اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث
هفته گذشته در باب غرور بود آن صفت رذيلهاى كه خيلى مفاسد دارد و به واسطه اين
غرور خود را گول مىزند و بعضى اوقات در چاه مىافتد كه بيرون آوردنش كارى است
بسيار مشكل، عرض كردم اين غرور يكى مربوط به اين است كه انسان به واسطه رحمت خدا
گول بخورد. و قرآن روى اين خيلى پا فشارى دارد كه مواظب باشيد غرور يعنى شيطان
آنكه خيلى گول مىزند به واسطه رحمت خدا شما را گول نزند.«يا ايها الناس ان
وعداللّه حق فلاتغرنكم الحياة الدنيا و لايغرنكم باللّه الغرور» از دو چيز خيلى بترس. يكى دنيا و يكى هم از
شيطان كه به واسطه رحمت خدا جلو بيايد و اين آيه در قرآن چندين جا آمده و تكرار
قرآن يعنى تأكيد و به عبارت ديگر قرآن مؤكدا مىفرمايد ما به واسطه اين دام شيطان
بايد مواظب باشيم درچاه نيفتيم و هفته گذشته در اين باره يك مقدارى صحبت كرديم و
هفته گذشته تقاضا كردم اين تقاضا را تكرار كنم اينكه شما درتبليغاتتان روش، روش
قرآن باشد قرآن همه چيزش نور است همه چيزش خوب از جمله همين روش خوف و رجاء در
حاليكه مىترسانيد رجاء بدهيد در حاليكه رجاء مىدهيد بترسانيد. كم پيدا مىشود در
قرآن شريف كه از جهنم بگويد قبلش يا بعدش بلافاصله از بهشت نگويد يا از بهشت بگويد
و بعدش يا قبلش از جهنم نگويد رسم قرآن است و ما بايد در تبليغاتمان در گفتارمان
در كردارمان ياد بدهيم در حاليكه مردم را با رجاء نگه داريم مردم راتهديد هم بكنيم
يكدفعه كه مىخواهند جلو باز باشند از ما جلوبازى راياد نگيرند «بل يريد الانسان
ليفجرامامه» انسان دلش مىخواهد جلو باز باشد قرآن مىفرمايد
اگر منكر قيامت است براى خاطر همين است والا قيامت چيزى نيست كه كسى منكر آن باشد
اگر منكر است «بل يريد الانسان ليفجر امامه» ما بايد در منبرهامان در گفتارمان
جورى باشد كه يكدفعه مردم را جلو باز نكنيم
يعنى رجاء بدون تهديد، بدون خوف همچنين خوف آن هم اگر تنها باشد حالت يأس
پيدا مىشود اين حالت يأس ديگر از آن حالت غرور خيلى بدتر است گناهش درسر حد كفر
است «فلا تيئسوا من روح اللّه انه لاييأس من روح اللّه الا القوم الكافرون » بين بين در پرواز دوبال مىخواهيم يكى بال رجاء
يكى بال خوف در روايات دارد ذرهاى آن بر آن نچرخد، ذرهاى آن بر آن نچرخد مشكل هم
هست اما لازم است، توجهش خيلى لازم است و خود ما هم بايد خيلى مواظب باشيم يكدفعه
به واسطه غرور يعنى شيطان ما را با رحمت خدا جلو باز نكند اين شيطان عجيب است
كلافهاى رنگارنگى دارد هر كسى را به يك رنگى و روايت داريم كه اين شيطان هر كسى را
به رنگى، بعضى جاها به همين رنگ رجاء مىبرد جهنم دم مرگ مىبيند رجاء او رابى
كلاه كرده، شيطان او را كلاه سرش گذاشته.بعضى اوقات هم با حال يأس مىبردش به آنجا
كه تارك نماز مىشود آدمكش است بيشتر آدمكش مىشود. حال يأسش بد است حال رجائش خوب
است. آن كه سفارش قرآن روى آن دارد هم گفتنش و هم روشش اينكه بايد دو تا بال باشد
اين براى خودمان همين است اين يك غرور غرور
دوم غرور عمل است. انسان گاهى به واسطه عملش مغرور مىشود و اين همه چيز را هبط
مىكند مثل ريا مىبيند همينطور كه تظاهر انسان را بيچاره مىكند «لا تبطلوا
صدقاتكم بالمن و الاذى كالذى ينفق ماله رئاء الناس و لا يومن باللّه و اليوم
الاخر» خيلى بد است تظاهر. بعضى اهل علم هم دارند خيلى
بد است در گفتارشان، در كردارشان، در نشستشان، در برخوردشان آنچه واقع است غير از
آن است تظاهر. و اين را بايد اهل علم مخصوصاً در خانه نداشته باشند تو مردم نداشته
باشند زير و رو نداشته باشند ظاهر و باطن نداشته باشند صفا و صميميت. اين هم كه
خيلى كار مى كند و اين غرور عملى مثل همين تظاهر، گاهى اصلا همه اعمال را هبط
مىكند. مثلا خب خدا توفيق به او داده نماز شب مىخواند يكدفعه خوشحال است از اين.
نماز شب خب خيلى خوب است بايد خوشحال باشد، چنانچه اگر گناه بكند بايد بد حال باشد
بايد توبه كند جبران كند خب حالا اگر موفق مىشود نماز شب بخواند خيلى خوب است
خوشحال است اما يكدفعه طلبكار از خدا مىشود غرور مىگيرد او را. يك حال برترى از
ديگران مثلاً قبل اذان صبح پا شده نمازش را خوانده و رفته مسجد منبر رفته تعقيبش
را خوانده تا قبل از آفتاب مىآيد مىبيند زنش هنوز خواب است و اين حال برترى، من
بهتر از اين هستم به اين مىگوييم غرور.اين خيلى خطرناك است گردو را گردوى پوچ
مىكند اين غرور اگر آمد ديگر خودش را طلبكار خدا مىداند و معلوم است كسى كه خودش
را طلبكار خدا بداند و يا به واسطه علمش خودش را برتر از ديگران بداند اين جهنم
است ديگر و اگر ما يك كمى فكر بكنيم غرور ديگر در كار نيست براى اينكه اين نماز
شبى كه ما مىخوانيم اولاً خوب اين صدى نود و نه از خداست يكى از ماست توفيقش را
خدا بايد بدهد «توجيه الاسباب نحو المطلوب» و اين توفيق توجيه الاسباب نحو المطلوب
يك قدرى بازش كنيم خوب سلامتى بايد داشته باشيم فكر بايد باشد عقل بايد باشد نطق
بايد باشد حركت بايد باشد و غيره. خب اينها همه از خداست در اختيار من نيست اينها
همه جبر هم هست همه را پروردگار عالم لطف كرده به من داده يك درصد اختيار من است
كه پا شوم به جاى آنكه خواب بروم و از آن نعمتهاى پروردگار عالم در خواب استفاده
كنم پا شدم نماز شب خواندم نود و نه آن مال خداست يك قدرى بالاتر بگوييم آن اختيارش
هم مال خداست براى اينكه ما مختار هستيم آن اختيار را هم خدا داده اين از ما كه نيست
پروردگار عالم ما را مختار خلق كرده است.لذا اين مختار از ذاتيات خلق است آن هم
مال خداست كه قرآن مىفرمايد بگو همه از آن خداست آن يكى هم كه تو دارى اختيار است
بله با اختيار خودت كار مىكنى اما اين هم از خداست خب وقتى چنين شد اين ديگر غرور
چى، غرور كى؟ مثل اينكه يك پول امانت نزد شما باشد شما مغرور به اين پول بشويد.فيس
و افاده به اين پول بكنيد مثل بعضى زنها
شوهرشان متمول هستند اين تمول شوهر رابه رخ ديگران مىكشد خب خودت چى ؟يك مقدار
بيشتراز اين ما نماز شب مىخوانيم اما حضور قلب داريم يا نه؟ چه كسى مىتواند
بگويد من دو ركعت نماز خواندهام با حضور قلب كى مىتواند بگويد، كجا مى توان گفت
يعنى در نماز شب انسان بيابد خود را در محضر خدا، معاشقه كند مكالمه كند با خدا و
در آنوقت هيچ چيزى هيچ كسى در نظرش نباشد جز خدا خب اين حضور قلب است نداريم ديگر
وقتى حضور قلب نباشد لقلقه لسان است مثل گردوى پوچ است اما حالا پروردگار اين
گردوى پوچ را مىپذيرد بايد هزارها شكر خدا، حمد خدا را بكنيم. الحمدللّه خدايا
چقدر مهربانى اين گردوى پوچ ما رابه جاى گردوى مغزدار قبول كردى ديگر حالا غرور
براى چه؟ از همين جهت هم علماى علم اخلاق مىگويند، پروردگار عالم هم در قرآن
مىگويد اصلاً آدم مغرور ديوانه است اگر ديوانه نبود اگر عاقل بود كه تكبر نداشت
اگر راستى عاقل بود فكر مىكرد به واسطه اين اعمال پوچ مثل كسيكه يك مطلا دستش
باشد مدام ببالد بنازد بگويد اين طلاى من است خب تو كه طلا ندارى در روايات
فراوانى هم داريم اين عباداتى كه ما مىكنيم به هر اندازه كه حضور قلب باشد مورد
قبول است البته صحت غير از قبول است خوب صحيح است اما قبول. خب در روايات زياد
مرحوم صاحب وسايل اين روايات را در جلد اول وسايل در مقدمات عبادات نقل مىكند اگر
يك اللّه اكبر با حضور قلب همان يك اللّه اكبر قبول است اگر يك ركعت، همان يك
ركعت ديگر مابقى كه قبول نيست حالا يك چيزى كه قبول نيست و ما مىقبولانيم به خدا،
پروردگار عالم بايد با رحمتش، ما با توسّلمان بقبولانيم حالا با اين اوضاع ما
بخواهيم مغرور بشويم روى عمل مان، اينها زياد هم هست مثلاً منبرمى رود منبرخوب
مىرود يك حال برترى از ديگران يك فيس وافاده عجيبى به ديگران. توقع خيلى بالااز
مريدان از پامنبريها يك كسى سرش را برگرداند داد بزند و امثال اينها خب اينها همه
غرور است آقاى عزيز اگر منبرت خوب است خدا داده است اگر بيانت خوب است خدا داده
است اگر فصاحت وبلاغت خوب است خداداده است و خدادستور به تو داده كه اين نعمتهايى
كه من به تو دادهام يك درصد رابه مردم بده. يك منبرخوبى براى مردم برو. حالا اين
خود را برتر از رفقايش ديدن! زياد است انشاءاللّه در ميان شما اصلاً اين نيست.
