اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث
ما درباره ريا و خلوص بود و يك مقدارى در اين باره صحبت كردم چيزيى كه امروز بايد
تذكر بدهم تذكرش هم لازم است اينكه ما مرتبه اول از خلوص را داريم خيلى بعيد است
يك كسى نماز بخواند نه براى خدات مخصوصا در اهل علم يا اينكه براى خدا و براى غير
خدا اين خيلى بعيد است لذا مرتبه اول خلوص را معمولاً همه مان داريم آن بالاى تر
خلوص را هم معمولاً نمىتوانيم بدست بياوريم با اين غذاها و با اين مراودهها و
اين محيطها انسان بتواند در سير و سلوكش به مرتبه بالاى از خلوص برسد آنهم
نمىشود بالاخره همين طور كه فقها داعى بر داعى درست كردند ديگر بايد همين جورها مشى
بكنيم براى دنيامان نماز مىخوانيم اما قربة الى اللّه يا يك مقدار آن مراتب بالا
چونكه عاشق خدا هستيم، نماز مىخوانيم قربة الى اللّه كه اين مراتب را هم بدست
آوردن مشكل است اما انسان برسد به يك جاهاى كه بگويد «وجدتك اهلاً للعبادة فعبدتك»
اين نمىشود اگر هم بگوييم ادعاى بيش نيست كه هيچ چيزى محرك ما نباشد جز عبوديت جز
خدا اين يك دهن مىخواهد مثل دهن اميرالمومنين عليهالسلام يك دلى مىخواهد مثل دل
اميرامومنين كه اين دهن سر چشمه از آن دل بگيرد و بگويد كه «ما عبدتك خوفا من نارك
و لا طمعا فى جنتك بل وجدتك اهلاً للعبادة فعبدتك» لذا اگر هم ما بگوييم احساس
بيشتر نيست جهل مركب بيشتر نيست حالا گفتن هابش خوب است اما راستى انسان عبادت
بكند بدون داعى اين على الظاهر نيست براى ما نمىخواهند هم از ما قرآن مىگويد
«لمثل هذا فليعمل العاملون» براى بهشت رفتن براى جهنم نرفتن و «لمثل هذا فليعمل
العاملون» هم همين را مىخواهد بگويد خلوص باشد ريا نباشد حالا داعى بر داعى باشد
طورى نيست پس آن مرتبه بالا هم كار بايد كرد نبايد مأيوس شد اما بايد بدانيم با
مژه چاه كندن است بقول مرحوم آقاى بهارى با دست چاه كندن است مشكل است مخصوصا در
اين محيطها بنابر اين آن مرتبه اولش را كه نماز بخوانيم قربة الى اللّه نماز
بخوانيم براى خدا روى منبر كه مىنشينيم حرف بزنيم براى خدا و عبادت ما براى خدا و
اين هست حالا ولو داعى بر داعى اين قربة الى اللّه است و يك كسى پيدا بشود قربة
للشيطان، للناس اينها خيلى كم است خيلى شقاوت مىخواهد كه انسان اينجور عبادت بكند
شايد يك در هزار هم پيدا نشود از همين جهت هم براى خاطر اينكه اگر بيفتيم توى
وسواسى گرى عباداتمان از بين مىرود سيد ابن طاوس به پسرش نصيحت مىكند عزيزم
مواظب باش يك دفعه شيطان از راه ريا وارد نشود و جلوگير عبادات تو بشود و اين هم
حرف خوبى است انصافا بعضى اوقات نماز شب نمىخواند براى اينكه مىترسد زن و بچهاش
بيدار شوند نه اينها ديگر بايد انسان اهميت بهش ندهد بدانيم كه مرتبه اول خلوص را
داريم همين منبر براى اينكه خيلى هم العياذ باللّه دنيا پرست باشد اما پول مىگيرد
