اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث
روز چهارشنبه ما درباره سير و سلوك بود، آنكه انسان خلق شده براى آن «يا ايها
الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه» منازلى را بايد طى كند و رياضتها مىخواهد
مشقتها مىخواهد بتواند از يك منزل بگذرد چه رسد همه منازل و اين منازل هفت گانه
اولش يقظه بود، بيدارى، توجه كه اگر اين بيدارى و توجه نباشد معلوم است خواب
نمىتواند حركت بكند، دربارهاش يك مقدار صحبت كردم، منزل دوم توبه بود، حال قصور
و تقصير در عمق جانش و هميشه به هر كجا برسد، هر كارى بكند بداند قطرهاى از درياى
عبوديت را انجام نداده و هميشه خود را بدهكار بداند، راستى خود را بدهكار بداند،
حالا معناى عبوديت را هم تا به آن برسد، حالا نيتش را بكند، تا به آن برسد معناى
عبوديت هم همين است كه خدا را بستانكار بداند صد درصد و خودش را بدهكار بداند صد
در صد، ولو پيغمبر اكرم هم باشد چنين است تا اينكه پيغمبر اكرم آن نعمتهاى كه خدا
به او داده، در مقابل آن نعمتها خب معلوم است نمىتواند شكر بكند، يك در ميليون
هم نه قطرهاى از درياى نعمتهاى خدا را پيغمبر اكرم نمىتواند شكرش را بكند لذا
اين حال قصور و تقصير اگر كسى بخواهد سير و سلوك بكند بايد در او زنده باشد، اين
حال قصور و تقصير گفتم كه از نظر بزرگان، چند مرتبه دارد «مراتب التوب كمراتب التقى
من حرمةٍ او حلٍ او غير لقاء» يكدفعه توبه از گناه از حرام براى عموم مردم، در اين
باره يك مقدار صحبت كردم و گفتم كه خب اينها مال شما طلبهها نيست، شما كه گناه
نمىكنيد، اگر طلبه گناه بكند، خب اين لنگ است اين يك بال ندارد از وقتى كه وارد
مىشود بايد دو تا بال داشته باشد يكى خوب درس بخواند تا آخر عمر 10، 16 ساعت عمرش
را بدهد به امام زمان تا آخر عمر، يكى هم خوب تقوا داشته باشد، اهميت به واجبات،
همه، همه اهميت به مستحبات، اجتناب از گناه چه صغيره، چه كبيره، اين بال دوم است
اگر اهميت به واجبات نباشد، اهميت به مستحبات نباشد، اجتناب از گناه نباشد خب اين معلوم
است مرغ يك بال است نمىتواند پرواز كند و به تجربه هم اثبات شده، طلبه بى تقوا
وزر و وبال است ما زياد ديديم ما يك عمر تو طلبگى زياد ديديم، كه راستى ملا بودند
خوب درس مىخواندند، خوب درس مىخواندند، اما لاابالى بودند تقوا نداشتند، اين
علمشان، براى شان ورز و بال مىشود، اين علمشان براى ديگران هم وزر و وبال است من
سراغ دارم مجتهد بود اما رسيد چون كه بى تقوا بود اهميت به واجبات نمىداد من با
او تماس داشتم يكى و دو تا و ده تا نيست، اهميت به واجبات نمىداد نمازش را آخر
وقت مىخواند اجتناب از گناه نداشت همين اجتهادش يك وزر و وبال عجيبى براى خودش شد،
هم براى جامعه، يك آبرو ريزى هم براى خودش شد، هم براى روحانيت، زياد ديديم، لذا
به تجربه اثبات شده طلبه بى تقوا مرغ يك بال است گربه او را مىخورد طلبه بى تقوا،
بلاخره شيطان او را مىبرد، ولو اينكه برحسب ظاهر هم يك تقوايى پيدا بشود اما چون
پايه ندارد بلعم باعورا مىشود «مثلهم كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه
يلهث» لذا معنا ندارد من در قم هم به طلبهها «من دلم هواى قم و آن جلسه طلبگى
شبهاى جمعه را كرده» چه جلسه خوبى بود هميشه به آن طلبهها مىگفتم آقا اصلا معنا
ندارد زشت است براى من و براى شما بگوييم آقا گناه نكن، اين براى منبرها، براى
عموم مردم خوب است اينها خوب است كه ما تو جامعه تو مسجدمان تو روضهها، تو
مجالسمان بگوييم، آى مردم گناه نكنيد، غيبت نكنيد، دروغ نگوييد، مال مردم خورى نكنيد،
آلودگى چشم نداشته باشيد آلودگى گوش نداشته باشيد مواظب زبانتان باشيد، اما حالا
تو اين جلسه مقدس من اين حرفها را بزنم همه شما مىگوييد، آقا اين حرفها چيست خب
معلوم است ما گناه نمىكنيم واين حالا نه اينكه من شوخى كنم، راستى قم كه مىگفتم
جدى مىگفتم اينها هم كه الان مىگويم خب جدى مىگويم معنا ندارد شماها زبانتان
آلوده باشد، چشمتان آلوده باشد، گوشتان آلوده باشد، ما بايد بنمايانيم، آنچه بايد
باشيم آنچه مىنمايانيم، اين عمامه اين ريش و اين قبا اين علامت سرباز امام زمان
معنايش اين است كه گناه ندارم بنابراين گناه نيست حالا اين مرتبه اول توبه است كه
شماها پيمودهايد اما توى مرتبه دوم خب اينجا گير هستيم كه توبه كنيم از اينكه مالايعنى
زياد داريم اين كه انسان بايد زبانش، چشمش، گوشش قلبش مالايعنى نداشته باشد مالايعنى
چيست يعنى هر چه مىگويد نتيجه داشته باشد يا نتيجه دنيا يا نتيجه آخرت و الا اين
با خواص نمىخورد اين گناه براى خواص است گناه بالا هم هست براى عموم مردم، گناه
اين است كه غيبت نكند، براى ما گناه اين است كه زبانمان بگويد، آنچه رضاى خدا در
آن است مفيد باشد يا براى دنياى مان يا براى آخرتمان، چشممان مفيد باشد، يا براى
خودمان يا براى دنيايمان اما يك طلبه بنشيند يك ساعت فيلم ببيند اين گناه است براى
عموم مردم طورى نيست اگر توى آن خراب نباشد كه خيلى اوقات خراب است اگر خراب نباشد
خب طورى نيست اما براى مايك ساعت مىتوان هفت هشت ده صفحه چيز مطالعه كند يا چيز
بنويسد خدا رحمت كند مرحوم آيت اللّه آقاى حاج شيخ مرتضى مظاهرى را به من مىگفت
من شرح ابن ابى الحديد معتزلى كه 20 جلد است موقع خواب نهار، موقع نهار مىخواندم
دراز مىكشيدم تا مىآمد خوابم ببرد، يك دو صفحه مطالعه مىكردم، عادت كرده بودم،
يك دوره شرح نهج البلاغه را اينجورى مطالعه كردم، يك وقت به شما مىگفتم نه بالاتر
از اين مرحوم نراقى صاحب معراج السعادة يك تاقديس نوشته، خيلى خوب است شعرهايش،
طرز شعرهاى مثنوى است اما پرمحتواتر است اما خيلى خوب است تاقديس، ايشان گفته بود
كه من اين را سر مستراح گفتم، موقعى كه مىرفتم آنجا، آنجا را هم حاضر نبوده فقط
تخليه باشد و تطهير باشد شعر مىگفته دروغ كه نمىگفته، صاحب تاقديس، يكى هم سر به
سرش گذاشته بود ديدم كه اشعار شمابوى گند مىدهد از آنجا سرچشمه گرفته، آقا
مواظبند ديگر، چشمشان، گوششان، زبانشان، دلشان، وقتشان، اين روايتها خيلى تأويل ندارد
«العبد لايزول قدماه يوم القيامة حتى يسئل عن شبابه فى ما افناه يا فى مالاابلاه و
عن عمره فى ما افناه» يك بازپرسى قبل از حساب و كتاب و اين باز پرسى قبل از حساب و
كتاب از چيست؟ از دو چيز: جوانىات در چه راهى مصرف شده، عمر در چه فانى شده از ما
طلبهها اين است، بايد توبه بكنيم، از اين ديگر، توبه دارد حسابى بايد توبه بكنيم
گناهش هم بزرگ است يعنى گناه غيبت براى عموم مردم بزرگ است براى ما كه غيبت
نمىكنيم تا گناهش بزرگ باشد اما مالايعنىهاى ما، تفريط كردن عمر ما، تفريط كردن
جوانى ما، اين گناه است مراتب التوب كمراتب التقى من حرمة مال مردم، من حل مال ما،
توبه از حلال كدامتان مىتوانيد بگوييد من دو ركعت نماز خواندم با حضور قلب، از اولى
كه گفتم اللّه اكبر تا آخرى كه گفتم السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته همه جا
را محضر خدا ديدم، خودم را در محضر خدا ديدم، ادب حضور را ملاقات كردم و اين توجه
به اين كه در محضر خدايم از اول نماز تا آخر نماز بود، پروردگار از بعضىها از ما
ديگر نه دوام و توجه مىخواهد انشاءاللّه بعد در مورد 14 معصوم صبحت مىكنم آنها
هم كه اين دوام و توجه را نداشتند آنها هم گناه مىكردند گناه آن جورى، گناه 14
معصومى، حالا ما توى نماز كى مىتواند بگويد من حضور قلب دارم، مشكل است. براى
حضرت امام دست گرفته بودند دشمن حضرت امام مىگفتند من دو ركعت نماز خداپسند تا
حالا نخواندهام. امام صادق به عمار مىگفتند چه زشت است براى يك كسى كه پنجاه شصت
سال نماز خوانده باشد دو ركعت نماز حسابى نخوانده باشد خب عموم مردم بايد نماز
بخوانند نماز صحيح معلوم است، نخواندند جهنم مىروند خب اين حرف درباره ما كه نيست
ديگر، من به شما بگويم، آى طلبهها نماز صحيح بخوانيد، اما همه من جلمه مخصوصا ما
طلبهها بايد نماز اول وقت داشته باشيم، همه چيز بايد فداى نماز بشود، همه چيز
خواب، خوراك، مهمانى، زن و بچه، كار همه چيز فداى نماز بشود، من آن وقتها مدرسه
حجتيه مشرف مىشدم حرم، اول اذان صبح ولى من تنها نبودم، يادم نمى رود كه صف كشيده
از مدرسه حجتيه يا حرم حضرت معصومه، اينجورى، آن وقت برمىگشتم نزديك آفتاب بود
مىديدم كه بعضى از طلبهها تند تند سر حوض وضو مىگرفتند تا بروند نمازشان قضا
نشود تعجب مىكردم لذا حتى روى منبر به طلبهها مىگفتم تعجب مىكنم مثل مورچه كه
از غارش آمده باشد بيرون، اينجورى، سر حوض اينكه ديگر نمىشود گفت طلبه، خوب اين
گناه است، گناه است «فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون» را چه جورى معنا مىكنيم،
واى به آن كسى كه در وقت نماز غافل از نماز است يعنى خواب است نمىشود كه طلبه اول
اذان صبح خواب باشد، ننگ است اين گناه است اما نه گناه فقهى گناه عرفانى، گناه
طلبگى، يك طلبه نماز شب نخواند، خب اين روايت و آياتى كه مربوط به مستحبات است امر
است اين امر است ما امر را داريم زير پامى گذاريم خب گناه است ديگر، حالا يك دفعه
امر، امر واجب است آن كتكها و گناه فقهى آن تبعات اما يكدفعه نه امر مستحب است
بايستى اگر شما يك كسى بچه تان را تا سرحد عشق دوست داريد جا هم دارد حالا اين بچه
بگويد بابا من يك پفك مىخواهم آقا عمامه را بر سر مىگذاريد، براى اينكه اين بچه
ناراحت نشود مىرويد برايش پفك مىخريد، چرا چون كه اين بچه را دوست داريد، امر مستحبى
اش را زير پا نمىگذارى «و من اليل فتهجد به نافلة لك عسى ان يبعثك ربك مقاما
محمودا» اين امر نيست مىشود مىشود ما نماز شب نخوانيم خب گناه است تركش گناه است
براى ما طلبهها، گناه چى گناه آن جورى كه حاجى سبزوارى مىگويد: اين غفلات ما، مالايعنىهاى
ماترك مستحبات ما، اينها همه همه، بايد از آن استغفار بكنيم، راستى من سراغ دارم
اگر نماز شبش ترك بشود قضايش را مىخواند اما تا غروب تا نماز شب ديگر گرفته است،
ناراحت است، اين آميرزا على آقاى شيرازى آمد، بود قم، نماز شبش از بين رفته بود
مثل باران گريه مىكرد خدا رحمت كند مرحوم شهيد مطهرى را شهيد بهشتى را، و اينها
آمده بودند ديدن ايشان، مثل باران گريه مىكرد چى؟ چى شده ديشب نماز شبشان از بين
رفت، بعد هم مىگفت چرا؟ مىگفت راستش اين است شما «حالا آنها نبوددند» طلبهها
آمده بودند ديدن ايشان شعر و شاعرى چون ايشان ذوق شعر هم داشتند شعر و شاعرى شروع
شده بود و اين مرد بزرگ مىگفت، اين نكبتش «بعضىاش مالايعنى بود» ما راگرفت و
نماز شبم از بين رفت من زياد ديدم، حالا ميرزا آقاى شيرازى چون اصفهانى و از
خودمان است را مىگويم زياد ديدم، راستى بعضى اوقات حرم حضرت معصومه اول اذان صبح
ترك مىشد، مثل اينكه بچهاش مريض شده بود، اينها آقا چيزهايى نيست كه ما از آن سر
سرى بگذريم بايد به آن اهميت بدهيم، ما از خواص هستيم چون از خواص هستيم توبه ما
هم توبه خواص بايد باشد، توبه عام نبايد باشد، توبه عام براى ما معنا ندارد بايد
توبه خاص داشته باشيم و حرامهاى خاص چيست براى ما، اوامر مستحبى خدا را زير پا
گذاشتن آخر شما را به خدا قسم معنا ندارد طلبه در ماه يك ختم قرآن نخواند بابا يك
جزء قرآن نيم ساعت طول مىكشد اگر خيلى با ترتيل بخواند نيم ساعت، خب رسم آقايان
بوده موقعى كه مىخواستند وارد مطالعه بشوند يك حزب قرآن، نصف جزء قرآن مىخواندند
صبح به صبح نصف جزء يك جزء مىخواندند اين اواخر ديگر حضرت امام اينقدر مقيد بودند
كه من بارها ديده بودم كه ايشان ملاقات داشتند ساعت 10، 12 ملاقات خواص البته، آن
وقت نشسته بودند روى تخت نمىتوانستند روى زمين بنشيند قرآن بالاى سرشان بود،
ملاقات اين آقا تمام مىشد، تا ملاقات دوم 2 دقيقه، 3 دقيقه طول مىكشيد تا آن
برود و آن بيايد ايشان مقيد بود قرآن را بردارد قرآن بخواند چه حالات خوبى است
راستى يكى مىگفت رفتم سر زده پيش حضرت امام ديدم، هم زبانش كار مىكند هم دستش
كار مىكن، هم پايش، دلش هم يقينا كار مىكرد، با زبان ذكر مىگفت وبا دستش چيز
مىنوشت و با پايش هم ورزش مىكرد. راستى ما بايد اين جور باشيم، بايد از اين
اعضاء و جوارح كار كشيد به بطالت گذراندن نمىشود آقا، نمىشود اى طلبهها، اى خوبها،
اى مقدسها، صاحب جواهر كرامت كرده به قول حضرت امام يك دوره فقه نوشته يك پسر
داشته عصاى پيرى بوده همه كاره در مرجعيتش بوده اين پسر عصر مرده غسلسش را دادند
ولى دفنش نكردند براى اينكه فردا تشيع جنازه خوب بشود آن وقتها اينجورى نبود كه
حرام است شايد اشكال دارد ديگر توهين است ببرند تو مسجد بگذارند، جنازه را آوردند
توى خانه صاحب جواهر، صاحب جواهر خانهاشان اين طورى كه حضرت امام مىگفتند يك
خانه چهل پنجاه مترى داشته دو تا اتاق كوچك داشته يك اتاق براى خودش كتابخانهاش
يك اتاق براى زن و بچهاش بوده جنازه را گذاشته توى آن اتاق مطالعه، ايشان نماز مغرب
و عشاء را خواند، بعد از نماز مغرب و عشاء بايد يك چهار ساعت جواهر بنويسد، رفت
الا اينكه آمد سر جنازه چيز نوشت همان كارى كه ديشب كرد بعد هم توى جواهر نوشت كه
من اين بحث را بالاى سر پسرم نوشتم ثوابش را براى پسرم، خب مىشود جواهر، مىشود
يك كرامت هر چه خيلىها كردند روى اين جواهر را بگيرند نشد، مثل كارهاى شيخ انصارى
است 200 سال است هر چه مىخواستند اين فرائد را عوضش كند صاحب وسايل خلوص شيخ
انصارى نمىگذارد اين شيخ انصارى كور بوده چشم راست نداشته چشم چپش هم نصفه
مىديده، اما با اين نصفه دنيا را تكان داد به قول حضرت امام گاهى مىگفتند كه اين
مكاسب كه همه چيز را به همه كس نشان داده است يك دائرة المعارف اصول يك دائرة
المعارف فقه، مىگفت كار مىكرد، كار، كار، به جاى تجمل گرايى، اين تجمل گراييها
الان توى ما طلبهها آمده خيلى هم خطر دارد، خيلى هم خطر دارد، اما آمده است ديگر،
مردم به جلو، من هم به دنبال مردم نه مىتوانيم برويم، نه مىتوانيم نرويم، عجيب
شده، همان كه روايت دارد «يعيرونه بضيق المعيشه» زن و بچه سرزنش مىكنند اگر بخواهد
كوتاه بيايد ولى شيخ انصارى اينها را سرش نمىشد اينها نيست چچب رختخواب نداشت هر
چه زنش مىگفت بابا جان اين رختخوابها گوشه اتاق بد است زشت است يك چچپ رختخواب
گفت نه، روزى 2 سير و نيم گوشت مىگرفت زنش 2 سير و نيم را دو سير كرد و نيم سير
را جمع كرد يك چچپ رختخواب شد يك روز شيخ انصارى آمد ديد چچپ را، گفت اين كجا بوده
گفت 2 سير و نيم گوشت تو را دو سير كردم نخورى مىكرديم، شيخ انصارى گفت اى واى چه
بكنم، گفت چى را، گفت معلوم مىشود ما با دو سير گوشت مىتوانستيم زندگى كنيم و
قبلا دو سير و نيم بوده حالا اين را چه كار بكنيم، توبه مىكند ديگر اينها را
مىگويند توبه، ما تعجب مىكنم غزالى مىگويد كه اگر سلمان فارسى در ميان ما بيايد
ما مىگوييم اين ديوانه است اما سلمان فارسى هم به ما مىگويد عجب شيطانهايى هستيد
شما، راستى اينجور هستيد عجب شيطانهاى هستيم ما، معلوم است ديگر دم مرگ همين آقا
گريه مىكرد، مىگويد سنگين بارم سنگين بارم سنگين بار.از چى مىگفت نگاه كردم
ديدم خانهاش يك مغازه اجارهاى، هم خانهاش است هم دارالاماره، زن و بچه نداشته آن
موقع، اين خانهاش، يك پوست گوسفند، هم رختخوابش هم فرشش، يك كاسه گلى يك آفتابه
گلى، يك قلم و دوات براى نوشتن دارالاماره استاندار، استاندار و اين باز هم
مىگويد سنگين بارم، سنگين بارم، سنگين بار، گريه مىكند توبه مىكند، توبه از چه،
آنكه مثل سلمان است بايد توبه كند گريه كند، بلرزد، كوچكى كند، عبوديت كند در
مقابل خدا، اين را به آن مىگويند توبه يك توبه اخص الخواص هم داريم، مال 14 معصوم
است بعد دربارهاش صحبت مىكنيم انشاءاللّه خدا يا ما كوتاهيم، خدايا ما
گرفتاريم، گرفتار نفس اماره، گرفتار هوى و هوس، گرفتار جامعه، گرفتار فساد اخلاقى
در خانهها، همه و همه فساد اخلاقى در اجتماع حتى در روحانيت خدايا به حق امام حسين
عليهالسلام در دنيا و آخرت به فرياد همه ما برس.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد.