اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
يكى از گناهان بزرگ در اسلام كه تا سر حد كفر هم در روايات
ما رفته است مراء و جدال است خودنماى در بحث، بحث را اينطرف و آنطرف زدن براى
اينكه حرف خود را به كرسى نشاندن در روايات مانهى از آن شده است و گفتم حتى در
بعضىاز روايات گناه را تا سر حد كفر برده است حتى در روايات دارد كه جبرييل هر
وقتى به من نازل مىشد اين سفارش را داشت اين مراء و جدال را نداشته باشيد و اين
مراء و جدال مسلم اقسامى دارد و بايد روى اقسامش حرف بزنيم اما قبل از آنكه روى
اقسامش حرف بزنم بايد يك توجه داشته باشيم اينكه انسان اگر تسلط بر اعصابش داشته
باشد و حرف خودش را بزند بدون اينكه بخواهد اظهار منيت بكند اين نفوذ در دل پيدا
كند ديگر خيلى احتياج به اين طرف و آنطرف زدن نيست البته خيلى مشكل است خيلى كه انسان
در كلماتش مراء و جدال نداشته باشد هى حرف را ببرد حرف را بياورد حرف را بشنود حرف
را رد كند و هى توى حرفها خود نمايى بشود براى غلبه بر طرف خيلى نمىتواند مطلب را
اثبات بكند به تجربه اثبات شده است كه با تسلط بر اعصاب و انسان حرف حقيقت را بزند
خيلى بهتر نفوذ پيدا مىكند ابن ابى الاوجاء با يكى از اصحاب امام صادق
عليهالسلام مباحثه را شروع كرد او عصبانى شد ابن ابى الاوجاء گفت عصبانى نشو تو
شاگرد امام صادق عليهالسلام هستى ما بارها با امام صادق عليهالسلام صحبت كرديم
بدون عصبانى شدن حرفشان را زدند و ما را هم مجاب كردند و انسان اگر تسلط بر حرف
داشته باشد تسلط بر اعصاب داشته باشد خوب مىتواند حرفش را بزند بدون مجادله بدون
مراء و خودنمايى كردن در حرف و اين يك حرفى هست كه قطع نظر از روايات ما به تجربه
هم اثبات شده است البته گفتم كه انسان در مقابل نا حق عصبانى نشود در مقابل حرفهاى
خرافى عصبانى نشود كار مشكلى است اما يكى از فضايل بزرگ اين است كه ما در گفتگوها
تسلط بر اعصابمان داشته باشيم اين «رب اشرح لى صدرى» همين معنايش است «رب اشرح لى
صدرى» خدايا سعه صدر به من بده يعنى همين تسلط بر اعصاب يعنى عصبانى نشدن در مقابل
حرفها بعد مىفرمايد «رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى» اگر آن شرح صدر باشد كار
آسان مىشود «ويسر لى امرى و احلل عقدة من
لسانى» اين معنايش اين است اگر كسى تسلط بر اعصاب داشته باشد تسلط بر حرف داشته باشد
عقيده به حرفش داشته باشد عقيده اين زبانش باز است خوب مىتواند حرف بزمد و اما
اگر انسان عصبانى بشود اول مصيبتش همين است كه تُك زبانى مىشود ديگر نمىتواند
حرف بزند ما فى ضمير خودش را نمىتواند منتقل بكند اگر انسان تنگ نظر باشد در حرف
زدن عقيده به حرفها نداشته باشد ديگر اينجورى است آنوقت «يفقهوا قولى» وقتيكه ما
توانستيم حرفمان را بزنيم خوب مىتوانيم تفهيم و تفهم داشته باشيم و اين «رب اشرح
لى صدرى» يك چيز خوبى است انصافا كه حضرت موسى به خدا نگفت خدايا يك لشكر مجهز به
من بده يك امكانات حسابى به من بده نه به جاى آن امكانات به جاى آن لشكر مجهز گفت
«رب اشرح لى صدرى» وقتى «رب اشرح لى صدرى» انسان شرح صدر داشته باشد انسان عصبانى
توى حرفها نشود خودنمايى توى حرفها نخواهد بكند ديگر خواه ناخواه كار آسان ميشود
براى تفهيم و تفهم ديگر زبان گويا مىشود ديگر تفهيم و تفهم درست مىشود اين مطلب
اولى كه درباره مراء و جدال بايد بدانيد. حرف دومى كه راجع به مراء و جدال است اين مراء و
جدال ولو براى اثبات حق محبت را ضربه مىزند و حالا محبت اجتماعى يا محبت فردى مخصوصا
بين زن و شوهر بين دو تا هم مباحثه بين دو هم حجره بين دو تا رفيق بيشتر از همه
چيز كه ضربه به محبت خانوادگى مىزند مراء و جدال حرف خودش را بخواهد به كرسى
بيشاند حرف را ببرد و بياورد و اين ولو اثبات حق را هم بكند اما آن كار خودش را
مىكند ضربه به محبت اجتماعى ضربه به محبت خانوادگى ضربه به محبت هم مباحثهاى
