اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
در
جلسه قبل عرض مىكردم كه ما به اين دنيا آمدهايم به مقام خليفة الهى برسيم «و اذ
قال ربك للملائكة انى جاعلٌ فى الارض خليفة» و اگر نرسيم و بمانيم كه پشيمانى خيلى
دارد رسيدن به مقام لقاء به قول قرآن كار مشكلى است سفر، سفر پررنجى است اما به
قول پيغمبر اكرم جهاد اكبر است و هر آن آن ثواب جبهه دارد بلكه بالاتر، هفت منزل
را بايد طى بكنيم، منزل اول يقظه (توجه) توجه به همين كه آمدم در اين دنيا كه برسم
به آنجاكه بهشت براى من كوچك باشد دم مرگ به من خطاب شود«يا ايتهاالنفس المطمئنة
ارجعى الى ربك» بلكه نه دم مرگ هم، آيه شريفه دائما براى ماست كه برس به مقام «ارجعى
الى ربك» و اين توجه لازم است و همه بزرگان اين توجه توجه را سفارش مىكنند و
معناى ذكر هم همين است و اين ذكرى كه قرآن مىفرمايد خيلى ذكر بگو، امام صادق
مىفرمايد:كه پروردگار عالم هر چيزى را محدود خواسته در قرآن به غير از يك چيز كه
محدود نخواسته «يا ايهاالذين امنوا اذكروا اللّه ذكرا كثيرا و سبحوه بكرة و
اصيلا» اين بكرة و اصيلا كنايه از صبح و شمام معنايشنيست يعنى هميشه شبانه روز،
امام صادق مىفرمايد: ذكر را زياد خواسته نماز را مىفرمايد: 17 ركعت، نماز مستحب
را گفته 51 ركعت، روزه 1 ماه، خمس را حدى، زكات را حدى، حج را حدى اما براى ذكر حد قائل نشده، درباره ذكر انشاءاللّه
بعد صحبت مىكنيم، يكى ذكر لفظى، آدم يك ذكرى را انتخاب بكند مثلا مثل ذكر يونسيه،
يك ذكرىبايد ماها داشته باشيم، حالا به ذوق خودمان انتخاب بكنيم يك ذكرى را «يا
حى يا قيوم»، «لااله الااللّه»، يا ذكر يونسيه كه بعضى اوقات بايد برسد به آنجا
كه كم كم دل هم بگويد وقتى ما مىگوييم «لااله الااللّه» دل هم با ما بگويد
«لااله الااللّه» دل را استخدام بكنيم كه به آن مىگوييم ذكر قلبى، گاهى هم مراد
از ذكر قلبى فكر است «تفكر ساعة خير من عبادة سنة» يا «من عبادة سبعين سنة» انسان
يك مقدار فكر بكند فكر چى؟ اميرالمؤمنين ياد دادند از كجا آمدم؟ در كجا آمدم، براى
چى آمدم؟ «رحم اللّه امرأً عرف من اَين فى اَين الى اَين» به اين مىگويند ذكر
قلبى، كه كم كم برسد به آنجا بشود ذكر عملى، يعنى بيابد خود را در محضر خدا،
مخصوصا در وقت تكليف، موقع نماز يك تلاطم درونى، موقع نماز شب، خود به خود خواب موقوف،
اصلا خوابش نبرد، موقع گناه يك تلاطم درونى، وحشت كند از اينكه ديگرى گناه بكند،
تا اينكه كم كم برسد به آنجا كه راستى هم هستند خيلىها را ديدهايم. مرحوم
صدرالمتألهين در اسفار مىگويد ديدم دو نفر غيبت مىكردند، مثل تنور كه آتش از
دهان آنها بيرون بيايد، اينجورى آتش بيرون مىآيد خب اين ذكر بايد باشد هم ذكر
زبانى، هم ذكر قلبى، به دو معنا هم ذكر عملى، حالا اينها همه براى چى؟ قرآن
مىفرمايد:«اقم الصلاة لذكرى»،«انا اللّه الذى لااله الا انا فاعبدنى اقم الصلاة
لذكرى» همه «لذكرى» براى توجه. ما در جلسه آخر كه خدمت استاد بزرگوارمان علامه
طباطبايى بوديم يك دسته از فضلاء بودند ايشان وضع حالشان بد بود اما ايشان هميشه
آن ادب جلسه را رعايت مىكردند دو زانو مىنشستند و گوش به حرف مىدادند با يك توجه
خاصى، در جلسه حرفهاى معمولى آمد جلو، همين حرفهاى معمولى، مخصوصا حرفهاى معمولى
در سياست، من ديدم با طبع ايشان و با وضع ايشان نمىخورد من به ايشان گفتم: آقا يك
نصيحت به ما بكنيد تا از خدمت شما مرخص بشويم ايشان فرمودند: «فاذكرونى اذكركم»
خيلى نصيحت بالاى است، يعنى به قول قرآن همه اين صدمات همه اين تكاليف همه اين
ارسال رسل، انزال كتب، همين است، توجه، توجه، توجه. «فاذكرونى اذكركم» بله اگر راستى
اين توجه آمد دست عنايت خدا مىآيد كار آسان مىشود اگر دست عنايت خدا نباشد حتما
نمىشود اين راه را برويم «فلو لافضل اللّه و رحمته ما زكى منكم من احدٍ ابدا و
لكن اللّه يزكى من يشاء» معلم اخلاق او بايد باشد و الا ما بخواهيم براى خودمان
درست بشود نمىشود رحمت خدا مىخواهد فضل خدا مىخواهد بله اين «فاذكرونى» اين
توجه اين منزل اول راستى اگر بتوانيم از آن بگذريم يكى از بزرگترين نعمتها براى ما
پيدا مىشود دست عنايت خدا روى سرمان، براى پيمودن اين راه كه از مو باريكتر، از
شمشير باريكتر، از آتش سوزاندهتر، يك دفعه با يك جمله انسان سقوط مىكند چه
سقوطى، يك دفعه انسان با يك عمل سقوط مىكند چه سقوطى حتما بايد دست عنايت خدا
باشد همين جمله را خانم استاد بزرگوار ما علامه طباطبايى نقل كردند كه دم مرگ، ايشان
در حالى كه ما يك ساعت قبل رفتيم، خدمت ايشان، نفس مصنوعى بود، چشمها بسته بود،
در حال كما بود، اما ايشان مىگفتند دم مرگ ديگر همه چيز عوض شد، ديگر هوش حسابى،
امابه جا لااله الا اللّه، گفتند: توجه، توجه، توجه، همان «فاذكرونى اذكركم» كه
در هفت هشت روز قبل در خانه شان گفتند حالا توى بيمارستان، خيلى حرف خوبى است
انصافا، توجه، توجه، توجه، حضرت امام روى اين توجه خيلى پافشارى داشتند و در اين
اواخر در رسانهها آدم مىديد كه هى مرتب، مثل اينكه مىديدند آخر كار است و بايد
حرف را بزنند و بايد لبّ حرف گفته شود، لذا هى مىگفتند، همه جا محضر خداست، ما در
محضر خداييم، ادب حضور بايد مراعات بشود، توجه توجه توجه. و اين منزل بهترين
منزلهاست، بله اين را بايد توجه به آن داشته باشيم:
تا كه از جانب معشوق نباشد كِششى كُشش عاشق بيچاره به جايى نرسد
همه
خدا، توحيد افعالى، به ما مىگويد خدا، اگر هم بخواهيم بيفتيم توى راه از اين منزل
اول بگذريم باز هم جذبه مىخواهد تا جذبهاى از جذبات حق نباشد نمىشود انسان به
جايى برسد، اين جذبهها خيلى خوب است، گاهى هم اين جذبهها اعتابى است كه قرآن
خيلى روى آن پافشارى دارد «لعلهم يتضرعون»، «لعلهم يتذكرون» عذاب است آن هم عذاب
دردناك، سيل است طوفان است فقر، خشكسالى اما قرآن مىگويد: «لعلهم يتذكرون»، «ظهر الفساد
فى البر و البحر» آخرش مىگويد «لعلهم يتذكرون» و من خيال مىكنم بزرگان هم گفتند
كه اين امتحانهاى عتابى اين جدبههاى عتابى، خيلى بهتر از جذبههاى لطفى باشد هر
دو خوب است هر دو جذبه است اما آن عتابها خيلى خوب است نقل مىكنند كه اين مرحوم
آملا حسين قلى همدانى كه اين اسم خوبى نيست بايد همان محقق همدانى، آخوند همدانى،
خيلى بالا بوده شايد 20 نفر مثل آقاى قاضى را تحويل جامعه داده، حالا بيش از اينها
مىگويند ولى على كل حال خيلى عالى بوده از نظر علمى بالا هم بوده خيال نكنيد مثلا
يك عارف، يك معلم اخلاق بوده نه از شاگردهاى خوب شيخ انصارى بوده و شيخ انصارى روى
او خيلى حساب مىكرده، شاگردهاى شيخ خيلى روى آن حساب مىكردند و اين آقا يك روزى
از حرم آمد بيرون(حرم مقدس اميرالمؤمنين) يك آدم لاتى بود به نام عبد فرّار و اين
لقبش بود عبد فرّار، لقبش بود، اين رسيد به مرحوم آخوند، مرحوم آخوند به او سلام
نكرد، مرحوم آخوند به او گفتند: «مااسمك» اسمت چيست؟ خوشا به حال اين جذبهها، آن
هم جذبههاى عتابى، گفت كه من را نمىشناسى من عبد فرّار هستم، گفت«افررت من
اللّه او من رسوله» از چه كسى فرار كردى از خدا يا از پيغمبر، اين جذبه اين را
گرفت ديگر عوض شد ذكرش هم عوض شد هى مرتب «افررت من اللّه او من رسوله» تا نصف شب
دق كرد مُرد، مرحوم آخوند آمدند درس گفتند: يكى از اولياء خدا از دنيا رفته بياييد
برويم تشيع جنازهاش، درس را ايشان تعطيل كرد براى اين، آمدند ديدند كه بله اين
مرده، اگر انسان بتواند از اين جذبهها استفاده بكند و اين راه همان منزل اول،
همين توجه يقظه، جذبه مىخواهد، حالا اصلا اين عبد فرار چه كار كرده بود؟ من
نمىدانم اما حتما يك كارى يك گرهاى، يك چيزى در كار بوده تا آن جذبه به زبان
مرحوم آخوند همدانى برايش رسيده، بدون اين نمىشود. اما على كل حال اين جذبه را
مىخواهيم و همين طور هم كه در روايات هم داريم در روايات هم داريم كه گناه را سبك
نشماريد براى اين كه ممكن است يك گناه خيلى كوچك، يك نيش به خانمم، خطاب بشود ديگر
تو را نمىآمرزم، اين خطاب بشود ديگر تو را نمىآمرزم يعنى كمى انحراف از راه مستقيم،
ديگر نتواند توى راه مستقيم بيايد، ديگر اصلا از اين هفت منزل برود بيرون، زود هم
انسان (گفتم از مو باريكتر است) زود مىرود بيرون، ديگر از آن طرف هم ثواب را سبك
نشماريد، براى اينكه ممكن است يك ثواب اما خطاب بشود آمرزيدم ، يعنى ديگر توى راه
هستى، دستت را مىگيرم، ديگر نمىگذارم حال انحرافى و اين خيلى به تجربه اثبات شده
همين آخوند محقق همدانى شاگردهاش آمده بودند كربلا، يك آقا سيد سعيدى بود از علماى
بزرگ تهران بوده اين از شاگردهاى مرحوم آخوند بوده در نجف، اين نتوانسته بود، بيايد
با قايق آمده بود كوفه به كربلا، گفته بودند وسط راه، عربها ريختند توى قايق و يكى
از اين عربها خيلى تنومند بود پهلوى من نشست عرقش هم خيلى بو مىداد، خسته بود،
سرش را گذاشت روى شانه من خوابش برد، خيلى برايم سخت بود هم تنومند بود، هم عرقش
بود مىداد، مىخواستم بلندش بكنم، مىخواستم بيدارش بكنم مىگفتم زوار حسين است،
يك مسلمان است يك شيعه است و آن هم شاگرديها مىگفتند مرحوم آخوند تو صحبتش هى
مىگفت (آسيد سعيد بارك اللّه، راه را پيمودى، خيلى جلو رفتى، بارك اللّه) گفتند
نمىدانيم چى مىگويد: تا اول صبح آسيد سعيد كه آمد خود مرحوم آخوند پابرهنه رفت
در را باز كرد، گفت آسيد سعيد بارك اللّه ديشب خيلى راه را پيمودى، مىخواهيم. تا
اين جذبهها نباشد نمىشود انسان به جايى برسد، ما كاه هستيم، كاه ربا مىخواهيم،
آهن هستيم، چه آهنى، آهنربا مىخواهيم و آن ديگر از طرف حق بايد باشد، جذبهها از
طرف او، همين حرف استاد بزرگوار ما علامه طباطبايى خيلى خوب، توجه توجه توجه «الا
انّ فى ايام دهركم نفحات الا فتعرضوا لها» بَه چه روايت خوبى، اين نفحات هست، اين
جذبهها هست، ما بايد خود را در معرض اين جذبهها قرار بدهيم، راستى يك وقت مىرسد
به آنجا، مىشود حربن يزيد رياحى، چه جور يك جذبه امام حسين آن را به كجا رساند،
در حالى كه خيلى سقوط كرده بود، انصافا خيلى سقوط كرده بود، تصورش ممكن نيست كه
چقدر سقوط كره بود، حالا هم جذبه امام حسين، جذبه ولايت، جذبه خدا،ديگر انسان
نمىتواند درك بكند، كه چقدر بالا رفته حالا چى بوده چرا اينجور شده، نمىدانيم من
خيال مىكنم آنجا احترامى كه به امام حسين كرد نماز پشت سر امام حسين خواند بعد هم
امام حسين اسم مادرش را آورد آن اسم مادر امام حسين را نياورد، احترام به حضرت
زهرا كرد، من خيال مىكنم اين يك ذخيره شد روز عاشورا، اين ذخيره يك جذبه شد از
طرف حق، رساندش به آنجا كه به جز خدا نداند، جذبه از خدا، همت از خدا، همت و توفيق
يك اختلافى هست در ميان بزرگان، همت مقدم بر توفيق يا توفيق مقدم بر همت، خيلى بحث
مفصلى روى اين كردند آن كسانى كه اهل دل هستند مىگويند تا توفيق نباشد همت به كجا
مىرسد، آن كسانى كه اهل تحقيق هستند مىگويند كه خب همه چيز دست ما، ما مختار
هستيم، همت مال ماست تا خدا توفيق بدهد، ولى على الظاهر حرف هر دو درست است، توفيق
توام با همت، همت توأم با توفيق، اما بيخودى خدا چيز به كس نمىدهد حالا اگر هم
بخواهيم مورد جذبه واقع بشويم بايد يك كارى، يك چيزى كه مرضى امام زمان باشد يك
چيزيكه مرضى خدا باشد توى كارهايمان داشته باشيم اين روايت خيلى روايت خوبى است،
من تقاضا دارم اين روايت راخيلى به آن اهميّت بدهيد «الا انّفى ايام دهر كم نفحات
الا فتعرضوا لها» در معرض اين نسيمها واقع بشويد كه اگر در معرض اين نسيمها واقع
شديد جذبه حق آهن را ربود، ديگر به همه جا، به هر كجا بخواهيم، لذا حتما مىتوانيم
برسيم. لذا اين سفر اول، اين منزل اول كه اسمش را گذاشتيم يقظه، خب اين خيلى مهم
است، خيلى مهم به اين معنا كه گفتم اصلا قرآن مىفرمايد:«انااللّه لااله الا انا
فاعبدنى و اقم الصلاة لذكرى» خيلى مهم است همه 124 هزار پيغمبر آمدند براى همين
توجه 124 هزار پيغمبر آمدند آن توجه گاهى مارا توجه دائمى بكنند، خيلى مهم است اما
بدون كشش از پروردگار عالم نمىشود كِشش ما بدون كُشش او به جايى نخواهد و ما اگر
بخواهيم كِشش از او داشته باشيم همان كه گفتم گناه را سبك نشماريم، ممكمن است در
همين ثوابهاى كوچك خيلى چيزها باشد، دل يك كسى راخوش كنيم، با يك سلام، براى خدا
يك مورچه را اهميت بدهيم من الان بگويم شما مسخره مىكنيد ديگر، مرحوم آميرزا جواد
آقا را، يكى از شاگردهايشان براى من نقل مىكردند، آمد تو سالن، همين مدرسه آميرزا
جعفر آنجا ايشان درس مىگفت، اما يك دفعه ديديم، تند برگشتند، رفتند و گفتند الان
مىآيم، مارا معطل كردند رفتند و برگشتند بعد ما اصرار كريم آقا چى بود كجا رفتيد
گفت يك مورچه به عبايم بود من اگر اين مورچه را اينجا رها مىكردم، سرگردان مىشد،
رفتم خانه مورچه رارها كردم تا به خانهاش برسد، خب اينها براى ما گران است قبول
كردنش، اما مثل آميرزا جواد آقا كه رسيده بود به جايى، طى كرده بود راه را، يك سگى
را از توى لجن نجات دادن. اين مرحوم سيد، صاحب مسجد سيد خيلى بالاست، گفته بود
طلبه بودم، دو سه روز چيز گيرم نيامد بالاخره يك پول قرض كردم يم مقدار نان و كله خريدم
آمدم بروم حجره بخورم، ديدم يك سگى سه چهار تا بچه به پستانها و گرسنه است شير
ندارد، گفتيم ما كه گرسنه بوديم حالا امروز هم گرسنگى، اينها را گذاشتم آنجا،
مرحوم سيد گفته بود كه طولى نكشيد از رشت، از شفت، آمدند گفتند يكى از حاجيهاى
آنجا مرده يك دهى دارد وصيّت كرده بدهد به شما، مىگفت حسابش را كردم همان روز كه
من به اين سگ رسيدم، خدا اين جور به من رسيد، شد مسجد سيد، شد آن مرجعيت، ممكن است
با يك غيبت يك مسلمانى را سرافكنده كردن، آبروى يك مسلمانى را لكه دار كردن، خطاب بشود
ديگر نمىآمرزمت ديگر تو اين راه كه تو اين راهِ، دائما سقوط، اين جذبهها را بايد
خيلى اهميت بدهيم، حالا منزل دوم، منزل توبه است، اگر عمرى باشد براى جلسه بعد
انشاءاللّه.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد.