عنوان: سير و سلوك
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بحث ما درباره منزل دوم از منازل سيرو سلوك بود منزل توبه، گفتم مثل مرحوم حاجى سبزه وارى در منظومه، توبه را منقسم كرده است به سه قسم:«مراتب التوب كمراتب التقى من حرمة او حل او غير لقاء» كه بزرگان گفتند توبه عوام، توبه خواص، توب اخص الخواص، يك بحثى كه امروز بايد توجه به آن داشته باشيم اين است كه حساب خواص چه پيش خدا، چه پيش پيغمبر و ائمه طاهرين عليهم‏السلام و چه پيش مردم، حساب خواص غير از حساب عوام است به قول امام صادق 70 گناه از عوام آمرزيده مى‏شود قبل از آنكه يكى از خواص آمرزيده بشود روز قيامت اين شعر اين آقا

خداوندا به حق هشت و چارت                           اگر گويند شتر ديدى نديدى

جامه عمل بپوشد ولى براى ما نه، سخت‏گيرى مى‏شود به اندازه علممان، به اندازه عقلمان، به اندازه شعور مذهبى مان، شعور سياسى، سخت‏گيرى مى‏شود اين روايت امام صادق عليه‏السلام را فراموش نكنيد يكى از كسانى كه از نظر خويش وقوم خيلى از امام صادق دور است ظاهرا پدرش غلام امام باقر بوده، امام باقر اين را آزاد كره، نسب اين قدرى است اولاً نسبى نيست حسبى است بعد حسبى هم اين قدر دور است اين آقا مى‏گويد كه منصور دوانيقى جايزه مى‏داد و رفتم آنجا جايزه بگيرم شلوغ بود، توى صف ايستادم، مثل همين مصيبتى كه براى ما طلبه‏ها هست اينكه توى صف مى‏ايستيم براى اينكه شهريه بگيريم، خيلى من زجر مى‏كشم، از اين، فراموش نمى‏كنم مرحوم آيت اللّه‏ آقاى خراسانى، خب ايشان به قول آن آقا مى‏گفت حجة الاسلام خان، آن وقتها خيلى متشخص بود آقاى خراسانى و تشخصش در اسلام نمره اول بود، خيلى مقيد به لباسشان، خيلى مقيد به طرز راه رفتن، خيلى مقيد به طرز صحبت كردن، يك شخصيتى بالا براى روحانيت قائل بودند، خودشان بودند براى روحانيت هم قائل بودند و آن وقتها زمان طاغوت ايشان خيلى خدمت كرد به حوزه و از جمله اين وظيفه نظام وظيفه بود كه ايشان با يك ادبى و بايك ابهتى در مقابل طاغوتيان اين قضيه را حل مى‏كردند. مرادم اينجاست آمده بودند قم، بعد آمده بودند مدرسه فيضيه هفت هشت نفر از ما هم اطرافشان بوديم از مدرسه فيضيه آمدند مدرسه دارالشفاء براى اينكه مدرسه دارالشفاء را هم ببيند، وقتى بود كه شهريه مى‏دادند طلبه‏ها جمع شده بودند به اندازه‏اى اين آقاى خراسانى ناراحت شد مثل بيد بنا كرد بلرزد و حتى به شهريه بده‏ها هم اعتراض كرد و مى‏گفتند تقصير خود اين طلبه‏هاست. اين چه ذلتى است براى اين طلبه‏ها و بالاخره ديگر نتوانستند مدرسه دارالشفاء را ببينند و آمدند و ما هر چه از زمان آقاى بروجردى از زمانى كه بچه طلبه بوديم تا الان دلمان مى‏خواسته اينجور حل شود و من هم يك حساسيت عجيبى داشتم يادم نمى‏رود، يك اصفهانى آمده بود سيب قسمت بكند تو مدرسه فيضيه باخيريه پدرش بعد طلبه‏ها دنبالش بودند من خيلى ناراحت شدم كه براى يك دانه سيب، دوتا دانه سيب طلبه دنبال بازارى راه بيفتد، اين منشأ روايت هم دارد، همين روايتى كه مى‏خواهم بخوانم، امام صادق آمدند رد بشوند ديدند اين توى شلوغيها ايستاده، گفتند اينجا ايستادى براى چه گفت مى‏خواهم جايزه بگيرم، روز عيد است، جايزه بگيرم از منصور دوانيقى، كه مثل اينكه روز عيد بوده، حضرت امام صادق مجبور بوده، برود ديدن منصور دوانيقى و رفته و وقتى برگشتند امام صادق، جايزه‏اى به او داده بودند گفتند اين جايز اينجا نايست، آن وقت يك روايت خواندند فرمودند:«الحسن لكل احدٍ حسن و منك احسن لمكانك منّا و القبيح لكل احدٍ قبيح و منك اقبح لمكانك منّا» كار خوب از هركه سر بزند خوب است اما از تو خوبتر است چون منسوب  به ما هستى، كار بد از هر كه سر بزند بد است اما از تو بدتر است چون منسوب  به ما هستى، روايت خيلى وظيفه را براى ما طلبه‏ها سنگين مى‏كند، يك وقتى به شما مى‏گفتم كه مرحوم آقاى اشنى، اين استاد من بود من فرائد پيش ايشان خواندم، اما علاوه بر آن كه استاد من بود رفيق من بود، خيلى به من لطف داشت يك روزى احوال پرسى كرد، آن وقت نيش علمى، اخلاقى راهم به من زد، گفتند كه ديروز تو چهارسوق تو را ديدم نشانه اين كه تو مغازها نگاه مى‏كردى، بارك اللّه به طلبه از اين مغازه به آن مغازه نگاه مى‏كند خب هيچ كسى توقع ندارد زبان ول داشته باشد معلوم است گناهش خيلى بزرگ است بعضى اوقات «ذنب لايغفر» مى‏شود موفق به توبه نمى‏شود مردم اين توقع را از خواص دارند امام صادق با اين روايت اين توقع را از خواص دارند پيغمبر اكرم اين توقع را از خواص دارند خب وقتى كه يك مقدار در جنگها در جنگ خيبر، مسلمانها پول دار شدند، نق نق زنهاى پيغمبر بلندشد براى اينكه پيغمبر اكرم براى هر زنى يك اتاق آن هم گلى كه در روايات مى‏خوانيم پيغمبر اكرم رفتند جنگ، قوم ام سلمه آمده بوددند ديدنش، خانه‏اش را كاهگلى كردند، خشت‏ها را كاهگل كردند پيغمبر وقتى آمدند خيلى ناراحت شدند، گفتند، تو زن من هستى، آنها بد كارى كردند اين كار را كردند فهميده مى‏شود اين اتاقها در هم نداشت يك پرده پشمينه كه باد عقبش نكند خب اينها توقعشان رفت بالا كه يك مقدار به ما برس، چرا اينقدر در مضيقه، آيه شريفه نازل شد به نفع پيغمبر،پيغمبر اذيت شد خيلى، آيه آمد «ياايها النبى قل لازواجك ان كنتن تردن الحيوة الدنيا و زينتها فتعالين امتعكن و اسرحكن سراحا جميلا» بگو نق نزنيد يا اين زندگى يا طلاق يا رفتن و جدايى از من، براى اينكه شما زنها منسوب  به من هستيد وقتى منسوب به من شديد ديگر نمى‏شود بار سنگين است قرآن شريف هم در چند جا مى‏فرمايد: حساب خواص غير از حساب عوام است قضيه آدم مگر چه كرده بود يك امر ارشادى را زير پاگذاشته بود، حالا از بهشت بيرون رفت، حالا بگوييد آن امر ارشادى براى همين بود كه ديگر نمى‏شده توى بهشت باشد، آن بهشت هم نابود شد، تبعيد هم شد روى اين كره زمين، آن هم تبعيد توى بيابان، اما اين جمله «اهبطوا» اين جمله «غوى» اين جمله «ظلمه» درباره حضرت آدم آمده، خيلى هم براى حضرت آدم سخت است بگويد، آدم و حوا و شيطان «اهبطوا» يا عهد كرديم اما «فنسى» نمى‏دانم حضرت آدم گناه كرد«فغوى»، «فعصى» خيلى تكان دهنده است «فعصى آدم ربه فغوى» سقوط كرد خيال نكنيد اين سقوط فقط سقوط آن بود كه از آن بهشت «پروردگار عالم يك بهشتى هر چه در آن بهشت موعود بود در آن بهشت بود از نظر قرآن» يك بهشت براى اينها اختراع كرد يك باغ، گفتم همه چيز دارد هرچه مى‏خواهيد بخوريد، هرچه مى‏خواهيد استفاده بكنيد بعد هم اين اختراع خدا نابود شد يعنى همين طور كه خدا اختراع كرد نابودش هم كرد، حضرت آدم و حوا روى كره زمين شايد همين سعى بين صفاو مروه يكى روى مروه بود يكى روى صفا، اين هم تبعيد، اما مى‏دانيد سخت‏تر چيست «فعصى آدم ربه فغوى» خيلى مشكل است خيلى زجر آور كه خدا به اين آدم در حالى كه حضرت آدم را دوست دارد، يكى كه مسجود ملائكه هم هست همه همه «فسجد الملائكه كلهم اجمعون الا ابليس» كه مى‏گويند«الا ابليس» هم مستثنى منقطع است «فسجد الملائكه كلهم اجمعون» جبرئيل به او سجده كرد اما:

يك گناه ناكرده گفتندش حرام                           مذنبى، مذنب برو بيرون خرام

خيلى ما بايد از اين حرفها برداشت بكنيم، عمده هم همين است و حساب عموم غير از حساب خواص است ،حساب خواص غير از حساب عموم است، شايد «كلّم الناس على قدر عقولهم» هم يك معنايش همين باشد ما حساب و كتابمان سخت است، اين توبه ما بايد غير از توبه عوام باشد آن توبه مى‏كند از گناه، ما بايد توبه بكنيم از حلال، همين حرف مرحوم سبزوارى «مرابت التوب كمراتب التقى من حرمةٍ او حلٍ» مگر مى‏شود هر حرفى را بزنيم، تو مجلس نشسته‏ايم جورى چيز بخوريم كه بعضيها بگويند چرا آخوندها شكمو هستند طورى راه برويم كه مردم بگويند چرا اينجورى. آقاى خراسانى چى، ايشان چى، توى بازار جورى عمل بكنيم كه انگشت‏نما بشويم مردم به ما نگاه بكنند، سيگار بكشيم، توى كوچه بدود، اينها گناه است براى عموم مردم طورى نيست ولى براى ما گناه است يك روايت صحيح السند داريم، مرحوم كلينى روايت را نقل مى‏كند، مى‏گويد پيامبرى از پيامبرهاى خدا، آمد در يك دهى، معلوم مى‏شود سابقه هم داشته مى‏آمده در اينجا، ديدن آن عالم ده هم مى‏آمده، معلوم مى‏شود از روايت، آن پيامبر ديد آن آقاى عالم زير هوار رفته، ديوار آمده رويش، مردم نمى‏دانستند، سه چهار روز طول كشيده و كله‏اش بيرون بوده مورچه‏ها خوردند خيلى ناراحت شد، رفت در آن ده، يا در آن شهر ديد كه حاكم ظالم آن شهر مرده، تشيع جنازه‏اش مى‏كنند از آن تشيع جنازه عوامانه، مثلا چند صد نفر تشيع جنازه، اين ارتباطش را با خدا وصل كرد، خدايا چه جور آن بنده خالص تو، آن هم بنده ياغى تو، آن بايد مرگش آن جور باشد آن هم بايد مرگش آن جورى باشد، خطاب شد كه چند روز قبل اين عالم يك كارى داشت پناه به ظالم برد، رفت پيش اين آقا، اين آقا هم احترام خيلى به اين عالم گذاشت حاجتش را هم برآورده كرد، پاداش دارد، بايد پاداش را بدهد، اين آقا هم كيفر دارد، نخواستيم هيچ كلامش در آخرت باشد، اين هم كيفر دارد، كيفرش همين مرگ زير هوار و مورچه‏ها كله‏اش را خوردند و پاداش آن ظالم كه احترام به اين عالم كرد، همان تشيع جنازه‏اى كه به آن كردند احترامى كه به او گذاشتند راستى اينجورى است، بعضى اوقات تو مجلس دارند غيبت مى‏كنند، شما هماهنگ بشويد، يا ساكت بشويد، آبروى يك مسلمان برود يك دفعه پررودگار عالم مى‏گويد: آقاى طلبه ديگر نمى‏آمرزمت روايت هم داريم، روايت داريم بعضى اوقات يك خطا مى‏كند خطاب مى‏شود ديگر نمى‏آمرزمت، چنانچه بعضى اوقات يك ثواب مى‏كند خطاب مى‏شود آمرزيدمت و خيلى بايد مواظب چشممان يك دفعه به شما مى‏گفتم راستى اينجور است اين دختر بزك كرده، سينه باز وضع نكبت بار، آمده كه به او نگاه كنند به قول آن آقا محتاج نگاه است، ترش شده شوهر پيدا نكرده محتاج نگاه است، اين مى‏آيد براى اينكه مردم به او نگاه كنند، حالا آنهايى كه به او نگاه مى‏كنند با يك مسخره‏گى جذبشان مى‏كند ولى يك طلبه به او نگاه بكند، توى دلش مى‏گويد مرده شورت را ببرد با اين عمامه، تو چرا و ديگر شعرش را نخوانم و يك شعرى هم در اين رابطه گفته شده كه يك فاحشه‏اى با يك عالمى جرو بحثشان شد، آن فاحشه گفت هرچه مى‏گويى هستم، اماتو آنكه مى‏نمايانى هستى يانه؟ تو چرا به من نگاه مى‏كنى خيلى حرف خوبى است، اين حضرت يونس چه كرده بود كه استحقاق زندان تا روز قيامت راداشت، خيلى عجيب است، آدم اين را نمى‏تواند هضم بكند و اين بدون اجازه خدا رفت بيرون، كارى كه نكرده بود از اولياءاللّه است، پيغمبر است معصوم است اما به ساحت مقدسش نمى‏خورد كه اجازه نگيرد و برود بيرون، خب رفت بيرون، خب آن زندان عجيب و غريب هم برايش جلو آمد، هفت شبانه روز تو شكم ماهى، با آن شكنجه‏ها خب اين هم خيلى خب اما «فلو لا انه كان من المسبحين للبث فى بطنه الى يوم يبعثون» چه كرده بود؟ اگر توبه نكرده بود استحقاق داشت تا روز قيامت توشكم ماهى بماند، ماآن راتو شكم ماهى نگه مى‏داشتيم توبه ما غير از توبه عموم مردم است رفتار وكردار ما غير از رفتار و كردار عموم مردم است ما خيلى بايد مواظب چشم و گوش و مواظب زبانمان و مواظب رفت وآمدهايمان، مواظب غذايمان باشيم، خيلى وقتها ديديم «كل شى‏ء طاهر حتى تعلم» براى عموم مردم كار مى‏كند بايد هم كار بكند «كل شى‏ء طاهر» كارمى كند بايد هم كار بكند اما حالا بيا سرما «كل شى‏ء حلال» در ضرورتها مگر همين جور مى‏شود، نگذريد از اين حرفها من زياد ديدم حالا چون كه دلم مى‏خواهد اسم بيارم، اسم اينها بزرگ بشود، همين مرحوم آسيد محمد باقر درچه‏اى رفته بود يك جا شام خورده بود، بعد قباله آورده بود امضا كند، ديده بود اين شام براى اين قباله بوده رشوه بوده، مى‏گويند مثل بيد بنا كرد بلرزد، من چه كرده بودم اين زهرمار را خوردم دادى آمد لب باغچه قى كرد مگر مى‏شود با «كلى شى‏ء لك حلال» همين جور زياد است اين بزرگان مرحوم حاج آقا رضا همدانى اين هم مباحثه ميرزاى شيرازى است هر دو از شاگردهاى نمره اول مرحوم شيخ است و اگر اعلم از ميرزا نبود حتما كمتر هم نبود مرجعيت را نپذيرفت اينها معمولا از مرجعيت فرار مى‏كردند خوشا به حال آنها «بارك اللّه‏» يكى از بزرگان آسيد احمد كربلائى بزرگ اين مثل مرحوم شيخ شريعت و مرحوم صدر اينها جمع شدند اين را مرجع كنند نامه نوشت اگر جهنم رفتن واجب كفايى باشد به اندازه واجب كفايى هست احتياجى به من نيست كه من را مرجع بكنيد فرار مى‏كردند، اين آقا، مرحوم محمد همدانى خب از مرجعيت فرار كرد معمولا وقتى از مرجعيت فرار بكند خب كمى از سهم امام چيزى به او نمى‏دهد، وجوه بريه ندارد آن وقت با پسرش و دامادش لحاف دوزى مى‏كرد «هر سه تا» دو روزى اين سه نفر لحاف مى‏دوختند امرار معاش مى‏كردند، نمى‏دانم چه كسى فهميد و به مرحوم ميرزا گفت و مرحوم ميرزا خيلى ناراحت شدند و ماهى 13 تومان براى اين شهريه قرار داد، «شهريه خصوصى» و يكى برد آنجا ايشان گفت سلام مرا به مرحوم ميرزا برسانيد بگوييد خيلى خوب چون شما امر مى‏كنيد اگر اعلم نبود كمتر نبود، چون شما امر مى‏كنيد چشم من ديگر لحاف دوزى نمى‏كنم اما خرج و مخارج من ماهى سه تومان است آن ده تومان براى چى؟ آن ده تومان را تشكر مى‏كنم ماهى سه تومان به من بدهيد تشكر مى‏كنم ما اينها را مسخره گى مى‏دانيم ما اينها را دروغ مى‏دانيم همين جور هست، همين جورها بوده، اين مرحوم صدر «رضوان اللّه تعالى عليه» مرحوم صدرالدين كه در قم بودند «خيلى هم به حوزه حق دارند خيلى هم آقا بودند از اين جهت هم در زمان طاغوت مقدم بر آقاى صدر و آقاى خوانسارى بودند در اينكه كارهاى طاغوتى را ايشان امر ونهى بكنند به طاغوت، ايشان مرد متشخصى بودند، ايشان يك وقت از نماز آمده بودند خانه ديده بودند خانمشان خيلى ناراحت هستند گفت چى شده؟ گفت راستش اين است دو نفر از تهران آمده بودند مردشان خدمت شما برسد زنشان پيش من بيايد، مردشان آمده بود خدمت شما، زنشان آمده بود پيش من، در زد من رفتم پشت در، در را كه باز كردم اين خيال كرد من كلفتم، وضع لباسهام، خيال كرد من كلفتم، گفت خانم كجاست؟ گفتم خانم نيستند، گفت خداحافظ و من دروغ گفتم دروغ نگفتى، همه چنين بودند، آنهايى كه راستى درد دين داشتند درد روحانيت داشتند همه چنين بودند درجاتش عالى است عاليتر گردد، مرحوم سلمان مى‏گويد، غزالى از ايشان نقل مى‏كمند كه يك شيطانهايى در دوره آخرالزمان پيدا مى‏شود كه آنها به ما ميگويد ديوانه، لذا غزالى مى‏گويد اگر سلمان بياد در ميان ما «غزالى آن وقتها مثل زمان ما كه نه» مى‏گويد اينها شيطان هستند آن شيطان هم مى‏گويند اين سلمان ديوانه است، ديوانه است، يك جمله ديگر هم بگوييم همين سلمان استاندار مدائن شده بود و خيلى هم كار كردو يك چيزهاى عجيب غريبى درباره‏اش نقل مى‏كنند حالا اينجا مرادم است دم مرگ گريه مى‏كرد مقام به اندازه‏اى بالاست كه مسلم پيش سنى وشيعه است اينكه اميرالمومنين آمدند هم غسلش دادند هم كفنش كردن هم دفنش كردند، اما گريه مى‏كرد، راوى مى‏گويد به او گفتم چى شده؟ آقا شما ده درجه ايمان را پيموديد «سلمان منا اهل البيت» اين منحصر به فرد است اين درجه را گرفتيد، گفت راستيش اين است يك روايت از پيغمبر اكرم يادم آمده آن متلاطمم كرده، پيغمبر اكرم فرمودند در روز قيامت گردنه هايى است از اين گردنه‏ها نمى‏گذرند مگر سبك باران،«هلك المثقلون نجى المخفون» مى‏گويد من نگاه كردم ببينم اين براى چه سنگين بار است يك دكان، اين معلوم مى‏شود زن و بچه هم نداشته، زن و بچه‏اش را هم نبرده، نمى‏دانم يك مغازه اين هم خانه‏اش بوده هم دارالحكومتش، مى‏بينم ما اين 26 ساله، چه كارها كرديم چه ساختمانها ساختيم چه اوضاع ما نكبت بار، دولت ما «دولت جمهورى اسلامى» يك مغازه اين هم خانه‏اش بود، هم دارالحكومت، يك پوست گوسفند هم رختخوابش بود هم فرش اتاقش، يك آفتابه گلى، يك كاسه گلى، يك كوزه گلى، يك عصا، يك قلم و دوات براى نوشت حكومت اما دم مرگ مى‏گويد، سنگين بارم، سنگين بارم، خدا رحمتش كند اين بابا طاهر را، بعضى وقتها يك شعرهايى خيلى خوبى دارد مى‏گويد: 

ما كه چون اشتران قانع به بارم

 خورم خوارى و خروارى به بارم

با اين خرج قليل و بـار سنـگين

 هنوز در روى صاحـب شــرمسارم

 

چه خوب مى‏گويد و على كل حال بايد بدانيم حساب خواص «توبه ماغير از توبه عوام است» كارهاى ما خيلى بايد حساب روى حساب روى آن بكنيم
روى آن حساب بشود ومتأسفانه همه ما هم گير هستيم در روايت هم دارد روايت مى‏گويد:«يزيغون بزيغ المعيشه» طلبه مى‏خواهد به طلبگى خودش رفتار بكند زنش فحشش مى‏دهد، نق نق‏هاى زن و بچه پدرش را در مى‏آورد، بخواهد زن و بچه كه نداشته باشد كه نمى‏شود بخواهد داشته باشد خويش و قوم‏ها، وضع زندگى بالاخره اين تجمل گرايى چه كار مى‏كند ولى على كل حال، خب بله مشكل است يك كسى بخواهد شيخ انصارى بشود يك مرجع تقليد بشود مشكل است، راستى مشكل است ولى على كل حال به هر اندازه كه مى‏شود «مراتب التوب كمراتب التقى من حرمةٍ او حلٍ او غير لقاء» شما را به خدا قسم فكر بكنيد نبايد ما عادل نباشيم، بزرگان مثل شيخ طوسى‏ها ،مث محقق‏ها، مثل علامه‏ها، مى‏گويند اصل در طلبگى عدالت است اگر شك كردى عادل است يانه، بگوييد عادل است آى آقايان مردم همين اصل را در مورد ما جارى مى‏كنند و مردم مى دانند، همه مى‏دانند كه فرق بين سنى و شيعه اين است كه امام جماعت بايد عادل باشد اما يك كسى بايستد در يك جاى عمومى هزار نفر پشت سرش مى‏ايستند نماز مى‏خوانند، شما برويد تبليغ در يك دهى، يك ماه پشت سر شما نماز مى‏خوانند، اما نمى‏دانند چه كسى عدالت شما را درست كرده است چرا؟ يقين دارند شما عادل هستيد همان يقينشان هم خوب است، يقين دارند ما عادل هستيم اين عوام مردم است، حالا خودتان عادل هستيم يانه؟ خدايا قسمت مى‏دهم به حق آقا امام زمان يك نظر لطفى به همه ما طلبه‏ها عنايت بفرما. انشاءاللّه‏

 

و صلى اللّه‏ على محمد وآل محمد.