اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث
درباره اين بود كه چه بايد كرد كه بتوانيم درخت رذالت را از دل بكنيم درخت فضيلت
را به جاى آن بكاريم. بارور كنيم شجره طيبه قرآن در عمل جان ما بارور شود از ميوه
آن استفاده بكنيم. بهترين بحثها، بالاترين بحثها واجبترين بحثها كم كم به يك
«الكلام يجر الكلام» رسيديم به يك حرفى كه خيلى به اصل بحث ربط ندارد اما بحث
ارزندهاى است و همه من جمله ما اهل علم و بلكه بالاتر از ديگران ايكه ما بايد
راجع به نسل آينده راجع به اولادمان بايد قانون وراثت را مواظبت كنيم و بدانيم كه
اگر حسود باشيم بچه ما حسود مىشود. اگر آدم لجوجلى باشيم. بچه ما هم لجوج مىشود
«الولد سر ابيه»، «الشقى شقى فى بطن امه و السعيد سعيد فى بطن امه» اقتضائات را هم
در قرآن و روايات قبول دارد و قانون وراثت كه اقتضايى است كه الان خيلى پافشارى رويش
است اسلام قبول دارد. لذا ما بايد خودمان را زنمان را اصلاح كنيم و بعد بچه پيدا
كنيم. و الا بدانيم كه زمينه شقاوت براى بچه درست كرديم مسئله دوم قانون تغذيه است
و همينطور كه غذاى مثلاً لطيف تأثير روى جسم مىگذارد از نظر زيبايى حتى از نظر
استعداد از نظر حافظه بايد بدانيم كه غذاى حرام و غذاى حلال تأثير عجيبى روى بچه دارد. مشهور
است مىخواهند فحش بدهند مىگويند نطفه حرام، لقمه حرام. اين فحش مردم است. راستى
واقعيت دارد چنانچه غذاى حلال براى انعقاد نطفه براى پرورش بچه در دل مادر مخصوصا براى
شير مادر براى پرورش بچه تا بزرگ شود. اينها كه مربوط به ما است. غذاى حلال خوب
واجب است كه ما غذاى حلال به بچه بدهيم. در روايات هم دارد در روز آخرت اگر اين
غذاى حرام به او بدهيم. زمينه شقاوت برايش پيدا شود و جهنمى شود و لو اينكه پدر و
مادر راستى بهشتى هستند اما در روز قيامت گير هستند از كسانى كه شكايت مىكند همين
بچهها هستند مىگويند خدايا ما بد شديم زمينهاش را پدر و مادر فراهم كردند غذاى
حرام به ما داد. غذاى شبهه ناك به ما داد. زمينه پيدا شد براى شقاوت «ان الخاسرين
الذين خسروا انفسهم و اهليهم يوم القيامة على ذلك هو الخسران المبين» اين آيه خيلى
آيه عجيبى است كه در روز قيامت بچهها شكايت مىكنند از دست پدر و مادرها يك روايتى
هم داريم خيلى تكان دهنده پيامبر اكرم رد مىشدند، بچه بازى مىكردند. تسلسل
خواطر، تداعى معانى. پيغمبر اكرم ايستادند رو كردن به اصحاب گفتند واى به بچههاى
دوره آخرالزمان از دست پدر و مادرهايشان. گفتند يا رسول اللّه پدر و ماردهايشان
كافر هستند. فرمودند نه مسلمان هستند. اما به فكر دنياى بچه هايشان هستند ولى به
فكر آخرت بچه هايشان نيستند. به فكر اينكه خانه براى بچهاش درست بكند جهيزيه عالى
باشد. شوهرش خيلى خوب باشد. عروس خيلى خوب باشد. و بالاخره جان مىكند پدر براى
تأمين آتيه فرزندان خوب خوب است اما. پيغمبر اكرم مىفرمايند دوش به دوش اين همانطور
كه جان مىكند براى دنيا. جان بكند براى آخرت اين بچه چى دارد مىخورد «الذين
يأكلون اموال اليتامى ظلما انّما يأكلون فى بطونهم نارا و سيصلون سعيرا» معلوم است
آتش كه نمىتواند نطفه صحيح تحويل جامعه بدهد. بچهاى كه از آتش پرورش شده باشد.
آتش است هم در دنيا براى مردم آتش است و هم در آخرت براى خودش و اينها مشكل هم است
انصافا خيلى الان براى ما براى اهل علم خيلى مشكل است. اين جمله «حلّت العذوب» انسان
مىبيند كه اينجور شده. انسان زن بگيرد بتواند زن دارى كند و آن بتواند شوهر دارى كند.
اين زن و شوهر بتوانند بچه دارى بكنند. بچه مسلمان تحويل جامعه بدهند. راستى مشكل
است. و بحث گذشته ما هفته گذشته راجع به رفيق بد بود. اين را خيلى بايد مواظب
باشيم. هم خودمان براى خودمان زياد ديديم كه راستى يك عموى با يك زهدى با يك خلوصى
با يك تقوايى زندگى كرده و راستى توانسته خودش را حفظ بكند ولى عاقبت به خير نشده
به چه چيزى مثلاً توى حجره بودى يكى دو تا سه تا از اين لاابالىها كه متشخص هم
هستند اما لاابالى در زبان لاابالى در انحراف مردم بنا كردند بيايند توى حجره اين.
يك ساعت توى حجره اين آقا. يك وعده يك ساعته تفريح پنج شش ماه طول نكشيد ديديم كه
همين زاهد و عابد و مسلمان حسابى غيبت مىكند. تهمت مىزند. حسابى منحرف شده،
بدبين به همه چيز است بدبين به مراجع، بدبين به روحانيت است. براى خاطر اينكه پنج
شش ماه آخر عمر به دو سه تا بى شخصيت بر اثر ظاهر بى شخصيت نشست و برخاست كرده
است. من زياد ديدهام دختر مثلاً پوشيه دارد اما شوهر لاابالى پيدا كرده يا به عكس
ديديم كه اين دختر توى كوچهها لخت و عور است همين لخت و عورىها همين لاابالىگرىها
بعضى از دخترها از كجا پيدا شد. هى شوهرش بهش خواند رفت توى طايفه رفيق بد. خيلى
هم بايد مواظب باشيم دختر به چه كسى بدهيم. دختر از چه كسى مىگيريم. با چه كسى
مىخواهيم رفت و آمد كنيم و بعضى اوقات به جاى ما مريدهاى ما به جاى اينكه ما مراد
هستيم و آنها مريدمان را بهشتى كنيم. مريدها ما را جهنمى مىكنند. و اين زياد هم
من ديدم كه مريدهاى ما، ما را جهنمى مىكنند قضيه به عكس مىشود به جاى آنكه ما
آنها را به بهشت بكنيم آنها ما را به جهنم مىكشند و نگذريد از اين بحث هفته
گذشته. و نگذريد از اين دو سوره «قل اعوذ برب الفلق»، «و قل اعوذ برب الناس» چهار
مرتبه پناه مىبرد به خدا از رفيق بد و شعر در اين بارها خيلى گفته شده و اشعار
خوب خوبى هم گفته شده شما مسلم فكر كردهايد كه پسر نوح چرا اينطور شد. خوب رفيق
بد. پسر نوح از نظر قانون وراثت كه خيلى بالا بود از نظر تغذيه هم خيلى بالا بود
از نظر محيط هم. محيط خانوادگى خيلى بالا بود اما چى خرابش كرد رفيق بد.
پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد
نه
كارى به حضرت نوح هم نداريم كه كسى بگويد مادرش بد بود مادرش بد بود كه عفيف بود
مادرش يعنى زير بار حضرت نوح نرفت، حالا كارى به آن ندارم بيايم توى خود ائمه
طاهرين عليهمالسلام بعضى از بچه هايشان خيلى بد بودند. ديگر بالاتر از جعفر كذاب
مىشود. خوب جعفر كذاب را ببين بابايش امااست . برادرش امام است و اجدادش امام
هستند. اما بالاخره تصميم گرفت امام زمان را بكشد. و غيبت صغرى پيدا شد. خوب زير
سر همين جعفر كذاب بود ادعاى امامت كرد و اين جعفر كذاب كه به اندازهاى ميان شيعه
خراب بود كه لقب كذاب به او دادند به خاطر چه؟ رفيق بد، رفت و آمد با افراد ناياب.
پسر امام را خراب مىكند. ما بايد هم راجع به خودمان وهم راجع به بچه هايمان ما دو
تا وظيفه داريم وظيفه «يا ايها الذين آمنوا قوا انفسكم و اهليكم نارا وقودا الناس و
الحجاره» هم خودمان را و هم زنمان با چه كسى رفت و آمد مىكند. الان 70% زنها بد
هستند. در وقتى كه اين زن بدها را ريشه يابى مىكنيم. در اثر بى عفتى، در اثر رفيق
بد است. دوست ناياب، نه پسر بلكه دختر و زن. و بايد مواظب بچه هايمان باشيم، با چه
كسى رفت و آمد مىكند، دخترمان و پسرمان، اما مهمتر از اين به عقيده من ما اهل علم
خودمان مواظب باشيم، با چه كسى رفت و آمد مىكنيم، لب ايوان مىنشينيم چه كسى
مىآيد پهلوى مامى نشيند ،وقتى پهلوى ما نشست چه مىگويد. از ما بايد مسئله بپرسد.
ما بايد جواب مسئلهاش را بدهيم. اگر منى بكند راجع به كسى ما پىببريم كه آن يا
شيطان نفوذى است خيلى اوقات نفوذى هستند. اهل علم نفوذى ما زياد داريم الان يا نفوذى
است يا شيطان است. شيطان است به قول قرآن «خناس الذى يوسوس فى صدور الناس من الجنة
و الناس» بعضى از شيطانهاى انسى خيلى بدتر از شيطانهاى جنى هستند خيلى. بعضى از
اين وسوسه هايى كه اين دارد. اصلاً شيطان ابليس بلد نيست. يا نمىتواند قدرت اين
قدر وسوسه را ندارد. اما راجع به شيطان انسى هم قدرتش را دارد هم بيشتر از ان
شيطان بلد است. بايد ببينيم كه با چه كسى رفت و آمد مىكنيم. و معمولاً همه ما در
اين باره لنگ هستيم. هم راجع به بچه هايمان، هم راجع به خودمان و بايد بدانيم كه
اين رفيق بد انسان را خراب مىكند توجه، توجه، توجه، محيط بد است. وقتى بد است ما
بايد مواظبت كامل بكنيم هم راجع به بچه هايمان، هم راجع به خودمان. هم راجع به
رفيق. چهار چيزى كه فوق العاده تأثير دارد محيط است. خوب اين بچههاى ما اگر در
محيط مقدس پرورش كنند اول محيط خانه، ببنيد كه پدر و مادر تقيد به نماز دارند
.ببينيد كه اين پدر و مادر نماز شب مىخوانند. ببيند كه تقيد به ظواهر شرع دارند.
ببيند كه فيلمهاى ناباب نمىبيند. ببيند كه كارهاى لغو نمىكنند، فيلمهاى لغو
نمىبيند. اينها را هى ببيند. نه اينكه ما همين را بگوييم نمىبيند. يعنى محيط
مقدس است. اين محيط مقدس به طور ناخودآگاه بچه را مقدس مىكند. چنانچه مدرسه هم
همين است. حتى مثلاً همين عملاً انسان كار بكند مىتواند قانون وراثت را قانون
تغذيه را قانون رفيق بد را معلم را مىتواند خنثى بكند دليلش هم خيلى است. اين
معلم است معاوية بن يزيد خوب پسر يزيد بن معاويه خيلى خراب بود. از نظر قانون
وراثت از نظر قانون محيط، از نظر قانون رفاقت خيلى خراب بود. اما يك معلم محيا شد
كه اين را درستش بكند خوب او را آدم مقدسى كرد انصافا. مدرسه خيلى كار مىتواند
بكند. اما متأسفانه مدرسههاى ما بد است. دبيرستانهاى ما بد است. دانشگاههاى ما
بدتر است. و ما هم مىخواهيم مجبوريم ديگه نمىشود كه بچه مدرسه نرود دبيرستان
نرود. دانشگاه نرود، پس لااقل خانه مان مقدس باشد. و اين بچه در خانه مقدس تربيت
بشود. در خانهاى كه تقيد به ظواهر شرع در آنجا مىبيند كه پدر و مادر تقيد به
ظواهر شرع دارند. اهميت به واجبات مىدهند همه،
اهميت به مستحبات مىدهند همه، انس با قرآن دارند انس با توسلات دارند خدمت
به خلق خدا دارند. اين صاحب نبوئات را مىگويند خيلى سخى بوده و مىگويد من از
مادرم، مادرم اينقدر من را سخى كرد، براى اينكه وقتى مىخواست پول به فقير بدهد به
من مىداد كه بدهم. يا اينكه وقتى مىخواستم به مدرسه بروم پولم مىداد كه صدقه
بدهم، ببينيد كه راستى اهميت به مستحبات مىدهند. ببينيد كه مادر راستى زبانش
كنترل است مخصوصا پدر آن هم اهل علم آن هم زبان كنترل است. همين تقيد به ظواهر شرع
به اين معنى كه محيط مقدس باشد و اين را هم بگويم كه اسلام و قرآن روى اين محيط
خيلى پافشارى دارد در سوره نساء كه 3 الى 4 آيه داغ. مىفرمايد براى گنهكار
مىآيند ملائكه عذاب با تازيانههاى آتشين جانش را بگيرند مثل اينكه عذر مىآورد
كه مجبور بودم و امثال اين چيزها. حالا اين جمله «الم تكن ارض اللّه واسعةً
فتهاجروا فيها» چرا در محيط نامقدس ماندى قرآن تصديق مىكند كه محيط اگر آلوده
باشد انسان را آلوده مىكند بايد در اين محيط آلوده نباشيم. و الا قرآن تصديق
مىكند. «الم تكن ارض اللّه واسعةً فتهاجروا فيها» يا مثلاً گناهان كبيره چند تا
هر كسى چيزى شمرده بعضى اوقات گفتند هفت تا بعضى اوقات گفتند 70 تا روايت داريم. بعضى
گفتند 700 تا روايت بعضى هم گفتند اصلاً نسبى است. نسبيت داريم اما يكى از گناهانى
كه در همه گناهان كبيره آمده. تحرب بعد الهجر است من نديدم جايى كه اين تحرب بعد
الهجره نباشد در آن هفت تايىها. و معناى تحرب بعدالهجره هم همين است كه انسان
برود در يك محيط آلوده نتواند دينش را حفظ بكند. و تحرب بعد الهجره. يعنى رفتن در
يك محيط آلوده از گناهان بزرگ است چرا؟ براى خاطر همين است كه مگر مىشود انسان در
يك محيط آلوده باشد. و دينش را حفظ بكند. مشكل است خيلىها همانطور كه روايت مىفرمايد
چطور مىشود آتش كف دست را حفظ كرد. نه مشكل است در حال محال است انسان در محيط
آلوده هم باشد همينطور است ديگر و من تقاضا دارم از شما كه محيط خانه تان مقدس
باشد. اولاً اختلاف بين زن و شوهر در محيط نباشد. محيط مقدس باشد. ببينيد اين بچه
اين دختر و اين پسر، محبت شوهر به خانم، خانم به شوهر، بعد هم ببينيد «كونوا دعاة
الى اللّه به غير السنتكم» ببينيد راستى اينها تقيد به ظواهر شرع دارند. ببنيد
عمامه با فعلش به هم مىخورد. و اين همين كه ببينيد كه اين عمامه با فعلش به هم
مىخواند. عاشق روحانيت مىشود چرا بعضى از آقازادهها اينقدر با آخوندها بد هستند.
حالا خودش كه آخوند نمىشود. نمىشود چقدر هم با آخوند بد است چرا؟ تقدس «كونوا
دعاة الى اللّه به غير السنتكم» نمىبيند. توى خانه اين به طور ناخوآگاه روى مغزش
اثر مىگذارد به طور ناخودآگاه عمق جانش ديگر محبت به روحانيت ندارد. ديگر خواه
ناخواه همينها مىشود كه پشت سر روحانيت هم حرف مىزند. در حالى كه پدرش آخوند
است پدرش اهل علم است، از نظر علمى بالا است. مشكل است اما بالاخره واجب است. از
واجبها هم واجبترين چيزهاست. كه ما تقدس خانه مان را حفظ كنيم. چنانچه دولت اسلامى
من بارها به آموزش و پرورش گفتم آنها كه پايه هم هستند بارها به دانشگاه گفتم اين دانشگاه
بايد رنگ اسلامى داشته باشد، حضرت امام بارها مىگفتند كه دانشگاه بايد رنگ اسلامى
داشته باشد. خوب حرفش را نشنيدند. بعد هم مقام معظم رهبرى مرتب مىگفتند اين
دانشگاه بايد رنگ اسلاى داشته باشد. تقدس بعد مسخره كردند. مقام معظم رهبرى را توى
دانشگاهها كه فيزيك و شيمى هم حالا اسلامى و غير اسلامى دارد. كه ايشان هم ديگر
ساكت شد. بالاخره بارها گفتيم و بايد بگوييم كه اين دانشگاهها رنگ اسلامى داشته
باشد اين دبيرستانها بايد رنگ اسلامى داشته باشد اين دبستانها بايد رنگ اسلامى
داشته باشد. خانه ما هم بايد رنگ اسلامى داشته باشد. بچه در اين خانه و مدرسه و دبيرستان
و دانشگاه به طور ناخودآگاه رنگ اسلامى پيدا مىكند. و گرنه تقدس او ضربه مىخورد.
حالا دبستانها و دانشگاهها كه دست شما نيست دست ما هم نيست حال آنچه دست شما است.
خانه ما است و اين محيط بايد آرام باشد. اختلاف بين زن و شوهر نباشد. و متأسفانه
تو اهل علم هم زياد است يك آقايى هم كه خيلى مهم چند روز قبل آمده بود پيش من
مىگفت ما يك زن و شوهر هستيم گاهى من با او قهر هستم گاهى هم او با من قهر، گاهى
هم با هم آشتى هستيم گاهى نيمه آشتى و نيمه قهر معلوم است كه بچهها توى اين خانه
تربيت بشوند اينها مقدس نخواهند بود و متأسفانه اين اختلاف بين زن و شوهر توى اهل
علم هم آمده و زياد هم آمده شايد هم قضيه
تجمل گرايى اين اختلاف را آورده ولى نه هميشه هم آن نيست هميشه هم ناجنسى خودمان
است و اگر راستى درخت رذالت رااز دل كنده بوديم نبايد چنين باشد على كل حال آرام
بودن خانه مقدس بودن خانه. ببينيد اين بچه اين خانه تقيد به ظواهر شرعى دارد به
طور ناخودآگاه بچه مقدس مىشودو عكس اين هم هست. بچههاى عقدهاى در خانهاى كه
اختلاف در آن خانه است بچه ببيند كه پدر اهل علم است و فحش به مادرش مىدهد. اين خيلى
بد است و لو هيچى نگويد ولى يك آدم عقدهاى مىشود. و يك آدم افسردهاى مىشود.
ديگر چه رسد ببيند بابايش تقييد به ظواهر شرع ندارد يك قدرى بزرگ بشود و مسئله بعد
بشود ببينيد پدرش درس نمىخواند شهريه مىگيرد اين به طور ناخودآگاه مال مردم خورى
مىشود. مىگويد كه خوب بابام كه مال مردم خور است معلوم مىشود كه خوب يك كسى
البته يك آدم بى خودى است پيش يك عالم جليل به آن گفته بود كه راستى بگو ببينم كه قيامت
هست يانه. اگر قيامت هست چرا خودتان بعضى هايتان خراب هستيد و راستى اين حرفها و
مثالهاى جامعه آينه فكر جامعه است. خانه ما بايد مقدس باشد. ما بايد تقيد به
ظواهر شرع حفظ شود. اين حرفهايى است كه ناراحت كننده است اين حرفهايى است كه مبتلا
به است و اين حرفهايى است كه سيده كار به آنجا كه يك آقايى الان به من مىگفت چرا
بعضى از اين آقايان چرا اين دكمه قبايشان باز است. چرا اين قهقهههاى لب ايوانها
بلند است چرا اين فحشها و حرفها به يكديگر. ديگر اين نمىگفت چرا اين غيبتها
بايد. اينها چيه گفتيم ما در اين باره خيلى حرف زديم. هزار حرف از مابود يك شنيدن
از اينها نبود. خوب بله معلوم است اهل علم بايد مؤقر باشد. اهل علم بايد چشمش كنترل
باشد. گوشش كنترل باشد، آنها به اونگاه مىكنند خيلى خوشش مىآيد ولى يك اهل علم
به او نگاه مىكند مىگويد مرده شورت را ببرند تو ديگر چرا. مىگويد، مرده شورت را
ببرند تو ديگر چرا، نگاه مىكنى خودش آمده بيرون كه نگاه به او بكنند اما حاضر
نيست اهل علمى يعنى همان لاابالى هم يك تقدسى براى اين اهل علم مىبيند. مىخواهد
چشمش كنترل باشد. گوشش كنترل باشد. زبانش كنترل باشد. اعضاء و جوارحش كنترل باشد.
افعال و اقوالش كنترل باشد، خود مردم مريدهاى بد هستند خيلى هايشان خراب هستند خيلى
هايشان. اما مىخواهند ما هم زاهد باشيم هم عالم باشيم، هم مقدس باشيم، اگر مثلاً
يك ماشين از ما ببينند او چه حرفها. در حالى كه خودش دو سه ماشين نمره اول دارد.
هم زنش ماشين دارد هم بچهاش ماشين دارد، هم خودش. هم موبايل خودش دارد، او دارد،
او دارد، ببيند اهل علم موبايل دارد ديگر پشت سرش نماز نمىخواند به او مىگويند
چرا پشت سر اين نماز نمىرودى تو كه با او آشتى بودى خيلى مريدش بودى مىگويد
موبايل دارد خوب اگر بد است چرا تو سه تا دارى اگر خوب است پس چرا تو با او قهر
كردى. اما اينها مردم هستند ديگر. هميشه هم همينطور بوده كه مردم يك توقعهاى بى
جا از ما دارند ما به اندازه وسعمان بايد تقدسمان را توى خانه به جامعه نشان
بدهيم. چارهاى نيست. خدايا حرفهاى خيلى خوب است اما عملش خيلى مشكل است حرفها خيلى
خوب است اما پياده شدنش خيلى خوب است. خدايا به حق زينب مظلومه قسمت مىدهيم، تقيد
به ظواهر شرع به همه ما عنايت بفرماى.
وصلى اللّه على محمد و آل محمد