اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
من خيال مىكردم
بعد از آن دو سه قاعده كه گفتيم، قاعده قرعه است، اما ديدم قاعده جبّ است. لذا
مسلم شما اگر مطالعه كرده باشيد، ديدهايد اشتباه است، قاعده جب را مطالعه
كردهايد.
قاعده جب اين است
كه «الاسلام يجبّ ما قبله»، اگر كسى مسلمان
شد، گذشته هايش ديگر هيچى، هر كارى كرده، نماز نخوانده ديگر قضا ندارد، خمس و زكات
نداده، قضا ندارد، اگر فراوان گناه كرده است، بت پرستى، يازنا ياكارهاى زشت ديگر
كرده،تعزير نداردو «الاسلام يجب ما قبله». چنانچه راجع به توبه هم داريم:«التوبة
تجب ما قبلها» گناه هر چه بزرگ
باشد، اگر كسى توبه بكند، توبه او قبول است.
بله فرق بين توبه
و قاعده جب اين است كه توبه در امور وضعيه
فايدهاى ندارد، مگر اينكه جبران بكند، مثلاً كسى كه نماز نخوانده، توبهاش اين
است كه هم از گذشته پشيمان باشد، هم از حالا نماز بخواند و هم نمازهاى قضا شدهاش را
بخواند. يا مثلاً مال مردم خور بوده، خمس نمىداده، مال مردم را خورده است. اين هم
توبهاش قبول است، اما بايد پشيمان از گذشته باشد، ديگر از اين كارها نكند و مال
مردم را هم بايد جبران كند.
بله يك صورتش هم
لازم نيست و آن اينكه راستى ندارد، يا درباره نماز راستى نمىتواند نماز بخواند،
درباره روزه نمىتواند روزه بگيرد. خوب چون
سالبه به انتفاء موضوع است المفلس فى امان اللّه ؛ توبهاش همين مىشود كه پشيمان
از گذشته باشد، در آينده هم ديگر گناه نكند، آن عذر خواهى از خدا هم كه تعهد كند
از اين به بعد ديگر حسابى مسلمان باشد.
لذا يكى «الاسلام
يجب ما قبله» است و يكى«التوبة تجب ما قبلها» و خيلى باهم تفاوت دارد. لذا اگر
مسلمان كشى كرده و حالا مسلمان شده است، ديگر حالا ديه و قصاص و اين حرفها نيست.
پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم وقتى يك كافرى مسلمان مىشد، ديگر راجع به
گذشته هايش فكر نمىكردند. حتّى مثلاً نقل مىكند كه پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم فرمودند: «كل دم ما
فى الجاهلية بين قدمى» هر خونى كه در
جاهليت ريخته شده است، زير پاى من است، يعنى ديه ندارد. حتّى سنىها نقل مىكنند-
ما روايت نداريم، چرايش را بعد مىگويم - كه مغيرة بن شعبه كه آدم فوق العاده
نانجيبى بوده و خيال هم نمىكنم ايمان آورده و حتى در سقيفه بنى ساعده كه ديدند
اميرالمؤمنين عليهالسلام موى دماغ
است، خواستند به توسط همين مغيره اميرالمومنين
عليهالسلام را در نماز بكشند. اين مغيره در زمان جاهليت با رفقايش رفت
شام. شاه شام يك هديه مفصلى به اينها داد. حالا چرا؟ نمىدانم. و اين مغيره چون
هديه مفصل بود در وسط راه رفقايش را كشت، براى اينكه همه پولها مال خودش بشود بعد
آمد مدينه و اسلام آورد اين جورى است، اما پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم فرمودند:«الاسلام يجب
ما قبله»
حالا مثل مغيرة بن شعبه را من خيال مىكنم اصلاً اسلام نياورده اسلام آورد تا پول
مردم را بخورد. مثل خيلى از ماها كه انقلابى مىشويم براى اينكه به مردم ظلم
بكنيم، يا پول مردم را بخوريم.
بنابراين اين
«الاسلام يجب ما قبله» هم افعال را مىگيرد، هم تروك را، هم احكام را - چه تكليفى،
چه وضعى - مىگيرد و هم ضمانات را. احكام تكليفيه مثل نماز، احكام وضعيه مثل همين
ضمانات، مثل آدم كشى، مثل مال مردم خورى. خوب
اينها مرتب در زمان جاهليت بوده است، اما پيغمبر اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم نمىگفتند برو مال مردم را بده و الاسلام يجب ما قبله.
لذا احكام تكليفيه را مطلقا مىگيرد، احكام وضعيه را مطلقا مىگيرد و من جمله
ضمانات كه از احكام وضعيه است را مىگيرد، آن كارهاى زشتى كه كردهاند، مثل زنا
كردن، زنا دادن و امثال اينها را هم مىگيرد.
در فتح مكّه اين
جور شد كه پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم از همه مردان بيعت گرفتند. آن وقت
زنها آمدند كه يا رسول اللّه ما هم مىخواهيم با تو بيعت كنيم. آيه شريفه آمد كه با آنها
بيعت كن. يك شرايطى هم برايشان بگذار، من جمله اينكه آدم كشى نكنيد، بچه كشى
نكنيد، زنا ندهيد و امثال اينها. آن وقت هند جگر خوار آمد بيعت كند، - بيعتش هم
اين بود كه يك قدح بزرگ آب آنجا بودكه دست پيغمبر اكرم در آن قدح بود، آنها
مىآمدند دستشان را در آن قدح مىگذاشتند و اين مىشد بيعت -. آن وقت شرايطش را هم
مىگفتند. در هند جگر خوار وقتى پيغمبر رسيدند به اينجا كه ديگر زنا نده، هند گفت:
مگر مىشود زن آزاد ز نا بدهد؟! پيغمبر اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم - اين طور كه سنىها مىگويند- يك نگاه تندى به عمر
كردند. يعنى ظاهرا عمر در جاهليت با او سروكار داشته، لذا حضرت نگاه تندى به او
كردند. اصلاً هند جگر خوار از فواحش رسمى بود،
عَلَم داشت بالاى خانهاش، اما به پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم مىگفت:
مگر مىشود زن آزاد زنا بدهد؟ بالاخره زنايش بخشيده شد، آدم كشىها و دختر كشى
هايش بخشيده شد. بالاخره آن رذالتهايشان، آن جنگهايى كه با اسلام كردند، آن كشته هايى
كه آنهادر آن 84 جنگى كه براى پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم جلو آوردند،
از مسلمانها كشتند و اينها خيلى از مسلمانها را شهيد كردند، جنگ احد 70 شهيد داد و
همينها كشتند، ولى پيغمبراكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم فرمودند: «لاتثريب عليكم اليوم»؛ ديگر هيچ،
گذشتهها، گذشته است؛ الاسلام يجب ما قبله.
بنابراين اينكه
بعضى از بزرگان من جمله مرحوم آقاى بجنوردى مىگويند ضمانات را نمىگيرد، ظاهرا وجهى
ندارد. نمىدانم مرادشان چيست، چرا
ضمانات را نگيرد؟ غارتگرى كار اينها بوده، افتخار اينها بوده، آدمكشى افتخارشان
بوده، حتى دختر كشى افتخارشان بوده است. «و اذا بشّر احدهم
بالاثنى ظل وجهه مسدودا و هو كظيم يتوارى من القوم من سوء ما بشّر به ايمسكه على
هون ام يدسّه فى التراب» فكرشان اين بود،
كه اين دختر را بكشد، يا با خوارى بزرگش كند، بعد او را بفروشد براى اينكه كلفت
ديگران بشود. خوب پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم همه اينها را نديده
گرفتند؛ هم قصاص بوده نديده گرفتهاند، هم ديه بوده، نديده گرفتهاند و هم مال
مردم خورى بوده نديده گرفتهاند و هيچ جا را نمىتوانيم پيدا كنيم كه پيغمبر اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم ديه گرفتند باشند. حتى اسلام قاتل حضرت حمزه را قبول
كردند، اما فرمودند: نمىتوانم تو را ببينم، بنابراين برو جاى ديگر، و در مدينه
نباش. يعنى تا اسلام آورد، ديگر الاسلام يجب ما قبله. و يك جا نمىتوانيم پيدا
كنيم كه بگوييم ضمانات لايجب قبله. كه
گفتم فرق بين تو به و اين «الاسلام يجب ما قبله» اين است كه در توبه هم اگر نداشته
باشد التوبة يجب ما قبله، اما اگر داشته باشد، آن حكم قضا كه بعد دليلش را عرض
مىكنيم، آن حكم دين مىگويد بعد از توبه دينت را بده، بعد از توبه نمازت را بخوان
و الا توبه مثل جبّ يك كلى است براى رفع همه افعال و همه تروك و همه ضمانات، يعنى
همه احكام تكليفيه و همه احكام وضعيه.
حتى مثلاً اگر
كافرى به مسلمانى بدهكار بود و الان مسلمان شد، همان جور كه خدا از او چيزى
نمىخواهد، اين مسلمان هم بايد از او چيزى نخواهد و هيچ جا نداريم كه بدهكار به
مسلمان باشد و حالا بگويند بدهكاريت را بده. يا مسلمانى را كشته است - كشتن بدتر
از بدهكارى است - حالا بگويند ديه بده، خوب مسلّم اين جور نيست. رواياتى هم كه
مىگويد خدا از ديون، از حق الناس نمىگذرد، يعنى مسلمانها با هم، يعنى تخصيص است،
نه تخصّص. توبه هم همين طور است، مربوط به مسلمانها با يكديگر است. همه اين روايات
مربوط به مسلمانهاست، نه مربوط به كفار.
اينها يك قاعده
درست كردهاند، البته گفتهاند قاعده جب اين قاعده را تخصيص مىدهد- من در اين
قاعده گيرم- قاعده اين است كه گفتهاند:«الكفار يعاقبون بالفروع، كما يعاقبون
بالاصول» و اين يك چيز مشهورى شده است.
من اين را
نمىدانيم يعنى چه، يعنى كسى كه كافر است و نماز را واجب نمىداند و عقيدهاش هم
اين است كه واجب نيست، جهل مركّب دارد كه نماز برايش واجب است. خوب به جاهل مركب
مستضعف مىگويند، براى اينكه مستضعف مراتبى دارد: يك مرتبهاش آن كسى است كه قدرت
ندارد، يك مرتبهاش اين است كه كافر صرف است، يك مرتبه مستضعف هم آن استكه جاهل
مركب است، در مقابل جاهل مقصر.يك دفعه مىداند و پا مىگذارد ،خوب اين معاقب است،
اما يك دفعه نمىداند و پا مىگذارد، خوب اين معاقب نيست. شما در مسلمانها هم همين
را مىگوييد، مىگوييد جاهل قاصر عقوبت ندارد، چرا؟ براى اينكه تقصير ندارد، براى
اينكه جهنم مال مقصر است، مال معاند است، مال لجوج است. اما اگر مقصر نباشد، قاصر
باشد، آن ديگر وضعا و تكليفا تكليف ندارد؛«الا المستضعفين من الرجال و النساء و
الولدان لايستطيعون حيلة و لايهتدون سبيلاً» راجع به جاهل
مقصّر مىگويد: ملائكه با تازيانههاى آتشين مىآيند جانش را مىگيرند و به او مىگويند: چرا عمل نكردى؟ مىگويد:
نمىدانستم، و چون جاهل مقصر است، عقاب دارد. «الا المستضعفين
من الرجال»؛ اما اگر جاهل قاصر شد، مثل اينكه نفهم است، خل است، جايى است كه اسلام
به دستش نرسيده است، اصلاً به ذهنش خطور نكرده است، خوب به اين مىگويند جاهل قاصر
و عقاب ندارد. مثلاً يك عمر حمد و سورهاش غلط بوده، اما عقيدهاش اين بوده كه حمد
و سورهاش درست است، مثل خيلىها. خوب اگر عقيده ايش اين باشد و راستى مقصر نباشد،
دنبالش نرفته باشد براى اينكه يقين داشته درست است، اين مستضعف است. مستضعف
يعنى كسى كه جهل مركب دارد و اينها عقاب
ندارند. قرآن مىگويد
جاهل مركب عقاب ندارد، چه در احكام تكليفيه و چه در احكام وضعيه. روايات هم
مىگويد جاهل قاصر عقاب ندارد.
لذا اگر اين حرف
درست باشد، كه درست است، صد شصت مردم دنيا جهنم نمىروند، براى اينكه افراد مستضعف
كه اصلاً به ذهنشان خطور نكرده،
معاند نيستند، لجوج نيستند، مخصوصا آن روستائيهايشان كه اصلاً اسلام به ذهنشان
نيامده است، يا آن تبليغات يك اسلام خشن مشكلى را به ذهنشان آورده است و عقيديشان
اين شده است، ما بخواهيم بگوييم اينها جهنم مىروند، معنا ندارد. جهنم مال معاند
است، جهنم مال لجوج است، جهنم مال مقصر است و وجهى ندارد كه اينها را جهنم ببرند.
بله بهشت هم
نمىروند، براى اينكه بهشت «اعدّت للمتقين» است، مقام قرب
الهى است. پس اور ا كجامى برند؟ بالاخره يك جايى مىچرد؛ همين
طور كه در اين دنيا مىچرد، آنجا هم در رفاه و آسايش است.
لذا مىگفتم يك
وقتى مرحوم آيت اللّه العظمى آسيد على نجف آبادى كه در اصفهان منبر مىرفت و او
را خرد كردند، يك وقتى روى منبر بود، يك
پيرمردى بلند شده بود و گفته بود: آقا ما جهنم مىرويم؟ فرموده بودند: نه. دو دفعه
وسط صحبتها بلند شده بود و گفته بود: آقا ما بهشت مىرويم؟ فرموده بودند: نه. خود
او يا مردم گفته بودند: اگر نه جهنم، نه بهشت پس كجا؟ فرمودند بودند: خدا چراگاه
زياد دارد و تو را به يكى از چراگاهها مىبرد.
خيلى حرف خوبى
است، حرف يك آيت اللّه العظمى است كه راستى آيت اللّه العظمى است و پيش اصحاب هم
مسلّم است.
بنابراين جهل مقصر
است كه انسان را بدبخت مىكند، كوتاهى و نرفتن دنبال احكام است كه انسان را بدبخت
مىكند، اما اگر جاهل قاصر باشد كه نه. على كل حال اگر در مقدمات تقصير نكرده
باشد، در ذى المقدمه تقصير نكرده باشد و قاصر صرف باشد، اين نبايد جهنم برود. كافر
براى كفرش جهنم مىرود، اما حالا براى كفرش جهنم برود، يك گرز آتشين هم بر سر او
بزنند كه چرا نماز نخواندى؟ يك گرز ديگر بر سرش بزنند كه چرا روزه نگرفتى؟
اينهامعنا ندار، اما يك قول مشهورى شده است، كه مثلاً تمسك كردهاند به اين آيه
شريفه: «فى جنّات يتسائلون عن المجرمين ما سلككم فى سقر» آيه خيلى تكان دهنده
است. بهشتىها، جهنمىها را مىبينند، جهنمىها بهشتىها را مىبينند و با هم حرف
مىزنند. حالا چه جورى است كه اينها هم را مىبينند؟ لذا گاهى جهنمىها مىگويند
يك جرعه آب از اين آبهايتان به ما بدهيد؛ پسر به پدر مىگويد، پدر به پسر مىگويد،
آنها مىگويند: خدا اينها را براى شما حرام كرده است، نمىتوانيم بدهيم. آن وقت در
اين «فى جنات يتسائلون عن المجرمين»
بهشتىها از جهنمىها سؤال مىكنندكه «ما سلككم فى سقر» چرا جهنم رفتيد؟ يك دسته
از آنها مىگويند:«لم نكن من المصلّين»، يك دسته شان مىگويند: «و لم نك نطعم
المسكين»،يك دسته شان مىگويند:«و كنّا نخوض مع الخائضين»، يك دسته شان مىگويند:
شفاعت شفاعت كنندگان نصيب ما نشد. آن وقت جملهاى كه فقها به آن تمسّك كردهاند
اين است كه «و كنّا نكذّب بيوم الدين» و اينها تكذيب را
تكذيب اعتقادى گرفتهاند.