وقتى مىنشيند روى منبر قربة الى اللّه براى مردم حرف مىزند اين كم پيدا مىشود
قربة للشيطان باشد ولو داعى بر داعى است و راستى آن پول محرك اين است ولى بالاخره
مىگويد براى خدا بعضىها وسوسه پيدا مىكنند منبر نمىروند مىگويند من نمىتوانم
قربة الى اللّه باشد بعضى اوقات هم از بزرگان يك شاهد مىآورد اين هم غلط است
مثلاً همان قضيه حاج شيخ عباس قمى يكى از اين شاهدها مثلاً فلان بزرگ وارد مسجد شد
ديد مسجد پر از جمعيت است يك جورى شد برگشت گفت من خلوص ندارم بروم توى محراب يك
همچين شاهدها كه اين شاهدها به درد ما نمىخورد اينها براى خودشان بوده است هر چه
بوده است ماها نبايد اين فكرها را بكنيم ماها بايد بدانيم مرتبه اول خلوص را داريم
بايد بدانيم كه شيطان از همين راهها وارد مىشود همه چيز ما را نماز شب مان را
خواندن قرآن مان را خدمت به خلق خدامان را مسجد مان را منبر و محرابمان را از دست
مىدهيم بقول عوام مىگويند عقب عقب رفت زمين نخورد از آن طرف زمين خورد اين را هم
بايد خيلى مواظب باشيم راه باريك است باريك يك چيزهاى است كه خطرناك است خيلى و ما
توجه به آن نداريم بايد متوجه آنها بشويم مثلاً بعضى از افراد روى منبر توى مجلس
پيش زن و بچه هميشه تعريف خودش را مىكند و اين خيلى بد است اين يعنى ريا و توى
اين تعريفها هم معمولاً دروغ از كار در مىآيد حالا اگر هم يك آدم راست گوى باشد و
صادق هم باشد اين تعريف كردن از خودش و وابستههاى خودش توى مجلس مىنشيند مجلس را
جلب به خودش مىكند راجع به پسرش راجع به دخترش هى تعريف يا روى منبر تعريف از
خودش مىكند معلوم است اينها خيلى زشت است و اين يك رياى خفى است كه معمولاً بايد
نداشته باشيم يك اثر وضعى هم دارد هر چه تعريف خودش را بكند به همان اندازه زمين
مىخورد بقول يك بزرگى آمدند بهش گفتند پسرت هواپيما نشست رفت بالا گفت خوب بود
بگذارد ديگران بالايش ببرند نمىخواست كه خودش را بالا ببرد حرف، حرف متينى است
انصافا اين همه مذمتى كه در روايات ما شده تعريف از خودتان نكنيد براى خاطر اينكه يك
مرتبهاى از ريا است علاوه بر اين اثر وضعى هم دارد هر چه تعريف بكند به همان
اندازه زمين مىخورد حالا تعريف كتابش و تعريف علمش و تعريف كارش و در روايات هم
داريم بعضى اوقات اينجور است انسان يك عمل صالحى انجام مىدهد توى مجلس مىنشيند
تعريف عملش كارش را مىكند اين گردوى پر مغز گردوى نيمه پوك مىشود دفعه دوم يك گردوى
پوك مىشود دفعه سوم يك گردوى پر از آتش مىشود خيلى روايت بالا است و راستى هم
همين طور است من از شما تقاضا دارم يك حالى پيدا كنيد كه آنچه داريد نبينيد اين مقام
لقا كه اينها مىگويند يعنى گاهى انسان مىرسد به آنجا كه خود نمىبيند تا علمش را
بيند خود نمىبيند تا مالش و اولادش را ببيند خود نمىبيند تا وجاهتش را ببيند هيچ
در اين عالم نمىبيند جز خدا و اين توحيد افعالى يا حتى توحيد صفاتى توحيد صفاتى
يك معنايش همين است كه اگر كسى عالم است اين علم را نگويد «او تيتها على علم» مثل
قارون بگويد خدا «واتوهم من مال للّه الذى اتاكم» خدا، وقتى به اينجاها برسد تعريف خودش را
نمىكند براى اينكه اصلاً خود نمىبيند تا اينكه بخواهد تعريف خودش را بكند مشكل
است در اين راهى كه مىپيمايند دو تا حجاب است خيلى ضخيم است خيلى مشكل است يكى
حجاب شهرت طلبى يكى حجاب رياست طلبى حضرت ولى عصر(عج) گفته بودند فلانى(يك كسى را)
اين كار كرده خوب است اما از دو حجاب نتوانسته رد بشود يكى حجاب شهرتطلبى يكى
حجاب رياستطلبى اين همينكه دارد تعريف خود را مىكند اين حالا پيش اهل علم كه شرك
است براى اينكه خودش را در مقابل خدا، پيش علماى علم اخلاق ريا است و واقعيت هم
ندارد حالا ما چى هستيم كه تعريف خودمان را بكنيم يك قضيهاى نقل مىكنند نمىدانم
تا چه اندازه درست باشد و اينكه مرحوم مقدس اردبيلى تشرف داشته است حالا من اين
تشرف را نمىدانم چه جورى است نقل كردهاند كه حضرت ولى عصر مقدس اردبيلى را در
بين نجف و كربلا سوار كردند پشت سر خودشان آنوقت بنا كردند بپرسند كه فلان كس چه
جور آدمى است يكى از مراجع يكى از مجتهدين مقدس اردبيلى خيلى تعريف كرد آقا، آقا
است، ملا است، مروج است، حوزه روى دوش او مىگردد، دومى چهجور آدمى است آقا خيلى
خوب است و مرتب تعريف سومى خيلى خوب است تا رسيد به ملا احمد اردبيلى گفت اين ملا
احمد اردبيلى چه جور آدمى است گفت مرده شورش ببرند نه علم دارد، نه فهم دارد، نه
شعور خيلى بد است آقا فرمودند چه جور بد است كه پشت سر امام زمانش الان نشسته است
كه مىخواست پياده شود آقا نگذاشتند از آن تشكر كردند بعضى اوقات امتحان هم
برايمان جلو مىآيد به جاى اينكه تعريف ديگران بكنيم تعريف خودمان را مىكنيم
بالاشاره اگر آدم مقدسى باشيم غيبت نكنيم بالاشاره ديگران را خراب مىكنيم خيلى
زشت است به هر اندازه تعريف بكنيم خودمان را خراب مىكنيم و اگر صدها نفر جمع
بشوند بخواهند ما را اينجور خراب كنند كه خودمان با تعريف خودمان، خودمان را خراب
مىكنيم قطعا نمىشود خيلى بد است شرك هم هست ريا هم هست و على كل حال خيلى بد است
گناه هم هست به قول روايت بعضى اوقات ديگر گردو كه نيمه پوچ مىشود گردو پر از آتش
مىشود و اين در ميان ما هست البته شماها نه كه تعريف خودمان رامى كنيم بعضى اوقات
جهل مركب هم هستيم دروغ از كار در مىآيد بعضى اوقات تهمت از كار در مىآيد بعضى
اوقات غيبت از كار در مىآيد آنهايى كه راستى صرافند ووقتى كه صرافى كنند مىبينند
كه خيلى چيز برايش بار شده و اين من نمىگويم شما ريا كار هستيد خب نيستيم گفتم در
مرتبه اول خلوص را داريم ريا كارى را كم پيدا مىشود يكى در هزار هم پيدا نمىشود
اما اين جور چيزها هست در ميان ما و بدانيد اگر كتاب بنويسيد در كتاب اين جورها
بكنيد كتابتان را از بين بردهايد اگر هم در مجلس باشيد اين جورها بكنيد خودتان
