اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث
ما درباره سيرو سلوك بود به قول قرآن، حركت به سوى خدا، بالاترين مقامها هدف از
خلقت انسان و رسيدن به مطلوب الا اينكه راه مشكل
است منازلى دارد اين منازل را بايد طى كند، منزل اول راجع به يقظه بود يك مقدار
صحبت كردم، منزل دوم راجع به توبه بود آن هم يك مقدار صحبت
كردم، منزل سوم كه از حالا به بعد بايد مفصل دربارهاش صحبت كنم منزل تقواست، تقوى
هم مراتب دارد، همين طور كه توبه مراتب داشت به قول حاجى سبزوارى تقوا هم مراتب
دارد «مراتب التوب كمراتب التقى من حرمةٍ او حلٍ او غير لقاء» تقوا هم مراتب دارد
و از هر كسى تقوايى را مىخواهند، از عموم مردم يك تقوى از خواص يك تقوى از اخص
الخواص هم تقواى ديگرى مىخواهد. اين لفظ تقوى خيلى لفظ مقدسى است اين تقوى را همه
دوست دارند حتى فاسق و فاجرها شخص متقى را نه تنها خدا دوست دارد فاسق و فاجر هم
متقى را دوست دارد و براى ما طلبهها هم ابزار كار است اگر اين تقوى نباشد، مثل نويسندهاى
است كه مداد نداشته باشد تقوى، تقوى منفى هم نيست، تقواى مثبت مراد ما ست يعنى
ملكه يعنى حالت، انسان يك حالتى پيدا بكند كه از خدا بترسد، حس پرهيزكارى در عمق
جان او باشد، حس خداترسى در عمق جان او باشد كه آن حالت به طور ناخود آگاه او را
باز بدارد از مخالفت با خدا، تقوى منفى خب خوب است اين است كه انسان گناه نمىكند
اما به سختى، اجتناب مىكند، خب انسان اهميت به واجبات بدهد، اهميت به مستحبات
بدهد، اجتناب از گناه بكند اما تحميل بكند بر خود خيلى خوب است حتى اينقدر خوب است
كه «ان تجتنبوا كبائر ما تنهون نكفر عنكم سيئاتكم» ممكن است يك اجتناب از يك گناه
يكدفعه همه گناهان او آمرزيده شود اما آنكه مورد بحث است كه فقها هم، موضوع بحثشان
است اين تقوى نيست، تقوى اجتنابى، تقوى ملكهاى، حالتى داشته باشد آن حالت رسوخ
كرده باشد در عمق جان او لذا در نماز يك تلاطم درونى پيدا مىكند، لذا اگر يك دفعه
از دستش در رفت و يك غيبت كرد يا شنيد چند روز روى آن گريه مىكند يك تلاطم مثل
اينكه عقرب او را گزيد به اين مىگوييم تقوى، از نظر قرآن، اين تقوى خيلى فايده
دارد و فايده اولش كه بايد بگوييم به دنيا و آنچه كه در دنياست بلكه به آخرت و آنچه
در آخرت است ارزش دارد هدايت الهيه خداست «بسم اللّه الرحمن الرحيم الم ذلك
الكتاب لاريب فيه هدى للمتقين» اين غير از آن هدايت عامه است، سه چهار صفحه در
همين سوره بقره كه در مىشويم قرآن مىفرمايد:«انزل فيه القرآن هدى للناس» قرآن
هدايت براى مردم، هدايت تشريعى براى همه و همه آمده است اما اينجا مىفرمايد: «هدى
للمتقين» كه معناى اين «هدى للمتقين» به آن مىگويند هدايت عنائيه، يعنى عنايت
خدا، دست خدا روى سر متقى، اين مال عموم مردم نيست عموم مردم 124 هزار پيامبر «كه
اقتضاى رحمت خداست» براى عموم مردم آمده ديگر مردم هستند كه «انا هديناه السبيل
اما شاكرا و اما كفورا» اين هدايت كه اسمش را مىگذاريم هدايت تشريعى، هدايت عمومى
اين مال همه است، ديگر كافر و مسلمان هم ندارد جاهل و عالم هم ندارد و بلاخره هر
كسى آمد زير اين باران رحمت اين باران رحمت به او فيض مىدهد اما متقى علاوه بر آن
هدايت يك هدايت ديگرى هم دارد و آن هدايت عنائيه است دست عنايت خدا روى سر اوست كه
به او مىگويند ايصال الى المطلوب، ابقاء در راه مستقيم، كه قرآن راجع به غير متقى
مىفرمايد «ان الذين لايومنون بالاخرة عن الصراط لناكبون» آنهائى كه ايمان به آخرت
ندارند يعنى متقى نيستند اينها نمىتوانند در راه بمانند حال انحراف برايشان پيدا
مىشود همان كه گفتم از مو باريكتر، از آتش سوزاندهتر، از شمشير برندهتر، خب
اسلام عزيز بين، بهشت آن پلى را هم كه روى جهنم است كه آن پل يعنى همين صراط مستقيم
اينجا براى اينكه آخرت با دنيا سكه دو روست، اين رويش دنياست، آن روى آن آخرت است
لذا بودن در صراط مستقيم خيلى مشكل است خيلى مشكل است بايد دست عنايت خدا روى
سرانسان باشد، دست ولايت روى سر انسان باشد تا در اين راه بماند، همان كه پيغمبر
اكرم فرمودند: اين راه مستقيم بعد خطوط فراوانى پهلوى اين خط كشيدند و فرمودند همه
اينها انحراف و انسان در راه مستقيم بماند اين هدايت تشريعى نه هدايت عنائيه
مىخواهد دست عنايت خدا بايد روى سر انسان باشد و اگر نه مسلم انسان پرت است لذا ما
بايد متقى باشيم تا مورد هدايت عنائيه حق باشيم خيلى حقش بالاست انصافا. گفتم از
دنيا و آنچه كه در دنياست بلكه از آخرت و آنچه كه در آخرت است اين بالاتر است كه
انسان كارى بكند كه دست عنايت خدا روى سرش باشد خدا نگذارد بلغزد اگر يك آن نباشد
لغزيدن حتمى است. اين دعاى پيغمبر اكرم خيلى دعاى خوبى است و همه ما بايد آن را
هميشه بخوانيم و از روايات فهميده مىشود كه در مواقع حساس پيغمبر اكرم اين دعا را
مىخواندند مثلا در دل شب وقتى كه حالى بود سوز و گدازى بود و به سجده بود آن وقت
«اللهم لاتكلنى الى نفسى طرفة عين» كه شما بگويد «اللهم لاتكلنا الى انفسنا طرفة
عين» و لااقل زن و بچه تان را هم در نظر بگيريد يك آن دست عنايت خدا برداشته شود در
قرآن ضلالت نسبت به خدا داده شده اغوى نسبت به خدا داده شده «يضل من يشاء و يهدى
من يشاء» «يضل اللّه» خب اينكه معنايش اين نيست كه خدا كسى را به انحراف هل بدهد
مسلم اين معنايش نيست هدايت يعنى گاهى هدايت تشريعى «خداوند پيامبر مىفرستد» به
اندازهاى هم مهربان است كه به قول حضرت امام اول پيامبر آمده روى كره زمين بعد
انسان آمده، يعنى وقتى حضرت آدم آمد روى كره زمين هيچ كس نبود پيغمبر بود اول
پيامبر آمد يا به قول حضرت امام اين قدر خدا مهربان است كه به قول قرآن حضرت موسى
را خودش تربيت كرد خودش هم با يك وضع خاصى او را نگاهدارى كرد بعد هم ده سال زير
نظر پيغمبر خدا حضرت شعيب تربيت شد، بعد مبعوث به رسالت شد بعد اول حرف خدا راجع
به موسى اينكه برو دنبال فرعون اما سفارش فرعون را به حضرت موسى كرد «اذهب الى
فرعون انه طغى و قولا له قولاً لينا لعله يتذكر او يخشى» صبر و استقامت داشته باشد
از نظر زبان خيلى خوش گفتارى داشته باشد و بالاخره سفارش فرعون را هم كرد خب اينها
هدايت تشريعى است هدايت عنائيه هم اينكه خدا، دست عنايتش روى سر متقى نمىگذارد
لغزشى پيدا بشود اما ضلالت چيست؟ اينكه همين مقدار كه خدا دست عنايتش را بردارد
اين پرت است اين را مىگويند ضلالت در قرآن. «يضل اللّه» نه اينكه پروردگار عالم
هل بدهد او را به ضلالت، نه، همين مقدار كه خدا دست عنايتش را از روى سرش بردارد
اين ضلالت است، اين پرت مىشود حسابى هم پرت مىشود اگر بخواهم حسابى تقريبى به
ذهن بزنم اين لامپ و كارخانه، خب كارخانه برق مىدهد، اين لامپ زمينه دارد برق را
مىگيرد گاهى زمينه براى اين لامپ قطع مىشود مثل اينكه مثلا سيمش مىسوزد يا
اتصالش قطع مىشود كارخانه اين را تاريك نكرد كارخانه اين را هل نداد به تاريكى
بلكه زمينه نداشت ديگر كارخانه برق را نداد ضلالتها در قرآن اين است «خذلانها و اغواها
در قرآن اين معنايش است خدا براى كسى
خذلان نمىآورد نه، گاهى انسان متقى است وقتى مقتى شد خدا توفيق به او مىدهد،
توفيق يعنى چه؟ يعنى موانع را رفع مىكند با آن رحمت واسعه خدا«توجيه الاسباب نحو المطلوب»
حالش مىدهد براى گريه براى زارى، حالش مىدهد براى مطالعه بعضى اوقات در مطالعه
براى من به تجربه ثابت شده در عرض يك ربع انسان مطالعهاش را مىكند اما گاهى اين
يك ربع يك ساعت مىشود باز هم نمىشود، ديگر حال نيست، به اين مىگويد توفيق، گاهى
توفيق هست گاهى نيست آنجا كه زمينه باشد توفيق حق هم هست «و من يتق اللّه يجعل له
مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب» اما آن وقتى كه غذاى حرام توى شكم باشد، گناه در زبان
باشد يك آلودگى چشم سبب مىشود توفيق نماز شب پيدا نشود خدا رحمت كند مرحوم آيت
اللّه آقاى ارباب فرموده بودند يكى از رفقاى ما اهل تهجد بود خيلى بالا بود، اما
اين ديگر در آخر كار از تهجد افتاده بود هرچه مىخواست نماز شب بخواند نمىتوانست
خودش گفته بود كه مىدانم چرا، براى اينكه حجره من موش داشت و يك وقت يك بچه موشى
آمد در مقابل ميز من داشت مطالعه مىكرد كلاه را گذاشتم روى اين، اين خيلى التماس
كرد و بالاخره گربه را خواستم، كلاه را برداشتم اين گربه بچه موش را برد و از آن
زمان به بعد ديگر توفيق نماز شب پيدا نكردم، يعنى خدا نماز شب را از او نگرفته چه كسى
نماز شب را از او گرفته؟ فقط خدا توفيق نماز شب را از او گرفته، به اين مىگويند
خذلان، نه اينكه خدا براى كسى مانع ايجاد بكند، نه اينكه خدا كسى را به انحراف هل
بدهد، نه به قول مرحوم طبرسى در مجمع البيان، آن هم حرف خوبى دارد شايد حرف من كه
عرض كردم راجع به برق به ذهن بيشتر نزديك باشد ولى حرف ايشان هم حرف خوبى است
مىفرمايند معناى«يضل اللّه» اين است كه شما در دامنه كوه يا روى كوه يك سنگى را
داشته باشيد و اين سنگ مدام بخواهد لجبازى كند و از دست شما در برود اما يك وقت
حوصله شما تمام مىشود سنگ را ول مىكنيد هلش نمىدهيد، ولش مىكنيد، تا مىآيد برسد
به دره ، ذره ذره مىشود نابود مىشود، شما سنگ را هل نداديد وقتى دست عنايت شما
روى سنگ نبود اين سنگ بدبخت شد، بيچاره شد اگر در قرآن خذلان است اين معنايش است
اگر اغوا است اين معنايش است اگر هم ضلالت است اين معنايش است كه پروردگار عالم
گاهى توفيق نمىدهد، چرا نمىدهد ما نمىتوانيم توفيق را بگيريم، معلوم است شكم
وقتى پر از حرام شد وقتى اول شب غيبت شد، وقتى گناه در روز زياد شود ديگر اين
لياقت ندارد خدا به اين توفيق بدهد، نه اينكه منع از آن است لياقت نيست وقتى گناه
روى گناه شد اين حطب جهنم شد ديگر لياقت ندارد كه خدا دستش را بگيرد آن هدايت عامه
آمده از آن هدايت عامه بايد استفاده بكند نكرده، اينكه دست عنايت خدا روى سر اين
باشد ديگر لياقت ندارد وقتى لياقت نبود دست عنايت خدا از روى سرش برداشته مىشود
وقتى برداشته شد به قول قرآن مىگويد يك زندگى پر از تاريكى يك دل پر از تاريكى،
يك دل پراز وحشت، يك زندگى پراز وحشت «او كظلمات فى بحرٍ لجى يغشيها موج من فوقه
موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض» و آخر همين آيه مىفرمايد:«و من لم يجعل
اللّه له نورا فما له من نور» نور خدا بايد باشد نور خدا شامل چه كسى مىشود؟
متقى باز هم معنا كنم نه معنا اينكه شامل متقى مىشود يعنى پروردگار عالم منع فيض
مىكند از غير متقى نه، فيض عنايت خاصه، زمينه مىخواهد زمينهاش تقوى است اگر
تقوى باشد دست عنايت خدا هست اگر اين تقوى نباشد دست عنايت خدا نيست، به قول قرآن
«او كظلمات فى بحر لجى» يعنى همه چيزش تاريك است ديگر كور است ديگر كر است ديگر بى
دل است حالا اينها را خدا داده؟ نه ضد خدا داده، گناه، ضد خدا داده، كفر، لازم كفر
اين است دست عنايت شيطان روى سرش باشد اين آيه شريفه خيلى آيه خوبى است مىفرمايد:
«انه ليس له سلطان على الذين امنوا و على ربهم يتوكلون انما سلطانه على الذين
يتولونه» گاهى انسان خدا را دوست دارد دست عنايت خدا روى سرش است، زير پرچم خدا،
ديگر شيطان حق ندارد اين را اغوا بكند، اما گاهى از زير پرچم حق رفته بيرون، ديگر
دست عنايت خدا نيست خواه ناخواه، زير پرچم شيطان است ديگر وقتى كه نور نباشد ظلمت
هست وقتى كه فرشته نباشد شيطان است يا فرشته يا شيطان، يا شيطان يا فرشته ديگر
جمعش هم نمىشود و اين كلمه «هدى للمتقين» خيلى چيز رسايى است براى متقى خيلى فايده
بالاست كه ما راستى اگر متقى شديم ديگر دست عنايت خدا روى سر مان است ديگر دست
ولايت مواظبمان است ديگر جرقهها نمىتواند ما را منحرف بكند ديگر حرفها، مصائب
بلاها نمىتواند ما را از راه منحرف كند «المومن كالجبل الراسخ لاتحركه العواصب»
تمام بلاها اما اين شكرا للّه را دست بر نمىدارد اما يك بزرگى كه خيلى بزرگ بوده
سوادش خيلى خوب نبوده به نام عبدالزهرا همين اواخر هم در نجف بوده و مخصوصا در
كربلا در كربلا خيلى منبر مىرفته، براى طلبهها منبر مىرفته اين آقا گفته بود كه
من يك وقتى ظهر آمدم خانه و هوا خيلى گرم بود نه كولرى بود نه سردابى بود يك فرش
انداخته بودم زير درخت، و من نشستم آنجا، سايه و آفتاب، آن هم هواى عرق 50 درجه به
بالا، مىگويد بنا كردم بگويم الحمدللّه رب العالمين، شكراللّه، الحمدللّه رب العالمين،
اين را عرض بكنم اين مسلم است امتحان مىآيد جلو، نمىشود امتحان نشود، مخصوصا
شماها، امتحانها عجيب است، مىگويد همينجور كه شكر خدا را مىكردم، كه راستى هم
بلا بود مصبيت بود، مشكل بود، براى خودش مشكل بود، براى زن و بچهاش بيشتر،
مىگويد ناگهان يك خانه زنبور از بالاى درخت افتاد روى فرش، اين زنبورها افتادند،
به جان ما و شروع به گزيدن كردند به اندازهاى كه همه ما مريض خانهاى شديم «معلوم
مىشود ماشين داشته» مىگويد زن و بچه را گذاشتم توى ماشين ببرم مريض خانه اما مىگفتم
الحمدللّه، ناگهان ماشين چپ شد، همه ما شكسته شديم، من جمله پاى من شكست «يا پايم
شكست يا دستم» رفتيم مريض خانه، مريض خانه برق نداشت، برق قطع شده بود و گفتند كه
دكتر بيهوشى هم نداريم اگر مىخواهى عمل بكنند عمل مىكنند، براى اينكه مىترسيم
دستت قطع شود عمل مىكنند اما بدون بيهوشى، حاضر هستى عمل بشوى، در حين عمل بيهوش
نبودم، با آن درد متوجه شدم امتحان آمده جلو لذا شكر كردم زير چاقوى جراحى
الحمدللّه رفوزه نشدم الحمدللّه نمره آوردم اين را مىگويند دست عنايت خدا كه
هرجا برسد رفوزه نمىشود نمره مىآورد و خوشا به حال آن كسانى كه دست عنايت خدا
روى سرشان باشد اين «و هدى للمتقين» همين است و اين حساسترين جاها كه بايد برويم،
تقوى اول قرآن است و حساسترين آيات بايد باشد و اين حساسترين آيات همين است «بسم
اللّه الرحمن الرحيم الم ذلك الكتاب لاريب فيه هدى للمتقين»، «هدى للناس» رحمت و
فيض خداست اما براى متقين چيست؟ عنايت خاص خدا، مىرسد به اينجا كه مثل حضرت زينب
در مقابل ابن زياد يك افتخار مىآفريند براى دنيا براى انسانيت، و وقتى كه مىگويد
ديدى كه چه شد، جواب مىدهد «ما رأيت الا جميلا» متقى يعنى اين، متقى يعنى مىرسد
به اينجا كه دست عنايت خدا روى سرش است انحراف نيست توى امتحانها سنگين اما
«مارأيت الا جميلا» آن هم از عمق جانش با سوز و گداز زينبى، يك كوبنده گى براى
دشمن. خدايا به حق حضرت زينب عليهاالسلام و آن مقامش توفيق اين هدايت عنايت را به
همه ما عنايت بفرما.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد.