اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث هفتههاى قبل، يك بحث عام البلواى خاصى
است انصافا و از جهاتى هم اين به بحث به درد مىخورد بحث اين بود كه هوى و هوس
انسان را بيچاره مىكند از موانع بزرگ در سير و سلوك اين متابعت از هوى و هوس است
و گفتم اين متابعت از هوى و هوس همه مربوط به معصيت نيست، نه گاهى اصلا يك امر
مستحبى است اما در همان امر مستحبى هوى و هوس كار مىكند ضرر به خلوص مرتبه اولش
هم نمىزند، خلوصش هم درست است، اما هوى و هوسش كار مىكند، گفتم در امر واجب هم
چنين است خلوص دارد رفع تكليف مىشود، ولى وقتى كه ريشه يابى مىكند، با آن دقت
سيرو سلوكىها بازش كنند، مىبيند مشوب به هوى و هوس است، لذا خيال نكنيم كه اين و
هوى و هوس مختص به آنجاست كه معصيت باشد آن يك ضررش است، معمولا سير و سلوكيها به
اين هوى و هوس هم نمىگويند در روايات ما هم به اين هوى و هوس گفته نشده به اين
گفته شده، گناه، معصيت، كه مخالفت نفس اماره بكنم يعنى گناه بايد نكنم اما بحث ما
اين نيست، بحث ما اينكه علاوه بر اينكه بايد گناه نكنيم بايد در زندگى هوى و هوس
نداشته باشيم لااقل كم داشته باشيم و هميشه قرآن مىفرمايند اكثر مردم زندگيشان
مىچرخد روى هوى و هوس «و انّ كثيرا من الناس ليضلون بأهوائهم» كه اين زنگ خطر هم
هست در اين حلال بين و حرامٌ بين و شبهات بين ذلك، فمن ترك الشبهات نجى من المحرمات
و من ارتكب الشبهات، وقع فى المحرمات و هلك من حيث لايعلم، خب معمولا ما در اصول
معنا مىكنيم كه خوب است شبهات را به جا نياوريم براى اينكه در حرام واقعى بيفتيم
ولى استاد بزگوار ما حضرت امام علاوه بر اين يك معناى عرفانى، يك معناى اخلاقى هم
براى اين مىكردند مىفرمودند: لاابالى در شبهات نفس را جرى مىكند و وقتى نفس جرى
شد ديگر ما را در هلاكت مىاندازد به قول بزرگان شيطان از كم شروع مىكند به كم قانع
نيست براى ما طلبهها، اول از راه مكروه و كل مكروهٍ جائز و از راه شبهات و كل
مشتبه يجوز ارتكابه، به قاعده برائت، كم كم از گناه صغيره، كم كم گناه كبيره، كم
كم رفتن دين، در باب هوى و هوس هم همين طور است شيطان مخصوصا روى ما از كم شروع
مىكند اول مىآيد روى هوى و هوس، خوب ارتكاب اين هوى و هوس حرام كه نيست، چرا
نباشد، خدا رحمت كند مرحوم آيت اللّه آقا شيخ غلامرضا يزدى از سيرو سلوكيهاى
بالا، كشف داشت شهود داشت با كشفىها، با شهوديها نشست و برخاست داشت ايشان
مىگفتند روى منبر، خيلى اوقات مىگفتند، اى مردم همه شيطان دارند، غلامرضا هم
شيطان دارد، الا اينكه شيطان او ملاست، خوب حرفى است راستى، خب معمولا شيطان
ملاست، خيلى خوب بلد است چه جورى انسان را از بين ببرد، گاهى به قول قرآن شريف
گاهى از راه گناه مىآيد گاهى از راه دنيا مىآيد گاهى از راه غفلت در آخرت
مىآيد، گاهى هم از راه عبادت مىآيد، تشر زده به خدا، چند جا شيطان به خدا تشر
زده قسم هم روى آن خورده، يكى هم همين جا كه مىفرمايد كه «فبما اغويتنى لاقعدن
صراطك المستقيم» خيلى تشر بالاست قسم هم روى آن هست «ثم لاتينهم من بين ايديهم و
من خلفهم و عن ايمانهم و عن شمائلهم فلاتجد اكثرهم شاكرين» كه امام باقر عليهالسلام
مىفرمايد: گاهى از راه گناه، گاهى از راه زرق و برق دنيا، از راه هوى و هوس، گاهى
غفلت از آخرت، گاهى از راه ثواب، ايمانهم را امام باقر مىفرمايد از راه ثواب
«فلاتجد اكثرهم شاكرين» كم پيدا مىشود كه هوى و هوس روى آن كار نكند چهل سال خون
جگر مىخواهد اما بعدش هم يك عمر مواظبت مىخواهد آدم هوسى نشود، گفتم ممكن است عادل
باشد پشت سرش نماز بخوانى راستى متقى باشد اما هوسى باشد هوى و هوس روى او كار
بكند خدا رحمت كند خانم يكى از آقايان تازه فوت شده و اين خانم شوهرش مىگفت كه من
سر قبرش يك سوره تبارك خواندم و گفتم كه بفهمان كه چه كاره هستى، بخواب يك كسى
آمده بود، همان وقت، گفته بود به شوهرم بگو، رحم اللّه، همين، مىگفت در مدت عمرش
طلا مصرف نكرد ،نه گلوبند، نه النگو و يك وقتى يك زينت آلاتى از جايى برايش هديه
آورده بودند، گفت ما كه لازم نداريم لذا داد به يك دختر خانى كه مثلا او النگو مىخواست،
خوب راستى يك همچين زنى كه هوى روى آن كار نكند، بگويد اين گلوبند كه گردن من است
حالا باشد يا نباشد به ديگرى بدهيم بهتر نيست، حالا زنهاى ما، خود ما، راستى اين
اول سوره احزاب براى ما كمر شكن است خيلى كمرشكن است كه خطاب مىشود به پيغمبر
اكرم اگر شما مىخواهيد تحبون زينت هوى و هوس را بيايد طلاقتان بدهم، برويد دنبال
كارتان و اگر مىخواهيد زن پيغمبر باشيد بايد هوى و هوس روى شما كار نكند «يا
نساءالنبى ان كنتن تردن حياة الدنيا فتعالين امتعكن و اسرحكن سراحا جميلاً» اين
مربوط به ما طلبه هاست ديگر، خطاب به زنهاى پيغمبر كه خصوصيت ندارد يعنى هر كه
مربوط به پيغمبر است ما مهمتر از زنهاى پيامبر هستيم مربوط به پيغمبر هستيم و اين
«ان كنتن تردن حياة الدنيا فتعالين امتعكن و اسرحكن سراحا جميلاً» از پيغمبر كه
حرام نمىخواستند، گفتند اين اتاق ما خشتى است كاهگلى بشود، اين اتاق ما بى در
است، در پيدا كند براى اينكه پيغمبر اكرم وقتى يكى از اين زنها دچارش مىشدند ـ
اين زنها معمولا دچار پيغمبر شدند ـ پيامبر مجبور بودند اين كار را بكنند وقتى
دچارش مىشدند به دست مباركشان با چند تا از مريدشان با خشت و گل يك چهار طاقى
مىساختند، سقفش هم ليف خرما، درش هم يك پرده پشمى كه عقب و جلو نپرد، وقتى باد
مىآيد عقب و جلوش نبرد، وقتى اسلام جان گرفت خب بابا از نظر ما حرف حسابى، گفتند
بابا جان اين پولها را كه مىدهى به اين طرف و آن طرف اين اتاقهاى ما در داشته
باشد، مىگويند پيغمبر اكرم رفتند، جنگ از جنگ كه برگشتند نوبت ام سلمه بود، آمد خانه
ام سلمه ديدند كه اتاق خشت و گلى، كاهگلى شده، پيغمبر خيلى عصبانى شدند، گفتند يا
رسولاللّه من كه نكردم اين برادرها آمدند خانه ما ديدند خيلى وضع بد است خب اين
خانه را كاهگلى كردند فرمودند امسلمه انتِ بخير و تو را چه به اين كارها و على كل
حال وقتى برويم در قرآن يك كسى را پيدا كنيم هوى و هوس نه، خب كم است من نمىدانم
شما در اين قضيه حضرت داوود، هيچ وقت فكر كرديد يانه، كمر آدم را مىشكند، بنابر
آنچه كه قرآن مىگويد اين است دو نفر حضرت داوود را مىخواستند امتحان كنند، خب
امتحان كه نمىشود حضرت داوود را برايش گناه جلو بياورند، معلوم است حضرت داوود گناه
نمىكند، از يك راه ديگر آمدند يك هوى و هوس پغمبرى، از اين راه آمدند جلو، آمدند
تحريك عاطفهاش كرند «انّ لى اخا و له تسع و تسعون نعاجا و لى نعجة واحده، قال
اكفلنيها و اعزنى فى الخطاب» لذا اين بود كه اين برادر من نود ونه تا گوسفند دارد
و من يك گوسفند دارم، اين مىگويد اين يك گوسفند را بده به من، آقاى داوود خيلى هم
پشت سر هم انداز است مرا هم مجاب كرده است مثلا مىگويد من نود و نه تا دارم اين
يك گوسفند بين گوسفندهاى من چيزى نيست اما تو يك گوسفند را بخواهى اداره كنى برايت
مشكل است بيا بده به من راحت شو،«اكفلنيها و عزنى فى الخطاب» خب حضرت داوود، حكم
نه، حكم كه يك قواعدى مىخواهد شاهد مىخواهد اقرار مىخواهد، حكم نه، يك جمله
عاطفى گفتند فرمودند: «لقد ظلمك بسؤال نعجتك و الى نعاجة» گفت اين ظلم است كه يك
گوسفند تو را بخواهد آن صدتا، تو هيچى «لقد ظلمك بسؤال نعتجك الى نعاجه» يك وقت
حضرت داوود گفت: اه، اين كه هوى و هوس كار كرد چرا من اين را گفتم براى اينكه ممكن
است راستى حق با او باشد كه مىگويد نود و نه تا، يكى را هم بده، تو هيچى من صد
تا، حضرت داوود خيلى ناراحت شد قرآن مىفرمايد، به سجده افتاد، گريه كرد زارى كرد،
قرآن مىفرمايد توبهاش را قبول كرديم قرآن مىفرمايد داوود خيلى از نظر رتبه بالا
بود، اينها همه را قرآن مىگويد يك دفعه ما خيال نكنيم كه العياذ باللّه ترك اولى
هم بوده، اينها نه، قرآن حسابى اول اينها را جلوگيرى مىكند كه ما روى آن اينجورى
فكر نكنيم اما در حاليكه او توبه كرده خدا قبول كرده توبه پيغمبرى و الا گناه كه
نبود شايد ترك اولى هم نبوده، همان هوى و هوس كه قرآن مىگويد اما بعد از همه
حرفها قرآن مىفرمايد: «يا داوود انا جعلناك خليفة فاحكم بين الناس بالحق و لا
تتبع الهوى فيضلك عن سبيله» اين چيست؟ رويش فكر كرديد «انا جعلناك خليفة فاحكم بين
الناس بالحق و لاتتبع الهوى فيضلك عن سبيله» كم پيدا مىشود آدم بتواند حرف بزند
ذرهاى هوى وهوس در آن نباشد در مسئله گفتن هايمان، در منبرهايمان، توى
جماعتهايمان، توى نوشته هايمان، مثلا كدام يك از شما يك كتاب بنويسيد اما اسم
خودتان را روى كتاب ننويسيد، اسم كسى ديگر را روى كتاب بنويسيد، چه كسى مىتواند
چنين كارى را بكند، يك كدام از شما وقتى سهم امام مىدهند به نام خودتان شهريه ندهيد
به نام ديگرى، چرا به نام شما اگر براى خداست طلبه اداره كردن، چرا به نام من، كى،
خدا درجاتش عالى است عالىتر كند، مرحوم شيخ عباس قمى، اين كه شما مىبينيد،
كتابهاى شيخ عباس قمى اين قدر سروصدا يك وقت پيدا بود، حالا يك قدرى پايين آمده، خيلى
در زمان طلبگى ما كتابهاى ايشان سروصدا داشت، حالا هيچى سروصدا نداشته باشد، اين
مفاتيح، خوب اين را هم مىتوانستند بنويسند، قبلش نوشتند بعدش هم نوشتند اما نشد،
مىگفت روز اربعين من مشرف بودم رفت حرم و برگشم، ديدم حاج شيخ عباس نمىتواند
برود تو، مردم مىرفتند ازدحام عجيبى بود، ديدم غصهاش است كه نمىتواند برود تو،
آمدم سلامش كردم گفتم شيخ عباس، غصه نخور هر كسى كه مىرود توى اين حرم، يك شيخ
عباس دستش است، راستى مفاتيح اين شيخ عباس دست همه، مىدانيد چرا؟ امان از خلوص، هوى
و هوس كار نكند، همين شيخ عباس گفته بود من منازل الاخره نوشتم، حاج آخوند رفيق
اين شيخ عباس بوده و آن هم مثل همين خيلى عالى بوده، خيلى عالى بوده، همين دو تا
مىگفت مسجد گوهرشاد پر بود، كدامتان مىتوانيد مسجد گوهر شاد پر بود شيخ عباس قمى
منبر بود آقاى حاج آخوند از حرم آمد بيرون تو جمعيت بنشيند چشم شيخ عباس از ايوان
گوهرشاد تو حرم آن را ديد، گفت، آى مردم يك كسى بهتر از من آمد، ديگر حالا نوبت
او، حاج آخوند بيا برو منبر، از منبر آمد پايين حاج آخوند را منبر كرد، حالا اين