آبرويتان را بردهايد اگر روى منبر بنشينيد منبرهايتان را از بين بردهايد بيايد
به جاى تعريف خود تعريف ديگران بكنيد اين خيلى لازم است خيلى واجب است و ما
معمولاً تعريف از ديگران نمىكنيم حالا بعضىها كه غيبت مىكنند غيبتهاى آبدار،
شاخدار از آن مرده خوريها، مرده گنديده حالا شما غيبت نمىكنيد اما بعضى اوقات
مردم رفيقتان، آقاى محله تان، هم مباحثهاى تان بعضى اوقات امتياز دارد شما امتياز
آن رانديده مىگيريد اين گناه است گناهش بزرگ است بنا نيست كه طلبه غيبت كند خب
معلوم است طلبه غيبت نمى كند اما امتيازهاى ديگران را نگوييم ظلم است روايات هم داريم
امتيازهاى ديگران را پشت سر بگويد و به جاى اينكه تعريف خود مىكنى تعريف او كن
اين است كه چندين برابر شما را بالا مىبرد و رسم بزرگان همين بوده همه شما
شنيدهايد وقتى صاحب جواهر از دنيا رفت شيخ انصارى را به مرجعيت پذيرفت از دنيا
رفت و بعد صاحب جواهر خب معلوم بود شيخ انصارى مرجع و ايشان گفتند نه هم مباحثه من
الان در مازندران است اين خيلى بهتر از من بود و بالاخره مردم رافرستاد مازندران
آن آقا گفت هفت هشت ده سال است من متاركه
كردم آن آقا تحصيل مىكند آن آقا خيلى بهتر از من است و بالاخره يك رساله احتياطى
روى دست شيخ انصارى گذاشتند كه من ديدم مجموع الرسائل را همه آن احتياط، احتياط،
احتياط، كه در عرض هفت هشت روز اين احتياطها را درست كردند دادند دست مردم آن
مىگويد او، او مىگويد آن وقتى كه ميرزاى بزرگ از دنيا رفت در ميان اهل علم
اختلاف بود بين آقا سيد محمد فشاركى ميرزاى كوچك همه هم او را قبول داشتند هر دوى
آنها هم خيلى بالا بودند و هر دوى آنها هم يك شاگردهاى بالاى نظير مرحوم ناينيها مرحوم
عراقيها مرحوم كمپانيها تحويل جامعه دادند هر دوى آنها خيلى بالا بودند حالا قبل
از آنكه مردم جمع بشوند خود اين دو تا ميرزاى كوچك به آقا سيد محمد گفت كه از نظر
دقت تو دقتت بيشتر از من است از نظر فهم عرفى فهم عرفى من بيشتر است حالا چه بايد
كرد گفت آقا شما براى اينكه فهم عرفى مقدم بر دقت عقلى است كه شما هم فهم عرفى دارى
اما دقت عقليت بهتر است بالاخره بناشد ميرزا، مردم جمع شدند يعنى مردم طلبهها،
فضلا، مراجع، ايشان نمىپذيرفت اما نمىگفت چرا و بالاخره بنا شد نماز را مرحوم
ميرزاى كوچك بر ميرزاى بزرگ بخواند پيدايش نبود در سرداب مطهر مىدانيد كه مرحوم ميرزاى
بزرگ سامرا همه چيزهايشان را رها كردند رفتند سامرا خانه امام زمان را حفظ بكنند
ميرزاى بزرگ نجف نبودند خانه علم نبودند ديگر آمدند سامرا براى اينكه خانه امام
زمان حفظ بشود و آنجا از دنيا رفتند بالاخره مرحوم ميرزاى كوچك را در سرداب پيدا
كردند از سرداب آمده بود بيرون به اندازهاى گريه كرده بود چشمهاى مباركش قرمز شده
بود بغض كرده بود نه من نماز نمىخوانم آمدم خدمت آقا امام زمان آقا را به مادرش
حضرت زهرا قسم دادم مرا مرجع نكند سببش اين است كه من لياقت ندارم وقتى خبر مرگ
ميرزا را شنيدم خلجان ذهنى پيدا كردم تو هم شدى مرجع اين خلجان ذهنى معلوم است من
لياقت ندارم مرجع بشوم توى ما از اين حرفها زياد است ما اينجور بايد باشيم بابا او
مىگويد او، او مىگويد تو اعلم هستى ولى بالاخره خلجان ذهنى پيدا كرده تو مرجع
شدى مىرود بغض، گريه آقا امام زمان را به مادرش قسم مىدهد كه مرجع نشود اينها را
بايد مراعات بكنيد معلوم است شماها ريا نداريد معلوم است شماها نمىتوانيد خلوص
مرتبه چهارم و پنجم و ششم و اينها پيدا كنيد اما يك چيزهاى هست كه باريكتر از مو
كه زيباىها اينجا خوابيده است خذلانها اينجا خوابيده بدبختىها، خوشبختىها
اينجا خوابيده است راه صد ساله رفتن يا سد محكم براى اينكه نتواند حركت بكند
اينجاخوابيده است من زياد ديدم افراديكه ملا هستند راستى متدين اما همينكه تعريف
خودش را مىكند عقب ماند نشد درحاليكه بعضى اوقات ديدم كه بعضى اهل علم چون عقب
ماندند عقده پيدا كردند و اينها خيلى زشت است از اول طلبگى اگر ما كار كرده بوديم
نبايد به اينجاها برسيم خوشحال باشد عقب مانده است راحت آسوده به شما بگويم اين
عقب ماندگى را اينها به اندازهاى خوشحال هستند كه الحمدللّه بار از دوششان
برداشته شد به دوش ديگران گذاشته شد و كمك مىكنند كمك تعريف كمك به اندازهاى
مخفيانه شهريهاش را مىدهد اين حاج سيد احمد خوانسارى آيتاللّه العظمى است اين مردى
كه به قول حضرت امام از نظر علم و عمل معلوم بود، ايشان وظيفه پيدا كردند كه بروند
تهران لذا از نظر مرجعيت هم عقب از مراجع ماندند و رفتند تهران اينجا مرادم است يك
دفعه خبر به ايشان داده بودند فلان مرجع اين ماه نمىتواند شهريهاش را بدهد آقا
نه اينكه پول براى آن مرجع بفرستد پولهاى خودشان را دادند به يك آقا كه برو اين
پول را بده به اين آقا بگو شهريه اين ماه را بدهيد هيچ كس هم نمىدانست فقط خودشان
و آن تاجر هم نمىدانستند كجا چه خبر است از اينها ما زياد داريم و مىخواهند ما
اينجورها باشيم ديگران را بلندشان بكنيم، ديگران را زمين زدن خودت را زمين زدى او
زمين نمىخورد و اين خود يك ريا است خود يك شرك است و خود يك گناه بزرگ است تعريف خوتان
را نكنيد اصلاً ابدا تعريف ديگران را كه لياقت دارند بكنيد و بدانيد تعريف ديگران
شما را بالا مىبرد دنيا بخواهيد، خداوند دنيا به شما مىدهد آخرت بخواهيد خدا
آخرت به شما مىدهد و على كل حال اثر وضعى هم اين است كه خدا شما را بالا مىبرد
محبوبيت اجتماعى مىخواهد بايد تقوا داشته باشد «ان الذين امنوا و عملوا الصالحات
سيجعل لهم الرحمن ودا» اين (سين) در اينجا (سين) تحقيقى است كه
حتما خدا محبت اينرا در دل ديگران مىريزد اين يك مطلب ومطالب ديگر انشاءاللّه
براى جلسات بعد. خدايا به امام زمان (عج) قسمت مىدهيم آنچه مرضى آقا امام زمان
است به همه ما عنايت بفرما.
و صلّى اللّه على محمد و آل محمد.