اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه
الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث
ما راجع به تربيت اولاد راجع به دو تا قانون در تربيت صحبت كردم يكى قانون وراثت
يكى تغذيه و هر دو آنها به اندازهاى مشكل است كه بايد بگوييم در سر حد محال است.
كه انسان بتواند مراعات بكند به عبارت ديگر اول خود بسازد بعد ازدواج كند اين مشكل
است كسى هم مراعات نكرده، نمىكند حتى ما طلبهها مواظب باشد زن همين طور كه زيباى
اش را مىخواهد از نظر اخلاق هم زيبا باشد و اين قانون واراثت تأثير بسزايى در
اولاد دارد در سعادت و شقاوت اولاد دارد مرحوم فيض «رضوان اللّه تعالى عليه» در
صافى يك روايتى در ذيل اين آيه «و يصوركم فى الارحام كيف يشاء» در ذيل اين آيه مىفرمايند
كه ملك مصور، دو تا ملك هم هست نمىدانم چرا! دو تا ملك مصور مىآيند براى تصوير
ملك مصور مىآيد براى تصوير از پرودگار عالم سؤال مىكند پسرش كنم يا دختر؟ چه شكل
و چه شباهتى چه صفاتى پرودرگار عالم مىفرمايند به پيشانى مادرش نگاه كنيد سعادت و
شقاوتش را در پيشانى اش بنويسيد و اين خيلى حرف است و همين «السعيد سعيد فى بطن
امه و الشقى شقى فى بطن امه» همين است معنايش ديگر يعنى پدر و مادر زمينه ساز ـ
هستند مخصوصا مادر ـ براى سعادت بچه زمينه ساز هستند براى شقاوت بچه لذا اينها از
باب تشبيه است كه خطاب مىشود به ملك مصور به پيشانى مادر نگاه كنيد و سعادت اين
بچه را بنويسيد نوشتن تكوينى. يكى هم قانون تغذيه اين بچه قبل از انعقاد نطفهاش
حين انعقاد نطفهاش اين نه ماه مخصوصا در شكم مادر بعدش هم شير مادر بعدش هم غذاى
پدر همه اينها تأثير بسزايى در سعادت و شقاوت اين بچه دارد و معمولاً هم اين
بچهها كه حرام هستند لقمه حرام هستند لقمه شبهه ناك هستند و بخواهد هم حلال، نطفه منعقد بشود از
حلال در دل مادر اين بچه تغذيه كند از حلال شير حلال غذاى حلال تا لااقل كودكى اش
تمام بشود عمده هم اين كودكى تمام شدن اين تأثير بسزاى دارد همين است كه امام صادق
عليهالسلام مىفرمايند «مجالدة السيف اهون من طلب الحلال» در خط مقدم جبهه و
شمشير و توپ و تفنگ او بزند و او بزند او بزند اين آسانتر است از اين كه انسان
بتواند حلال تهيه بكند شأن و نزول عجيبى هم دارد روايت كه وقتى شأن نزولش را
ببينيم اين بازار مؤمنين، خراب است خراب شأن نزول هم مرحوم صاحب وسائل نقل مىكند:
مىفرمايد كه امام صادق عليهالسلامهزار درهم دادند به معطب اين قبلاً غلامشان
بوده و امام صادق عليهالسلام او را آزاد كرده بود آدم خوبى بود گفتند من دلم
مىخواهد يك تجارتى بكنم و علاوه بر اين كه امام صادق عليهالسلام زراعت هم
مىكردند زراعت مىكردند تجارت مىكردند براى در آمد زن و بچهشان براى خرج و
مخارج و زن و بچه شان و اين هزار درهم را تو تجارت كن براى من معطب مىگويد كه من
يك جنسى خريدم با قافله رفتيم شام نرسيده به شام قافله از شام برگشته بود ما از او
پرسيدم اين جنسهاى كه ما داريم وضعش چه جور است در اينجا گفت خيلى خوب است كساد