حاج آخوند منازل الاخره روى منبر براى مردم مىگفت، پدر شيخ عباس قمى، پامنبر نشسته
بود خيلى خوشش آمد از اين كتاب، لذا آمد خانه به شيخ عباس گفت، حاج آخوند يك كتابى
دستش بود و براى مردم مىخواند خيلى كتاب خوبى بود و اى كاش تو هم همچين كتابى
مىنوشتى، شيخ عباس گفته بود كه من مىخواستم خوشحال كنم بابام را، شيطان مىآيد
جلو، بابا را خوشحال كن بگو اين كتاب از من است، مىگفت كه مىخواستم بابا را
خوشحال كنم بگويم كتاب از من است، ديدم نه، اين هوى و هوس است دفعه دوم بابام خيلى
خوشحال بود به من گفت اى كاش يك چنين كتابى مىنوشتى، مىخواستم بگويم مال من است
نگفتم، بالاخره هر چه او تعريف اين كتاب را كرد من نگفتم، اين كتاب مال من است،
عمل را خالص كن صراف بيناست بينا، گيريم همه ما، گيريم همه ما، و اين قرآن «و انّ
كثيرا من الناس ليضلون باهوائهم» هوى و هوس آدم را مىبرد، آدم را مىبرد اين همان
حرف بهلول است چقدر عالى است اين بهلول چقدر بالا بوده، ديد مسجد مىسازد آمد گفت
بابا من هم مىخواهم شركت كنم يك خشت، گفت طورى نيست، خشت را روى آن نوشت مسجد
بهلول، آمد بالاسر مسجد نصب كرد، صاحب مسجد رسيد دادش رفت بالا، خشت را كند انداخت
دور، من مسجد مىسازم، آقاى بهلول رسيد گفت، خب بابا تو مسجد براى خدا مىسازى
حالا به نام بهلول يا به نام خودت چه فرقى مىكند، بلكه بگو بهلول بهتر از اين نام
است. اين كشف الاسرار حضرت امام اين اسم ندارد، در حاليكه خيلى صدا كرد، راستى كمر
كسروى را كشف الاسرار شكست، كمر آن كسروى منشها كه يك آخوندى هم بود توى قم، ايشان
كتاب را براى او نوشت، به كسروى خيلى اهميت نمىداد، براى آن آخوند نوشت آن آخوند
آقازاده هم بود، خدا همه شان را لعنت كند كه حضرت امام به ده پانزده روز اين كتاب
را نوشت خيلى صدا كرد، گفتم كمر كسروى را شكست اما اين كتاب اسم ندارد آن وقت كه
دست حضرت امام بود راستى همين جورها بود، چه كسى مىتواند، كجا مىشود در روايات
هم داريم، مىخواهد، اگر يك امام جماعتى ببيند كسى بهتر از آن مىتواند اداره
بكند، و نكند، خوب خيلى داغ فرمودند اين آدم حسابى نيست، خب راستى شما با يك كسى
منبر مىرويد، منبر او خيلى بهتر از شما باشد، وقت به او بدهيد صحبت كنيد، روى
منبر حسابى تعريفش را بكنيد، پا منبرش بنشينيد، اگر مىتوانيد، تجليل بكنيد، واجب
است لازم است، اما واى به اين هوى و هوس، مرگ بر اين هوى و هوس كه روى همه ما كار
مىكند، حالا بنا نيست اينها گناه باشد، گناه نه، اما جلوى سير و سلوك را مىگيرد
قساوت دل پيدا مىشود وقتى قساوت دل پيدا شد ديگر خودتان مصيبت امام حسين را مىخوانيد
گريه نمىكنيد پا منبر هم نشستهايد ديگران مىخوانند، هيچ ات
نمىشود، تو دل شب بلند مىشوى نماز شب مىخوانى اما گريه، يُخ دو، تلاطم درونى
اصلا، اينها از كجا پيدا مىشود، همه گفتهاند وقتى هوى و هوس باشد ديگر سيرو سلوك
نمىشود ديگر نمىشود اين هفت منزل را پيمود، در منزل اول كه يقظه باشد آدم
مىماند، منزل توبه، تقوى، تخليه، تحليه، تجليه، فنا و لقاء به قول حضرت امام تازه
اول كار، كجا مىشود. خدايا به حق آن كسانيكه اين منزل را طى كردند و اصلا و ابدا
خود نمىبينند فقط خدا مىبينند خدايا به حق آن اوليائت لذت اين گونه حرفها، عمل به
اين گونه حرفها را به همه ما عنايت بفرما.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد.