عنوان: تخليه
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بحث ما به جاى حساسى رسيده است از يك طرف از اوجب واجبات است از يك طرف مسأله بسيار مشكل است به قول مرحوم حاج شيخ، آخوند شدن مشكل است انسان ملا شود خيلى مشكل است اما آدم شدن محال است و راستى يك كسى بتواند درخت رذالت را از دل بكند ريشه كن كند درخت فضيلت به جاى آن غرس كند ميوه دار كند، يعنى شبانه روزرى و معمولاً هم همه ما به فكرش نيستيم و خيال هم نكنيد، صفات رذيله نداريم، همه داريم، خدا نكند امتحان جلو بيايد، حضرت امام يك حرفى دارند كه اين اواخر در درس اخلاق به ما مى‏گفتند، مى‏گفتند كه مى‏خواهيد ببينيد صفت رذيله داريد يانه، خب واجب است اسلام عزيز تقويت شود حالا به دست من يا به دست شما، اگر بدست شما شد و يا من دادم به شما بايد خيلى خوشحال بشوم، الحمدللّه‏ اسلام مى‏خواستيم تقويت بشود شد، حالا بدست رفيقمان. خب كيست كه قبول بكند حضرت آيت اللّه‏ آقاى خوانسارى (به قول حضرت امام آنكه از نظر علم و عمل پيش همه معلوم است) اين اواخر بالاخره مبتلايش كردند اين اوايل ايشان شهريه نمى‏داد، پول را مى‏داد به آن كسانى كه مى‏خواهند شهريه بدهند، گفت خب چه فرقى مى‏كند مى‏خواهيم طلبه‏ها پول دار بشوند حالا بدست من يا بدست آن آقا، اين همان قضيه بهلول است آمد برود ديد يك كسى باد به غبغبش كرده است دارد مسجد مى‏سازد آقا اجازه بده من هم يك خشتى در اين مسجد شركت بكنم ايشان هم يك خشت گذاشت اما رويش نوشت مسجد بهلول، آمد زد بالاى سر مسجد فردا صبح آمد ديد كه مسجد حاج حسين مسجد حاج حسن شده مسجد بهلول، دادش رفت بالا، بهلول هم ايستاده بود بالاخره آن خشت را انداختند دور، بهلول گفت، تو مسجد مى‏سازى براى خدا، الا اينكه اين مسجد نمى‏شود اين غصب خانه مى‏شود تو مسجد مى‏سازى براى خدا حالا به نام من يا به نام خدا، چه فرقى مى‏كند حالا به جاى اينكه مسجد به اسم تو باشد به اسم من است. تو بايد خوشحال هم باشى اينكه كمك كردى به يك مسلمان، يك مسلمان را زنده كردى به يك مسلمان شخصيت دادى تو امتحان كه برسيم همه ما لنگ هستيم ولى اين حرفها نه، اينها را بگذاريد براى خواص، مال اخص الخواص است صفات رذيله گاهى منجر به اين مى‏شود تهمت مى‏زنيم، تهمت مى‏زنيم، گاهى هم آن تهمت و غيبت را قربة الى اللّه‏ مى‏كنيم، يعنى اين قدر صفت رذيله با اوست به قول جرداق چه خوب مى‏گويد چه عالى مى‏گويد: ولى خدا را در خانه خدا قربة الى اللّه‏ مى‏كشد، صفت رذيله با آدم اين جور مى‏كند اين خوارج راستى مقدس بودند يعنى تقيد به ظواهر شرعشان و نماز شبشان، پينه روى پيشانيشان، قرآن خواندنشان، اهميت دادن به حق الناس، در تاريخ مى‏خوانيم كه يك عده مى‏رفتند يك كدام از اينها يك خرما كه افتاده بود روى زمين برداشت اين خرما را گذاشت توى دهانش، آن يكى شايد رئيس شان بود آمد يك كشيده زد به اين خرما را از دهنش بيرون انداخت گفت كه مى‏خواهى مال مردم خورى كنى، يك ده بيست قدم گذشتند رسيدند به يك شيعه با زنش بود. شيعه را به جرم شيعه گرى در مقابل زنش سر بريدند، بعد آمدند سر زن مسخره‏اش كرداند گفتند اين بچه توى شكمت دختر يا پسر است گفت نمى‏دانم خنجر را زد به شكم بچه را آورد بيرون در مقابل چشم مادر. گفت ببين پسر است، پسر را سر بريدند سر زن را هم بريد حالا زن سر بريده شده اين انسان است، مقدس است تقيد به ظواهر شرع دارد، اما منيّت، لجاجت، عصبيت در مقابل اميرالمومنين قد علم مى‏كند اين اميرالمومنين كه ساده نيست كه اصحاب او را نشناسند نه اصحاب او را مى‏شناسند اين خوارج، حسابى على شناس هستند، مى‏دانند كيست چيست مى‏دانند پيغمبر اكرم در موردش چه گفتند چه فضائلى دارد اما لجاجت اما يك دنگى اما منيّت، تكبر در مقابل اميرالمومنين على  عليه‏السلامقد علم مى‏كند خدا نكند امتحان بيايد جلو،  گفتم خيلى هم مبارزه مى‏خواهد معمولاً هم ما ها نه مبارزه داشته‏ايم، نه داريم مبارزه با نفس، مبارزه با صفات رذيله و همين جورى كه نمى‏شود انسان مهذّب شود قرآن مى‏گويد: نمى‏شود ديگر، بعد از 11 تا قسم «قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها» و آن صفت رذيله نمى‏گذارد انسان عاقبت به خير شود نمى‏گذارد آن تقيد به ظواهر شرعش هست و تا امتحان هم جلو نيايد تقيد به ظواهر شرع دارد راستى نماز شب مى‏خواند مقيد به نماز جماعت است خمس مى‏دهد و انفاق دارد، درس مى‏گيرد درس مى‏خواند، يك مقدس است نه متقى. حضرت امام شوخى مى‏كردند اما شوخى جدى است مى‏فرمودند: كه خدا گفت كه به ملائكه من مى‏خواهم يك آدم بسازم گفتند آقا اگر تقدس مى‏خواهى ما مقدس هستيم، گفت نه مقدس نمى‏خواهم، آدم مى‏خواهم خيلى حرف خوبى است، آدم مى‏خواهم لذا انسان ممكن است راستى مقدس باشد تقيد به ظواهر شرع مشكل هم هست اين تقيد به ظواهر شرع كه بچه بازى نيست اهميت به واجبات، همه و همه اهميت به مستحبات و اجتناب از گناه اينها همه هست اما حسود است خب اين ممكن است تا امتحان جلو نيامده باشد آتش زير خاكستر باشد، مى‏شود اما ناگهان امتحان بيايد، باد بيايد خاكستر را ببرد آتش به اندازه‏اى خطرناك است كه ناگهان عالمى را آتش مى‏زند، مى‏گفتم حضرت آيت اللّه‏ آقاى گلپايگانى مى‏گفتند كه رفتم سر بالين هم مباحثه‏ام يك نگاه خيره‏اى به من كرد و گفت آسيد محمد رضا اين خدا عادل نيست عجب ظالمى است (مى‏خواهد بميرد) گفتم چطور شده گفت آخر من و تو با هم هم مباحثه بوديم چرا تو بايد اين مقام و جلالت را داشته باشى و من عقب بمانم، حالا بدش هم به اين است كه آنهايى كه گردن خودش است گردن خدا مى‏گذارد، يعنى در وقتى كه صفت رذيله گل كرد مخصوصا در وقتى كه توجيه گر باشد كه من بارها به شما عرض كردم آقايان گناه نكنيد اگر گناه كرديد مواظب باشيد در سرازيرى گناه واقع نشويد، غيبت، تهمت، دروغ گفتن عادتمان نشود حالا اگر همه اينها هست، تقاضا مى‏كنم گناه كه مى‏كنيد توجيه نكنيد، نگوييد اين دروغ درست است بايد بگوييم نگوييد اين غيبت واجب است بايد باشد، غيبت سياسى بايد باشد، نه اين اصلاً لياقت ندارد، بايد خرابش بكنيم.يك روايت هم مى‏خواند كه «فاتهموا» يعنى روايت را هم به نفع خودش معنا مى‏كند خود اين كار كار حرامى است لذا تقاضا دارم كه توجيه در گناه نكنيد، لااقل اقرار داشته باشد گناه است خب عادت دارم به گناه نمى‏توانم ترك گناه بكنم يا نمى‏خواهم، ولى توجيه گناه گناه را برگردانيد واجبش كنيد، مستحبش كنيد حلالش كنيد، اين خيلى خطرناك است و راستى آن وقت اگر اين جور شد، تقصير خودتان را تقصير ديگران مى‏اندازيد، يك قدرى بى حياترى بكنيم، تقصير خودمان را به گردن خدا بيندازيم، بگوييم عجب خدا ظالم است، تو ترقى كردى من تنزل كردم من به جاى خود باقى ماندم وقتى ريشه يابى كنيم مى‏بينيم آن ترقى كرده خودش ترقى كرده آن هم تنزل كرده، خودش موجب بدبختى‏اش شده ولى گردن خدا مى‏اندازد، اگر انسان صفت رذيله داشته باشد اينجورى است الان ما هى مرتب مى‏گوييم آقا اين فساد اخلاقى، حتى خيلى از شما ضد انقلاب هستيد، بعضى از شما ضد نظام و مقام معظم رهبرى و هر كس كه طرفدار مقام معظم رهبرى است ضد امام و حتى حرف زدن پشت سر امام هست چى بگوييم، آقا فساد اخلاقى كولاك مى‏كند درست است فساداخلاقى كولاك مى‏كند، حالا تقصير كيست؟ حالا تقصير هر كسى. اينجا مرادم است هيچ وقت نشده بگوييم اقا غيبتهاى ما كولاك مى‏كند تهمت‏هاى ما عجيب است حرفهاى مالايعنى ما شبانه روز است اينها را هيچ وقت نمى‏گوييم، يعنى آن كسانى كه خودشان را نساختند همه‏اش را تقصير اجتماع مى‏گذارند تقصير خودش نمى‏گذارد، خودش را مبرا مى‏داند حالا يا به طور آگاه يا به طور ناخود آگاه، همه اينها از صفات رذيله سرچشمه مى‏گيرد، ان وقت حالا گاهى تقصير اجتماع و تقصير رفيقش و تقصير مردم مى‏گذارند، بعضى اوقات شده و من ديدم، مى‏گفت كه رد مى‏شدند از درس مرحوم آخوند (آخوند خراسانى) يك نگاهى به درس كرد گفت: اى كاش امام زمان بيايد اين را از منبر پايين كند و من را بالا كند آن جسارت هم به مرحوم آخوند كرد مى‏گفت به او گفتم اگر امام زمان آمد خودش بالا مى‏رود تو را بالا نمى‏كند،  تو لياقت اين حرفها را ندارى بعضى اوقات اينجورى است خودش را لايق مى‏داند ديگران را هم لايق نمى‏داند لذا زمين زدن او را گاهى واجب مى‏داند گاهى مستحب، گاهى مباح و اينها خيلى خطر دارد خيلى خطر دارد، بازارى دارد ما روحانيون داريم اين بسيجى و سپاهى دارند و بالاخره همه ما الا شاذ. اگر قرآن با 11 تا قسم مى‏گويد:«قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها» بعد هم قضيه قوم صالح را جلو مى‏آورد خب اين قرآن است ديگر خب علت حكم «كذبت ثمود بطغويها» اين طغيان، اين طغيانگرى آن وقت مى‏رسد به آنجا كه «كذبت ثمود بطغويها» حالا اى كاش تكذيب بود همه آنها ديدند شتر با بچه‏اش از كوه بيرون آمد يك نفر مسلمان نشد آخر اين كه نمى‏شود جادو باشد نمى‏شود سحر باشد، اختراع و ايجاد كه نمى‏تواند باشد، فقط خداست و معجزه اين عبد صالح اما يك نفر از اينها ايمان نداشتند چرا؟ خدا بكشد لجاجت را، يكدنده بودن را اينها قرآن است تصميم گرفتند شتر را بكشند، اين صالح خدا، اين عبد خدا اين كه سر تا پا رأفت است اينكه راستى مزكى است دلش براى اينها مى‏سوزد، تا اينجا هم مى‏سوزد گفت اقلاً اگر ايمان به من نمى‏آوريد خب نياوريد اما اين شتر اگر كشته شود غضب خدا متلاطم مى‏شود بگذاريد اين شتر آبگاه دارد چراگاه دارد تو بيابان دارد مى‏چرد به شما چه. خب مسلمان نشويد، ايمان نياوريد، اما مگر شنيدند شتر را پى كردند بعد هم قرآن عذاب دردناك خدا آمد در آخر كار قرآن مى‏گويد: «و لايخاف عقبيها» آدمى كه يك صفت رذيله بر دلش باشد اين نمى‏تواند درست فكر بكند يعنى آن صفت رذيله فكرش را مى‏برد جاى ديگر اين اعجوجاج پيدا مى‏كند نمى‏گذارد «ولايخاف عقبيها» عاقبت كارش چيست فكرش را مى‏كند يكى دو دوتا نيست خب شما همه مى‏دانيد قرآن كپيه عالم وجود است «تبيانا لكل شى‏ء»، «ما فرطنا فى كتاب من شى‏ء»، «و لا رطب و لايابس الا فى كتاب مبين» لذا كتاب فلسفه دارد اما كتاب فلسفه نيست عرفان دارد آن عرفانهاى بالا بالا، اما كتاب عرفان نيست فقه دارد قانون دارد كتاب قانون نيست. طنطاوى مى‏گويد 700 آيه راجع به علوم طبيعى و راستى يكى از معجزات بزرگ قرآن همين است اما كتاب علم طبيعى كه نيست تنجيم قرآن در مقابل بطلميوس يك آدم بى سواد بايستد. 10 و 17 نفر حجازى سواد الفبا داشتند بايستد بگويد اين فلك افلاك درست مى‏كند غلط مى‏كند «والشمس تجرى لمستقر لها... كل فى فلك يسبحون» خيلى عجيب است اين جرأت بايد از طرف خدا باشد جرأت داشته باشد در مقابل آن پوسته پيازهايى كه فلك الافلاك بطلميوس درست كرده بود يك پياز هفت تايى، فلك الافلاك، آن فلك هفتمى تاب مى‏خورد و اين حرفها، بگويد نه بابا همه اين كرات «وكل فى فلك يسبحون» همه در فضا شناور هستند اما حالا كتاب تنجيم است نه پس چيست؟ كتاب اخلاق، پيغمبر اكرم هم تال تلو كتاب است تجلى عالم وجود است اما حالا پيغمبر منجم است نه، عالم به علوم طبيعى است نه، فيلسوف، نه، عارف نه، پس چيست؟ «هوالذى بعث فى الاميين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة» اين قرآن است اين پيغمبر است خب معلوم مى‏شود كه بابا اين علم اخلاق، علم فقه و اصول و فلسفه و عرفان و اينها نيست بايد شبانه روز كه حتى آن آيه مى‏فرمايد: كارى به قرآن هم نداشته باشيد همه «ولقد ارسلنا رسلنا بالبينات» همه و همه 124 هزار پيغمبر با آن همه اوصياء بعدش هم اوصياء و روحانيت تا روز قيامت همه «ولقد ارسلنا رسلنا بالبينات» اين‏ها داراى ابزار هم بودند «و انزلنا معهم الكتاب و الميزان»،«و انزلنا الحديد فيه باس شديد» اينها هم ابزار تقنين داشتند ابزار اجرا داشتد ابزار قضاوت داشتند ابزار تمام. براى چه؟«ليقوم الناس بالقسط» آدم بسازند افراط و تفريط‏ها را از آدمها بگيرند يعنى درخت رذالت كه يا افراط يا تفريط اين را بكنند، درخت فضيلت به جاى آن غرس كنند كه همان حد توسط است كه قرآن مى‏فرمايد كه اصلاً شما بايد الگو براى جامعه بشريت باشيد براى اينكه حد وسط رعايت بشود. خب اين حد وسط، همه آمدند براى اينكه ما آدم بشويم، حالا چيزى كه آدم را خيلى ناراحت مى‏كند اين است كه همه ما مثلاً آن طلبه هايى كه راستى درس مى‏خواندند كه راستى جاى آن خالى است آن طلبه هايى كه راستى مقيد هستند، آينده روشن دارند مثلاً راجع به فقه و اصولش، راجع به فلسفه راجع به علوم روزش اينها روزى ده ساعت، 12 ساعت كار مى‏كنند، بعضى از آنها روزى 10، 16 ساعت كار مى‏كنند اما يك ساعت راجع به اخلاق كار كنند؟ خب نيست توى حوزه‏ها نيست آن هم اخلاق تئورى فايده ندارد، اخلاق عملى، تو حوزه‏ها نيست، خودش هم نه قانون مراقبه دارد، نه فكر روى صفات رذيله دارد، منقاش بايد بشود همين جور كه اگر يك تيغى در دست باشد نشود با انگشت بگيرى با منقاش بايد بكنى اين صفات رذيله تيغ روح است با منقاش با فكر(گول مى‏زند انسان هم شيطان انسى و هم شيطان جنى) خودش بدتر از شيطان جنى و انسى است، خودش را گول مى‏زندخيال مى‏كند خبرى نيست، اما وقتى پرده‏ها عقب رفت، مى‏بيند كه رفوزه شد ديگر يكدفعه خداى ناكرده پرده‏ها عقب برود. «فكشفنا عنك عطائك و بصرك اليوم حديد» يك دفعه ببيندبه صورت روباه است صيرت الا صورت است براى اينكه اگر يك دفعه صفت رذيله به واسطه اعمال ما رسوخ بكند، گاهى به واسطه اعمال ما رسوخ نمى‏كند، حالا حرف كم رنگ است، اما اگر پررنگ بشود هويت را تغيير مى‏دهد ديگر. اينكه يك آيه و ده تا آيه در قرآن نيست هويت تغيير پيدا مى‏كند تا ببينيم آن صفت رذيله چه صفت رذيله‏اى است مشكل است اما متأسفانه به فكرش نيستيم من از همه شما تقاضا دارم بحث را سبك نشماريد بحث را يك بحث اخلاقى نپنداريد كارى به من و خودتان هم نداشته باشيد، من كى هستم و شما كى هستيد، كارى به اين حرفها هم نداشته باشيد به قول استاد بزرگوار ما علامه طباطبايى دم مرگ هى مرتب گفتند: توجه، توجه، توجه، تا از دنيا رفتند اين پيام خيلى پيام خوبى است، توجه. حالا از هر كه باشد از هر چه باشد اقلاً در شبانه روز دو سه ساعت (ما طلبه‏ها اقلاً دو سه ساعت) حالا نه، دو ساعت، يك ساعت و بنشينيم فكر كنيم ما تا روايت را مى‏خوانيم مى‏رويم توى تقوا، خيلى خب، اما خيلى بالاتر از اين است «ليس منّا من لا يحاسب نفسه فى كل يوم» ما بايد شبانه روز محاسبه داشته باشيم مراقبه داشته باشيم و بالاترين مراقبه‏ها راجع به صفات رذيله است كه متأسفانه همه ما داريم نگوييد نه، گفتم حضرت امام حرف خوبى دارند مى‏گويند: چهل سال خون جگر مى‏خواهد تا آدم صاف بشود، دل او بشود جاى خدا تا اينكه اين دل انسان بشود توحيد. براى اينكه اين صفات رذيله در دل.خب معلوم است ديو بايد بيرون برود تا فرشته در آيد. خدايا تو مى‏دانى همه ما لنگ هستيم گفتن خيلى آسان است، عملش خيلى مشكل است، خدا مى‏گويد اصلاً نمى‏توانيد من بايد فكرى بكنم «فلو لا فضل اللّه‏ و رحمته ما زكى منكم من احد ابدا و لكن اللّه‏ يزكى من يشاء» خدايا توفيق بده كه ما آمادگى پيدا كنيم تو معلم اخلاق ما باشى.

 

و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.