب بكند انتقادپذير وقتى كه بهش بگويند اين عيب را دارى بدش نيايد و قبول بكند و اين انتقاد جايش خالى است كه انتقادپذير است آن كه سعه صدر دارد آنكه دريا دل است مى‏تواند وقتى كه انتقاد را مى‏شنود روى او فكر بكند ببيند او اشتباه مى‏كند، اشتباه نمى‏كند اگر اشتباه مى‏كند هيچ اگر اشتباه نمى‏كند عيبش را رفع بكند قرآن مى‏فرمايد به اين بشارت بده قرآن مى‏فرمايد اين عاقل است قرآن مى‏فرمايد اين دست عنايت خدا روى سرش است «فبشّر عباد الّذين يستمعون القول فَيتّبعوُن احسنه اولئك الّذين هدئهم اللّه‏ و اولئك هم الواالالباب»[2] نظيرش در قرآن خيلى كم است اوّل بشارت بعد هدايت عنائيه دست خدا بعدش هم عقل قرآن تصديق بكند اين عاقل است يعنى اگر ما از انتقاد بدمان بيايد درصدد دفعش باشيم از آن آقا ناراحت بشويم چرا گفتى قرآن مى‏گويد تو ديوانه هستى براى اينكه آئينه وار به تو يك چيزى گفته تو آئينه را بزنى زمين و بشكنى معلوم است ديوانه هستى دست عنايت خدا روى سرت نيست ديگر بشارت نيست و متأسفانه الان در همين جلسه مقدّس خيال نمى‏كنم كسى باشد كه بگويد من انتقادپذير هستم وقتى عيب من را بگويند خوشحال بشوم بقول اين روايت كه خواندم من آن هستم كه هديه سنگينى بهش بدهد خوشحال مى‏شويد بدتان نمى‏آيد اگر عيب شما را هم بگويند بايد اين طور باشد از طرف سنى‏ها نقل شده من از طرف شيعه‏ها نديدم اينكه مسلمانها زمان پيغمبر بعد از نماز صبح پا مى‏شد مى‏گفت «رحم اللّه‏ امرءً اهدى الىّ عيوبى» و اگر چيزى به نظر كسى مى‏رسيد مى‏آمد مى‏گفت و از او تشكر مى‏كرد عالى بود با هم برادر وار صحبت مى‏كردند با هم برادر وار عيب يكديگر را رفع مى‏كردند ولى الان جايش خالى است انتقاد جاى او خالى است بدتر از او انتقاد پذيرى جاى او خالى‏تر است و اين از كجا سرچشمه مى‏گيرد، سعه صدر ندارد وقتى دريا دل نباشيم نمى‏توانيم اينها را حل بكنيم رو در وايستى مى‏شود امر به معروف و نهى از منكر نكنيم موجب مى‏شود كه رفيق ما بيست سال عيبى دارد خودش نمى‏داند به او هم نمى‏گويند به اين جاها مى‏رسيم آن وقت هم كه كسى عيبى بگويد ناراحت مى‏شويم در مقام دفع هستيم در مقام اينكه تو اشتباه مى‏كنى من ندارم چرا گفتى اصلاً اين حرفها به تو چه، معمولاً اين جورى هستيم من معمولاً ديدم در انتقادها ديگرى بدش مى‏آيد ناراحت مى‏شود چرا گفتى جرا هديه به من مى‏دهى و اگر سعه صدر باشد اين حالت از انسان گرفته مى‏شود خودش انتقاد كه مى‏كند، مى‏كند در آداب و رسوم اجتماعى خودش امر به معروف مى‏كند كه مى‏كند انتقادپذير هم هست اگر امر به معروف و نهى از منكر ازش كردند مى‏پذيرد تشكر مى‏كند اگر هم انتقاد كردند باز تشكر مى‏كند الان جامعه ما نه امر به معروف و نهى از منكر مى‏كند كسى هم كه امر به معروف و نهى از منكر مى‏كند مطرود جامعه است مطرود همه اينكه حالا وا مصيبتها است اين بدتر از گناه است از