در حالى كه مسلم
اين نيست، تكذيب تكذيب عملى است، يعنى ما براى آخرت كار نكرديم، مخصوصا اينكه
مىفرمايد: «فى جنات يستائلون عن
المجرمين» نه عن الكافرين. كه يك دسته از آنها مىگويند: نماز نمىخوانديم، يك
دسته مىگويند: خمس و زكات نمىداديم و به فقراء
رسيدگى نمىكرديم، يك دسته شان مىگويند: ما فرو رفته در گناه بوديم، خانه ما
ماهوارهها داشت، جامعه ما فساد اخلاقى آن جورى داشت و ما فرو رفته در گناه بوديم.
يك دسته از آنها هم مىگويند:«و كنّا نكذّب بيوم الدين» ما براى آخرتمان هيچ كارى
نكرديم و آن كسانى كه براى آخرت هيچ كار نمىكنند، راستى تكذيب عملى است. تكذيب
اعتقادى داريم، تكذيب لسانى داريم و تكذيب عملى و متأسفانه ما مسلمانها، از نظر
اعتقادى خيلى خوبيم، مخصوصا شيعه از نظر اعتقادى خيلى خوبند، تا سرحد عشق اهلبيت
عليهمالسلام را دوست دارند، از نظر شعار خيلى خوبند، از نظر لفظ خيلى خوبند، يا
مهدى يامهدى مىگويند، اما از نظر عمل لنگند؛ جشنشان هم گناه است، در عزا داريشان
هم گناه است، به اين مىگويند تكذيب عملى. بقول امام هادى عليهالسلام اسلام واقعى
سه مرتبه دارد: يكى اعتقاد است كه اثر بر آن بار است، يكى زبان است كه اثر بر آن
بار است و يكى عمل است كه اثر بر آن بار است. لذا ببينند، بعد از«و كنا نكذب بيوم
الدين» مىگويند:«فما تنفعهم شفاعة الشافعين» و كافر كه
نمىتواند بگويد شفاعت شفاعت كنندگان نصيب ما نشد! كسى كه نماز نخواند شفاعت شفاعت
كنندگان نصيبش نمىشود، كسى كه خمس و زكات ندهد مورد لعن ائمه طاهرين عليهمالسلام
است و شفاعت شفاعت كنندگان نصيبش نمىشود. كسى كه راستى دنيا پرست است، به فكر مرگ
نيست تا دم مرگ، «فما تنفعهم شفاعة الشافعين».
لذا اينكه
مىگويند: الكفار يعاقبون بالفروع كما يعاقبون بالاصول، گرچه مشهور است اما من
دليلى برايش پيدانكردم. تقاضا دارم روى اين قواعد فقهيه
من كار كنيد. اصلاً مثل شماها در درسهايتان كم كار مىكنيد. من پيرمردم، سر تا پايم
مريض است، اما فعلاً بر روى هم روزى 16 ساعت براى اين اسلام عزيز كار مىكنم. شما
جوانيد، اهل كاريد، بايد حسابى فعّال باشيد. بايد براى اين دو تا درس خيلى وقت
بگذاريد.
خدا رحمت كند آقاى
داماد را، درجاتشان عالى است، عالىتر كند. روزى به من مىگفتند: من 8 ساعت براى
فقه مطالعه كردهام. حالا 8 ساعت آقاى
داماد براى شما يك ساعت، يك ساعت روى فقه كار كنيد. مدرك هم كه هست، كتابها را
مطالعه كنيد و اشكالاتيكه بزرگان كردهاند، آن اشكالها را
بگيريد و در درس بگوييد. درس فقه ما و درس اصول ما شده روضه، حالا اگر هم دو نفرى
حرف بزنند، اما جلسه، جلسه فضل و فقه و اصول نيست. و
الحمدللّه صدِ هشتاد از شما هم از نظر استعداد، از نظر تديّن و هم از نظر اينكه بتوانيد
جواهر را خوب مطالعه كنيد، خيلى در ميانتان هست. اما حالا كتابى كه مىخوانيم يك
سال بعد مىآيد مىپرسد: آيا اين حكم در جلد چندم جواهر است؟ يك سال درس من آمده
نمىداند جواهر جلد چندم است، معلوم است مطالعهاش چه جور است.
لذا از شما تقاضا
دارم كه اين چيزهايى كه من مىگويم و بكر است، جايى نيست و من به شما مىگويم
مطالعه كنيد، شايد بتوانيم يك استفادهاى از شما بكنيم؛ لااقل روى اينها يك مطالعه
دقيقى بكنيد. حالا من جمله اينها اين دو مسالهاى است كه گفتم بكر است، يكى اينكه
قاعده جبّ همه احكام تكليفيه، همه احكام وضعيه را مىگيرد، يكى هم اينكه ما براى
اين«الكفار يعاقبون بالفروع كما يعاقبون بالاصول» دليلى پيدا نكرديم. هم حرف اول،
هم حرف دوم را مطالعه كنيد تا ان شاءاللّه از شما استفاده كنيم.
و صلى اللّه على
محمد و آل محمد.
-ابن ابى جمهور احسائى،
عوالى اللئالى، 4 جلد مطبعة سيد الشهداء، قم، چاپ اول، 1403 هـ.ق ج 2، ص 54 و 224.
-شيخ
فخرالدين طريحى، مجمع البحرين، 4 جلد مكتب ثقافة الاسلامية، قم، چاپ وم، 1408(هـ.ق
ج 1، ص 336.
-محمد بن يعقوب كلينى،
الكافى، 8 جلد(دارالكتب الاسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1367 هـ.ق) ج 8، ص 246.
-محمد
بن سعد، الطبقات الكبرى، 8 جلددارصادر، بيروت ج 4، ص 285 و 286.
-«يا
ايها النبى اذا جاءك المؤمنات يبايعنك على ان لا يشركن باللّه شيئا و لا يسرقن و
لايزنين و لايقتلن اولادهنّ و لايأتين ببهتان يفترينه بين ايديهن و ارجلهن و
لايعصينك فى معروف فبايعهنّ و استغفرلمنّ اللّه ان اللّه غفور رحيم». سوره
ممتحنه، آيه 12.
-شيخ ابى على فضل بن
حسن طبرسى، مجمع البيان، 10 جلد دارالمعرفة للطباعة و النشر، بيروت ج 10 - 9، ص
414.
-
سيد محمد حسن بجنوردى، القواعد الفقهيه، 5 جلد نشر الهادى، قم، چاپ اول، 1419
هـ.ق، 1377 هـ.ش ج 1، ص 49.
- سوره نحل، آيات 58 و
59.
-«ان
الذين توفّهم الملائكة ظالمى انفسهم قالوا فيم كنتم قالوا كنّا مستضعفين فى الارض
قالوا الم تكن ارض اللّه واسعة فتهاجروا فيها فاولئك مأويهم جهنم و ساءت مصيرا».
سوره نساء، آيه 97.
-سوره مدثر، آيات 42 -
40.