عنوان: قاعده ید 2
شرح:

بحث سوم در باب قاعده ید این است که این قاعده ید آیا اماره است؟ آیا اصل است اگر اصل است آیا اصل محرز است یا اصل غیر محرز؟

در کلمات شیخ انصاری اصل محرز و غیر مجازما نداریم همچنین در کلمات مرحوم آخوند این اصل محرز و غیر محرز از مرحوم نایینی رضوان الله تعالی علیه است و این کسانی که قواعد فقهیه نوشته اند اگر شاگردهای مرحوم نایینی باشند اینجا اصل محرز را اسم آورده اند و این را هم توصیه کنم به همه شما این مرحوم نایینی مخصوصاً آن تقریرات آقای کاظمینی یک اصطلاحات خوبی ایشان در اصول آورده ابتکار هم هست اما اصطلاحات خیلی آقای کاظمینی تقریرات مرحوم آقای نایینی را مطالعه بکنید خب اولاً که یک دوره اصول منقح خیلی خوب و راستی مرحوم نایینی فحل در آن قلم شیوایش و راستی قلم خیلی شیرین است قلم خیلی خوب است حالا ایشان اصل محرز را مرحوم نایینی آورده اند.

اماره آن است که کاشفیت دارد مثل مثلاً خبر واحد خب می نمایاندواقع را اما کشفش ناقص است مظنه است و چون که مظنه حجت نیست باید این مظنه از عقلاء از شارع مقدس این حجت بشود اسمش را می گذارند تتمیم مشف الغاء خلاف و مثل مرحوم نایینی می گویند تتیمم کشف خوب است یعنی عقلا یا مثلاً شارع مقدس می آید که نداریم شارع مقدس همه اش عقلایی است می آید تتمیم می کند می گوید این مظنه که 80 درصد می نمایاند واقع را تو بگو صددرصد که می شود یک تعبد عقلاء این تعبد را می کنند و اگر هم از شارع باشد شارع الا اینکه از عقلاء باشد آن وقت شارع مقدس اگر امضا کرد کهمعمولاً همه بناهای عقلاء را امضا می کند الا مااخرجه الدلیل بالاخره تیمیم کشف شده از عقلا شارع هم امضا کرده است پس در اماره اماره هم یعنی نشانه در خود اماره خوابیه کهمی نمایاند واقع را واقع نماست اما 80 درصد مثلاً بعضی اوقات هم فرق می کند بعضی اوقات هم مثلا مرحوم آقا ضیاء اصلاً مدعی است که که اصلاً اینها اطمینان دیگران را هم دیده اند و مرحوم آقای نایینی و مرحوم آقا ضیاء اصلاً اینها اطمینان آور است یعنی کشفش تام است البته این کشف تام که می گوییم بعنی عند العقلاء مثلا اگر 95 درصد بنمایاند واقع را آن 5 تا دیگر معتنا به نیست اسمش را می گذارند ظن متاخم با علم ایمش را می گذارند اطمینان و ما در رفق اطمینان بیشتر نمی خواهیم در فقه لازم نیست به قول آقای داماد بتواند قسم حضرت عباس روی آن بخورد نه همین که اطمینان داشته باشد یعنی علمش علم عادی می شود همان علم عادی را مرحوم شیخ انصاری می گویند ظن متآخم با علم به آن می گویند اطمینان به آن هم می گویند مرحوم آقا ضیاء اصلاً مدعی است که بسیاری از امارات من جمله این قاعده ید من جمله همین خبر واحد می گوید اصلاً خلافش مغفول عنه است عندالعقلاء و چون مغفول عنه است پس علم است لذا این جا مردم است که اگر نمایاند واقع را اما مثلاً 95 درصد این هم این اطمینان است و علم عادی است و اما اگر نمایاند واقع را 80 درصد این حجت نیست الاصل حرمه عمل بالظن الا ما اخرجه الدلیل یا الظ لا یغنی من الحق شیئاً خب حالا پس حجت نیست باید این را حجت کنند حالا که می خواهند حجت کنند یک دفعه عقلاء حجتش می کنند تعبد ار عقلاء بنای عقلاء اسمش را می گذارند عقلاء حجتش می کنند شارع مقدس هم امضا می کند مثلا خبر واحد اگر کسی به غیر مرحوم آقا ضیاء که گفتند گفتند خبر واحد مظنه است و لا یجوز عمل به مظنه الا ما اخرجه الدلیل لذا دنبال این که از چه راه خبر واحد را حجت می کنند آن بحث خیلی مفصل در اصول آمده بالاخره منتهی شده به این جا که خبر واحد حجت از باب بنای عقلاء شارع مقدس هم ردع نکرده بلکه امضا کرده حالا این بنای عقلاء چیست گفته این مظنه است اما تو بگو حجت است چرا معمولاً برای این که تسهیلاً للامر اگر مثلاً خبر واحد حجت نباشد اختلال نظام لازم می آید اگر خبر واحد حجت واقع می شوند برای این که اختلال نظام لازم نیاید عقلاء تعبد دارند خیلی چیزها که مظنه است جای علمش می گذارند اسمش را می گذارند علمی علم نیست علمی منسوب به علم بنای عقلاء تتمیم کشف می کند بنای عقلا می گوید الغ احتمال الخلاف به این می گوییم اماره.

و اما اگر کاشفیت نداشته باشد مثل شک خب شد واقع می نمایاند سنگ است خبر واحد آیینه است آیینه مکدر است اما این سنگ است خب سنگ که صورت شما را نمایش نمی دهد شک من حیث اند شک یعنی تردید بدتر از آن وهم است خب این ها که نمی توانند واقع بنمایانند از همین جهت هم نهی شده خیلی که ما تابع شک و وهم نباشیم حتی قرآن می گوید مرگ بر آن کسی که این جوری است قتل الخراصون الذینهم فی عمره یاهون مرگ بر آن کسی که این دنبال ریب و شک و به عبارت دیگر شایعه و تخیل و توهم و خب اینها نمی نمایاند واقع را حالا که واقع رانمی نمایاند اگر دیدیم حجت است می فهمیم شارع مقدس تعیین وظیفه کرده در شرف شک نه این که تتمیم کشف کشف که نداشته تعیین وظیفه در ظرف شک شک را هم حجت نکرده می گوید که رفع ما لایعلمون مادامی که نمی دانی نمی خواهم رفع النسیان مادامی که اشتباهی می کردی نمی خواهم بالاخره وظیف ما در ظرف شک گاهی چنین تعیین می شود به این می گویند اصل عملی خودش هم معلوم است اصل عملی یعنی چه عنی اصل در مقام عمل کردن ما قاعده در مقام عمل نه این که بخواهد علم درست بکند و تعبداً نه می خواهد وظیفه برای ما تعیین بکند در ظرف شک به این می گویند اصل آن وقت این جا می فرمایند این دو قسم است اصل محرز داریم اصل غیر محرز داریم آن وقت ایشان اصل محرز را معنا می کنند می گویند آن اصلی است که از نظر دلیل یک واقعیتی یک واقع نمایی باشد یعنی احراز بکند واقع را مثل استصحاب لا تنقض الیقین بالشک معنایش این در دلیل خوابیده تو یقین داری در رفع ما لا یعلمون این جور نیست نمی گوید تو یقین پس عمل بکن می گوید تو شک دار وظیفه ات این است اما در استصحاب می گوید تو یقین داری پس وطیفه ات این است که اگر بگوید تو یقین داری می گوییم اصل محرز همان استصحاب که مثال زدم که بعضی ها گفته اند قاعده ید عن اصل محرز است و اگر نگوید تو یقین داری پی عمل یقین بکن که مرحوم آخوند می گوید لاتنقض الیقین بالشک ای لا تنقض المتیقن بالمشکوک نه و در رفع ما لا یعلمون این جور نیست می گوید شک داری وظیفه ات این است اما در باب استصحاب می گوید که من به تو می گویم یقین داری تعبداً این هم اصل محرز و غیر محرز از نظر نتیجه تفاوتی ندارد همین جور که شیخ انصاری گفتند نه این که مرحوم نایینی یک چیزی در مقابل شیخ درست کرده اند انصافاً هم شیرین است اصطلاح که ما اصل محرز داریم نگاه به دلیل می کنیم دلیل اصل قاعده ید حالا این چیست خب معلوم است اماره است چرا اماره است برای این که واقع نماست می نمایاند واقع را هر گاه قاعده ید از خبر و احد هم مهمتر است و اگر ما حرف مرحوم آقا ضیاء را این جا بزنیم و بگوییم قاعده ید اطمینان آور است به این معنا که محتملش مغفول عنه است پیش عقلا مثلا همه ما که این جا نشسته ایم الان خب این لباسهایی که پوشیده ایم حالا یک نفر شک بکند این عبا مال تو است قبال مال تو است یا مثلا می روی در مغازه ماست بگیرید خب اطمینان دارید که که این ماست ها مال خودش است احتمال این که نکند نجس باشد نکند میته باشد نکند از جای دیگر باشد همین که امام علیه السلام فرمودند بابا اگر ما قاعده ید نداشته باشیم لما کان للمسلمین سوق اختلال نظام لازم می آید محتملش مغفول عنه است حالا اگر اسمش را می گذاریم علم عادی علم عرفی است به عنوان ثانوی باید احتمالش را ببینیم و اما مغفول عنه است چون احتمالش مغفول عنه است اسمش را می گذاریم اطمینان اسمش را می گذاریم ظن متاخم با علم و اسمش را می گذاریم علم عادی، علم عرفی، ظاهراً این جوری است اگر حرف من را بپسندید که من می گویم حرف مرحوم آقا ضیاء که در خبر ثقه می گوید من هم آن جا می گویم که خبر اگر راستی پایه دار باشد ریشه دار باشد روایت صحیح السند آن احتمالش مغفول عنه است اصلا خود ما که داریم با هم حرف می زنیم یک دفعه مثلا آدم بی سروپایی است آدم شل زبان است خب آن هیچ، اما یک دفعه راستی با هم داریم حرف می زنیم آدم حسابی بی عادل، پیش شما ثقه، خب این مرتب دارد حرف می زند و گوش شما هم مرتب حرف او را  توی مغز، مغز هم می فهمد، هی مرتب همان جا که فهمید بگوید که احتمال خلاف هم توی آن هست اما حجت است خب مسلم این جور نیست دیگر یعنی همان وقتی که مثلا گفت زید ساعت 8 آمد به من این جور گفته من آمده ام به شما بگویم همه این ها همان وقتی که گوش ما می شنود و مغز ما تفهم می کند همان موقع اصلا احتمال خلاف مغفول عنه است، حالا اگر حرف من را نزنید دیگر لا اقل این هست که 80% می نمایاند واقع را سیره عقلا و روایات که دیروز خواندیم از باب نمونه آن ها هم تقسیم کشف می کنند و آدم بخواهد بگوید اصل است خیلی بعید است ولی علی کل حال شیخ بزرگوار فرموده اند دیگر آن که همه چیز را به همه کس نشان داده مشکلش بوده این جاها را بگویند که اماره، بعضی ها گفته اند از بزرگان گفته اند این اصل است تعیین وظیفه در ظرف شک، اما چیزی که در مسئله هست این جاست که اگر اصل هم بگویند باید اصل عقلایی بگویند، اما شیخ بزرگوار اصل عقلایی ندارد و ما می گوییم که همین جور که ما اصول عملیه شرعی داریم اصول عملیه عقلایی داریم خیلی هم هست خیلی بیشتر از اصول شرعیه و این اصول عقلاییه مثلا نامه را دارید می خوانید مرتب به طور ناخودآگاه اصل جاری می کنید اصاله عدم غفلت خب این اصل است دیگر، اصاله عدم نسیان، اصاله عدم سهو و امثال این ها، یکی اصاله عدم کذب عمداً که اسمش را می گذارند خبر واحد، این اصل همان است که شماها روی آن حرف می زنید حجتش می کنید من یک وقت حساب می کردم ظاهراً 17 تا اصل عقلائی باید جاری کنیم تا ظهور درست بکنیم سپس ظهور را بگوییم حجت است و حرفهایش هم در اصول زده نشده متأسفانه حالا این جا مرادم است اگر کسی اصل هم بگوید نمی تواند اصل شرعی بگوید که بعضی از بزرگان دیگر همین جور گفته اند گفته اند اصل شرعی است دلیلش هم روایات است و همین کسانی که قواعد فقهیه الشرعیه مثل استصحاب است مثل برائت است البته گفته اند مثل استصحاب است و دلیلش چیست؟ بنای عقلاء را نیاورده اند گفته اند روایات اهل بیت علیهم السلام روایات به اندازه تواتر داریم ولی ما اصل عقلایی داریم شکی نیست مثل اصاله عدم خطا اصاله عدم نسیان اصاله عدم زیاده خیلی اصل عقلایی داریم. مرحوم آخوند احترام به شیخ می گذارند از شیخ می ترسند خیلی و می بینیم که بعضی اوقات به کلام شیخ که می رسند می خواهند رد بکنند یک اضطرابی برای مرحوم آخوند پیدا می شود ایشان چون شیخ اصل را نگفته بودند اصل عقلائی، ایشان گاهی یک اشاره می کند و می فرمایند که مثلا یدل علیه عقلا تعبداً می گویند آن اصل عقلایی مرادشان اسن اصل عملی عقلایی، در کفایه هفت هشت ده جا اشاره به این اصل عقلایی اصل تعبدی اصل عملی شده اما متأسفانه باید روی آن خیلی حرف زده بشود و حرف زده نشده.

حالا چیزی که آقایان را گیر انداخته به این که بگویند اماره نه، اصل است روایت مسعده بن صدقه است، و روایت مسعده بن صدقه را بخوانیم ببینیم که این آقایان چه گفته اند این ها می گویند که این روایت صدرش چند چیز نقل کرده بعدش یک کلی گفته کل شیی لک حلال حتی تعلم، پس معلوم می شود الاشیاء کلها علی ذلک الا این که یقین داشته باشیم معلوم می شود که این قاعده ید اصل تعبدی، اصل عملی نه تعبد عقلائی، گفتم آنها ندارند اصل عملی مثل برائت مثل اشتغال مثل احتیاط مثل استصحاب مثل قاعده حل مثلا قاعده طهارت و امثال این ها گفته اند این جوری است.

حالا این روایت را بخوانیم ببینیم روایت چه می گوید؟ بعضی ها هم گفته اند، روایت اصلا چون که مجمل است ولش کن ظاهراً مرحوم آقای بجنوردی این جا می گویند اصلاً روایت را ولش کنیددر حالی که روایت مسعده بن صدقه در فقه ما خیلی جاها به آن تمسک شده روایت 4 از باب 4 از ابواب ما یکتسب به جلد 12 وسائل روایت من می گویم صحیح است الا این که مشهور در میان اصحاب شده موثقه مصعده بن صدقه را می گویند که قحطی است و من قبول نداریم بفرمایید عن ابی عبدالله علیه السلام سمعته یقول یقول کل شی لک حلال حتی تعلم انه حرام بعینه کنی این حرام است این بعینه هم تاکید بر مطلب است حتی راستی بدانی حرام داشته باشی شک داشته باشی این طرف و آن طرف باشد نه کل شی لک حلال فتدعه من قبل ذلک حالا که یقین داری دیگر خب دیگر یقین داری اگر وسواسی نباشی و ذلک پارچه خریدی خب نمی دانی آیا این پارچه وضعش چیست کل شی لک حلال و المملوک عندک لعله حر این زن و بچه اش را نمی تواند اداره کند گفته بهتر بهترین راه ها برویم خودمان را بفروشیم نه همین مقدار که می گوید من غلام هستم قبول بکن او خدع فبیع رهناً اوامرأه تحتک و هی اختک او رضیعتک است بچه داری از او داری زندگی می کنی ناگهان شیطان می آید،

شک می اندازد یا یک شیطان انسی هم زیاد است چادر و چاق چوق می کند از آن محله می آید این جا به زن می گوید که تو خواهر این هستی من دیدم مادرت به این شیر داد یا مارد او به تو شیر داد و یا این که مثلا این زن را از قم گرفته پدرش آقای قم بوده طلبه قک بوده و زمزمه می کنند می گویند که این خواهرت است برای این که پدر تو یک زن صیغه کرد یک دختر پیدا کرد و این همان دختر است معلوم است این هیچ کدام کل شیء لک حلال حتی تعلم.

آن وقت بعد دو دفع امام علیه السلام همان کل شی حلال را می گوید الاشیاء کلها علی هذا حتی تعلم الاشیاء کلها علی هذا حتی یستبین لک غیر هذا او تقوم به البینه همه چیز همین است که گفتم مگر علم داشته باشی یا چیزی که جای علم بنشیند که بینه در آن جا بینه اصطلاحی نیست یعنی ما تیبین یعنی خبر واحد خبر ثقه و امثال اینها،

گفتند خب این اصل است برای این که حضرت آن اول که فرمودند مثل التوب یکون علیک قد اشتریته و هو سرقه گفتند این قاعده ید است دیگر حضرت این را اصل قرار دادندگفتند کل شی لک حلال پس اماره نیست اصل است.

حالا این حرف درست است یا نه اگر یادتان باشد شیخ انصاری نه از این جهت از جهات دیگر در یستبین حتی یقوم به البینه آن جا خیلی مفصل صحبت می کنند حالا این حرف درست است یا نه اگر یادتان باشد شیخ انصاری نه از این جهت از جهات دیگر در سبتین حتی یقوم به البینه آن جا خیلی مفصل صحبت می کنند حالا کار به آن نداریم آن عرض کردم معنا که کردم همین جور معنا کردم تا یقین کنی یا این که ما یتبین به جای یقین تو بنشیند یا علم یا علمی.

اما اشکالی که داریم این است که بعضی ها گفته اند این روایت مسعده بن صدقه می گوید قاعده ید اصل است نه اماره،

و صلی الله علی محمد و آل محمد.