اعوذ
باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى
امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
درباره
حديث لاتعاد گفتم كه بايد راجع به آن بحثهايى بشود.
بحث
اول اين است كه مشهور در ميان فقهاء گفتهاند حديث لاتعاد مختص به ناسى است و اما
اگر عامد باشد، مثل اينكه عمدا حمد و سوره را نخواند و به ركوع برود، يا اينكه
جهلاً ؛ حمد و سورهاش غلط باشد، مثل صدِ نود مردم، كه اسمش را گذاشتيم الصلاة
المبطلين.اين حمد و سورهاش غلط است، اما جاهل - جاهل قاصر، يا جاهل مقصّر - است
اين جورى حمد و سوره مىخواند و مىرود ركوع. آيا حديث لاتعاد اين را مىگيرد تا
بگوييم نمازش درست است يانه؟ مشهور در ميان فقهاء مىگويند حديث لاتعاد اينها را
نمىگيرد و حديث لاتعاد آنجاست كه حمد وسوره را نسيان كند و به ركوع برود.
ما
ديروز گفتيم كه ساهى را مىگيرد، جاهل - چه قاصر چه مقصّر – را مىگيرد، بلكه عامد
راهم مىگيرد و اگر كسى گفت اللّه اكبر و حمد و سوره نخوانده رفت به ركوع، اين
نمازش درست است. چرا؟ حديث لاتعاد مىگويدالان ديگر وقت حمد و سوره گذشت،
نمىتواند برگردد و خود لاتعاد هم مىگويد اعاده لازم نيست. گفتم اينحرف در ميان
شاگردان مرحوم ميرزاى بزرگ مشهور بوده است؛ كه گفتهاند حديث لاتعاد هم عامد را
مىگيرد، هم جاهل قاصر را، هم جاهل مقصر راو هم ناسى را، به همان تقريبى كه عرض
كردم، كه حديث لاتعاد اطلاق دارد، هم عامد را مىگيرد. هم جاهل را و هم ناسى را.
بله اگر ناسى باشد، كتك ندارد، اگر هم جاهل قاصر باشد كتك ندارد، اما عامد باشد،
يا جاهل جاهل مقصّر باشد كتك دارد؛ به عامد مىگويند چرا حمد و سوره را نخواندى؟
بايد كتكش را بخورى. به جاهل مقصر مىگويند چرا حمد و سوره نخواندى؟ مىگويد
نمىدانستم. مىگويند هلا تعلّمت؟ بايد كتكش را بخورى. گفتم نظيرش جهر و اخفات است
كه پيش فقاء مسلّم است كه اگر كسى بجاى اخفات، جهر، بجاى جهر، اخفات بخواند،
گفتهاند نماز درست است، اما كتك دارد.
گفتهاند:
اگر كتك دارد اجازه بدهيد برگردد، چرا كتك داشته باشد؟ گفتهاند زمينهاش از بين
رفته است و چون زمينه از بين رفته است، كتكش را بايد بخورد، نمىتواند هم برگردد. لذا
حديث لاتعاد حكومت دارد بر ادلّه اجزاء و شرائط، آن مىگويد:«لاصلاة الابفاتحة
الكتاب» اين مىگويد آنجاكه جايش باشد. يا در نسيانس
چه جور مىگويند حكومت دارد؟ خب در مابقى اش هم مىگوييم حكومت دارد. حديث لاتعاد
حكومت دارد بر ادلّه اجزاء و شرائط؛ آن مىگويد: كبّر، اقرأ فاتحة الكتاب، اركع
اُسجد، تشهّد، تسلّم، لاتعاد الصلاة الا من خمس مىگويد راجع به ركوع و سجدهاش
بله، اما راجع به مابقى ديگر لاتعاد. الا اينكه بعضى اوقات كتك مىخورد آنجاكه
تقصيرى در ترك داشته باشد. بعضى اوقات كتك هم ندارد، آنجا كه تقصيرى در ترك نداشته
باشد.
بعبارت
ديگر همان حرفى كه همه در نيسيان گفتهاند، كه حديث لاتعاد مختص به ناسى است، همان
حرف را مرحوم آشيخ محمد تقى شيرازى، ميرزاى كوچك ومرحوم محقق همدانى در مصباح، در
همين كتاب صلاتشان، همين تقريبى كه همه در نسيان كردهاند، گفتهاند لاتعاد الصلاة
همه را مىگيرد، عامد باشد، ناسى باشد، جاهل باشد، قاصر باشد، يا مقصر باشد. بعضى از
بزرگان، مثل استاد بزرگوار ماآقاى بروجردى مىفرمودند: از عامد انصراف دارد و اما
از جاهل قاصر و از جاهل مقصر ديگر انصراف ندارد. لذا لاتعاد الصلاة الا من خمس
عامد را مىگيرد، اما انصراف دارد به غير عامد. اين حرف آقاى بروجردى است. اما خود
آقاى بروجردى در درس وقتى كه مىخواستند بگويند عامد را مىگيرد، با يك تبسّم
مليحى كه داشتند مىگفتند، وقتى هم مىخواستند بگويند، انصراف دارد، سختشان بود.
حالا چرا سختشان بود؟ براى اينكه انصراف بايد از حاق لفظ باشد، مثل الماء كه گلاب
را نمىگيرد، براى اينكه لفظ آب را بر آب مطلق وضع شده، نه براى گلاب و در اينجا
وقتى همه لفظهاى اعاده، صلاة را بسنجيم مىگويد لاتعاد الصلاة الا من خمس.
بعضى
از بزرگان در درس آقاى بروجردى مىگفتند انصراف نه، بگوييم اين عرفيت ندارد. به
عبارت ديگر لاتعاد الصلاة الا من خمس تخصيص لُبّى دارد، يعنى تا مىگويند لاتعاد
الصلاة الا من خمس، عرف مىگويدد الا فى العامد. مثل همان مثال مرحوم آخوندكه
مىگفت اكرم جيرانى، كه عقل مىگويد الاعدوّى. مثلاًگفته است همسايهها را امشب
براى افطار به منزلمان دعوت كن. اما در اين كوچه قاتل باباى اين هم هست، حالا اين
عبد برود قاتل پدرش را هم دعوت كند، بگويدكلامت اطلاق داشت، مىگويد عقل نداشتى؟
اكرم جيرانى را عقل ما مىگويد الا عدوّى. اينجا هم بعضى از بزرگان در درس آقاى بروجردى
مىگفتند از اين باب است؛ تخصيص لبّى دارد، كه لاتعاد الصلاة تخصيص لبّى دارد و
عامد را نمىگيرد، براى اينكه كسى كه دارد نماز مىخواند، ديگر معنا ندارد كه عمدا
حمد و سوره را نخواند، بعد هم تمسك كند به حديث لاتعاد. به او مىگويند عقل
نداشتى؟ لاتعاد اطلاق دارد، اما اطلاقش تخصيص خورده به فهم عرف، به بناء عقلاء. پس
ى شود لاتعاد الصلاة الا من خمس الا فى العامد.
حديث
لاتعاد بر ادّله اجزاء و شرائط حكومت دارد و مسلّم از تخصيص بالاتر است. لذا ادلّه
اجزاء و شرائط ميگويد مطلقا بايد بياورى و اگر نياورى نماز باطل است. ادله اجزاء و
شرائط اين جور است، براى اينكه نماز چيست؟ ميگويد: اوّله التكبير، آخره التسليم.
خود همين اطلاق اجزاء مىگويد بايد بياورى و اگر نياوردى، - عمدا، سهوا، جهلاً -
نماز باطل است. حديث لاتعاد حكومت دارد بر ادله اجزاء و شرايط غير ركنى و مىگويد.
اگر آن اركان را نياورى نماز باطل است، اما اگر غير از اركان را نياوردى، نماز
صحيح است. خب در حكومتش حرفى نداريم و مسلّم چنين است.
حرف
در اين است اكه آيا حديث لاتعاد عامد راهم مىگيرد يانه؟ مثل مرحوم ميرزاى كوچك
مرحوم آسيد محمد فشاركى، مثل مرحوم محقق همدانى و آقاى بروجردى هم تمايل شديدى
داشتند، مىگفتند: لاتعاد عامد را هم مىگيرد. مىگفتند لغويت در اجزاء و شرائط
لازم مىآيد، مىگفتند نه، كتك دارد و وقتى كه كتك دارد ديگر لغويت در اجزاء و
شرائط هم لازم نمىآيد.
انصراف
را هم نمىشود گفت، براى اينكه وقتى لفظ انصراف دارد كه اصلاً برايش وضع نشده
باشد، يا مجاز مشهور باشد. لذا انصراف هم نه، اما اين حرف، حرف خوبى است كه انسان
بگويد لاتعاد الصلاة الا من خمس عامد را نمىگيرد، براى تخصيص لُبّى، براى اينكه
وقتى مىگويد لاتعاد الصلاة، عرف مىگويد الا فى العامد. اين حرف خوب است اما راجع
به چاهل - چه قاصر، چه مقصر - اين را نمىتوانيم بگوييم راجع به جاهل ديگر انصراف
نيست، تخصيص هم نيست و و جهى هم ندارد كه ما بگويم لاتعاد الصلاة الا من خمس عامد
را نمىگيرد، جاهل راهم نمىگيرد، چرا جاهل را نگيرد؟ نماز صدِ نودِ مردم باطل
است، شارع مقدس هم همين نماز را مىپذيرد. اگر كسى چهل پنجاه سال نماز با حمد و
سوره باطل خوانده، مىآيد پيش شما توبه مىكند، خب نمىگوييد اين نمازها را قضاء
كن ؛ مىگوييد خمس و زكاتت را بده، حجّت را برو. يك دفعه نمازها را نخوانده،
مىگوييد نمازها را قضاء كن، اما اگر خوانده هيچ مرجعى نگفته است نمازهايش را قضاء
كند، در حالى كه نمازهايش باطل بوده است. عرض كردم بزرگان اسم نماز عموم مردم را
صلاة المبطلين گذاشتهاند و نمازهاى ما را گفتهاند صلاة الغافلين و نمازهاى خواص
را گفتهاند صلاة الخاشعين. بنابراين اگر ما بخواهيم جاهل قاصر و جاهل مقصر را
نمىگيرد، اصلاً با سيره شرع، با سيره عقلاء سازگار نيست. صورت عمدش را انسان مىتواند
ادعا كند كه تخصيص لبّى دارد و اما جهلش ديگر هيچ وجهى ندارد، نه انصراف هست، نه
تخصيص لبّى و امثال اينهاست.
بله
اگر يادتان باشد در كفايه يك حرفى هست كه يك ادعا شده ؛ گفتهاند الجاهل المقصّر
كالعامد الا فى موضعين فى الجهر و الاخفات و در نماز مسافر كه تمام بخواند.
گفتهاند جاهل مقصر در اين دو موضع اگر نماز آهسته را بلند خواند؛ يا بلند را
آهسته خواند، يا در مسافرت تمام خواند، گفتهاند اين جاهل مقصر معذور است، اما در
مابقى نه. ولى ما يك وقتى تحقيق مىكرديم، ظاهرا 54 مورد در عروه، چه
رسد جاى ديگر گفته است جاهل مقصّر معذور است ديگر نمىدانم اين الجاهل المقصّر
كالعامد الا فى موضعين از كجا پيدا شده است و تا حال ما نتوانستهايم اين را پيدا
كنيم. اگر شماها بتوانيد براى اين يك مدركى، پيدا بكنيد، ما نحن جاهل مقصر را
نمىگيرد. ولى من يك وقت در مكاسب هم بررسى مىكردم، مرحوم شيخ انصارى در مكاسب،
در باب معاملات بيش از پنجاه مرود مىگويد جاهل مقصّر معذور است. آن وقت در باب
عبادات مرحوم سيّد و در باب معاملات مرحوم شيخ بزرگوار جاهل مقصر را معذور
مىدانند و عملاً اين جورى است كه وقتى برويم در فقه، جاهل مقصر مثل جاهل قاصر معذور
است. الا اينكه يك احتياطى در كار باشد، كه آن يك حرف ديگرى است و اما فقهاء در
فتوا جاهل مقصر را معذور مىدانند.
حديث
رفع هم خوب دلالت دارد؛ رفع مالايعلمون، چنانچه رفع النسيان، چنانچه رفع الاضطرار.
حالا ما بخواهيم رفع مالايعلمون را مختص به موضوعات بگيريم، هيچكس نگفته است؛
بخواهيم مختص به جاهل مقاصر بگيريم، اين هم نمىشود، وجه ندارد. رفع عن امتى تسعة:
يك: مالايعلمون، چنانچه سهو و نسيانش مختص به موضوعات نيست، رفع مالايعلمونش هم وجهى
ندارد كه مختص به موضوعات باشد.همان طور كه ما اضطروا ايه هم راجع به احكام است،
هم راجع به مستحبات، ما استكروا عليه هم راجع به موضوعات است، هم راجع به احكام،
رفع مالايعلمون هم راجع به موضوعات است، هم راجع به احكام. ديگر فرقى هم نمىكند
كه چيزى در تقدير بگيريد، يا نگيريد، كه رفع مواخذة مالايعلمون، رفع خود
مالايعلمون ادعاءً، يا حرفهاى ديگرى كه در اصول گفته شده است.
بنابراين
ما وجهى نمىبينيم كه جاهل قاصر و جاهل مقصر را بيرونش كنيم. لاتعاد الصلاة الا من
خمس هم ناسى را مىگيرد، هم جاهل قاصر را مىگيرد، هم جاهل مقصر را مىگيرد.
دو
تا حرف اينجا هست كه آقايان گفتهاند: يكى اينكه گفتهاند عامد را نمىگيرد، يكى
هم اينكه گفتهاند جاهل را نمىگيرد، پس مختص به ناسى است. راجع به عامدش
گفتهاند: اگر بخواهد عامد را بگيرد، يك تهافت است، براى اينكه «لاصلاة الا بفاتحة
الكتاب » مىگويد حمد و سوره را بياور، آقاى عامد
بياور. اگر حديث لاتعاد بخواهد بگويد نياور، تهافت است، تناقض است. پس چون تناقض
است، عامد را نمىگيرد. اين دليل عمدهاى
است كه آقايان در فقه - كارى به قواعد فقهيه هم نداريم - دارند. مثل صاحب جواهر، مثل
مرحوم حاج آقا رضا همدانى، مثل مرحوم حاج شيخ در صلاة عمده دليلشان اين است كه اگر
بخواهد عامد را بگيرد تهافت مىشود بين لاصلاة الا بفاتحة الكتاب و بين لاتعاد
الصلاة الا من خمس. خب جوابش اين است كه آقاتهافت نيست، حكومت است. ما مىگوييم:«اقرءفاتحة
الكتاب، لاتعاد الصلاة الا من خمس مىگويد: الا ؛ الا دارد، حكومت است، يعنى
لاتعاد الصلاة مقدم بر ادلّه اجزاء و شرائط است و وقتى مقدّم شد، ديگر وقتى گفت
اللّه اكب رو به ركوع رفت، لاتعاد مىگويد نمازت درست است. ادله اجزاء و شرائط در
جايى كه حاكم باشد اصلاً حق ندارد جلو بيايد. چه جور در باب نسيان مىگوييد؟ اينجا
هم بگوييد، براى اينكه اگر لاتعاد نداشتيم و كسى حمد و سوره را نسيانا نياورد،
مىگفتيم نمازش باطل است. چرا؟ اذا انتفت الجزء انتفى الكل؛ ادلّه اجزاء و شرائط
مىگويد اين مركب بايد بيايد و اگر يك جزئش نيامد، اذ انتفى الجزء انتفى المركّب،
نمازت باطل است، بلند شو نماز بخوان. مىخواهد ناسى باشد، مىخواهد عامد باشد، مىخواهد
جاهل. به قول شما لاتعاد الصلاة حكومت پيدا مىكند و مىگويد ناسى نه. خب ما
مىگوييم حكومت پيدا مىكند، آنجا كه عامد هم باشد، نه. ديگر بابى تجرّو بابى لم
تجرّ كه معنا ندارد، اگر حاكم است، خب حاكم است. اگر آن تخصيص لبّى ما نباشد، خب
كار مىكند، چرا كار نكند؟
بنابراين
اين تهافتى كه گفته شده، با حكومتت رفع تهافت مىشود، همين طور كه راجع به نسيانش
مىگوييد رفع تهافت مىشود، ما راجع به عامدش هم مىگوييم رفع تهافت مىشود. حديث
رفع هم همين طور است، حديث رفع هم حكومت دارد بر ادلّه اجزاء و شرائط. ادلّه اجزاء
و شرائط مىگويد حمد و سوره جزء است، رفع النسيان مىگويد جزء ذُكرى است، نه جزء
واقعى. معناى جزء ذكرى چيست؟ يعنى اگر متذكّرى، جزء است، اگر نه، براى تو جزء نيست
و وقتى نسيان كردى و نماز بدون حمد و سوره آوردى،نماز را آوردهاى، تام الاجزاء و
الشرائط هم آوردهاى و نماز تو همين است و چه حديث رفع و چه حديث لاتعاد حكومت
دارد و حكومت كه داشت، ديگر خواه ناخواه اگر جزء نيامد، نماز درست است. ديگر شما
هستيد كه بگوييد لاتعاد الصلاة الا من خمس مختص به ناسى است، يا اعم از جاهل است،
يا اعم از عامد است. آنها ديگر خيلى فرقى نمىكند. اين يك اشكال است.
يك
اشكال هم اين است كه جاهل - جاهل قاصر، جاهل مقصر – را نمىگيرد، مختص به ناسى
است. كه ان شاءاللّه فردا عرض مىكنيم.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد
-رك: كفاية الاصول،
پيشين، 427.
-ميرزا حسين نورى
طبرسى، مستدرك الوسائل، 18 (مؤسسه آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، چاپ دوم،
1408) ج 4، ص 158.