اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحثهاى
روز چهار شنبه به يك جاهاى حساسى رسيده است و نبايد سرسرى از اين بحثها بگذريم.
اينها مسئوليت مىآورد، مسئوليت سنگين است و قبل از آنكه انسان پيشمان بشود خوب
است متذكر بشود، بحث ما را كه مىدانيد در مورد سير و سلوك بود يعنى حركت به سوى
خدا، رسيدن به مطلوب رسيدن به مقصود، اين بحث ما بود، گفتيم كه سير و سلوك مراتب
دارد، منازلى را بايد طى كند منزل اول يقظه بود دربارهاش يك مقدارى صحبت كردم،
منزل دوم توبه بود گفتم كه بزرگان توبه را منقسم كردهاند به سه قسم چنانچه تقوى
را منقسم كردهاند به سه قسم «مرابت التوب كمراتب التقى، من حرمةٍ او حلٍ او غير
لقاء» آن حال تضرع و زارى، آن حال قصور و تقصير، آن حال عذر خواهى، در عمق جان هر
كسى بايد باشد اما راجع به عموم مردم براى خاطر گناهانشان، غيبت مىكنند نمامى و
سخن چينى مىكنند، دروغ مىگويند در اموال مردم دقيق نيستند و امثال اينها اين
توبه مال عموم است، اين توبه مال شما نيست، براى اينكه شما كه گناه نداريد، گناه
نمىكنيد و الا طلبه نيستيد آقا امام زمان به مرحوم آقاى نجفى «رضوان اللّه تعالى
عليه» فرموده بودند عيب است براى طلبه، نماز شب نخواند، طلبه يعنى گناه نمىكند
لذا توبه ما، توبه خواص است، توبه خواص يعنى چه، يعنى از مشتبهات توبه كنيم در
حالى كه مجبوريم، اما توجه به اين داشته باشيم دل را سياه مىكند توجه به اين
داشته باشيم كه انسان را باز مىدارد، سد محكم است براى رفع اين سدها براى روشنايى
دل براى رفع اين كدورتها توبه كنيم، خب توبه از مكروهات، اين اوامر و نواهى الهى
توى قرآن. خب خيلى از آن مستحب است، خيلى از آن مكروه است، اما امر است، نهى است،
يك امرى است كه مثل حضرت آدم را بيچاره و بدبخت مىكند، امر است ديگر، اين اوامر
مستحبى، خب ما در آن كوتاهى مىكنيم، ما بايد حسابى انس با قرآن داشته باشيم، يك روز
نتوانيم قرآن بخوانيم، توبه مىخواهد، ما بايد انس با دعا، با توسل، ما بايد مرد
كار باشيم سرمشق مردم باشيم، وقتى كه سرمشق مردم نتوانيم باشيم توبه مىخواهد، اين
مكروهات نهى است، خب شما نهى را حمل مىكنيد، براى اينكه صرف مرجوحيت است، يا آن
مستحب را حمل مىكنيد به دليل «و من اليل فتهجد به نافلة لك» اين مستحب است براى
خاطر آن روايت امر است، امر خدا، ما بايد از ترك اين جور اوامر، يا فعل آن جور
نواهى، (يعنى مكروهات) خب بايد توبه كنيم، مردم اگر غيبت كنند بايد توبه كنند، ما
چى اگر مالايعنى داشته باشيم بايد توبه كنيم، پيغمبر اكرم در غسل يك جوانى شركت
كردند، در كفنش شركت كردند، در دفنش شركت كردند، لحد را خيلى محكم گل مىگرفتند و
محكم بنا مىكردند، مادر خوشحال شد، گفت ديگر برايت گريه نمىكنم، خوشحال شد به
دست پيغمبر اكرم به خاك رفتى، خب همين جور هم بود، اما وقتى رد شد پيغمبر اكرم فرمودند
كه زير منگنه الهى له شد، قبر چنان فشارى به او داد، همه استخوانهايش، در هم شكسته
شد، گفتند يا رسول اللّه آدم خوبى بود، فرمود بله اما مالايعنى زياد داشت زبان ول
بود، نه زبان ول در گناه، آن توبه عوام است، آن مال شما نيست، ما بايد زبان ول
نباشيم، در چهار چوب شرع، يك دفعه به شما مىگفتم كه من بچه طلبه بودم لب يكى از
ايوانهاى مدرسه صدر نشسته بودم، يك كسى هم پهلويم بود «ايشان الان هم هستند»، آدم
خوبى هم هست، اين داشت روزنامه مىخواند، آن وقتها طلبهها روزنامه نمىخواندند،
متاسفانه حالا هم روزنامه فايده ندارد، متاسفانه من مجبورم عصرها، وقتى را بگذارم روى
اين روزنامهها، روى اين سايتها، نمىدانم روى اين مجلهها، هيچى ندارد، اينها هم
هيچى ندارد، 80 در صد آنها دروغ است حالا اينجا مرادم است، اين آقا نشسته بود
پهلوى من روزنامه مىخواند مرحوم آيت اللّه آقاى كوپايى آمد رد بشود، با اين رفيق
بود مرحوم آقاى كوپايى يكى از فلاسفه خوب زمان ما بود من فلسفه پيش ايشان نخواندم،
من فلسفه پيش آقاى مفيد مىخواندم اما اين يكى از فلاسفه خوب بود، مشهور هم بود،
از آدمهاى مقيدى بود، آمد رد بشود با اين مىخواست شوخى كند اما شوخى جدى، گفت آقا
اين قدر اين رقيب و عتيد را اذيت نكن، اين مطالعه تو «ما يلفظ من قول الا لديه
رقيب و عتيد» هر چه ببيند مىنويسند، هر چه بگويى برداشت مىشود مثل الان كه ضبط
گفتار ما، كردار ما را، نيات ما را «كم كم رسيده به اينجا» برداشت مىكند، پرودگار
عالم مىگويد اينجورى است خب به اين مىگويند مالايعنى، نه نتيجه دنيا دارد، نه
آخرت، اگر هم بخواهيم يا بايد نتيجه دنيا داشته باشد، دنياى حلال، يا نتيجه آخرت
داشته باشد و الا مىشود ما لايعنى فشار قبر دارد، ما بايد از اينها توبه كنيم،
جدى توبه كنيم «و ما كره اللّه» ما زياد داريم شما گناه نداريد، شما الحمدللّه
همه عادل هستيد خوب هستيد، توبه عموم نه، اما توبه خواص، اين بيش از توبه عموم هم
بايد باشد، ما پناه بى جا به كسى ببريم، يك تملق، يك چاپلوسى، براى اينكه از ما
خوشش بيايد، گناه دارد، نمىدانم فكر كرديد يا نه، راستى كمر شكن است اين حرفها،
قرآن مىفرمايد: يك سوره راجع به حضرت يوسف براى اينكه همه جا نمره 20 آورده، بارك
اللّه چه نمره بيستى، استاد بزرگوار ما علامه طباطبايى «رضوان اللّه تعالى عليه»
در الميزان مىفرمايد: 24 زمينه بود براى اينكه يوسف گناه بكند، آن وقتى كه زليخا
آن جلسه را برايش درست كرده بود، بعد مىشمارد يكى يكى، حضرت يوسف در عنفوان
جوانى، آن زليخا كه آن كار را مىخواست آن هم يك جوان به تمام معنا زيبا، جلسه سر تا
پا شهوت اينها همه تحريك آور است ديگر التماس از زليخا از زنين، هيت لك، هيت لك يك
معناى عجيبى دارد اگر قبول مىكرد نانش توى روغن بود، ديگر زليخا مىشد تابعش، اگر
قبول نمىكرد مىشد دشمنش، چه جهنم دنيايى و مىشمارد 24 زمينه، همه را زير پا
گذاشت «لقد همت به و هم بها لو لا ان رءا برهان ربه» نمره 20 آورد بعد هم آن قضيه
عجيب زنها، اين را وارد در آن جلسه كرد اين زنها از اشراف جلسه پر از شهوت، زنهاى
آرايش كرده، زنها در جلسه سلطان آمده و كم كم رسيد شهوتشان به آنجا كه به جاى ترنج
دستشان را بريدند، همه مىگفتند بارك اللّه زليخا، او مىگفت اى كاش مال من بود،
او مىگفت مال منى، زليخا مىگفت همه شما غلط مىكنيد، مال خودم است اگر هم نه
زندانش مىكنم او با كمال شهامت در مقابل همه اين شهوتها مىگويد كه «رب السجن
احب الى مما يدعوننى اليه» چه افرادى پيدا مىشود اينها هم درس است خيلى خب، خودش
مىخواست زندان برود «رب السجن احب الى مما يدعوننى اليه» خودش خواست زندان برود،
رفت زندان، چند سالى زندان بود آن قضيه خواب رفقايش جلو آمد، دو تا خواب ديده
بودند، تعبير كرد بالاخره يكى از آن كسانى كه رفيقش بودند بنا شد برود دربار آنجا
ساقى باشد، مقامش هم خيلى بالاست «مقام ساقى آن وقتها خيلى بالا بود» تو اين شعر و
شاعرى مخصوصا حافظ مقام شاهد و ساقى را در درجه اول خيلى بالا مىبرد، يك جمله
حضرت يوسف دارد گفت «و اذكرنى عند ربك» موقعى كه رفتى بگو يك بى گناه توى زندان
است خب اين چيزى نبود به عقيده ما، از براى ما خيلى خوب بود، آن وقت او رفت جبرئيل
آمد چه كسى تو را از دست برادرها نجات داد، «خدا». چه كسى تو را از دست زليخا نجات
داد «خدا». چه كسى توفيق اين همه عنايت را به تو داد، «خدا» گفت اگر همه خدا،
اينجا چرا غير خدا. چرا گفتى «و اذكرنى عند ربك» تو كه خدا را دارى، كه دارى، چرا
«واذكرنى عند ربك» قرآن مىگويد: «فلبث فى السجن بضع سنين» هشت سال براى اين يك
جمله زندان كشيد، اين چى به ما مىگويد، مىگويد طلبه مسئوليت سنگين است، اين كارهاى
ما، نه حرام «گفتم حرام نداريم» اين حلالها توبه دارد، توبه دارد، تضرع و زارى
دارد، راستى در دل شب تضرع و زارى دارد، راستى يك طلبه نماز شب نخواند، نمىشود،
اين خيلى بايد توبه كند يك طلبه بايد خيلى سرو كار با قرآن داشته باشد از بس درس
دارد يا بر عكس يك طلبه درس نخواند، يعنى به اندازهاى كه بايد درس بخواند نخواند،
كوتاهى كند، يك شب درسش از بين برود، اينها چيزى نيست از نظر ما، اما عنداللّه،
آنكه مىگويد: «فلبث فى السجن بضع سنين» پيش آن خيلى چيز است، خيلى چيز است و
متاسفانه، عموم مردم توبه دارند، چون مىدانند گناه كردند، غيبت كردند، مخصوصا
گناهان فحشايى، اگر عادتشان نشده باشد گناه دارد، توبه مىكنند، شبهاى بيست و يكم
راستى توبه مىكنند، حالا يا براى حاجت گرفتنش يا راستى، توبه مىكنند، اما اينها
كه من مىگويم مغفول عنه پيش ماست، توبه هم روى آن نداريم، توبه توجه مىخواهد
والا اگر مغفول عنه باشد خب توبه هم روى آن نداريم، اين كه ياد ما دادهاند، «استغفراللّه
من جميع ما كره اللّه» اين زبان البته نه، براى اينكه اگر زبان باشد يك كسى پيش
اميرالمؤمنين گفت «استغفراللّه» فرمودند: مرده شورت را ببرند با اين توبه كردنت،
دل مىخواهد و راجع به اين چيزها ما توبه نداريم و توبهاش هم مهم است، خيلى مهم
است، قرآن مىگويد مهم است، قضيه حضرت يونس را گفتم، حضرت يونس مگر چه كرده بود،
قرآن مىگويد «فلو لا انه كان من المسبحين للبث فى بطنه الى يوم يبعثون» چه كار
كرده بود، استحقاق زندان، شكنجه تا روز قيامت، اين قرآن است ديگر، ديگر كه نمىشود
تأويل و تفسيرش كرد «فلو لا انه كان من المسبحين فلبث فى بطنه الى يوم يبعثون» تا
روز قيامت، استحقاق داشت، اما توبه كرد توبه از چى؟ بدون اجازه خدا از قوم رفته
بود بيرون، خطاب شد، اينها استحقاق عقوبت دارند عذابشان مىكنم، خب معلوم بود، بعد
هم مثل حضرت لوط همين جور شد، آن ملائكه آمدند، گفتند كه اينها استحقاق عقوبت
دارند، خداوند مىگويد برو بيرون، به حضرت يونس «برو بيرون» را نگفته بودند بايد
هم برود بايد به او مىگفتند اما بدون اجازه رفت بيرون، به قول خودش شد، عبد ياغى،
عبد عابق اينجورى شد، ديگر، آن هفت روز زندان، در شكم ماهى، آن شكنجهها اما مگر
خدا دست از سرش بر مىدارد، اين قضيه حضرت داوود راستى كمر شكن است، آن كسى كه درد
اينجور حرفها را داشته باشد راستى كمر شكن است، قضيه حضرت داوود را مىدانيد در
سوره والصافات آمده، مىخواستند امتحانش بكنند، توى امتحان رفوزه شد، توبه كرد،
خدا توبهاش را هم قبول كرد خدا مىفرمايد:«انه عندنا لزلفى و حسن مأب» همه اينها
درست است اما بعد خطاب، عتاب چرا اين چنين شد آن امتحانش هم اين بود، امتحان
معمولا كسى بتواند، از اين امتحانها نمره بياورد، خيلى همت مىخواهد، آمدند پيش
حضرت داوود يكى از آنها گفت: «ان هذا اخى له تسع و تسعين نعجة ولى نعجة واحدة فقال
اكفلنيها و عزنى فى الخطاب» اين برادر من 99 گوسفند دارد من 1 گوسفند دارم،
مىگويد يك گوسفند رابده من، من 100 تا تو هيچى، پشت سر انداز هم هست مرا مجاب هم
كرده نمىتوانم جواب بدهم، جور جلو مىآيد، حضرت داوود خب معلوم است آن احساسات
انسانىاش تحريك شد گفت «لقد ظلمك بسوال نعجتك الى نعاجه» گفت ظلم مىخواهد به تو
بكند به جاى اينكه تو 50 تا آن هم 50 تا آن مىگويد همهاش ما من،، تو هيچى، بعد
يك جمله اخلاقى يك جمه اخلاقى هم حضرت داوود گفتند و گفتند:«و ان كثيرا من الخلطا
ليبغى بعضهم على بعض الا الذين امنوا و عملواالصالحات و قليل ماهم» گفتند: بله، مردم
معمولا اينجور هستند اما اسمش را مىگذارد «ليبغى بعضهم على بعض» در ميان بسيار از
مردم به جاى قانون مواسات قانون خود محورى حكمفرماست، اگر راستى مومن باشد قرآن
قبول مىكند، براى اينكه معمولا قرآن هر چه نقل بكند، رد نمىكند، يعنى قبول ،يك
قاعده كلى در قرآن داشته باشيم، مىفرمايد: «و قليل ما هم» كم است يك كسى قانون
مواسات بر او حكم فرما باشد خود محور نباشد ديگرگرا باشد، در همين مسئله بگويد 50
تا مال من، 50 تا مال تو «و قليل ما هم» خب اين گفته حضرت داوود «فظن داوود انما فتناه»
يكدفعه داوود متوجه شد توى امتحان نمره نياورد، براى اينكه ممكن است راستى «لقد
ظلمك بسؤال نعجتك الى نعاجه» نباشد، همين جورى پيش فرضى چرا گفتى «فاستغفر له و
خرّ راكعا و اناب فغفرنا له» بعد هم قرآن مىگويد خيال نكنيد اين گناه بوده است و
گناه كرده است و اينها نه «و انه عندنا لزلفى و حسن ماب» مقامش خيلى بالاست و پيش
ما، اما توقع نيست از حضرت داوود بلافاصله بگويد «لقد ظلمك بسؤال نعجتك الى نعاجه»
توقع نيست، حالا بعدش خيلى طنطراق دارد، اگر دنيا را به سر حضرت داوود مىزدند،
اينقدر زجر آور نباشد كه اين آيه «يا داوود انا جعلناك خليفة فى الارض فاحكم بين
الناس بالحق فلا تتبع الهوى و يضلك عن سبيل اللّه انّ الذين يضلون عن سبيل اللّه
لهم عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب» خيلى طنطراق دارد به حق حكم بكن مواظب باش،
اگر هوى و هوسى باشد جهنم دارد، جهنمش خيلى مشكل است اينها چى مىخواهد بگويد، اين
قرآن كتاب اخلاق به ما چى مىگويد من زياد ديدم يك آقا يك مرجع يك جمله مىگويد عالمى
را به آتش مىكشد حرام هم نيست اما بد آموزى دارد، خيلى بايد مواظب بدآموزى باشيم
بعضى اوقات ديدم بعضى از شما طلبهها خود من روى منبر، يك حرفهايى مىزنيم صددرصد
رضايت حق است بعد هم مىبينم بد آموزى داشته و براى من بعضى اوقات اتفاق افتاده
ديدم اين جمله در حالى كه سر تا پا خوب بوده، اما آن بد آموزيش خيلى مصيبت داشته
بايد مواظب باشيم حرفهايمان بد آموزى نداشته باشد، تشويق ظالم نباشد، بعضى اوقات
ما حرفهايى مىزنيم گناه ندارد اما تشويق ظالم مىكنيم، بعضى اوقات حرف مىزنيم
تشويق بد حجابى مىكنيم اگر بگويم اين مانتو را با اين وضع نكتب بارى كه الان درست
شده ما آورديم شك نكنيد، كوتاه آمديم رسيده به اينجا ديگر نمىشود جلويش را گرفت
شايد مثلا در ماه يا در دو سه ماه همه اينها مىآيند پيش من، يا من آنها را
مىخواهم، گاهى دادگسترى، گاهى نيروى انتظامى، گاهى ستاد امر به معروف و نهى از
منكر، گاهى سپاه، گاهى بسيج، التماس التماس كه آقا اين وضع نكبت بار جامعه ما را
اصلاح كنيد، نمىشود ديگر، آن مىگويد چشم مىرود اما نمىشود، جمع مىشوند،
نمىشود خيال نكنيد كار نمىكنند، كار مىكنند البته آن جور كه ما مىخواهيم كار
نمىكنند والا مىشود ممكن است ما روى منبر به مردم بگويم، چادر حجاب برتر است مىدانيد
به كجا مىرسد، يك خانم و آقا آمده بودند پيش من، مثل باران گريه مى كرد مىگفت
دخترم رفته مدرسه، به عنوان اولياء شاگردان ما را وعده گرفتند فقط در اين مدرسه من
چادرى بودم. وضع ما رسيده به اينجا، چادر دمده شده، معلوم است تلويزيون ما وقتى كه
مىخواهد يك شخصيت را نشان بدهد يك خانم بزك كرده كيف دست و اسمش را مىگذارد خانم
دكتر، وقتى مىخواهد يك كلفت را نشان بدهد يك چادر سرش مىكند آن چادر پهلويش را
مىبندد مىنشيند سر لباسشويى، اين هم شد نوكرى، خب معلوم است اين يك بد آموزى
عجيب درست مىكند توى همه، ديگر چادر مىشود ضد ارزش، هرچه مىگويم شايد بيش از ده
مرتبه، من از قول خودم، از قول مراجع، از قول رهبرى به آنها گفتم، بابا جون اين بدآموزيها
خيلى گناه دارد، نكنيد اين تلويزيون اين راديو بايد دانشگاه بشود اين بدآموزى
دارد، اين بدآموزى را بگذاريد كنار، حالا آن كه مىخواهم به شما بگويم كارى به
آنها ندارم، به آنها گفتم هرچى بايد بگويم، به شما كه آقا منبرتان را مواظب باشيد،
حرفهاتون را مواظب باشيد، مجالستان را مواظب باشيد، بعضى اوقات يك جمله بد آموزى
خطاب مىشود ديگر نمىآمرزمت بعضى اوقات يك كار بى جا مىكنيد ضرر به روحانيت
مىخورد بارها حضرت امام مىگفتند اگر يك وهن براى روحانيت باشد اين ذنب لايغفر
است يعنى ديگر موفق نمىشود توبه كند، على كل حال اين توبه خواص، يعنى توبه ما اين
خيلى مهم است براى ما، اگر از آن توبه عوام مهمتر نباشد بحثش قطعا كمتر نيست و بايد
همه ما يك توجه كاملى به اين توبه خواص داشته باشيم. خدايا همه ما تقصير كاريم، خدايا
در مقابل تو قصور داريم، تقصير داريم، در مقابل اسلام عزيزى كه تو حسين را فدا
كردى، حاضر شدى، حسينت فداى اسلام عزيز و احكام بشود، خدايا تقيد به ظواهر شرع را
به همه ما عنايت بفرما.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد.