عنوان: تقوى از نظر قرآن
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح‏لى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يقفهوا قولى.

بحث ما درباره توكل الحمدللّه‏ فى الجمله تمام شد اما در جلسه قبل گفتم كه اين توكل چيزى نيست كه خود انسان بتواند بدست بياورد بايد زمينه فراهم كند و آن زمينه تقوى است «و من يتق اللّه‏ يجعل لهُ مخرجا و  رزقهُ من حيث لايحتسب» (طلاق 2) آن مرتبه بالا بالايش هم مى‏فرمايد «انهُ ليس لهُ سلطانٌ على الذين امنوا و على ربهم يتوكلون»(نحل 99) اين توكل تقوى مى‏خواهد هر چه تقوى بيشتر اين حالت را پروردگار عالم بيشتر به انسان عنايت مى‏كند و اصلاً يك قاعده كلى هم هميشه در نظر شما باشد و آن قاعده كلى اين است كهمعلم اخلاق فقط خدا است و با يك آيه‏اى كه بى‏نظير در قرآن است از نظر تأكيد اين مطلب را پروردگار عالم به ما فرموده است «ولو لا فضل اللّه و رحمتهُ ما زكى منكم من احدٍ ابدا و لكن اللّه يزكى من يشاء»(نور21) در خودسازى فضل خدا مى‏خواهد زحمت خدا مى‏خواهد و الا اگر عنايت خاص خدا نباشد هيچ كس نمى‏تواند خود را تزكيه كند بعد هم دو دفعه بعد آن تأكيدها مى‏فرمايد «ولكن اللّه‏ يزكى من يشاء» معلم اخلاق خدا است ما بايد زمينه درست بكنيم تا مورد فضل خدا مورد رحمت خدا مورد عنايت خاص خدا واقع بشويم و  آن تقوى است همان اول قرآن مى‏فرمايد هدىً للمتقين اين هدايت، هدايت تشريعى نيست هدايت تكوينى نيست هدايت عنائيه است دست خدا روى سر متقى و اين متقى به اندازه‏اى شرافت دارد كه ما اصلاً قرآن را براى او نازل كرديم تشريفاتى و اين تقوى است كه در قرآن روى آن خيلى پافشارى شده است بيش از صد جا در قرآن شريف روى آن پافشارى شده است ائمه طاهرين پيغمبر اكرم به اندازه‏اى به اين كلمه مقدس اهميت مى‏دادند كه مى‏دانيد توى نماز جمعه شرطش اين است دو خطبه در هر دو خطبه واتقواللّه و اگر نگويد اصلاً نماز جمعه باطل است و از نظر قرآن شريف تا بشود به هر مرتبه به هر مرتبه بالا برود جا دارد به هر اندازه كه مى‏شود و مى‏دانيد به تشكيك است تقوى و همان مرتبه اولش اهميت به واجبات اجتناب از گناه مرتبه بعدش تقدى به مستحبات مرتبه بعدش تقيد به اجتناب از مكروهات مرتبه بعدش تقيد به اجتناب از مشتبهات و همين برود جلو تا برسد به آنجا كه «واتقوا اللّه حق تقاطع» اينكه «ان تتقواللّه ان يجعل لهم فرقانا» مقام فرقان برايش پيدا بشود برسد به آنجا مقام تجليه نور خدا حكومت در دل كند تجلى نور خدا در دل تا برسد به آن مقامهاى يكه در جاى خود گفته شده است اما عمده هم اينكه در روايات ما آمده تقوى منفى هم نه تقوى مثبت يعنى ملكه مخصوصا ما طلبه‏ها بايد همان سالهاى اول بايد اين ابزارمان را تهيه بكنيم و اين ابزار ما طلبه‏ها دو چيز است يكى علم يكى تقوى علم نباشد راستى يك معمم كه علم نداشته باشد خيلى بى‏مزه است از هر ميوه نارسى اين بى‏مزه‏تر آن آخوندى كه سواد نداشته باشد اما ديگر آنكه خيلى تلخ است آن طلبه‏اى كه تقوى نداشته باشد آن طلبه معممى كه زبان ول داشته باشد خيلى بى‏مزه راستى تلخ است اگر از شما از ما از قرآن بپرسند تلخ‏ترين چيزها از هر زهرى بالاتر چى است بايد بگوييم طلبه‏اى كه تقوى نداشته باشد معممى كه تقوى نداشته باشد العياذ بالله زبان ول باشد چشم ول، گوش ول و بالاخره خويشتندار نباشد و به عبارت ديگر همان ساهاى اول بايد روح خداترسى در عمق جان ما حكومت داشته باشد يعنى ملكه يعنى بطور ناخودآگاه زبانمان كليد داشته باشد چشم ما كليد داشته باشد گوش ما تمام اعضاء و جوارحمان تا كم‏كم برويم سر دل و دل ما كليد داشته باشد اين تخيل‏ها  ين وسوسه‏ها اين خطورها اينها حق نداشته باشد در دل بيايد از همين جهت هم بزرگان من در كلماتشان زياد ديديم نظير مرحوم قاضى حاج سيد على شوشترى شاگرد شيخ انصارى و معلم شيخ انصارى همچنين قاضى بعدى يعنى استاد علامه طباطبائى مرحوم آخوند ملاحسين قلى همدانى كه  واقعا چيز داشته مرحوم حاج سيد مهدى كربلايى كه آن هم چيز داشته مرحوم بهاى و امثال اينها در كلماتشان زياد ديدم در يك جمله كه اين جمله را با زبانهاى مختلف كه هيچ چيزى را براى خودسازى بهتر از تقيد به ظواهر شرع نمى‏دانم خيلى مطلب رسا است ما اگر بخواهيم هم خودسازى كنيم قرآن مى‏گويد تو كه نمى‏توانى مرگ مى‏شود اين راه را رفت مگر يم شود درخت رذالت را ما بدون عنايت خدا بكنيم چهل سال خون جگر مى‏خواهد به قول حضرت امام تا برسد به آنجا انسان حسود نباشد لذا نمى‏شود اما اگر معلم اخلاق ما خدا باشد مى‏شود زود هم مى‏شود حالا چه كنيم معلم اخلاق ما خدا باشد تقوى تقيد به ظواهر شرع راستى موقع نماز يك تلاطم درونى نظير پيغمبر اكرم نظير اميرالمؤمنين نظير سايه ائمه عليهم السلام من بسيارى از بزرگان را ديدم كه موقعيكه مى‏گويند الله اكبر يك تلاطم درونى در اينها پيدا مى‏شود پيغمبر اكرم وقتى مؤذن اذان مى‏گفت رنگ ايشان تغيير مى‏كرد اصلاً چشمهايشان جايى را نمى‏ديد به قول عايشه و مابقى ائمه طاهرين هم چنين بودند همه اين يك تلاطم درونى براى نماز نه يك تلاطم درونى براى نماز شب راستى اين تلاطم درونى و خيلى افراد را من ديدم كه نصب شب به آنطرف ديگر يك تلاطم درونى عجيبى دارند اين جمله مشهور است من همان وقت در مدرسه حجتيه بودم مرحوم حاج ميرزا على آقاى شيرازى آمدند حجره آقاى مطهرى مى‏آمدند و با يك مقدماتى و نماز شب ايشان از بين رفت موقعيكه بيدار شدند اول اذان صبح بود ايشان آنروز به اندازه‏اى تلاطم درونى داشت مثل اينكه خبر مرگ بچه‏اش را آورند كه يكى از آقايان آمده ايشان ديده بود وضع اين است براى خاطر اينكه ايشان را ساكت كند گفته بود آقا حالا ما هيچ وقت نمى‏خوانيم شما يك شب نخوان ايشان خيلى عصبانى شد و بسيارى از اينها هم همين مرحوم حاج ميرز على آقاى شيرازى فرموده بودند من وقتى تكليف شدم (قبلش هم مى‏خواندم) اما وقتى تكليف شدم تا الان نماز شبم ترك نشده است الا امشب يك تلاطم درونى مگر مى‏شود قبل اذان صبح يك طلبه خواب باشد خيلى اوقات مى‏آيند از من سؤال مى‏كنند هر كار مى‏كنيم ساعت مى‏گذاريم بيدار نمى‏شويم و نمى‏شود خسته هستيم خواب هستيم ديگر بعضى اوقات يك توجيه‏هاى شيطانى اينكه دوران امر است بين اينكه مطالعه كنيم نماز شب بخوانيم كدام باشد. بعضى اوقات من براى اينها مثال مى‏زنم مى‏گويم كه مثلاً الان حالا ساعت چهار بليط رفتن عمره كدامتان خوابتان مى‏برد در حاليكه حالا اگر خوابتان ببرد چى مى‏شود يك بليط از بين مى‏رود نه يك بليط براى تهران خوابش نمى‏برد ديگر احتياج به ساعت هم ندارد كه ساعت بگذارد بخوابد ما طلبه‏ها اين تلاطم درونى را راجع به نماز بايد داشته باشيم اين نماز مكالمه است اين نماز معاشقه است اين نماز كمك به زندگى دنيا و آخرت ما كمك به درس ما و الا على حال اين تقيد به ظواهر شرع به قول اين آقايان اهميت به واجبات اهميت نه سرسرى اهميت به مستحبات آخر اين توسل‏ها اين زيارتها براى ما هست ما طلبه‏ها بايد اين زيارت جامعه مورد عشق ما باشد براى اينكه هر چه بخواهيم توى اين زيارت جامعه هست يعنى اسرار شيعه يك سرى از اسرار شيعه پيدا نمى‏كنيد كه در اين زيارت نباشد لذا بقول حضرت امام مى‏فرمودند كه سندش خوب است اگر هم سندش خوب نبود مدلول دلالت مى‏كرد بر صحت سند و راستى اينجورى است اين بايد يك صبحگاهى براى ما باشد نگوئيد كار داريم نگوييد درس داريم آنكسانيكه درس داشتند و مثل شيخ انصارى شدند اينها اين توسل‏ها را داشتند مثل مرحوم آخوند و مرحوم سيد شدن اين توسل‏ها را داشتند اهميت به مستحبات اين دعاها كه در مفاتيح است براى كى است خواندن قرآن اين قرآن نور است ما پرت هستيم جدا و الا ما طلبه‏ها بايد نور قران را ببينيم من خودم ديدم مرحوم كربلاى كاظم اراكى نور قرآن را مى‏ديد دو تا واو مى‏نوشتند يكى واو قرآنى يكى واو الفباى كف دست در مقابلش مى‏گفت آن  او كه نيت قرآنى نوشته بودند مى‏گفت اين قرآن است گفتيم از كجا مى‏گويى مى‏گفت اين نور دارد اين تاريك است اين تقيد به ظواهر شرع راستى آدم را به اين جاها مى‏رساند توسل آن آقا همين تقوى كربلاى كاظم تشرف برايش پيدا شد يك جايزه هم بهش داده شد تقوايش بود اجتناب از گناه كربلاى كاظم قضيه مفصلى دارد. تقوى او موجب تشرف شد، تشرف موجب حفظ قرآن شد اما حفظ قرآن اين جورى كه سواد الفبا نداشت اما تسلط عجيبى بر قرآن داشت و نور قرآن را هم مى‏ديد «قد جائكم من اللّه نور» حالا ما اينها را بخواهيم توجيه بكنيم نيست اينجور راستى اين كلمه نور اطلاق به قرآن زياد شده است اجتناب از گناه من بارها و بارها نظير حضرت امام، علامه طباطبائى را مى‏ديد اگر يك شبهه غيبت مى‏آمد جلو رنگ اينها تغيير مى‏كرد و فورا هم جلويش را مى‏گرفتند در بحث‏هاى سياسى خدمت حضرت امام اگر يك چيزى كه خارج از مذاكره بود و شبهه كسى حق نداشت غيبت علنى بكند يك شبهه غيبت جلو مى‏آمد ايشان جلويش را مى‏گرفتند و مى‏گفتند اين ديگر مربوط به بحث ما نيست علامه طباطبايى رنگ مباركشان تغيير مى‏كرد ايشان خيلى كتون بودند اما اين تغيير رنگ براى ما خيلى بيشتر از گفتار ايشان بود مى‏فهميديم كه خيلى ناراحت شد ايشان و اينرا من در ميان بزرگان در ميان مراجع زيان ديدم كه راستى اگر شبهه غيبت مى‏آمد اين زبان ما بايد كليد داشته باشد اين چه وضعى است كه هر چه به زبان بيايد بگوييم قرآن مى‏گويد مرگ بر تو به جاى اينكه قرآن بگويد فضل من كرم من عنايت من مال تو مى‏گويد مرگ بر تو «قتل الخراصون الّذين هم فى عُمرة ساهون»(ذاريات10) مرگ بر آن كسيكه شايعه را پخش مى‏كند اين قرآن است ديگر اينها نمى‏سازد با طلبه‏گى نمى‏سازد با يك نفر شيعه يك نفر مسلمان راستى نمى‏سازد نمى‏شود لذا اجتناب از گناه اجتناب از مكروهات اين مكروهاتى كه در روايات ما آمده براى چى آمده توى فقهمان در نماز جمعه مى‏گفتم صاحب جواهر مى‏فرمايد اين همه رواياتى كه آمده راجع به نماز جمعه اگر نماز جمعه حرام باشد خواندش لازم مى‏ايد لقويت در تعليل راستى اين همه روايات راجح به مكروهات اين اول كى ما طل به‏ها اهل البيت اطراف ما فى‏البيت ما طلبه‏ها بايد اين مكروهات را اجتناب از مكروهات را زنده كنيم اجتناب از شبهات حالا به هر اندازه كه مى‏شود حالا بگوييد نمى‏شود خيلى خوب اما به هر اندازه كه مى‏شود هر چه گيرمان بيايد بخوريم بپوشيم و هر چه گيرمان بيايد قبول كنيم اين نمى‏شود آقا نمى‏شود اين شبهات اين همه روايات «حلالٌ بين حرامٌ بين شبهات بين ذلك فمن ترك الشبهات نجى من المحرمات و من ارتكب شبهات وقع فى المحرمات و هلك من حيث لا يعلم» اين روايد نيامده كه ما فقط توى فرائد تمسك بهش بكنيم اخبارى را رد كنيم و بگوييم احتياط واجب نيست براى اينكه نيامده آمده براى اينكه حضرت امام مى‏فرمودند حضرت امام وقتى كه مى‏خواستند اين روايت معنا بكنند اينكه احتياط واجب نيست اما توجه به اين مطلب كه اين روايت مى‏خواهد بگويد اگر ما اجتناب از شبهات بكنيم شجاعت پيدا مى‏كنيم قدرت پيدا مى‏كنيم براى اضطراب از محرمات اما اگر نه ديگر خواه ناخواه نفس جرى مى‏شود بقول ايشان شيطان برون از كم شروع مى‏كند اما به كم قانع نيست اين قائده نفس اماره است نفس اماره اول مى‏آيد جلو اينكه شايعه پراكنى مثلاً راجع به مرحوم شهيد مطهرى اما بعدش اين شايعه پراكنى منجر مى‏شود به سوء ظن آن سوء ظن موجب مى‏شود به تفسيق آن تفسيق موجب مى‏شود به تكوير آن تكوير موجب مى‏شود به اينكه محدودر الدمع قربة الى اللّه‏ مطهرى را مى‏كشد اين نفس اماره ما است اين شيطان است اول كه شاگرد مطهرى بودند اينها اين مطهرى را بالاترين افراد از نظر علم از نظر تقوى راستى هم اينجور بود مرحوم آقاى مطهرى از كسانى بود كه مى‏توانيم بگوييم در مدت عمرش نماز شبش ترك نشد و آن وقتها كه اب نبود وضع سرما مثل سرماى الان نبود ايشان توى فيضيه مى‏رفتند توى آن سر رودخانه تاريك چه جورى مى‏رفتند من نمى‏دانم شايد نور الهى باهاش بوده است آنجا وضو مى‏گرفتند براى نماز شبشان اما اينها را اين كسانيكه مطهرى را كشتند اينها را مى‏دانستند ولى خدا نكند شيطان مسلط بر انسان بشود جرداق يك جمله دارد خيلى جمله خوبى است مى‏گويد كه بعضى اوقات انسان منحرف مى‏شود به جائيكه ولى خدا را در خانه خدا قربةً الى اللّه مى‏كشد خوارج نهروان ديگر اينجور بود ابن ملجم شمشيرش آورد بالا زد به فرق اميرالمؤمنين(ع) قربه‏الى الله ولى خدا را در خانه خدا قربة الى اللّه مى‏كشد شيطان از كم شروع مى‏كند به كم قانع نيست اين نفس اماره از كم شروع مى‏كند رفيق بد هم همين است از  كم شروع مى‏كند اما به كم قانع نيست وقتى كه دين انسان را برد آنوقت رهايش مى‏كند همين طور كه قرآن شريف هم راجع به شيطان مى‏گويد كه وقتى دين را برد آنوقت مى‏گويد من از تو بيزار هستم ديگر تو بى دين را قبول ندارم در روز قيامت هم همه ماها را گير مى‏اندازد مى‏گويد كه من كه تسلط بر شما نداشتم جز وسوسه نه من تسلط بر شما داشتم نه شما بر من وسوسه‏هاى منرا چرا پذيرفتى بعد هم مى‏گويد من اصلاً از اين كردار تو بيزار هستم برسد انسان به يك جاى كه شيطان كه انسان را گول زده بگويد من از تو و رفتار تو بيزار هستم ولى اينجا مرادم هست كه از كم شروع مى‏شود ولى به كم قانع نيست اما به هر اندازه كه بشود بايد اجتناب از مشتبهات بكنيم يك وقتى مى‏گفتند حالا اگر نمى‏شود از مشتبهات فعلى از مشتبهات قولى نمى‏دانيم شايعه است يا نه خوب نگوييد دنيا خراب مى‏شود نمى‏دانيم غيبت است يا نه نكنيم نمى‏دانيم تهمت است يا نه نمى‏دانيم دروغ است يا نه نگوييم معنا ندارد يك طلبه دروغ بگويد من ديدم بعضى اوقات علما بزرگان اگر مى‏شنيدند يك طلبه‏اى يك گناه كرده يك دروغ گفته مثل اينكه يك قتل كرده يادم نمى‏رود يكى از علماى اصفهان من همراهش مى‏رفتم از خويشان من بود اين گفت كه طلبه‏اى دروغ گفت و بعد هم مرتب مى‏گفت دروغ گفت طلبه، طلبه دروغ گفت يعنى اينكه اين طلبه در ميان مردم زناى محسنه كرده باشد اين دروغ اين طلبه براى اين آقا اينقدر تعجب‏آور بود اقلاً ديگر حالا نتوانيم حلال واقعى بخوريم نتوانيم طهارت واقعى بدست بياوريم لااقل بتوانيم اين زبانمان طاهر باشد اين زبانمان مطهر باشد ذكر لا اله الا الله با شبهه غيبت كدام بهتر  ست و اين‏ها است كه سر راه است. و الحمدلله الان هم من سراع دارم در همين اصفهان هم سراغ دارم يك افرادى كه زندگى برايشان سخت است شما نمى‏توانيد يك روز زندگى آنها را داشته باشيد اما تقيد به ظواهر شرعشان مخصوصا در حق‏الناس عجيب است اينها هستند بايد اين جور باشيم دنيا مى‏گذرد اما آنكه نمى‏گذرد و انسان را شاد مى‏كند اينكه بتواند نفس اماره را زمين بزند بتواند شيطان را تو دهنى بهش بزند اين خيلى لذت دارد همين شعر عوامانه خيلى شعر خوبى است.

 

اگر لذت ترك لذت بدانى

 دگر لذت نفس لذت ندانى

 

برسد به آنجا كه راستى نماز شب در روايات مى‏خوانيم كه نماز شب اين لذت از براى مؤمنين است بالاترين لذت‏ها نماز شب بالاترين لذت‏ها اجتناب از گناه اما چيزى كه بايد توجه داشته باشيم اين است كه اسلام اينرا مى‏خواهد جدا مى‏خواهد اما منفى نه مقبت ملكه اين تقيد به ظواهر شرعى كه بزرگان مى‏گويند نه تقيد منفى يك دفعه انسان جلوى خودش را مى‏گيرد گناه نمى‏كند خيلى خوب است آدم جلوى زبانش را بگيرد جلوى گوش و چشم و زبانش را بگيرد اما همه فقها مى‏گويند اين براى طلبه كم است نه براى يك مسلمان كم است پس براى  مسلمان چى بايد باشد روح خداترسى حاكم بر دل انسان روح خدا ترسى در عمق جان انسان بطور ناخودآگاه ديگر غيبت نكند بطور ناخودآگاه دروغ نگويد بطور ناخودآگاه شايعه‏پراكنى نكند بطور ناخودآگاه از مشتبهات مخصوصا حق‏الناس اجتناب بكند بطور ناخودآگاه چشمش الهى باشد گوشش الهى باشد زبانش الهى باشد اينرا هم بايد بدانيم نتيجه خيلى دارد در قرآن شريف بيش از بيشت نتيجه دنيا مترتب شده بر تقوى اگر ما عزت بخواهيم تقوى اگر ابهت اجتماعى بخواهيم تقوى اگر محبوبيت اجتماعى بخواهيم تقوى اگر عظمت اجتماعى بخواهيم تقوى اين روايتى كه نقل شده حساس‏ترين مواقع از امام دوم(ع) نقل شده است يعنى جناده مى‏گويد كه خدمت آقا بودم به آقا گفتم به من نصيحت بكنيد و اين شايد يك ساعت بعدش آقا از دنيا رفتند به جناده گفتند كه مرگ را نمى‏شود معالجه كرد من رفتنى هستم او مى‏داند رفتنى است آن راوى هم مى‏داند رفتنى است اما راوى مى‏گويد آقا يك نصيحت به من بكن يعنى مثل اينكه همه چيز فراموش مى‏شود مى‏گويد خوب يك نصيحت آخر از امام دوم حالا معمولاً امام دوم چون از نظر فصاحت و بلاغت آن موقع خيلى حساس است بايد حساسترين روايات را براى اين آقا بگويد چى فرمودند، فرمودند چناده «من اراد عزا بلا عشيره و هيبة بلا سلطانه فليخرج من ضل معصيت اللّه‏ الى عز طاعتة» مى‏خواهى عزت اجتماعى مى‏خواهى ابهت اجتماعى هم پيش دوست هم پيش دشمن و بالاخره مى‏خواهى در ميان جامعه محبوبيت داشته باشى لباس ذلت معصيت را بكن لباس عزت اطاعت بپوش چنين خواهد شد و ما ديديم كه چنين است راستى ديديم فراوان ديديم كه آن تقوى ابهت عجيبى من هيچ فراموش نمى‏كنم كه نظيرش هم زياد بود اصلاً همان وقتى كه ما طلبه بوديم و حضرت امام يك مدرس بودند هيچ كس ايشان را نمى‏شناخت از اهل ما طلبه‏ها هم خيلى‏مان نمى‏شناختيم يك مدرسى بودند اما وقتى ايشان در يك جلسه‏اى بودند ابهت ايشان جلسه را مى‏گرفت و هيچ كدام ما نمى‏توانستيم با ايشان درست حرف بزنيم ابهت ايشان جلسه را مى‏گرفت من هيچ فراموش نمى‏كنم آن وقتيكه از طرف شوروى سابق آمده بوده خدمت امام و حضرت امام هم خيلى برخوردشان خيلى برخورد ساده‏اى بود با ايشان در حاليكه با تلطف و مهربانى هم با ايشان حرف مى‏زد اما ايشان زبانشان بند آمده بود فراموش نمى‏كنم مى‏لرزيد نمى‏توانست حرف بزند بالاخره يك چيزهايى گفت حضرت امام هم يك پيام با قاطعيت برايش دادند پا شد رفت اينها از كجا پيدا مى‏شود «من عزا بلا عشيره و هيبةً بلا سلطانه فليخرج من ضل معصيت‏اللّه الى عز طاعته» خدايا اين كلمه نورانى را اين كلمه مقدس را لااقل مرتبه ضعيفش را به همه ما عنايت بفرما.

و صلى اللّه‏ على محمّد و آل محمّد.