نيست خوب مىخرند معطب مىگويد رفقا همه ما تصميم گرفتيم دو برابر بفروشيم رفتيم
شام و ديدم بله اين كسب جنس ما خيلى خريدار گرم است دو برابر فروختيم و كيسه امام
صادق عليهالسلاميك كيسه شد دو تا كيسه هزار درهم شد دو هزار درهم مىگويد من خيلى
خوشحال شدم كه توانستم براى امام صادق عليهالسلامكاسبى كنم هزار درهم ايشان را دو
هزار درهم بكنم با يك خوشحالى زياد آمدم خدمت امام صادق عليهالسلام دو تا كيسه را
گذاشتم خدمت ايشان حضرت فرمودند چيست قضيه را گفتم آقا خيلى عصبانى شدند هر دو
كيسه را انداختند در مقابل من فرمودند اين پولها به درد ما نمىخورد بعد هم
فرمودند «مجالدة السيف اهون من طلب الحلال» حالا اين كاسبى كه حرام نبوده است اما
آن حلالى كه امام صادق عليهالسلاممىخواهند امام صادق عليهالسلام چه مىخواهند
اين بازار صبحى دو سه تا مشترى كه رد مىكند خرج و مخارج روزانهاش كه در مىآيد
ديگر هر چه خريده است همان اندازه بفروشد اصلاً به ما مىخندند اگر اين حرفها را
بزنيم ولى مىخواهد اين را اسلام ميخواهد اين را يعنى اينقدر بايد خودمانى باشيم
اين قدر بايد متحد و برادر باشيم و على كل حال راستى بخواهيم حلال واقعى خيلى مشكل
است خيلى اين هم كه شما مىبينيد فقها، بزرگان خيلى راجع به سهم امام راجع به وجوه
بريه يك احتياطهاى عجيب و غريب مىكنند مىكردند آن وقتها رسم بود كه قليان
مىكشيدند يا سيگار مىكسيدند الحمدللّه اين فعلاً در اهل علم كم شده است اميدوارم
ان شاءاللّه به طور كلى از بين برود آن وقتها رسم بود اما بزرگان هيچ وقت سهم
امام را صرف قليانشان يا صرف چپقشان نمىكردند سيگارشان نمىكردند اينها را ما سر
سرى مىگيريم اين قضيه مرحوم سيد رضى را شماها مىدانيد شايد هم روى منبر گفتيد
اما راستى انسان روى آن دقت مىكند ديگر اين صاحب نهج البلاغه اين خيلى بالا بوده
است كشف هم داشته است شهود هم داشته است خيلى بالا بوده است برادرش هم سيد مرتضى
كه از مراجع بزرگ بوده است از متمولين بزرگ بود است خيلى احترام به اين مىگذاشته است
حالا اينجا اين زنش درد زائيدن گرفت چراغ متعدد نبود در خانه يك چراغ داشتند اگر
براى او مىبردند اين بى مطالعه مىماند اگر اين مطالعه مىكرد آن زنها ماما
مىخواست كه زن زايمان نمايد تصميم گرفت از سهم امام برود يك چراغ بخرد رفت هم پول
را برداشت اما پشيمان شد بالاخره دفعه اول، دوم، سوم و پول را بر نداشت بالاخره
وقتى زن درد زائيدن مىگرفت چراغ را مىبرد براى آنها اين حرفها اصلاً قابل هضم
نيست براى ما ديگر اصلاً اينها مزخرف است اينها خرافات است اينها دروغ است و هر
وقت هم كه آن ساكت مىشد درد زائيدن چراغ را مىبرد براى اين مطالعه مىكرد و
بالاخره زن زائيد الحمدللّه و اين هم مطالعهاش را كرد خيلى خوشحال شد يك اهل دلى
همان شب خواب ديده بود كه آمد به سيد رضى گفت، گفت شيطان را ديديم طنابها روى دوشش
بود رنگارنگ يك زنجير گفت اين زنجير مال سيد رضى است سه مرتبه رفتم زنجيرش كردم
اما پاره كرد آن اهل دل كه خيلى بالا بوده است به سيد رضى گفت كه از او پرسيدم
طناب من كجاست؟ گفت تو و امثال تو جلو جلو مىرويد احتياج به طناب نداريد طنابها
مال سيد رضىها است. همان روز يا روزهاى بعدش از طرف خليفه مىخواستند رضى را بدزدند
از طرف خليفه طلاو نقره درهم و دينار آوردند به عنوان چشم روشنى بچهاش ايشان
فرمودند ما احتياج نداريم و اصلاً محتاج پول نيستيم اينها بايد صرف فقرا و بيچاره
هابشود خرج فقرا كنيد بيچارهها كنيد رفت و دو دفعه برگشت گفت بدهيد به مامايتان
گفت ما، ماما نداريم خودمان يكديگر را مامايى مىكنيم رفت و برگشت گفت بدهيد به طلبهها
اينجا ديگر سيد رضى ماند تصرف در مال مشتبه مىتوانست بگويد من حاكم شرع هستم من
مجتهد هستم همه اينها مال من است مثل ماها كه مىكنيم ديگر ما، مراجع خوب همه ما
اينها مال خودمان است اينها شبهه ناكش مال خودمان است ما بايد تحليل كنيم ما بايد
تحريم كنيم گفت اين ديگر دست من نيست آقايان طلبه هر كدام مىخواهيد بياييد
برداريد مشت مشت برداريد احدى بلند نشد يك نفر بلند شد يك درهم برداشت بعد كه ديد
پولها را هيچ كس بر نمىدارد پولها را برگرداند سر جايش طلبهها اعتراض به اين
كردند كه چرا برداشتى گفت راستى اين است من ديشب نفت نداشتم از آن مغازه سر كوچه
نفت گرفته بودم پولش را نداشتم بدهم نسيه كرده بودم خجالت مىكشيدم اين پول
رابرداشتم آن دين را ادا بكنم اينها پيش ما خرافات است معمولاً هم مىگوييم دروغ
است اما راستى وقتى كه برويم سر واقع كه غذاى حرام چه مىكند و غذاى شبهه ناك چه
مىكند و وقتى بدهند دست آقا سيد محمد باقر درچهاى مهمانش كرده بودند در همين
اصفهان رفته بود مهمانى را خورد وقتى شام را خورد آقاى صاحب خانه يك قباله آورد در
مقابلش امضاء كند ديد شام رشوه بوده است ـ رشوه نبوده اينها كه اينها رشوه نيست ـ
مدام مىلرزيد مدام مىگفت اه من چه كرده بودم با تو كه اين زهر مار را به خورد من
دادى بالاخره بلند شد استفراغ كرد سر باغچه اما باز هم گريه مىكرد مىگفت ذراتش
را چه كار كنم همين آقاى سيد محمد باقر ازمراجع تقليد است ديگر ايشان در اين مدرسه
نيم آور يك حجره دارد و پنجشنبه، جمعه مىرفت درچه نماز مىخواند يك ملكى يك چيزى
داشت برادرش اصلاً زارع بود يك قدرى نان تهيه مىكرد نان خشك يك قدرى ماست هم تهيه
مىكرد مىآورد به دوش هم مىگرفت مىآورد به حجره نيم آور هفته را با همين نان و
ماست سر مىكرد اگر يك موقع يك پول حلالى پيدا مىكرد يك آب بريان وبريانى آن هم هفتهاى
يك مرتبه آن آقا مىگفت كه من وقتى مثلاً نانى چيزى براى ايشان مىآوردم يك تعارفى
مىكرد اما وقتى اين بريان بود تعارفم نمىكرد مىگفت دروغ است تعارف من چيست براى
اين كه خودم مىخواهم بخورم اين آقا سيد محمد باقر درچهاى اين آقا مرجع تقليد آيت
اللّه العظمى بلد است حسابى بگويد مال خودم است تحليل كند تحريم كند اما حق الناس
مشكل است مشكل اميرالمومنين عليهالسلام از شب تا به صبح من راروى تيغ خاردار