ضربه به محبت بين دو رفيق اين هم به تجربه اثبات شده است و اينكه انسان تسلط بر
اعصاب داشته باشد حرفش رابزند وقتيكه معلوم شد ديگر رها كند ديگر هى حرف را نبرد
بياورد براى اينكه حرف خودش را به كرسى بنشاند خود اين يك نحو مراء و جدال است
اصلاً خود اين از ريا گرفته شده است و اين مراء و جدال يعنى خود نمايى در حرف يعنى
حرف را بردن و برگرداندن براى اينكه گاهى حرف را زمين مىزند اين يك جدال است گاهى
از نظر حرف او را زمين مىزند اين هم يك خودنماى است يعنى من شجاع هستم در چى شجاع
هستم در اينكه توانستم حرف خودم را به كرسى بنشانم مشكل است خيلى مشكل است لذا
حلالش كه بعد صحبت مىكنم در ميان طلبهها زياد است توى نوشته هامان هست توى
گفتارهامان هست توى كردارهامان هست اما بد است اما بد است و يكى از نقصهاى كه روحانيت
دارد هميشه داشته است اين مجادلهها ولو براى اثبات حق و در ميان بزرگان بوده است
الان هم هست هر چى هم ما بگوييم بد است خودمان هم انجام مىدهيم بعدش هم همين است
اما بايد توجه كنيم كه مراء و جدال بد است عقل پسند نيست عرف پسند نيست ضربه به
محبت مىزند و علاوه بر همه اينها آدم اينجورى كه بايد حرفش را اثبات كند نمىشود
و بعضى اوقات حتى اگر انسان تسلط بر اعصاب داشته باشد گاهى مراء و جدال نيست اما
عصبانى بشود كظم غيض مىكند و آن كظم غيض ضرر مىزند نمىتواند حرفهايش را اثبات
بكند حالا يك دفعه داد مىرند يك دفعه كظم غيض مىكند و آنكه خيلى خوب است شرح صدر
است معناى شرح صدر اينكه آدم بتواند دريا دل باشد حرفها را هضم بكند اگر حرف خوب
است بله را بگويد اگر حرف بد است نه را بگويد بدون اينكه بخواهد حرف را ببرند و
بياورند و هى حرف را كش بدهد و اين هست و اين يكى از رذائل است ما ديديم كه اين رذيله
در بعضىها هست و كم كم مىرسد به آنجا كه حرف خودش ولو نا حق جهل مركب است
مىخواهد اثباتش بكند بعضىها هم راستى آدمهاى مقدسى هستند اما لجوج است اصلاً لج
بازى اينجا پيدا مىشود لج باز است و آن لج باز است و آن لج بازى اش رسانده به
آنجا كه توى هر جلسهاى بنشيند بخواهد حرف خودش را به كرسى بنشاند توى خانه زن
بخواهد حرف خودش را به كرسى بنشاند اگر مرد كوتاه نيايد كه وامصيبتها كوتاه هم
بيايد يك جورهاى ديگر ولى على كل حال يعنى كوتاه آمدن توى اين گونه چيزها اصلاً
معناى شرح صدر اين است انسان دريا دل باشد بتواند حرفها را هضم بكند و على كل حال
بتواند درمقابل حق و نا حق ايستادگى بكند آنجا كه حق است قبول كند آنجا كه نا حق
است اگر بتواند «جادلهم بالتى احسن» رد بكند اگر نتواند هيچ چى و گفتم مشكل است
خيلى مشكل است شايد از آن بحث اولمان كه راجع به ريا بود راجع به خلوص بود اين بحث
مشكلتر باشد بعد هم سيره ما طلبهها شده است به اينكه اكو مكو بكنيم سيره ما شده
اينكه داد و فرياد سر هم بكنيم حالا ولو داد و فرياد علمى هم هست داد و فرياد
خصمانه نيست اما همين داد و فرياد علمى دادو فرياد اثبات مطلب بد است معلوم است بد
است خودمان مىدانيم بد است مردم مىدانند بد است مشهور هم شده در ميان مردم و كم
هم پيدا مىشود كه اين چيزها نباشد ولى اگر عادت باشد به جاهاى بدى مىرسد مثلاً
بزرگانى مثل شيخ انصارىها اينها خيلى از نظر علمى از نظر تقوا بالا بودند مثل
صاحب جواهر از نظر علمى از نظر تقوا خيلى بالا بودند اينها نمونه هستند اينها تالى
تلو معصوم هستند مرحوم آخوند در كفايه راجع به شيخ انصارى همين را مىفرمايند،
مىفرمايند تالى تلو معصوم هستند حاج شيخ حبيب اللّه شاگردهاى خاص مرحوم شيخ انصارى
بودند مىگويد تالى تلو معصوم توى كتابهاى علمى شان مثل كفايه و امثال اينها آمده
اينها راستى تالى تلو معصوم هستند اما بعضى اوقات يك جمله از اينها ديگر آدم مات
است كه چه جور گفته شده است مشهور است نمىدانم تا چه اندازه اما هست مىگويند
مرحوم شيخ انصارى دم مرگ گريه مىكرد و به ايشان مىگفتند چرا گريه مىكنى مىگفت
يك جمله يادم آمده توى كتاب هم چاپ شده بين مردم و من نوشتم «و توهم بعض من لا فضل
له» شيخ انصارى مىگفتند اين دروغ است «توهم بعض من لا فضل له» ديگر چيست بگويد
تو، هم نه ديگرانسان ادب در گفتار ادب در قلم نمىدانم ادب در كردار داشته باشد
خيلى عالى است اما توى كتابها مثل كتابهاى شيخ انصارى، كتابهاى صاحب جواهر و امثال
اينها زياد است و نبايد باشد آنها گناه نكردند آنها براى اثبات مطلبشان و غفلت شان
چه جور است نمىدانم ولى آن تالى تلومعصوم مىبينيم كه از طلبه گى رفته جلو عادت
شده حالا مجادله دارد يا مراء دارد حتى در كتاب مثل جواهر، مثل مكاسب، فرائد و از
اول بايد جلويش را گرفت نمىشود مشكل است اما خيلى عالى است خيلى خوب است مراء و جدال
اقسامى دارد يك قسمتش اينكه راستى مىخواهد حرف را اثبات كند هيچ در نظر ندارد
مراء نيست جدال است هى حرف را مىبرد و مىآورد براى اينكه حق را اثبات بكند
بحثهاى ما طلبهها اينجورى است كه راستى خودنماى نيست و مىخواهد به طرف بفهماند
مطلب اين است روايات ما مطلق است كه پيغمبر اكرم جبرئيل سفارش كردهاند كه مراء و
جدال نداشته باشيد يا روايات ما مىگويد گناهش خيلى بزرگ است اطراف روايات اينراهم
مىگيرد ديگر شما بحث طلبه گى بكنيد بگوييد روايات اينجا را نمىگيرد اين تخصصا بيرون
است غير از اين حرف نداريم چارهاى نداريم بگوييم اين چون سيره ما است سيره
گذشتهها بوده است لذا روايات اين را نمىگيرد اما حالا روايات نگيرد گناه نداشته
باشد اما آن چيزهاى كه گفتم ضربه به محبت مىزند آدممطلب خودش را نمىتواند اثبات
بكند اين هست مثلاً همين شيخ انصارى اگر نفرموده بود «و توهم بعض من لا فضل له» و
رد كرده بود صاحب جواهر را خيلى شيواتر ما مىفهميديم تا اول تحريك بكند احساسات
ما را «و توهم بعض من لا فضل له» و بعد حرف صاحب جواهر را نقض بكند و رفع بكند
معلوم است اينجور است اينها چيزى نيست كه من بخواهم بگويم شما بشنويد شما قبول
بكنيد قبول نكنيد اما على كل حال روايات ما اطراف دارد مطلق مراء و جدال را
مىگيرد حالا آن قم پايينش همين است كه آن بحث ما طلبهها براى اثبات حق بگوييد كه
نمىگيرد اگر راستى براى اثبات حق باشد اكو مكو نيست هى حرف را بردن و آوردن طورى
نيست بله قرآن «وجدلهم بالتى هى احسن» مجادله در بعضى اوقات سفارش مىكند «ادع الى
سبيل ربك بالحكمة و الموعظة و الحستة و جدلهم بالتى هى احسن» و با دليل و برهان
بهتر از دليل و برهان، موعظه و اگر نه مجادله، مجادله آنجا اين است كه حرف طرف را
نقض بكنيد ظاهرا اكو مكو نيست مطلب را مىبينيم زير بار نمىرود با حرف خودش حرف
را اثبات بكنيم يا مثلاً با كلمات بزرگانى كه اين قبولش دارد اين بزرگان جلو برويم
و بگوييم اين را چى مىگوى مجابش بكنيم به عبارت ديگر وقتيكه زير بار حق نرفت با
برهان با موعظه مجابش بكنيم حالا اين مجاب هم دو قسم است يك قسم اينكه قبول كند
واقعا ولو واجب است ديگر ساكت مىماند يك دفعه نه با همين مجادله واقعيت را هم
قبول مىكند اين در قرآن مىگويد خوب است حالا نمىدانم اين در قرآن كه مىگويد
خوب است به ترتيب است يا نه ترتيب هم نيست ما براى اثبات مطلبمان يا دليل عقلى يا
موعظه اگر اين دو تا نشد مجادله يا نه مىتوانيم مجادله بكنم در حاليكه دليل عقلى
هم داشته باشم موعظه هم داشته باشم شايد ترتيبش را بگوييم بهتر باشد ولى على كل حال آن مجادلهاى كه توى قرآن آمده است
معنايش همين است و اين مجادلهاى كه توى منطق و اينها هم آمده معنايش همين است اكو
مكو نيست هى حرف را بردن و بر گرداندن نيست و ما بخواهيم بگويم قرآن مىگويد
مجادله آن مرتبه پايين پايين اين است كه ما طلبهها داريم مىخواهيم مطلب را
اثباتش بكنيم اما با حرف بردن و در آوردن همين جا يك مطلبى ديگر هم هست كه اين
رابايد خيلى مراعات كنيم و آن اين است كه توى مجادلهها معمولاً توهين است و اين ديگر
مسلم گناه است گناهش هم خيلى بزرگ است «من اهان وليا فقد بارزنى بالمحاربه» آدم
زبانش نيش داشته باشد.
اين سخنهاى چو مار كژدمت
مار و كژدم مىشود گيرد دمت
و اين مباحثهها حالا ولو اينكه از نظر زبان هم اگر العياذ باللّه ادب زبان نداشته
باشد كه خوب نفهم تو نمىفهمى بنشين حرف نزن اينها كه نه ولى اينها نه مستقيم غير
مستقيم است نيش دارد گناهش بزرگ است و اگر هم يك كسى تجويز بكند مجادله اينجور كه
در ميان ما طلبهها است اما ديگر كه نمىتواند تجويز بكند توهين هايش را ديگر
نمىتواند تجويز بكند داد زدن سر او را هست در ميان ما فراوان است كم پيدا مىشود
يك درسى تمام بشود داد سر هم نزنند كم پيدا مىشود در ميان ما اساتيد ما استاد
بزرگوار ما علامه طباطبايى (رضوان اللّه تعالى عليه) اينجورها بود راستى ساخته
بود خود را من هشت سال درس اسفار ايشان رفتم ده بيست سال هم درسهاى خوصوصى ايشان
روزهاى جمعه و شبهاى پنج شنبه بودم الان ياد ندارم كه در اين ده بيست سال يك تشر
از ايشان يك بد زبانى از ايشان، عصبانى مىشدند اما كظم غيض مىكردند سرخ مىشدند
ساكت مىشدند بعد حرف را شروع ميكردند اما حالا داد سركسى بزنند كه حرفشان نيش
داشته باشد حرفشان توهينآميز باشد من ياد ندارم در اين بيست سال من ياد ندارم ولى
حالا اين خيلى كم پيدا مىشود رياضت مىخواهد خيلى شبانه روزى كه انسان خدا شرح
صدر بهش بدهد برسد به مقاماين چنين حالا خلاصه حرف اين است قسم اول مراء و جدال
اين بحث ما طلبهها است اگر خودش حرام نباشد اما لااقل بايد مواظب باشيد كه توى
اين اكو مكوها توهين است نيش است داد زدن سر مسلمان است و اينها ديگر حتما اشكال
دارد حرام است مىآييم مباحثه كنيم بايد روى بال ملك بنشينيم به جاى نشستن روى بال
ملك، ملك كه فرار مىكند بلكه اگر ملائكه عصبانى نشوند ديگر لعنى و امثال اينها را
بكنند و بروند مشكل است اينها بارها گفتيم اخلاق گفتنش چيزى نيست آن ظرافتها آن
نكتهها آنها مهم هستند اما مهمتر از اينها عمل كردن است آدم راستى با رياضت برسد
به جاى كه اين مراء و جدال را نداشته باشد نخواهد باحرف خود نمايى بكند من آن هستم
كه اثبات كردم من آن هستم كه مىفهمم درست مىفهمم هى حرف را ببر و بياور براى
اينكه ديگران مجاب بشود ديگران زمين بخورند من زمينش زدم خوب هم زمينش زدم خيلى بد
است ديگر خيلى بد است حالا اقسام ديگر هم دارد براى هفته ديگر انشاءاللّه خدايا به
عظمتت قسمت مىدهيم توفيق خود سازى تهذيب نفس توجه به اين دقتها توجه به اين مطالب
ظريف به همه ما عنايت بفرما.
و صلّى اللّه على محمد و آل محمد.