زياد است كه خدا يك بيانى به او داده خيال مىكند شده يك ملك، يك حال برترى بر رفقا
و اينها خيلى غلط است اينها آدم را جهنمى مىكند و راستى هم از دامهاى بزرگ شيطان
همين غرور است لذا اسم شيطان راقرآن گذاشته غرور. شايد هفت هشت جا اسم شيطان به
نام غرور آمده در همين آيه كه آمده «يا ايهاالناس انّ وعداللّه حق فلاتغرنكم
الحياة الدنيا و لايغرنكم باللّه الغرور» غرور يعنى شيطان. و يكى از دامهاش براى
ما، اينكه چيزهايى كه مربوط به خداست ما از خودمان مىدانيم توحيد افعاليمان را
ضربه مىزنيم حسابى، بعد از آن هم مغرور مىشويم شيطان با همين دام ما را مىبرد
به همانجا كه نبايد ببرد اين هم غرور عملى. غرور سوم كه براى ما اهل علم مهمتر حتى
از اول و دوم است غرور علمى است و اين غرور علمى اولاً ما عالم نيستيم به قول
انيشتن يك جمله خوبى دارد علم ما در مقابل جهل ما در مقابل قطره از درياست يكى از
بزرگان دم مرگ گفته بور فهميدم هيچ نمىدانم همان وقت يكى گفته بود ادعاى بزرگى
مىكند راستى اين جور است يك دفعه استاد بزرگوار ما حضرت امام«رضوان اللّه تعالى عليه»
يك جمله شيرينى داشتند براى خودشان مىفرمودند اين در شفا هست من يك دوره شفا پيش
استاد بزرگوارمان علامه طباطبايى «رضوان اللّه تعالى عليه» خوانديم درجاتشان عالى
است عاليتر گردد. ايشان شفاى خوبى گفتند اين در شفاى بوعلى سينا هست ايشان
مىفرمايد: كه من استعداد و ذهن و حافظهام به اندازهاى قوى بود كه چند روز شاگردى
مىكردم بعد مىشدم استاد، عوض مىشد. من مىشدم استاد، استاد من مىشد شاگرد. بعد
در شفا مىفرمايد من جمله در علم هندسه دو سه روز بيشتر شاگردى نكردم بعد استاد شد
شاگرد، شاگرد شد استاد. مىفرمايد اما در علم الهى گاهى چهل مرتبه مطالعه مىكردم بازهم
برايم حل نمىشد كه اصلاً حلش، حل علمى نيست حلش، حل عملى است بعد خود شيخ الرئيس
مىفرمايد: كه به عالم ملكوت متوسل مىشدم تا مسأله برايم حل مىشد ملاسليمان از
محشين است از شاگردهاى خاص اين شيخ الرئيس است ملازمش بود هميشه و شبها پيش او
بوده اين ملا سليمان در حاشيه بر شفا مىگويد كه يك مسجدى بود در خانه بعضى اوقات
ايشان در دل شب، مىرفت در مسجد دو ركعت نماز مىخواند بعد نماز راز ونياز با خدا داشت
شبهه را با نماز حل مىكرد، خب اين شيخ الرئيس. حضرت امام مىفرمودند: كه اين شيخ
الرئيس اين جورى، صدرالمتألهين چهل تا اشكال مبنايى به او دارد بعد مىفرمودند كه
مرحوم صدرالمتألهين هم با آن مقام، صدرالتألهين به قول حضرت امام بعضى اوقات
مىگفتند كه «و من ادريك من صدرالمتألهين» و راستى خيلى بالاست همين صدرالمتألهين
شاگردهاشان مثل مرحوم حاجى سبزهوارى در همين حاشيه در همين منظومه بيش از چهل تا اشكال
به مرحوم صدرالمتألهين داردخب اينها علمهاى ماست در همين تئورى و فرضيهها كه گاهى
صورت علمى به خود مىگيرد بعضى اوقات صد فرضيه همان وقت هم كه صورت علمى به خود
مىگيرد ده سال ديگر باطل مىشود همين تشخيصها همين گفتهها، آدم در علوم طبيعى
مىبيند كه چقدر اشتباه است در ماها مرحوم علامه «رضوان اللّه تعالى عليه» خيلى
پركار بود خيلى عجيب كه يك جمله از ايشان نقل مىكنند خيلى جمله شيرينى است
مىگويند ايشان وسط تحصيل حالا چه جور هم شده نمىدانم شايد خسته شدند خيلى، نمىتوانستند
درس بگويند از حله آمدند كربلا، زيارت دورهاى و وقتى برگشتند فخرالمحققين پسر
ايشان ظاهرا همين يك پسر را داشته خيلى هم به او علاقه داره. از كتابهاى علامه
فهميده مىشود به اين فخرالمحققين خيلى علاقه علمى، علاقه تقوا، علاقه استعدادى، خيلى
علاقه دارد اين آقاى فخرالمحققين ديگر پشت سر علامه نماز نمىخواند لذا علامه او
را خواست گفت چرا پشت سر من نماز نمىخوانى گفت براى اينكه وسط تحصيل رفتى مستحب
به جا بياورى واجب را رها كردى مستحب را گرفتى. آن وقت مرحوم علامه قواعد را نشان
داد. قواعد يك دوره فقه است اين را براى فخرالمحققين هم نوشته گفت بابا جان رفتم
اما يك دوره فقه هم نوشتم خب خيلى عجيب بوده و راستى علامه خيلى عجيب بوده و اين
كتابهايى كه ايشان نوشته است افتخار از براى فقه ماست براى همه تشيع. اما همين
علامه مىبينيم كه در اين صفحه يك فتوا دارد صفحه دوم يك فتواى ديگر دارد. بعضى
اوقات مىبينيم در يك كتاب سه، چهار تا فتوا دارد. معمولاً اين جورى است. حالا
انسان مغرور به علمش مىشود. تقريبا بايد مغرور به جهلش شود. خب ائمه طاهرين
مىگقتند اين روحانيت بايد باشد به قول حضرت امام مىفرمود خب امام صادق مىتوانستند
يك رساله بنويسند بدهند به مردم بگويند از روى اين رساله عمل كنيد اما عمده اين
تنور بايد گرم باشد براى ادامه تشيع. يعنى روحانيت اين حوزهها، دشمن هم مىداند،
لذااز اول تا الان در صدد است اين حوزهها را تضعيف بكند هر وقتى يك جورى. حالا هم
جورهاى ديگردارد حوزهها را تضعيف مىكند اين تنور بايد گرم باشد قول مجتهد هم حجت
براى خودش هم براى ديگران. به قول علامه «هذا ما ادّا اليه ظنى و كل ما ادّا اليه
ظنى فهو حكم اللّه» روى آن قسم هم مىخورد كه «هذا حكم اللّه» ولو اينكه مظنه
باشد. مظنه حجت ولو اينكه احتمال خلاف واقع هم بدهد اما بالاخره اجزاء بالاخره حجت
و اين غرور علمى را ما طلبهها داريم بعضى اوقات انسان مىبيند كه كتاب مىخواهد
بنويسد چه چيزهاى عجيب و غريب «و توهم بعض من لا فضل له» با كى؟ با صاحب جواهر يا
صاحب جواهر با كى؟ و اين حرفها نبايد در ميان ما باشد اين مباحثههاى ما
مباحثههاى بدى است. هم از گوينده هم از شنونده هم از سوأل كننده هم از جواب دهنده
هم از دو تا مباحثه باهم اين سر و صداها بد است حالا ان شاءاللّه از ضعف عصب سر
چشمه مىگيرد ولى يكدفعه خداى ناكرده از غرور سر چشمه گيرد به جاهاى بدى مىرسد.
گفت رو منبر به كسىآى آخوند خر، گفت اين قيدش توضيحى بود. چرا چنين بايد باشد و
اين غرور علمى را ما داريم حالا چيزى را كه مىخواهم به شما عرض كنم اين است كه
حالا مثلاً مثل آن كسى كه مجتهد است مرجع است، صاحب جواهر است شيخ انصارى است خب
حالا اينها غرور. اما اين هنوز هيچى نشده
اين چرا ديگر مىبينيم يك سال، دو سال درس خوانده بعد تو حجره مىنشيند در مورد مراجع
حرف مىزند مرجع تعيين مىكنند نمىدانم آن آقا را افضل از آن آقا مىدانند آن را
بهتر از آن آقا مىدانند انتقاد از آن مدرس، انتقاد از آن عالم، انتقاد از آن
مرجع. حجره شده نفس غرور، خيلى گناهش بزرگ است اينكه موفق هم نمىشويم براى خاطر
همين است اينكه راستى انگشت شمار به مرجعيت مىرسند انگشت شمار به مدرس حسابى
مىرسند براى خاطر همين است. عالم شد بگويد من هيچى. ولى اينها مثال عوامانه است
اما راستى يك چهار تا اصطلاح نحوى، سيوطى را حفظ كرده حالا مىخواهد با اين حفظ سيوطى
بر گردن همه سوار شود و اينها خيلى بد است تقاضا دارم اين غرور به واسطه پروردگار
عالم را ياد مردم ندهيد خودتان هم نداشته باشيد اين غرور علمى را به مردم بفهمانيد
كه بابا چهار تا مكه رفتن آن هم خمس ندادن يك روضه خوانى كردن، يك عزادارى كردن،
ده روز گريه كردن با اينها گول نخوريد اينها خيلى شرايط دارد تا قبول شود با اين
عملهاى پوچ انسان فريب بخورد خودمان هم همين طور، مهمتر از اين دو غرور علمى ،آقا
مىبينم در ميان ما كه هست در ميان آنها بيشتراست يعنى استاد دانشگاه دكتر طب است
مىرود سر كلاس در مورد دين صحبت مىكند قرآن را زير سؤال مىبرد اين احمق نيست
اين مغرور است غرور آدم را احمق مىكند آدم را الاغ مىكند پيغمبر را زير سؤال
مىبرد قرآن را زير سؤال مىبرد مراجع را زير سؤال مىبرد روحانيت را هم سؤال
مىبرد زياد هم شده الآن در همين اصفهان ما زياد است مرتب به من مىگويند فلانى
اين غلط را كرد. در دانشگاههاى دولتى زياد است در دانشگاههاى آزاد زياد است خب
اينها غرور است آقاى دكتر حالا خدا خواسته
گرفته خيلى هم خبرش نيست اما بعضى اوقات اين جور مىشود مىگيرد. روزى چهل، پنجاه
تا بيشتر، صد تانسخه مىدهد حالا اينها همه خدا خواسته اما آنكه خيلى بد است از
اين پيرزن كه بايد پول نگيرد سه چهار هزار تومان مىگيرد اما اين پيرزن مىخواهد
بگويد آقا من دلم درد مىكند اين جورى هستم يك تشر كه يعنى چه؟ من نسخه مىنويسم
يك چيزى مىنويسد مىاندازد خب اين احمقى است خريت است اين را كه دكتر نمىشود گفت
و اين را آنها دارند ما هم داريم. ما داريم آنها هم دارندو اينها نبايد باشد اينها
جهنم آور است حتما دكتر اين جورى كه گفتم جهنم مىرود. حتمااينجورى كه براى خودمان
گفتيم جهنم مىرويم نمىشود اينها را ما نديده بگيريم سر سرى بگيريم بدبختى اين
است كه علم اخلاق در ميان ما سر سرى شده من در قم وقتى علم اخلاق مىگقتم آقا اين
مسجد اعظم سه تا سالن پر مىشد طلبهها تو برف در بيرون مىايستادند حالا آمدهام اينجا علم اخلاق مىگويم اصلاً سر
سرى مىگيريم همين جور مىشود كه مىبينيم غرور علمى داريم غرور عملى داريم غرور
شيطانى داريم يعنى به واسطه رحمت خدا گول مىخوريم. خدا را قسمش مىدهم به حق آن
كسانيكه از اول شب تا به صبح از قصور و
تقصير مىناليدند از قصورها مىناليدند خدا اين صفت غرور را به مراتبش به اقسامش
از ما زائل كند.ان شاءاللّه
و صلّى اللّه على محمد و آل محمد.