برهنه و عريان بغلتانند بهتر از اين است كه يك حق الناسى بكنم «واللّه لو اعطيت
الاقاليم سبع و ما تحت افلاكها على ان اعصى اللّه فى نملة اصلبها جلب شعيرة ما
فعلته» عالم هستى را به بدهند بگويند پوست جو از دهن مورچه بگير من كه على هستم نمىكنم
اينها نهج البلاغه است ديگر اينها روش و منش است و ما خيلى از آن را سراغ داريم
عمده هم اينجاست كه اين غذاى حرام براى دل خيلى ضرر دارد براى اولاد هم خيلى ضرر
دارد در روايت داريم يك لقمه حرام چهل شبانه روز ديگر دعايش مستجاب نمىشود چهل
شبانه روز هم بى حال است ديگر حال قبض دارد بسط ندارد معمولاً اصلاً طلبه نماز شب
نخواند ننگ است ديگر آقا امام زمان فرمودند ننگ است مرحوم آيت اللّه العظمى آقاى
نجفى مىگفتند كه من از كربلا مىرفتم سيد محمد راه را گم كردم بالاخره افتادم در
حال غش آقا آمدند آب به صورتم پاشيدند بعد آب بود من را شنا دادند بعد هم با من
آمدند من جمله حرفها اين بود مىگفتند كه عيب است براى طلبه نماز شب نخواند راستى
عيب است عيب است براى طلبه نماز اول وقت نخواند ديگر حالا ببينيد اگر خدايى نكرده
طلبه غيبت بكند نه اصلاً خدا رحمت كند آن مردى كه خيلى بالا بوده است مرحوم حاج
شيخ عبدالكرم مؤسس حوزه وقتى مرد آهاى طلبهها حاج شيخ وقتى مرد اين بچه هايش شام
نداشتند حضرت امام «رضوان اللّه تعالى عليه» مىگفتند شام اين بچهها را ما برديم
مرحوم حاج شيخ است يك خانه برايش خريد فروخت داد به طلبهها آن مرحوم بافقى هم كه
خدمت امام زمان (عج) مىرسيد خيلى آن قضيه پلهوى را دارد اين هم مقسمش بود خودش كه
خيلى بالا بود آقاى بافقى هم خيلى بالا بود مقسمش اين بود يك خانه ديگر خريدند اين
دو دفعه فروخت داد به طلبه ديگر تجار تهران يك خانه خريدند به نام آقا مرتضى و آقا
مهدى دو تا پسر داشت مرحوم حاج شيخ يكى آن آيت اللّه بزرگ حاج شيخ مرتضى كه خيلى
بالا بود دراين خانهاى كه مال اينها بود من رفته بودم از وقتى كه مرحوم حاج شيخ
زنده بود تا وقتى كه مرحوم حاج آقا مرتضى از دنيا رفت يك بنا يك رنگرز در اين خانه
نرفت يعنى من مىرفتم منزل حاج آقا مرتضى
هم در اندرونى هم در بيرونى راستى مثل مطبخ سياه بود يك وقتى مىگفتيم آخر آقاجان
رنگ كردن اين اتاق كه اشكالى ندارد اين كه چيزى خرج ندارد مىگفت مىگذرد حالا
سفيد باشد يا سياه معلوم است حاج شيخ يك چنين پسرى تحويل مىدهد وقتى در يك مجلس
مىخواستند يك بالشت پشت ايشان بگذارند نگذاشت بالاخره بعد هم مىگفت هر چه سفتتر
باشد بهتر ديوار سفتتر است بهتر است خوب مىشود پشت دهيم يك عمر حاضر نيست يك
اتفاق رنگ بكند آن هم مريد داشت اتفاقا مرحوم حاج آقا مرتضى مثل آن مرجع تقليدهاى
حاج شيخ عبدالكريم مريدهاى خاصى داشت در قم براى اين كه مرحوم حاج آقا مرتضى من
كفايه پيش ايشان خوانده بودم من پيش شش نفر كفايه خواندم بهترينش مرحوم حاج آقا
مرتضى بود خيلى بالا بود اما خيلى متواضع بود خيلى بالا بود اما خيلى مقدس بود و
اين آقا خيلى مريد خصوصى داشت كه حاضر بودند خانه براى ايشان بسازد ولى مىگفت مىگذرد
چه داعى داريم حالا در خانه رنگى در خانه بالا باشيم حالا يك زير پوشى مىخواهيم
هست گليم بود يك بالا پوشى مىخواهيم هست حالا سياه باشد يا سفيد نمىگويم اين
جورها باشيم نمىشود كه گفتم كه در سر حد محال است نمىتوانيم اين جورها باشيم ما
بخواهيم باشيم در روايات دارد مقدسها بخواهند باشند زن و بچه ايشان نمىگذارند
«يعيرونهم بضيق المعيشه» اصلاً تعييرشان مىكنند سرزنشان مىكنند زن و بچه ما مگر مىگذارند ما حاج شيخ مرتضى باشيم حاج
شيخ عبدالكريم باشيم اما اميرالمومنين عليهالسلام در نهج البلاغه خوش مىگويد اين
نهج البلاغه را من از شماها تقاضا دارم كار كنيد خيلى خوب است خيلى عالى است و
بدانيد سندهايش هم خيلى خوب است اى كاش مرحوم سيد رضى «رضوان اللّه تعالى عليه»
سند اينها را خود آورده بود اما الحمدللّه آوردند سندها خيلى خوب است خيلى سند
ضعيف در نهج البلاغه هست و به قول حضرت امام «رضوان اللّه تعالى عليه» اگر سند هم
ضعيف باشد سند هم نباشد مضمون دلالت بر صحت سند مىكند خيلى بالا است اين قضيه
عثمان بن حفيف را شما براى مريدهايتان گفتيد روى منبر گفتيد اميرالمومنين
عليهالسلام در نهج البلاغه 23 ـ 24 جا لفظ عين و عيون دارد يعنى جاسوس داشت ناظر
داشت ناظر روى كارهاى خودش ناظر روى اعمال حكومتها و استاندارها و ناظرها خيلى
دقيق عثمان بن حنيف استاندار بود خيلى هم مرد مقدسى بود خيلى مرد خوبى بود
اميرالمومنين عليهالسلام خيلى تعريفش را مىكنند خيلى بالا بود اين را مهمانىاش
كردند رفت آنجا در مجلس عمومى آن وقت يك مقدار گوشت با استخوان بااستخوان پهلويش
گذاشتند مىخواستند احترام به او بگذارند اين آقا استخوآنهارا بلند كرد و با آن
استخوان گوشتها را خورد و استخوان را گذاشت روى زمين همين را خبر دادند به
اميرالمونين عليهالسلام عصبانى در نهج البلاغه در خطبهاش دارد ديگر عثمان بن
حنيف من شنيدم در مهمانى اغنيا
رفتى من شنيدم تو گوشت را با استخوان برداشتى گوشتش را خوردى استخوانش را زمين
گذاشتى اين تشريفات چيست؟ من به دولباس كهنه دو نان جو در سال در عمر كفايت مىكنم
كه اميرالمومنين عليهالسلام در آن چهار سال حكومتشان اصلاً لباس عوض نكردند همان
لباسها اينها پيش ما مىگوييم دروغ است خود اميرالمونين عليهالسلام در نهج
البلاغه لباس من را از بس كه دادم به وصله كن وصله كند ديگر خجالت مىكشيدم اما
بالاخره تصميم دارم در اين حكومت خود لباس عوض نكنم با يك كوله بار آمدم با همين
كوله بار بر گردم مدينه يا بميرم و اينجا دفنم كنند در اين خطبه به عثمان بن حنيف
مىگويد عثمان بن حنيف من اين هستم حالا اينجا مراد من هست مىگويد كه عثمان تو نمىتوانى مثل من باشى شما نمىتوانيد مثل
من باشيد اما «اعينونى بورع و تقوى و اجتهاد و سداد» به هر اندازه كه مىشود من از
حلال خدا نخوردم شما از حرام نخوريد من زهد بازى آن هم چه زهد شما تجمل بازى نكنيد
بالاخره به هر اندازه كه بشود به هر اندازه كه بتوانيم گشاد بازى در ميان ما
فراوان شده است تجمل گرايى در ميان ما فراوان شده است حالا بدبختى اش اين است كه
آن تجار نمىدانم حيف و ميل كنها در ميان ما فراوان شده است تجمل گرايى در ميان ما
فراوان شده است حالا بدبختى اش اين است كه آن تجار نمىدانم حيف و ميل كنها اينها
به جلو، ما كه نمىتوانيم به اينها برسيم آنها آن
حيف و ميلها آن خانهها آن زندگىها مىگفت جهيزيه دخترش لحافهايش همه
پولكهايش بهار آزادى بوده است اين كوچكهايشاست آن مهمانىهاى نمىدانيد چه خبر است؟
با چه گناههاى غريب و عجيب حالا اگر مىخواهيم دنباله رو باشيم كه اصلاً
نمىتوانيم اما بالاخره بايد آن زهد اسلامى را به هر اندازه مىشود نشان بدهيم
نشان بدهيم هيچكدام از ما نتوانستيم در اين 25 ساله غير از امام حضرت امام «رضوان
اللّه تعالى عليه» راستى عجيب بود و اين از افتخارهاى بزرگ روحانيت است ديگر حضرت
امام «رضوان اللّه تعالى عليه» وقتى كه آمدند از فرانسه چند توئطه بود گفتند اين
خانه وقفى است روزى كه در آن مدرسه ماندند بعد تصميم داشتند بيايند قم بمانند
ايشان منزل نداشتند كه براى آن حكومت در همين خيابان بهار ما يك منزلى براى ايشان
اجاره كرديم ماها. و آمدند دراين منزل منزل بزرگى بود نمىدانم چه كسى شايد هم
اصلاً... آن بر او شهادت داد كه وقفى جاى نيست ما اجازه مىدهيم و يك كسى گفت آقا
حكومت يعنى تصرف در همينها فرمودند من در اين خانه نمىمانم هيچى خانه هم كه فورا
نبود آقاى يزدى خانهاش را داد گفت من خانهام را ميدهم يك جا مىروم ديگر آقاى
يزدى خانهاش را داد ايشان آمدند خانه آقاى يزدى كه ديگر بعد هم آن وضع غريب و عجيب
ايشان كه در وسط برف ايشان را با يك وضعى بردند تهران ديگر نگذاشتند بيايند رفت
تهران الحمدللّه از بيمارستان آمدند بيرون ايشان را بردند در يك خانه من در آن
خانه رفته بودم باطن خانه خيلى معمولى بود ظاهر خانه سنگى بود و در خيابان يك چند
روزى كه حضرت امام «رضوان اللّه تعالى عليه» ماندند سنگهايش را نديده بودند
نمىدانم از خانه آمدند بيرون و بروند سنگها خانه را تشريفات ديدند گفتند من در
اين خانه نمىمانم هر چه همه من جمله خدا رحمتش خيلى خوب بود پسر ايشان احمد آقا
مىگفت بابا طورى نيست صبر بكنيد گفتند من در اين خانه نمىمانم و بالاخره اين
خانه آن خانه نشد تا اين كه آقاى جمارانى گفت كه من خانهام را مىدهم هم ـ مغازه
را ـ حسينه را مىدهم حضرت امام رفتند آنجا احمد آقا مىگفت چايى را گذاشتيم پيش
حضرت امام «رضوان اللّه تعالى عليه» گفتند احمد چه خانه خوبى راحت شدم چه حسنيه
خوبى راحت شدم بالاخره حسينيه كاه گلى بود تا مردند اما يك افتخار شد در دنيا به اندازهاى
افتخار شد كه وزير خارجه شورى سابق آن زمان، آمده بود در مقابل حضرت امام «رضوان
اللّه تعالى عليه» لرزش گرفته بود اصلاً نمىتوانست حرف بزند ديگر ابهتش بود
حكومت اسلامى اين قدرتى كه جهان را تكان داده است با اين خانهاش است اندرونى اش
يك اتاق كه اتفاقا اين اندرونى آقاى دكتر پور مقدس به من مىگفت كه ما يك اتاقى
داشتيم بالا و يك وقتى كه حال حضرت امام بد مىشد بايد بروم پايين اما زن ايشان خب
اتاق نداشتند در همين اتاق بودند تا اين كه زن برود بيرون من بروم سر حضرت
امام يك اتاق هم داشتند كه ماها مىرفتيم
حسينه جماران هم بود كاه گلى، براى مردم مىتوانستند كه همه كار بكند حلال هم بود
اشاره مىكرند بهترين خانهها بهترين حسينهها نه اصلاً اين اتاقهايش همهاش مال
حضرت امام بود ديگر شاه را بيرون كردند ايشان به جايش نشستند خوب اركان همهاش مال
ايشان بود يك قدرى روى اينها فكر بكنيد همه ما و بدانيد خيلىها اصلاً از سهم امام
استفاده نمىكنند همين آقاى خامنهاى اصلاً از سهم امام استفاده نمىكند اصلاً از
اين حكومت استفاده نمىكند نذورات دارد نمىدانم هدايا دارد آقاى محمدى به من
مىگفت آن وقتها مىگفت بعضى اوقات 50 هزار تومان از من قرض مىكند براى اين كه
پول ندارد كه نذورات يك چيزى مىآيد 50 هزار تومان جايش بگذارد حضرت امام «رضوان
اللّه تعالى عليه» هم همين جور بودند حضرت امام هم يك شاهى از سهم امام در مدت
عمرشان استفاده نكردند و زياد هستند ولى حالا سهم امام بالاتر از همه چيز براى
جيره خواران امام زمان عليهالسلاماما حالا اگر طلبه بطله شد اصلاً درس نخواند
اصلاً مىگويد چرا امتحان يعنى يعنى چه و قانون يعنى چه و نظم در بى نظمى است و
پول هم مىدهند كم است اين پول كه مىدهند بايد 8 ـ 7 برابر بدهند باز هم كم است
معلوم است اين ديگر آخر نمىخورد به هيچ چيز سهم امام مال طلبه حلالتر از همه چيز
جيره خوار امام زمان(عج) اما آن زهد اينها مال حضرت امام و امثال اينها است اما ما
بايد اقلاً درس بخوانيم ديگر مااقلاً نبايد در حجره بنشينيم دور هم پشت سر مراجع
حرف بزنيم خودمان بنشينيم مرجع درست كن بشويم بگوييم اين مرجع درست نيست آن مرجع
درست است آخر تو چه كسى هستى كه مرجع درست مىكنى اعلم درست مىكنى فالاعلم درست
مىكنى و همچنين در مدرسهها نمىدانم چه بگويم بالاخره غيبت داريم تهمت داريم
شايعه پراكنى داريم و اينها نمىشود اگر بچه هايمان بد در مىآيند از اينجاها سر
چشمه مىگيرند معمولاً بچه آخوندها مريد آخوند نيستند البته شماها نه شماها كه
مستثنى هستيد وقتى ريشه يابى كنيم ببينيم از كجا سر چشمه مىگيرد چرا بچه آخوند
حاضر نيست به آخوند شوهر كند دخترهاى شما چرا حاضر نستيد به طلبهها شوهر بكنند
طلبه بد است طلبه اگر محصل باشد از نظر شخصيت بالاترين شخصيت را دارد طلبه اگر متدين
باشد بالاترين شخصيت را دارد اما دخترهاى آقايان حاضر نيستند به طلبهها شوهر كنند
پسرهاى آقايان حاضر نيستند دختر طلبه را بگيرند اين همه از يك جا سر چشمه مىگيرد
از كجا سر چشمه مىگيرد. مىخواستم اين جور حرف بزنم نبايد هم اين جور حرف بزنم
حالا بعضى اوقات از دهانم مىرود يك درد و دلهايى با شما مىكنم خدا را قسمش
مىدهم به حق آقا امام زمان (عج) همه ما را از خواب غفلت بيدار بفرمايد.
وصلى اللّه على محمد و آل محمد.