اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
هفته گذشه بحث لازمى، بحث مبتلابهى جلو آمد و
يك مقدارى دربارهاش صحبت كردم و آن بحث متابعت از هوى و هوس و گفتم گناه به اندازهاى
بزرگ است، رذالت به اندازهاى بزرگ است كه پروردگار عالم اورا بت پرست حساب كرده
«افرأيت من اتخذ الهه هويه و اضله اللّه على علم» اگر كسى هوى و هوس پرست شد،
متابعت از هوى و هوس كرد، اين هوى و هوس را خداى خود قرار داده است، در واقع بت
پرست است، دانسته گمراه است و آيه خيلى طمطراق دارد انصافا. چنانچه گفتم آن روايتى
كه نبوى است و هم علوى است، از پيغمبر اكرام روايت شده، در نهج البلاغه آمده و در
روايات اهل البيت باز هم آمده، تقريبا يك استفاضه اجمالى، آن هم لفظى دارد «انّ
اخوف ما اخاف عليكم اثنان اتباع الهواى و طول الامل فاما اتباع الهوى فيصد عن الحق
و اما طول الامل فينصرف الاخرة» پيامبر گرامى، اميرالمؤمنين و ائمه طاهرين
عليهمالسلامبراى ما خيلى ترسيدهاند از اينكه ما هوى و هوس پرست باشيم و يك كسى
هم پيدا كنيم كه هوى ندارد، خيلى مرد مىخواهد، هوس ندارد، خيلى مبارزه مىخواهد
مبارزه چهل ساله تا اينكه بتواند اين صفت رذيله را ريشه كن بكند، ديگر توحيدش
بشود، توحيد عبادى و الا اگر متابعت كرد، آن توحيد عبادى ندارد و قرآن گاهى
مىگويد شيطان پرست است، «الم اعهد عليكم يا بنى آدم ان لا تعبدوا الشيطان انه لكم
عدو مبين» گاهى هم مىفرمايد: هوى و هوس پرست است «افرايت من اتخد الهه هويه و
اضله اللّه على علم». و اين در همه تكاليف مىآيد گاهى واجب است به جا بياورد،
هوى و هوس مشوقش مىشود مكه مىرود براى تفريح، اما مكه هم برايش واجب است مكه مىرود،
اين مكه هايى كه امروز مىروند، صدى نود منافات هم ندارد، مكهاش صحيح باشد، رفع
تكليف باشد و اين كه عبادت ما، يكى در هزار هم پيدا نمىشود كه مقبول باشد، از
همين جا سرچشمه مىگيرد، عبادات معمولا رفع تكليف مىكند، كم پيدا مىشود، كه باطل
باشد، فاسد باشد رفع تكليف مىكند، صحيح است اما مقبول است يانه؟و آن يكى در
ميليون هم پيدا نمىشود و حتى مىرسد به آنجا كه بزرگان، اهل بيت، آنهايى كه به
جايى رسيدهاند در واجباتشان ببينند كه اگر دلشان مىخواهد، ببينند شيطان دارد
وسوسه اشان مىكند، خب آن موقع، آن واجب را به جا نمىآورند، گفت دم مرگ به او مىگفتند
بگو «لااله الا اللّه» نمىگفت و مىگفت هم نمىگويم ،بعد كه به هوش آمد، گفت كه
شيطان آمده بود و مىگفت بگو «لااله الا اللّه»، مىگفت چون تو مىگويى، نمى
گويم، خيلى مرد مىخواهد. گاهى مستحب است ولى مشهوب است به يك خانمى مىگفتم كه
اين عمرهاى كه مىخواهى بروى بده به من و من ثواب ده حج را و ده عمره مقبول را به
تو مىدهم و اين 400 تومان، 500 تومان را بدهيم به اين قوم و خويشات، براى اينكه
دخترش را مىخواهد شوهر بدهد، مىگفت نمىدهم مكهاش را مىخواهم، يك، دو، سه، هر
چه به او مىگفتنم و راستى انسان وقتى كه برود توى حرفها، برود توى كارها، مىبيند
كه هر سال عمره مىرود براى چه؟ نه مىشود جلويش را گرفت، آدم مىترسد، نه مىشود
علنا از اين حرفها زد، انسان مىترسد، برويم توى روايات هم مىبينيم، آن عمرهها،
هوى و هوس است اينكه عمره نشد، همين هم كه در روايات دارد در دوره آخرالزمان مكه مىروند،
عمره بر جاى مىگذراند، حج بر جاى مىآورند لتنزه، يعنى هوى و هوس خمس نمىدهد،
اگر هم بخواهد خمس بدهد، مىبيند اگر خمس ندهد و عمره برود، مىبيند زن به او حرام
مىشود يا زن مىبيند شوهر به او حرام مىشود، شوهرش را برمى دارد به زور مىرود
پيش آقا، هى چك چك چك، تا اينكه مثلا 100 تومان بخواهد بدهد، 50 تومان بدهد، اما
همين براى خودش، براى بچهاش، براى زنش 10 الى 19 تا بليط عمره گرفته، خب معلوم است
اين هوى است، مستحب است اما سرتا پا هوى، سر تا پا هوس، حالا راستى رسيدن به فقراء
مهمتر است يا عمره رفتن، يا خمس دادن مهمتر است يا عمره رفتن. خمس را زورش مىآورد
بدهد، عمره را دل مىپرد، پرپر مىكند براى خدا نه، اما دلش پرپر نمىكند براى
امام زمان و پول امام زمان دادن، خب معلوم است اين خراب است، لذا اين هوى و هوس،
گاهى مىآيد در محرمات يعنى معصيتها، گاهى مىآيد در واجبات، گاهى مىآيد در
مستحبات، گاهى هم در مباحات. علماء علم اخلاق سير و سلوكىها، خيلى روى اين جمله
پافشارى دارند، اياكم ثم اياكم، ثم اياكم و التوغل فى المشتبهات، اين جمله را
مرحوم قاضى، قاضى بزرگ، آقا سيد على، براى شيخ انصاريها زياد مىفرموده، شاگردهاى
مرحوم قاضى، مثل مرحوم همدانيها، زياد مىفرموده، و اساتيد ما هم در كلماتشان زياد
بوده، اياكم ثم اياكم ثم اياكم و التوغل فى المشتبهات مواظب باش يك وقت هوسى نشود
كه اگر هوسى شد، ديگر در همه جا پدر در مىآورد. گاهى در محرمات، گاهى در واجبات،
گاهى در مستحبات و گاهى هم در
مباحات. اين مشتبهات نفس، كم كم انسان را مىكشاند به محرمات بالا بالا، يك معنا
در رواياتى كه ما در اصول مىخوانيم و مىخواهيم برائت درست بكنيم، نكته دقيقى
آنجا خوابيده «حلال بين حرام بين شبهاتٌ بين ذلك فمن ترك الشبهات نجى من المحرمات
و من ارتكب الشبهات وقع فى المحرمات و هلك من حيث لايعلم» خب اين را اصولىها معنا
كردند به اين كه مستحب است انسان مشتبهات را به جا نياورد. اخباريها معنا كردهاند
حرام است مشتبهات رابه جا بياورد. اما يك معناى اخلاقى در آن است و هيچ كدام نگفتهاند
و آن اينكه همين هوى و هوس در مباحات مىكشاند به محرمات و نفس را جرى مىكند،
وقتى نفس جرى شد، ديگر هلك من حيث لايعلم وقع فى المحرمات و هلك من حيث لايعلم لذا
ما بايد از اول جلوى اين اسب سركش را بگيريم، دهنه دم دهن او بگذاريم، كى
مىتوانيم اين كار را بكنيم؟ وقتى كه مشتبهات نفس ما را نبرد، هوسى نباشيم. زندگى
انسان، زندگى هوسى است. انسان وقتى كه توى روش و منش بزرگان برود مىبيند كه راستى
راستى به يك مقامهاى خيلى بالايى رسيدهاند. اين مرحوم حاج شيخ مؤسس حوزه علميه قم به
مقامهاى بالايى رسيده بوده است و خودسازيها در عراقش، انصافا موجب شد كه يك معلم
اخلاقى بو د كه موسس حوزه علميه قم بوده است. خيلى حرفها از ايشان نقل مىكنند،
خيلى كارها از ايشان ديده مىشود و انسان وقتى مقايسه بكند با ما طلبهها، ما طلبههاى
فعلى، مىبيند زمين تا آسمان فرقش است. يك خانم متموّل جوانى كه شوهرش مرده بود،
پيغام داده بود به مرحوم حاج شيخ كه آقا من دلم مىخواهد كه دست عنايت شما روى سر
من باشد و من خيلى هم پول دارم و همهاش مال شما و مىتوانيد حوزه اداره كنيد،
مىتوانيد زندگى خودتان را اداره كنيد، مرحوم حاج شيخ جوابشان را داده بود كه
بابا، من يك زن كورى داشتم در كربلا و من پرستار او بودم، الحمدللّه توانستم
پرستارى كنم تا مرد و اين خانم من عصاى دست من است، خيلى به من خدمت كرده، حيف
است، مشكل است و اشكال دارد كه من هوو سر او بياورم و يا يك كلفت به قول تو بياورم
بالاخره اين زن من راضى نيست، من نه پول تو را مىخواهم و نه جوانى و زن بودن تو
را، خب خيلى مرد مىخواهد، خب اگر كه آدم هوس باشد، خب خيلى توجيه مىكند، مىگويد
مرحوم شيخ بدكارى كرد، ميليونها از دست داد، خب اين زن خيلى التماس كرد، اين زن
مىخواست كمك به حوزه بكند، خب وقتى بدهند به عقل ما، خب اين جورى درستش مىكنيم،
اما بدهند به حاج شيخ كه زيردست مثل آقا سيد ابراهيم قزوينى بزرگ شده، آقا سيد ابراهيم
قزوينى از مراجعى بوده كه آن هم در كربلا بوده، مىگويند: دختر فتحعلى شاه اين از
شوهرش طلاق گرفته بود، آمد در كربلا مجاور شد، آنوقت فرستاد پيش اين مرجع تقليد كه
آقا من مىخواهم دست عنايت شما روى سر من باشد، مرحوم آقا سيد ابراهيم جواب داد كه
بابا، من كجا تو كجا، تو جوانى و من پيرم، تو دختر پادشاهى و من يك طلبه، ديد هى اصرار
مىكند، گفت من خيلى پول دارم، از شما چيزى نمىخواهم، شمارا اداره مىكنم حسابى،
پول دارم، دختر شاهم و آقا سيد ابراهيم بعد از رفت و آمد آب پاكى را روى دست اين
دختر ريخت، گفت بابا من يك زنى دارم كه از اول تا حالا با طلبگى من ساخته، حالامن
بخواهم هوو سر اين بياورم، خب نمىشود، وجدان اخلاقى من اجازه نمىدهد من اين كار
را بكند و پاداش اين خدمت هايش هوو يك دختر شاهى بياورم توى زندگيش نه، من حاضر
نيستم به اين كه تو زن من بشوى، خب حالا راستى يك دختر، زيبا، پول دار، آن هم دختر
شاه، يك طلبه بگويد نه برو دنبال كارت، مرد مىخواهد، اما بايد باشد و الا تو
امتحانها رفوزه مىشويم، حالا مثل مرحوم شيخ، مثل مرحوم آقا سيد ابراهيم قزوينى
امتحانشان آن است، ماها يك قدرى امتحانمان پايينتر است، ناگهان اگر هوسى باشيم
مىبينيم دو طايفه را به هم ريختيم، اصلا روحانيت را به لجن كشيديم، يك زنى، يك
تمايل به ما، صيغهاش مىكنيم، همه را ريختيم به هم. بعد هم مىگويد اين هم ثواب
دارد تو دارى چى مىگويى، تو هم كه مثل مردم شدى كه مىگويند صيغه بد است راستى
اگر آدم هوسى نباشد ازدواج كه هوس معنا ندارد، ازدواج براى چيست؟ ازدواج براى اين
است «و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكونوا اليها» ازدواج براى اين است
اطفاء غريضه جنسى، خب يكى هست، بس است، از سرت هم زياد است، حالا هى برويد توى
صيغه بعد هم بگوييد بر خلاف گفته عمر است، خيلى عالى خيلى خوب. خب بله، پس چه كار
مىكند چه خبرهاست. توى امتحانها گير مىكنيم حسابى و نمىشود كه امتحان نباشد
«احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا امنا و هم لايفتنون و لقد فتنا» امتحان هر كسى به
يك چيزى است و شيطان صدى نود ما را مىبرد با هوى هوس، هر كس را جورى آن خوب بلد
است، در زمان اين خواب كه روايت هم داريم، من روايتش را ديدهام، روايتش اين است
كه شيطان آمد پيش حضرت موسى، يك كلاه رنگ و وارنگى سرش بود، حضرت موسى پرسيد اين
كلاه رنگ و وارنگ ديگر چيست؟ شيطان گفت به هر رنگى كسى را گول مىزنم. در زمان سيد
مرتضى يك كسى خواب ديد كه شيطان يك دسته طناب روى شانهاش است، طنابها رنگارنگ
است، يك زنجير هم دارد، گفت آقا شيطان اين طنابها چيست؟ گفت كه افسار مىكنم و به
جهنم مىبرم، گفت چرا رنگارنگ است؟ گفت كه هر كسى را به يك رنگى، همه را كه به يك
رنگ نمىشود، گفت كه طناب من كو؟ گفت كه تو و امثال تو كه طناب نمىخواهيد، جلو
جلو مىدويد، اينها مال آنهاست كه به جايى رسيدهاند، مال آنهاست. تو جلو جلو
مىروى، گفت اين زنجير مال كى است؟ گفت مال سيد مرتضى، گفت كه ديشب سه بار زنجيرش كردم،
هر سه بار پاره كرد، بارك اللّه به اينها، بعد معلوم شد سيد مرتضى، خب اين خيلى
بزرگ بوده، حكام وقت احترام به اين خيلى مىگذاشتند تا سيد مرتضى همين صاحب نهج
البلاغه كه يك افتخارى شده براى ايشان كه بايد بگويم از كلينى هم افتخارش بيشتر ـ
اين نهج البلاغه ـ زنش درد زاييدن داشت، چراغ متعدد نداشت، اينها را ما
نمىتوانيم بپذيريم، براى اينكه هوى و هوس توى ذات همه ما رسوخ كرده، لذا اين
چيزها پيش ما خب، چراغ متعدد نداشت، گفت برويم از راه سهم امام چراغ متعدد تهيه
كنيم، خب اول شيطان نگذاشت، دفعه دوم ديد وضع خيلى بد است، اين زن مىخواهد بزايد،
اين هم مىخواهد مطالعه كند و بالاخره دو سه مرتبه تصميم گرفت، چراغ را تهيه كند،
شيطان زور نشد و اين هر وقت اين زن دردش تند مىشد چراغ را مىآوردند براى او وقتى
دردش ساكت مىشد چراغ را مىآوردند براى مطالعه. بالاخره مطالعه هايشان را كردند و اين زن هم
زاييد، درست شد ديگر، بعد حاكم وقت فهميد كه بچه پيدا كرده، بهانه مىخواست اينها
معمولا اين جورى هستند، دنبال بهانه هستند ما را گول بزنند، يك طبق درهم و دينار
آورد در جلسه درس، سيد مرتضى گفت اينها چيست؟ گفت اين چشم روشنى بچههايتان، گفت
نه، بچههاى ما چشم روشنى احتياج ندارند، برد، برگرداند و گفت اين مال ماما، گفت
نه، ماما نداريم براى اينكه زنها همديگر را مىزايانند، گفت مال طلبهها، گفت خيلى
خوب، آقايان طلبهها هر كدام مىخواهيد پاشويد برداريد، احدى پا نشد، يك كسى پا شد
و يك درهم برداشت كه همه هم نگاهش كردند، آن موقعى كه برد به اين گفتند كه چرا يك
درهم برداشتى، اين مال حرام، اين مال حاكم، حاكم ظالم، گفت براى اينكه مقروض بودم،
نفت نداشتم، مجبور بودم قرض كردم، من آمدم از جلوى مغازهاش بروم خجالت مىكشيدم،
درهم را برداشتم بدهم به او. آنوقت شيطان به خواب او آمده بود و گفته سيد مرتضى را
سه مرتبه زنجير كردم، نشد اينها براى ما سنگين است قبول كردنش، اينها پيش بعضىها
يك خرافت است، اما هست، مخصوصا توى ما طلبهها زياد از اينها هستند، زياد، همين
مرحوم حاج شيخ دم مرگ، اين يك مقدارى پول بود مرحوم آقاى بهجت، مرحوم آقاى
خوانسارى، مرحوم آقاى صدر را خواست، گريه هم مىكرد، براى اينكه حوزه در مخاطره
بود، رضاشاه مىخواست حوزه را از بين ببرد از مرحوم حاج شيخ مىترسيد و مرحوم حاج شيخ
مىديد حوزه در مخاطره است، گريه كرد و به
اين سه نفر حوزه را سپرد، خدا رحمت كند همه شان را، آن سه نفر هم راستى
مردانگى كردند و حوزه را حفظ كردند، حالا اينجا، يك مقدار سهم امام بود همان وقت سهم
امام در مقابل اينها سهم امام را قسمت كرد، يكى گفت اين سهم امام را بدهيد به
بچهها گفت نه، مال من كه نيست، مال اين بچهها كه نيست، مال طلبههاست، خب بدهيد
به طلبهها، چرا بدهيد به بچه هايم. مرحوم آقاى صدر «رضوان اللّه تعالى عليه» يك
مقدار پول آورد در همان روزهاى آخر، فرمود آقا اين سهم امام است، مال شماست اجازه
دهيد من بدهم به آقا مرتضى، فرمودند نه من وقتى كه به دنيا آمدم بابام مرد، يك بچه
يتيم بودم كه هيچى هم نداشتم، اما خدا ما را حفظ كرد و تا اين جا رسيديم، آقا
مرتضى هم خدا را دارد، چه داعى كه دارد كه سهم امام به او بدهيم و به قول حضرت
امام، اين ديگه از حضرت است حضرت امام مىفرمودند: مرد، بچهها شام شب نداشتند، يك
مرجع تقليد بچههايش شب شام نداشتند و اين جورى بود، مرحوم حاج شيخ مرد، يك شاهى
به ارث نگذاشت، در زندگى خودش خانه برايش مىخريدند خانه را مىفروخت براى
طلبهها، آن وقتها سهم امام را نمىتوانست بدهد، خانه را مىفروخت براى طلبهها،
كه يك خانه ديگر به نام آيت اللّه آقاى حائرى خريدند كه ديگر مرحوم حاج شيخ
نتواند بفروشد و اين خانه هم من مىرفتم، منزل مرحوم همين آقاى حاج آقا مرتضى مثل
باباش مىديدم، اين خانه سياه، و نمىگذاشت اين خانه را رنگش كنند برايشان، تعميرش
كنند، خب نمىگذاشت ديگر، مىگفت حالا خب سياه باشد يا سفيد، بالاخره زندگى
مىگذرد، توى ما از اينها خيلى بودند كه راستى توانستند هوى و هوس را لگدمال
كنند، توانستند دماغ شيطان را به خاك بمالند، و على كل حال به هر كه به اندازه
وسعش اينها مىخواهند كه هوى و هوس نباشد و متأسفانه همه جاى هوى و هوس هستيم
حالا گاهى اوقات هوى و هوس در محرمات توى شما نيست، اما گاهى هوى و هوس توى
مستحبات، توى واجبات، توى مباحات و همين هم پدر انسان را در مىآورد ديگر، توى
امتحانها آدم را رفوزه مىكند، بحث خوبى است اجازه بدهيد يك مقدار اين بحث را دنبال
كنيم. همين گفتنها خيلى تأثير دارد. اميد دارم كه پروردگار عالم لطف كند علاوه بر
گفت و گو بتوانيم عمل هم بكنيم.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد.