از جمله قواعدی که در قواعد فقهیه ها آمده قاعده ید است، که این
قاعده ید در فقه ما سیال است و خیلی جاها به درد می خورد به قول بزرگان من الطهاره
این دیات این قاعده به درد می خورد.
مرحوم شیخ انصاری هم در فرائد خیلی مفصل در این باره صحبت کرده اند
و این کسانی هم که قواعد فقهیه نوشته اند همه آنها در این باره صحبت کرده اند.
قاعده ید چیست؟ معنایش چیست، تعریفش چیست؟ ماهیتش چیست؟ روایت معنا
می کند خیلی عالی من استولی علی شیی فهو له اگر کسی استیلا بر چیزی داشته باشد این
مالش است این مراتب دارد گاهی مثلاً توی خانه نشسته است خب من استولی علی شیی فهو
له می گویند قاعده ید، گاهی توی خانه ننشسته است اما کلید خانه دست اوست و رفت و
آمد در خانه دارد، کلید مغازه ای دستش است مغازه را اجاره می دهد تصرف در آن می
کند، گاهی نه کلید هم ندارد اما یک سلطه ای بر آن دارد مثلا زنش است و می گوید زن
من است آن می گوید شوهر من است من استولی علی شیی فهو له اگر کسی ادعا بکند این زن
من است آن می شود مدعی و باید بینه بیاورد، گاهی استیلا دارد برای این که سند مالکیت
روی آن دارد مثلا حتی خانه یا آن ملک مشهوراست این جا نیست اما این روی آن سند
مالکیت دارد خب عرف برای این حق می بیند مثل این که جایی را تحجیر کرده من استولی
علی شیی فهو له گاهی یک مقدار بالاتر مراتعی که برای دهات هست که عرف برای هر دهی
مرتع درست می کند چراگاه درست می کند که آن ده در مراتع این نمی تواند رفت و آمد
بکند. این حق را عرف به این می دهد به این اهل ده علی شیی فهو له، هم ملک را می
گیرد، هم حق را می گیرد هم اعم است از این که تصرف در آن بکند یا تصرف در آن
نداشته باشد همین مقدار که عرف بگوید سلطه دارد من استولی علی شیی فهو له به این
می گوییم قاعده ید، خب ماهیتش عرفی است یعنی عرف باید بگوید سلطه،
حالا دلیلش چیست؟خب اگر ما هیچ چیز نداشتیم جز من ایت من استولی
علی شیء فهو له بس بود دیگر روایت صحیح السند ظاهر الدلاله می گوید این مالک است
اما این حسابها نیست برای این که ضرورت عقلایی است که من استولی علی شیء فهو له
سیره عقلاء بنای عقلاء همیشه از زمان حضرت آدم تا الان تعیین داریم تا روز قیامت و
این سیره عقلا حجت است حالا اگر روایت داشته باشیم روایت نمی خواهیم با عدم ردع
همین مقدار که شارع ساکت می ماند سیره عقلا امضا می شود من استولی علی شی فهو له
که همین جمله امام صادق سلام الله علیه هم یک جمله عقلایی است به عبارت دیگر ارشاد
به بنای عقلاست همان که عقلاء می فهمند امام صادق علیه السلام هم فرموده من استولی
علی شیء فهو له که همین جمله امام صادق علیه السلام هم فرموده من استولی علی شیء
فهو له لذا اگر از ما بپرسند این قاعده دلیلش چیست باید بگوییم روایت ها هم ارشادی
است ارشاد به حکم عقل اگر هم اجماع داریم برای این که این کتاب هایی که مربوط به
قواعد فقهیه است استدلال کرده اند به بنای عقلاء و استدلال کرده اند به اجماع و
استدلال کرده اند به روایات بعضی ها هم نه استدلال کرده اند به روایات هر دو درست
نیست برای این که عقلاء باشد آن روایت ها دیگر هیچ کاره است می شود ارشاد می شود
تاکید آن اجماع هم دیگر هیچ کاره است برای این که اگر یادتان باشد مرحوم آخوند در
کفایه راجع به خبر واحد که فرمودند مثلا قرآن کریم داریم روایت داریم بعد فرمودند
بنای عقلاء فرمودند ضرورت اسلام متشرعه است بعد فرمودند بنای عقلاء فرمودند پس
بنابراین همه8 برمی گردد به بنای عقلا برای این که وقتی بنای عقلا شد دیگر سیره
متشرع من حیث اند بنای عقلاست اجماع عم برای خاطر آن بنای عقلاست برای این که
روایات و آیات هم برای خاطر آن بنای عقلاست و این جا هم همین را می گوییم حالا
بفرمایید که روایت داریم بله روایت داریم بله روایت داریم روایات صحیح السند
ظاهرالدلاله داریم بله روایت داریم از جمله همین من استولی علی شیء فهو له داریم
اجماع توی مسئله هست ضرورت هست ضرورت متشرعه اما از همه اینها مهم تر بلکه پایه
همه اینها آن سیره عقلاست آن سیره عقلا دیگر خواه ناخواه بار می شود بر این روایات
ما بار می شود برای این ضر.رت متشرعه بار می شود بر این اجماع فقهاء چنان چه
روزهای اول ما می گفتیم که 90 درصد این قواعد فقهیه این قواعدی که آورده اند اینها
همه اینها بنای عقلاست چون اختراعی است اصلاً صلاه اختراعی است چون صلاه اختراعی
متشرع است خود متشرعه باید بیان اجزاء و شرایطش را بکند و اما مثلا قاعده ید این
اختراعی نیست این بنای عقلاست و اگر شارع مقدس در این باره چیزی گفته باشد امضای
آن بنای عقلاست و اگر شارع مقدس من استولی علی شیء فهو له قضیه را مفروغ عنه گرفته
که یک چیزی داریم امضا می کند که در بسیاری از این روایات قضیه مفروق عنه گرفته
شده یعنی حجیت مسلم حکم بار بر آن بنابراین چیزی لازم نیست که ما این طرف و آن طرف
بزنیم برای این که قاعده ید چیستء یا دلیل بر قاعده ید چیست؟ هر دو عرفی است دیگر
از آن عرفیات هم هست که خیلی حرف ندارد اصلا در ماهیتش خیلی کم پیدا می شود مورد
شک واقع بشود و در دلیلش هم که دیگر ضرورت است بنابر این نه در تعریف و ماهیتش نه در
دلیلش مشکلی نداریم اما چون که مرحوم شیخ و این کسانی که قواعد فقهیه نوشته اند
تمسک به یک روایات کرده اند ما برای تیمن و تبرک امروز یک دو سه تا روایت می
خوانیم دیگرز مابقی اش را هم اگر می خواهید روایات اهل بیت است نور است مطالعه
کنید اگر هم نمی خواهید هیچ لذا روایاتی که داریم می خوانیم داریم روی این فرض می
خوانیم که این روایت ها ارشادی است تابع ما یرشدالیه است آن عقل و آن عقلا و آن
سیره را این روایات امضا کرده است و حالا می خوانیم روایت را آدم می فهمد که این
روایت ها قاعده ید را مفروغ عنه گرفته اند و احکام برایش بار کرده اند اما موضوع
عرفی بوده دیگر معنا نداشته روی موضوع عرفی آنها صحبت بکنند تعبدی که نیست وقتی
تعبدی نیست موضوعات را از عرف باید بگیریم موضوع از عرف گرفته شده و این جا یک
احکامی بار بر آن شده یک الزاماتی بار بر آن شده برای خاطر آن ضرورت موضوع.
این روایت ها
در سه چهار جلد وسائل این روایت ها آمده حالا آن روایاتی که بزرگان به آن تمسک
کرده اند روایات باب 25 از ابواب کیفیه الحکم و احکام الدعوی روایت 1 جلد 18 وسائل
محمد بن الحسن باسناده عن ابی القاسم بن قویه عن ابیه الحسن الرضا علیه السلام سند
روایت خیلی خوب است یک رجالی خیلی دقیق بهانه گیر هم در سند هست محمد بن ولید عن
ابی الحسن الرضا علیه السلام ذکر انه امام رضا علیه السلام این جور فرمودند لو
افضی الیه الحکم لا قرواالناس علی ما فی ایدیهم و لم ینظر فی شیء الا بما حدث فی
سلطانه حضرت رضا علیه السلام فرمودند اگر بنا باشد من حکم بکنم به قاعده ید حکم می
کنم تا این قاعده ید شکسته نشود من روی این قاعده ید حکم می کنم یک دفعه مثلا ادعا
می کند این خانه مال من است اما نه کلیدش را دارد نه توی خانه نشسته خب این قاعده
شکست خورده،
آن که توی
خانه نشسته آن قاعده ید دارد برای این که سلطه آن هست شکست نخورده در حقیقت حضرت
رضا علیه السلام می فرمایند من به قاعده ید حکم می کنم آن وقت چیزی که این روایت
ذیلش است که نمی فهمیم حضرت رضا علیه السلام می خواهند بگویند که من به قاعده ید
حکم می کنم ولو کافر باشد چنانچه فقهاء هم همین طور می گویند یعنی مثلا اگر یک
یهودی توی خانه اش نشسته یا یک مژکی توی خانه نشسته خب خانه مالش است قاعده ید که
مختص به مسلمانها نیست مختص همه است و حضرت رضا علیه السلام همین را می گویند می
فرمایند من به قاعده ید حکم می کنم تا آن ید ضربه نخورد تا آن سله ضربه نخورد اما
پیامبر اکرم این جور نبودند برای مسلمانها به قاعده ید حکم می کردند، این ها مشکل
می شود و ذکر ان النبی صلی الله علیه و آله له ینظر فی حدث احدثوها و هم مشرکون و
ان من اسلم اقره علی ما فی یده برای مسلمانها قاعده ید جاری می کردند اما برای غیر
مسلمانها، مشرکین این ها می خواهند سلطه باشد می خواهد سلطه نباشد حکم نمی کردند،
مثلا حملش بکنیم آنجا که حربی بودند یک چنین چیزی البته چون ذکر ان النبی دو تا
روایت است دو تاست آن روایت دوم به آن نمی زند آن روایت اول درست می شود و آن این
است که من به قاعده ید حکم می کنم آن صاحب ید می خواهد مشرک باشد می خواهد کافر
باشد هر که باشد، آن روایت دوم بگوییم که برای کسی که مشرک است کافر حربی است،
مشرک صرف هم نه، کافر حربی است این اصلا مال ندارد تا قاعده یدش حجت باشد خب این
هم خوب است و حالا چرا حضرت این را این جور گفته اند چرا این جا آورده اند؟ این را
دیگر نمی فهمیم یعنی چه؟ لازم نبود اصلا این جمله را حضرت بفرمایند، ظاهراً در ذیل
این روایت نگفته اند برای این که روایت این جوری است ذکر انه لو افضی الیه الحکم
بعد و ذکر ان النبی لم ینظر فی حدث احدثوها و هم مشرکون و به قاعده ید برای آنها
حکم نمی کردند،
همان اول که
حضرت می فرمایند لاقرو الناس علی ما فی دیدیهم یعنی من قاعده ید را قبول می کنم و
ادعا و این ها را هم دیگر قبول نمی کنم می گویم این مال مالش است و اما اگر این
اقرار علی ما فی یده نباشد کار می کنم که برمی گردد به این که قاعده ید حجت است
روی قاعده حکم می کنم حالا روایت دوم را می خوانیم همین جورهاست، این ظاهر همین
جور باید معنا کنید بگوییم این ذیل اولا به صدر ضرر نمی زند و ثانیا مراد حضرت رضا
علیه السلام هم این بوده که مشرکین چون مهدور الدم هستند مهدور المال هستند مهدور
العرض هستند بنابر این قاعده یدشان نتیجه ندارد در دو روایت است اگر در یک روایت
بود ممکن بود کسی این جور بگوید که مثلا مراد حضرت رضا علیه السلام این است که این
ها مشرک نیستند، در پناه باید باشد لذا من هم حملش کردم بر آن جا که کافر حربی باشد
و الا اصلا اگر کافر حربی نباشد مسلم روایت مطرود است برای این که مسلم است هم مال
آنها هم جان آنها هم ناموس آنها مثل مسلمانها محترم است،
حالا علی کل
حال ذیلش را هم بر فرض نفهمیم ضرر به صدر نمی زند صدرش روایت خوبی است و آن این
است که حضرت رضا علیه السلام می فرماید تا سلطه نباشد من به قاعده ید عمل می کنم
اگر سلطه نباشد قاعده ید نیست وقتی قاعده ید نشد به چیزهای دیگر حکم می کنم.
روایت محمد بن
یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابیه و علی بن محمد القاسانی جمیعا عن القاسم بن یحیی
عن سلیمان بن داوود عن حفص الغیاث روایت صحیح السند است سندش هم خوب است عن ابی
عبدالله علیه السلام قال له رجل لو رایت شیئاً فی یدی رجل یجوز لی ان اشهد انه له؟
قال نعم می بینیم که اسب را سوار است، توی ماشین نشسته و کلید دستش است توی خانه
اش نشسته من می توانم بروم شهادت بدهم بگویم این خانه مال انی است؟ حضرت فرمودند
بله، قال نعم قال الرجل اشهد انه فی یده و لااشهد انه له فلعله لغیره؟ من بروم
شهادت بدهم بگویم من دیدم توی ماشین نشسته بود، توی خانه نشسته، این جور شهادت
بدهم یا می توانم شهادت بدهم بگویم این مالش است؟ حضرت فرمودند می توانی شهادت
بدهی مالش است، قاعده ید که حجت شد معنایش این است که احتمالش را حذف بکن، فقال
ابوعبدالله علیه السلام افیحل اشراء منه؟ می فرمودند توانی این خانه را بخری یا
نه؟ گفت بله گفت اگر می توانی خانه را بخری شاید این خانه مالش نباشد به قول ایشان
چطور می توانی بخری به قاعده ید؟ پس شهادت هم می توانی بدهی که مالش است، افحیل
الشراء منه؟ قال نعم قتال ابوعبدالله علیه السلام فلعله لغیره شاید مال غیره باشد
چرا می توانی بخری فمن این جاز لک ان یشتریه و یصیر ملکا لک از کجا می توانی بخری
و ادعای مالکیت روی آن بکنی به قاعده ید ثم تقول بعد الملک هوس و تحلف علیه می
گویی مالم است قسم روی آن می خوری حسابی می توانی بفروشی ارث داده می شود و لا
یجوز ان تنسبه الی من صار ملکه من قبله الیک اگر ملک کسی منتسب به تو نباشد که نمی
توانی بفروشی پس معلوم می شود این قاعده ید ملکیت درست می کند تو را مالک می کند
پس بنابراین تو می توانی خانه را بفروشی ثم قال ابو عبدالله علیه السلام این جا
خیلی خوب است لو لم یجز هذا لم یقم للمسلمین سوق اگر قاعده نداشته باشیم اختلال
نظام لازم می آید برای این که در این بازار را باید بست می روی مثلا پارچه یخری از
کجا این مال خودش باشد در آن مغازه می خواهی نان بخری از کجا مال خودش باشد آن می
خواهد از تو بگیرد از کجا این پول مال تو باشد اصلاً اختلال نظام لازم می آید پس
قاعده ید است که اختلال نظام را از بین می برد و می گوید که آن کسی که استیلا بر
چیزی داشته باشد می گوید این مالک است و روایت هم صحیح السند است هم ظاهر الدلاله
است حتی در باب قضا و شهادت می گوید به قاعده ید می توانی شهادت بدهی که مالک است
بعد هم علت هم ما آورد این که اگر ما قاعده ید نداشته باشیم اصلاً لازم می آید
اختلال نظام.
اگر یک روز
قاعده ید نباشد دیگر نه می شود چیز خرید نه می شود چیز فروخت و یک اختلال نظام
عجیبی لازم می آید این هم روایت 2 که خوب روایتی است.
روایت 3 علی
بن ابراهیم فی تفسیره عن ابیه عن ابن ابن عمیر عن عثمان بن عیسی و حماد بن عثمان
جمیعا عن ابن عبدالله علیه السلام سندش دیگر بهتر از سند اول و دوم است اولاً که
علی بن ابراهیم قول داده هر چه در تفسیرش است این روایت موثق باشد فتوی روی آن هم
داده اند حتی مثلا مثل آقای خویی رضوان الله تعالی علیه در حالی که سخت گیر در
رجال است اما این را قبول دارد که روایات در تفسیر علی بن ابراهیم همه معتبر است
ابن ابی عمیر عثمان بن عیسی و حماد بن عیسی هر سه از اصحاب اجماعند هر سه این
روایت را نقل کرده اند فی حدیث فدک ان امیرالمومنین علیه السلام قال لابی بکر
اتحکم فین بخلاف حکم الله فی المسلمین؟ تو فدک را از ما گرفتی و خلاف آن حکمی که
بین مسلمانهاست عمل کردی قال لا این کار را نکردم قال فان کان فی ید المسلمین شیی
یملکونه ادعیت انا فیه من تسأل البینه؟ قال ایاک کنت اسئل البینه علی ما تدعی علی
المسلمین، اگر یک کسی توی خانه نشسته می گفتم این خانه مال من است ادعا، آن منکر
است تو از کسی بینه می خواهی؟ گفت خب از آن کسی که ادعا می کند و اما آن که توی
خانه نشسته آن که صاحب ید است از آن من بینه نمی خواهد قال فاذا کان فی یدی شیی
فادعی فیه المسلمون تسئلنی البینه علی ما فی یدی؟ اگر من چیزی در دستم باشد
مسلمانها بگویند نه تو بینه از کی می خواهی؟ یک چیزی که دل را می سوزاند خیلی این
جمله که وقتی حضرت زهرا سلام علیها مجابش کرد و امیرالمومنین هم مجاب کرد ابی بکر
را حتی به گریه افتاد تِ تِ کرد مِن مِن کرد، داد دست مسلمانها گفت مربوط به من
نیست این ها گفتند معلوم می شود این مسلمانها می خواستند فدک را از دست حضرت زهرا
بگیرند و امیرالمومنین علیه السلام روی این در مقابل مسلمانها گفت ای مسلمانها من
ذی الید هستم شما مدعی هستید شما باید بینه بیاورید شما از من بینه می خواهید؟ و
این بینه خواستن از حضرت زهرا و از امیرالمومنین علیه السلام، امیرالمومنین علیه
السلام می فرماید این برخلاف چیزی است که بین همه مسلمانهاست بلکه بین همه عقلاست
از این جمله فهمیده می شود که ابن بکر که توانست این کار را بکند که طرف دعوا را
مسلمانها قرار بدهد، و قد ملکته فی حیوه رسول الله صلی الله علیه و آل و بعده ولم
تسئل امیرالمومنین البینه تو از آنها بینه نمی خواهی از من بینه می خواهی؟ علی ما
اد علی علی کما سئلتنی البینه علی ما ادعیت علیهم الی ان قال و قال رسول الله صلی
الله علیه و اله البینه علی من ادعی و الیمین علی من انکر بنابراین این فدک در دست
من بوده در زمان رسول الله صلی الله علیه و آله آنها مدعی هستند آنها باید بینه
بیاورند.
نظیر این دو
سه تا روایت زیاد است و گفتم در ابواب مختلفه ای در کتابهای مختلفه ای صاحب وسائل
این روایات را نقل می کند.
اما
امیرالمومنین الان مجاب کرد ابی بکر را با قبول نداریم نه قاعده ید قبول نداریم نه
قاعده ید یک امر عقلائی است امام علیه السلام هم روی روایت سوم تمسک به آن کردندآن
روایت دوم هم که حتی فرمودند اگر قاعده ید ما نداشته باشیم لما کان للمسلمین سوق
آن روایت اول هم که حضرت رضا علیه السلام فرمودند که من حکم می کنم به قاعده ید.
فتخلص مما
ذکرناه تا این جادو مطلب
1)ماهیت قاعده
ید استیلا این استیلا یک معنای عرفی است گاهی توی خانه نشسته است گاهی توی خانه
نشسته است اما ادعای مرتعیت می کند و عقلا هم حکم کنند که بله مرتعش است گاهی مثلا
مشهد است کلید خانه سند مالکیت دستش است می گوید سند وری آن دارم این سلطه خب این
موضوع این ماهیت.
2) دلیل بر
این چیست سیره عقلاء سیره عقلائی که هم روی آن اجماع داریم ضرورت داریم علاوه بر
این روایات مستفیضه صحح السند ظاهر الدلاله.
حالا بحث فردا
این است که این اماره است یا اصل؟
و صلی الله
علی محمد و آل محمد.