عنوان: قاعده لاتعاد 4
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

راجع به حديث لاتعاد بالاخره به اينجا رسيديم كه اين حديث لاتعاد ناسى را مى‏گيرد، جاهل قاصر و جاهل مقصّر را هم مى‏گيرد، عمومش عامد را هم مى‏گيرد، الا اينكه از عامد انصراف دارد.

مسأله امروزمان اين است كه آيا اين حديث لاتعاد علاوه بر اينكه اگر چيزى را ترك كرده باشد مى‏گيرد، آيا اگر چيزى را هم زياده در نماز آورد، مى‏گيرد؟ مثل اينكه دو تا حمد و سوره خواند، مثل اينكه دو تا تشهد خواند، آيا حديث لاتعاد مى‏گويد نمازت درست نيست. يا مى‏گويد نمازت درست است و ساكت است؟ مشهور در ميان فقهاء گفته‏اند زياده را نمى‏گيرد و اگر بخواهى بگويى زياده نماز را باطل نمى‏كند، نمى‏شود به لاتعاد تمسك كرد و بايد به چيز ديگرى تمسك بكنيم.

ولى ظاهرا همين طور كه نقيصه را مى‏گيرد، زياده را هم مى‏گيرد، براى اينكه لاتعاد الصلاة الا من خمس، از چه چيز اعاده نكنم؟ محذوف است و خود همين حذف دلالت بر عموم دارد. اگر هم آن محذوف را بياوريم باز نكره در سياق نفى است، افاده عموم مى‏كند، مى‏شود لاتعاد الصلاة من شى‏ء الا خمسة. لذا من شى‏ء گاهى نقيصه است، گاهى زياده است، گاهى حمد و سوره را نخوانده به ركوع مى‏رود. زيادهم اتفاق مى‏افتد. مثل اينكه گفت اللّه‏ اكبر، خيال كرد اللّه‏ اكبر قبل از ركوع است، رفت به ركوع، يادش آمد حمد و سوره نخوانده است. خب لاتعاد مى‏گويد نمازت درست است. اما يك وقت حمد را تا ولاالضالين خوانده، گفت بسم اللّه‏الرحمن الرحيم و خيال كرد بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم حمد است، حمد را خواند. بعد فهميد حمد را خوانده است. لاتعاد الصلاة الا من خمس اينجا را هم مى‏گيرد، براى اينكه ديگر در آن نخوابيده لاتعاد الصلاة من شى‏ء اذا كان نقيصه، نكره در سياق نفى‏اش افاده عموم مى‏كند. اطلاق هم نيست كه بخواهيم تمسك به اطلاقش بكنيم. مى‏گويد نقيصة كان او زيادة.

ايشان (اشاره به يكى از فضلاء درس) مى‏فرمايند: «من خمس» در لاتعاد الصلاة الا من خمس زياده و نقيصه را مى‏گيرد، پس مستثنى منه هم زياده و نقيصه، هر دو را مى‏گيرد. لاتعاد الصلاة الا من خمس، ركوع نياورد، نماز باطل است، دو تا ركوع هم بياورد، نماز باطل است. اين از مستثنى، مستثنى منه هم همين است، دو تا حمد و سوره بياورد، نماز درست است، اصلاً هم حمد و سوره نياورد، باز هم نماز درست است، براى اينكه همين طور كه در مستثنى منه مى‏گويد اگر دو تا ركوع آمد يا اصلاً نيامد نماز باطل است، ما در مستثنى هم مى‏گوييم در مثل حمد و سوره اگر نقيصه شده، نماز طورى نيست، اگر هم زياده شد، نماز طورى نيست و ظاهرا ماوجهى نمى‏بينيم كه حديث لاتعاد را به باب نقيصه دون زياده اختصاص بدهيم.

بعبارت ديگر اگر حديث لاتعاد نبود، چه نقيصه باشد، چه زياده، بايد نماز را اعاده مى‏كرد، لاتعاد آمده، همان كه بايد نماز را اعاده كند، همان را برداشته است، زياده باشد همين است، نقيصه هم باشد همين است. آقايان حرفى ندارند، فقط چيزى كه مى‏گويند اين است كه مى‏گويند ظهور لاتعاد در نقيصه است. حالا اين ظهور را از كجا بدست آورده‏اند؟ نمى‏دانم. بعضى‏ها گفته‏اند انصراف دارد. انصراف بدويش را انسان نمى‏تواند بگويد، چه رسد به انصراف از حاق لفظ. اينكه بگوييم لاتعاد الصلاة الا من خمس انصراف دارد به نقيصه، دون زياده، اين چه انصرافى است؟!

لذا نه انصرافى هست، نه شهرتى هست - حالا شهرت هم باشد، خيلى اهميت ندارد، براى اينكه بعد از آنكه اين جور دليلى باشد، اهميت ندارد – نه ظهورى. عرض كردم: اصلاً مسأله ظهور نيست ،مسأله عام است، شما بايد تخصيص بزنيد و هرچه تخصيص خوره، بگو؛ الا خمسة، اركان تخصيص خورده است. وقتى اركان تخصيص خورده باشد، ديگر هرچه باشد طورى نيست. بله مثل تكبيرة الاحرام را چون شما ركن مى دانيد - كه قبلاً درباره‏اش صحبت كردم - خيلى خب ، بفرماييد، اما باز هم بخاطر ركن بودنش است. اما اگر ركن نباشد، نقيضه باشد، يا زياد باشد، عموم لاتعاد الصلاة الا من خمس مى‏گويد اشكال ندارد.

بعضى‏ها تمسك كرده‏اند به «من زاد فى صلاته فعليه الا عادة»[1] و گفته‏اند: اين حكومت دارد بر لاتعاد.

خب اين حرف خوبى است كه روايت لاتعاد مى‏گويد: لاتعاد الصلاة، من زاد فى صلاته فعليه الا عاده مى‏گويد الا در زياده و لاتعاد مختص به نقيصه مى‏شود. اين خوب است، اما حرف در اين است كه اين من زاد فى صلاته فعليه الاعادة اصلاً معنايش را نمى‏دانيم يعنى چه؛ براى اينكه در ما نحن فيه اگر دو تا حمد خواند، زاد فى صلاته، اما فليس له الاعاده‏أ در نماز - از اول تا آخر نماز، غير از اركان - هر چه زياد شد، روايت داريم كه اشكالى ندارد و اين روايات فراوان است. لذا من زاد فى صلاته را نمى‏دانيم يعنى چه.

بعضى‏ها گفته‏اند: من زاد فى صلاته الاعادة معتمدا.

خب اگر اين باشد خوب  است، اما ما گفتيم لاتعاد عمد را هم مى‏گيرد، شما گفتيد انصراف دارد. خب اين هم انصراف دارد، چه فرقى مى‏كند؟ كسى كه دارد نماز مى‏خواند چه جورى عمدا در نماز زياد مى‏كند؟ بخواهد در دين بدعت بگذارد، نماز را پنج ركعت بخواند، بواهد در دين بدعت بگذارد، دو تا حمد و سوره بخواند، آن حرفى است، آن ديگر مسلمان نيست، نماز خوان نيست و اما اگر نخواهد بدعت بگذارد، چه جور فرض مى‏شودكه عمدا دو تا حمد و سوره بخواند ،در حالى كه به او گفته‏اند يكحمد و سوره بخوان؟ لذا اين هم نمى‏شود.

استاد بزرگوار ما مرحوم آقاى بروجردى «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» مى‏گفتند من زاد فى صلاته ركعةً.

خب اين هم خيلى خوب است، اما اين فرمايش به چه دليل؟ لذا ما به آقاى بروجردى مى‏گفتيم خيلى خوب است، اما دليلتان چيست كه مى‏گوييد من زاد فى صلاته ركعة؟ لذا من زاد فى صلاته در حالى كه روايتش صحيح السند و ظاهر الدلاله است، ما معنايش را نمى‏دانيم چيست. م زاد ركعةً؟ من زاد متعمّدا؟ درست مى‏شود. من زاد سهوا؟ كه طورى نيست. لذا اين را هم نمى‏شود درستش كرد. اگر بتوانيد يك معناى خوب براى من زاد فى صلاته فعليه الاعاده بكنيد، حكومت دارد بر حديث لاتعاد و زياده را نمى‏گيرد. لا من زاد فى صلاته مجمل است، يعنى تا بحال كسى را نديده‏ايم كه اين عموم من زاد فى صلاته فعليه الاعاده را درست بكند. عام است، اطلاق هم نيست، اما ما بخواهيم درستش بكنيم، نمى‏شود. بخواهيم بگوييم من زاد فى صلاته عمدا، اشكالش آن است كه گفتم، بخواهيم بگوييم من زاد فى صلاته نسيانا، اين خوب است، اما ضررى براى حديث لاتعاد ندارد. من زاد فى صلاته ركعة، خب دليلش چيست؟ من زاد فى صلاته من الاركان، خب اين هم خوب است، اما دليلش چيست؟ بگوييم حديث لاتعاد كه محكوم شد، تخصيص نمى‏تواند بدهد، بگوييم روايات ديگر.

ايشان ـ يكى از فضلاى درس) مى‏فرمايند: من زاد فى صلاته، اى عمدا. آن وقت كسى كه نماز مى‏خواند كه نمى‏شود عمدا زياد بكند .ب گوييم مى‏خواهد بدعت بگذارد و من زاد فى صلاته را بر فردنادر حمل كنيم. اين هم كه نمى‏شود.

بنابراين كسى را نديده‏ايم - نه اينجا، در نماز - كه بتواند عموم اين من ازد فى صلاته را درست كند. شماها مطالعه كنيد، شماها جوانيد. شما در اين مباحثه اصول ما اقلاً بايد چهار ساعت، پنج ساعت كار بكنيد و ما كه مثل شما جوان بوديم، همين جورها بود؛ قبلش مطالعه مى‏كرديم، مى‏رفتيم درس. بعدش شب براى همان درس اقلاً دو ساعت مطالعه مى‏كرديم. من سه تادرس مى‏خواندم، اسفار هم مى‏خواندم. بعدش هم حتما مباحثه مى‏كرديم. اصلاً درس بدون مباحثه معنا ندارد. بنابراين شما بايد به من كمك كنيد، كمك كنيد، براى اين من زاد فى صلاته فعليه الاعادة يك معناى زيبايى مثل خودتان درست بكنيد، تا ان شاء اللّه‏ از شما استفاده كنيم. بنابراين حديث لاتعاد همنى جور كه نقيصه را مى‏گيرد، زياده را هم مى‏گيرد، لاتعاد الصلاة من شى‏ء كه يوجب الفساد، زيادةً كان او نقيصةً. موانع را مى‏گيرد يانه؟

اينجا شهرت گفته موانع را كه نمى‏گيرد؛ موانع حتما نماز را باطل مى‏كند و لاتعاد الصلاة نمى‏تواند بگويد آن  ده، دوازده چيزى كه مانع نماز ا ست، اگر آمد، نماز باطل نمى‏شود.

خب ما همين حرفى كه راجع به زياده زديم، راجع به موانع هم مى‏زنيم. همين كه مشهور شده مثلاً اگر كسى در نمزا براى دنيا گريه كند، عمدى باشد، يا سهوى باشد، بتواند جلوى خودش را بگيرد، يا نتواند جلوى خودش را بگيرد، نمازش باطل است. چرا؟ گفته‏اند: حديث لاتعاد نمى‏آيد. كسى خنده كند، اضطرارا باشد، يا اضطرارا نباشد، در آن خنده‏اش قهقهه باشد، يا نباشد و در دل بپيچاند، گفته‏اند نماز باطل است. چرا؟ گفته‏اند: حديث لاتعاد نمى‏آيد. در حالى كه حديث لاتعاد كه بيل به كتش نخورده، اين عموم را شما به چه دليل مى‏خواهيد از بين ببريد؟ اگر بگوييد ادله موانع، مى‏گوييم حديث لاتعاد بر آنها حكومت دارد و وقتى كه حكومت دارد، مثل ادله اجزاء و شرائط نمى‏تواند بيايد. دليل ديگرى هم ندارند، يعنى دليلى نداريم كه بگويد خنده اگر قهقهه شد و در دل پيچيده شده و عمدى باشد، نماز باطل است، ما چنين دليلى نداريم، دليلى كه هست اين است كه خنده نماز را باطل مى‏كند. لاتعاد الصلاة مى‏گويد آنجا كه عمدى باشد، گريه نماز را باطل مى‏كند. حديث لاتعاد مى‏گويد آنجا كه عمدى باشد، گريه و زارى براى اينكه باباش مرده است. آن وقت عجب اينجاست كه فقهاء راجع همين گريه مى‏گويند: اگر براى خوف از خدا باشد طورى نيست، براى اينكه گريه از خوف خدا افضل اعمال است و آن دليلى كه مى‏گويد گريه نماز  را باطل مى‏كند، اينجا را نمى‏گيرد؛ يعنى مثلاً انصراف دارد. اگر براى دنيا باشد، اما براى اينكه دعايش مستجاب بشود، احتياط كرده‏اند. اگر راستى براى دنيا باشد، نه براى آخرت، مثلاً شوهرش مرده و اين وسط نماز ياد شوهرش مى‏افتد و بنا مى‏كند گريه كردن، مى‏گويند نماز باطل است، عمدا باشد، سهوا باشد، هرچه باشد، نماز باطل است. در حالى كه در ادّله موانع اصلاً اطلاق در كار نيست، آنها مى‏گويد گريه نماز را باطل مى‏كند، اما كجا؟ چى؟ در مقام بيانش نيست. وقتى در مقام بيانش نيست، حديث لاتعاد مى‏آيد مى‏گويد اين گريه اگر عمدى باشد، نماز باطل است، اما اگر سهوى باشد، جهلى باشد، اضطرارى باشد، طورى نيست.

روايت داريم راجع به موانع كه در رساله‏ها هم آمده است. آقايان گفته‏اند عمدى باشد، يا سهوى باشد، مى‏گويم حديث لاتعاد بر اين ادله حكومت دارد و مى‏گويد لاتعاد الصلاة الا من خمس. حالا شما بگوييد عامد را نمى‏گيرد، براى اينكه انصراف دارد، اما چرا جاهل را نگيرد؟ چرا مضطر را نگيرد؟ رفع ما اضطروا عليه كجا بيل به كتش خورده كه اينجاها نيامد؟ رفع مااضطروا عليه مى‏گويد طورى نيست. همين حديث لاتعاد مى‏گويد طورى نيست، لذا موانع را مختص به صورت عمد مى‏كند. اگر حرف ما را نزنيد، اگر حرف ما زده بشود و عامد را هم بگيرد، مى‏گوييم كتك مى‏خورد، اما نمازش درست است. ولى شما بگوييد از عمد انصراف دارد، ولى چرا اضطرار انصراف داشته باشد؟ نمى‏خواست در نماز بخندد، اما خنده بر او زور شد، خب لاتعاد الصلاة الا من خمس مى‏گويد نمازش طورى نيست، يادر گريه، پسرش است، دارد مى‏بيند، گريه بر او زور شد. همين طور كه رفع اضطروا عليه مى‏گويد طورى نيست، حديث لاتعاد هم مى‏گويد طور نيست. شما بايد يك دليلى بياوريد، بگوييد: موانع عمدا كان او سهوا ،عمدا كان او جهلاً، اختيارا كان او اضطروا و چنين دليلى نداريم. اگر آن دليلها هم اطلاق داشته باشد، حديث لاتعاد بر آن ادلّه موانع حكومت دارد. اين عموم لاتعاد الصلاة من شى‏ء موجب فساد الصلاة الا فى الاركان را مى‏خواهيد چه كار كنيد؟ بنابراين حديث لاتعاد هم زياده را مى‏گيرد، هم موانع را و انصافا اين حديث لاتعاد  همان است كه امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد: فقيه نماز را اعاده نمى‏كند. چقدر روايت بالايى است! اين «نماز را اعاده نمى‏كند» نه خودش، اين مقلدهاى بيچاره كه ما اين قدر بازى سرشان در مى‏آوريم، اين قدر احتياط مى‏كنيم، اين قدر آنها را در مضيقه قرار مى‏دهيم. درجاتشان عالى است، خدا عالى‏تر گرداند. استاد بزرگوار ا آقاى بروجردى بارها روى منبر مى‏گفتند كه ما اين مسأله را بخواهيم بگوييم، احتياط استو احتياط در مرجعيت خلاف احتياط است. اما وقتى مى‏آمدند در رساله نوشتن، ديگر چه احتياطهايى مى‏كردند. خب نبايد اين احتياطها را بكنيم، بايد جرأت باشد و اين احتياطها نباشد، براى اينكه دردسر براى مقلّدين درست مى‏شود.

شما طلبه‏ها بعضى اوقات مردم را در دردسر عجيبى مى‏اندازيد، مسأله بلد نيستيد، آن وقت مردم را در دردسر مى‏اندازيد. يكى از كارهاى من اين است كه خودم شبها اقلاً بيست استفتاء جواب مى‏دهم. ديدم اگر ديگران بخواهند جواب بدهند، قضيّه حضرت امام مى‏شود، كه حضرت امام يك جور مى‏گفتند، دفترشان يك جور مى‏گفت، قمشان يك جور ديگر مى‏گفت. حالا هم همين جور است و عجيب است، چيز خيلى زشتى در ميان ما مراجع شده است. ما گفتيم اين دردسر را مثل مرحوم آيت اللّه‏ العظمى آقاى نفيسه‏اى كه خودشان استفتائات را جواب مى‏دادند، خودمان جواب مى‏دهيم. حالا ديشب بود، يا پريشب، ظاهرا ديشب بود، يك استفتاء ديدم، به اندازه‏اى ناراحت شدم، يك زنى استفتاء كرده بود، گفته بود نزديك بود دق بكنم، براى خاطر اينكه رئيس كاروانم به من گفت حمد و سوره‏ات اشكال دارد، هر كارى كردم ياد بگيرم نشد و بلاخره نماز طوافم را آن جورى خواندم. حالا آمده‏ام، آقايمان مى‏گويد تو بر شوهرت حرامى؛ بدتر از اين، مى‏گويد تو بر محارمت هم حرامى. حالا من چه كار كنم؟ خب آقاى عزيز كدام شيطان گفته؟ چه رسد امام صادق عليه‏السلام ؛ چرا رساله مطالعه نمى‏كنيد؟ چرا همين جور مسأله مى‏پرانيد، آن هم اين جورى؟ گناهش در سر حد كفر است. يك خانم را اين جورى نگران كنيم، بعد هم كم كم به طلاق هم مى‏رسد. بعضى اوقات مى‏آيند پيش من - از مسأله گفته شماها - مى‏گويند من دو، سه ماه است كه پيش شوهرم چادر سر مى‏كنم. بعد مى‏بينم آقا يك مسأله بيجا به او گفته است. حالا همين جا، كدام فقيه گفته است نماز اين شخص باطل است؟ فقهاء مى‏گويند اگر اين حمد و سوره‏اش هم باطل است، باز هم نمازش را بخواند حالا يك نائب هم بگيرد. اما اگر نمى‏تواند، همه گفته‏اند اين نمازش صحيح است، لازم هم نيست نائب بگيرد. از آن طرف هم اين حمد و سوره هايى كه شما مى‏گوييد اگر ولاالضآلّين مدّش نيامد، نماز باطل است، اينها چه كسى گفته است؟ حالا چهار، پنج تا غلط تجويدى  هم دارد، خب داشته باشد. عربهابا همين ولاالضالّين حرف مى‏زنند و بايد بگويد غير المغضوب و اگر بگويد غير المغضوب نماز باطل است. چه كسى گفته است؟ چرا نمازش باطل است؟ كجا دارد كه نمازش باطل است؟ ولى اين كارها را مى‏كنيم. بنابراين تقاضا دارم براى مردم دردسر درست نكنيد. اسلام «سمحةٌ سهلة»[2] و اين حرفهايى كه ما درست مى‏كنيم با حديث لاتعاد نمى‏سازد. حالا مرادم اينجاست كه امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايند: فقيه هيچ وقت نمازش را اعاده نمى‏كند، يك كلاهى ر اين نماز مى‏كند، نماز را درستش مى‏كند. يعنى ماها بايد براى مقلدينمان اين جور باشيم، كلاهى سر نماز بگذاريم، نمازش را درست كنيم. اين قول امام صادق عليه‏السلام است، اين روش ائمه طاهرين عليهم‏السلام است، اين روش پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم است. اينجا خيلى حرف دارم، كه مى‏سوزم مكه بوديم، يكى از آقايان خوب آمد پيش من و گفت آقا صحن اين مسجد كجاست؟ گفتم فكرش راهم نبايد كرد اينها چيست؟ به قول آن آقا يا متنجّس نجس نيست، يا عالم نجس است. حالا فكرش را نكن، اما نه اينكه فكرش را بكنى، بعد مسجدالحرام رانجس بدانى، مردم را نجس بدانى. بعضى ازما طلبه‏ها مردم را نجس مى‏دانيم، مى‏رويم غذايشان را مى‏خوريم، بعد مى‏آييم دستهايمان را آب مى‏كشيم. اين كه نمى‏شود، اگر غذايشان را مى‏خورى، خب دستهايت را ديگر آب نكش، اگر آب مى‏كشى، نرو غذايشان را بخور.

وعلى كل حال اين حديث لاتعاد يك چكش براى فقهاست، كه هم زياده را مى‏گيرد  هم نقيصه را و هم موانع را.

حالا يك مسأله مشكلتر ازاين، كه مى‏خواستم امروز مباحثه كنم و نشد، اين است كه حديث لاتعاد اجزاء اركان را مى‏گيرد يانه؟ و اين خيلى هم مهم است. يك عمر وضو گرفته، اما اول طرف چپ، بعد طرف راست. اين نمازش صحيح است يانه؟ خب شما مى‏گوييد نمازش باطل است. چرا؟ مى‏گوييد مستثناى حديثل لاتعاد است. اين درست است؟ يك عمرى اول طرف چپ و و بعد طرف راست را مى‏شست، بعد سرو گردن را. حالا نمازش درست است يانه؟ شما مى‏گوييد بايد هفتاد سال نماز قضاء بخواند و ما مى‏گوييم يك روز هم نبايد نماز قضاء بخواند، غسلش هم درست است.

و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد



[1]-محمد بن حسن حر عاملى، وسائل الشيعه، پيشين، ج 5، ص 332، باب 19 از ابواب الخلل الواقع فى الصلاة، ح 2.

[2]-محمد بن حسن حر عاملى، وسائل الشيعه، پيشين، ج 1، ص 152، باب 8، از ابواب الماء المضاف، ح 3.