قرآن استفاده مى‏كنيم كه بدتر از گناه بى تفاوتى مردم در قضيه اصحاب صف كه قرآن اين را تكرار كرده اين يهودى‏هاى در ساحل دريا تقلب با خدا كردند و بالاخره عذاب آمد به صوت قرده و خنازير درآمدند بعد هم نابود شدند بعد قرآن مى‏گويد اينها سه دسته بودند يك دسته كسانى كه گناه مى‏كردند، يك دسته كسانى كه نهى از منكر مى‏كردند كه اينها هم كم بودند اما مابقى كه زياد بودند مردم بى تفاوت آنها تقلب مى‏كردند اينها نمى‏گفتند چرا تقلب مى‏كنيد اينها گناه مى‏كردند نمى‏گفتند چرا براى همين بى تفاوتى عذاب خدا آمد و ما نبايد اين آيات را فراموش بكنيم حتّى از روايات، از آيات به خوبى استفاده مى‏كنيم كه گناه يك حرف است و بى تفاوتى مردم يك حرف ديگر و از گناه مردم بالاتر ما بايد امر به معروف و نهى از منكر داشته باشيم كى مى‏تواند داشته باشد كسى كه رو در وايستى نداشته باشد يعنى كسى كه سعه صدر داشته باشد ما بايد انتقاد داشته باشيم جامعه را بايد بسازيم و اين جامعه ساختن افراد ار ساختن يكى از راههاى بزرگ همين انتقاد است من عيب شما را بگويم شما عيب من را بگويى من درصدد رفع باشم شما درصدد رفع باشيد عيوب آداب و رسوم اجتماعى از بين برود جامعه مؤدب اسلامى پيدا بكنيم راهش همين است اما بد اين است كه روحيه انتقاد پذيرى نداريم و اگر كسى به ما بگويد بدمان مى‏آيد درصدد رفع آن نقص نيستيم درصدد رفع گفته اين آقا هستيم و اين خيلى ننگ بزرگ است و اگر براى سعه صدر ما چيزى نداشتيم جز همين بس بود اينكه بگوييم اين سعه صدر خيلى خوب است خيلى عالى است مخصوصا براى ما طلبه‏ها روى منبرمان بايد تُنِ صدايمان معمولى باشد بايد طرز حرف زدنمان معمولى باشد تُنِ صدا بعضى اوقات ديديم پير مرد است اما تُنِ صدايش همان دهى است كه آنجا زاييده شده است بزرگ شده منبر مى‏رود درس مى‏گويد هنوز اينجور است معلوم است اين غلط است اگر از روز اوّل هم مباحثه‏اى تلقين مى‏كرد او مى‏پذيرفت كم كم يك ماه، دو ماه رفع مى‏شد طرز نشستم ما روى منبر بعضى اوقات خيلى بد است اگر او مى‏گفت او مى‏پذيرفت طرز صحبتهاى ما بعضى اوقات زشت است بد است اگر او مى‏گفت او هم مى‏پذيرفت كم كم اين نواقص رفع مى‏شد نمى‏گوييم اگر هم بگوييم نمى‏پذيريم اين نواقص پيدا مى‏شود كه زياد هم هست عيوب پيدا مى‏شود كه زياد هم هست لذا من از همه تقاضا دارم اوّلاً انتقاد بكنيد از رفيقتان، از بچه‏تان، از خانمتان مهم‏تر از اين انتقادپذير باشيد از خانمتان، از بچه‏تان بعضى اوقات مى‏بينيم بچه حرفهاى خوب خوب مى‏زند از رفيقان، از جامعه و جامعه ما مؤدب مى‏شود بواسطه انتقاد و انتقاد پذيرى و انتقاد و انتقاد پذيرى از آثار سعه صدر است اگر سعه صدر داشته باشيم هم انتقاد مى‏كنيم هم انتقادپذير هستيم.

وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد

 



[1] ـ سوره صافات، آيه 102.

 

[2] ـ سوره زمر، آيه 18.