درباره قاعده ید گفتیم که یکی از امارات است و اگر خبر واحد مهمتر
نباشد کمتر نیست کاشف است از ملکیت و احتمال عدم ملکیت هم مغفول عنه است پیش عقلاء
عقلاء کارشان خرید و فروش است و هیچ درنظرشان نمی آید این که ممکن است این مالک
نباشد همین مقدار که سلطه دارد بر آن مثلا پارچه یا سلطه دارد بر پول بدون این که
احتمال عدم ملکیت باشد در بایع درمشتری بیع و شراء می کنند و در خبر واحد ممکن است
این احتمال بیاید و بگویند که احتمال را عقلاء گفته اند شارع گفته است الغ احتمال
الخلاف اما در قاعه ید یک توجه ثانوی می خواهد یک توجه طلبگی می خواهد که بگوییم
احتمال عدم ملکیت است پس سیره عقلاء می گوید حجت است علی کل حال اماره است آن
احتمال خلافش هم کالعدم است مغفول عنه است و این سیره را شارع مقدس امضا کرده است
این بحث تا این جا آمد پس ما بخواهیم بگوییم اصل است به واسطه روایت مسعده بن
صدقه، نه، هیچ وجهی ندارد حتی اگر راستی روایت مسعده بن صدقه را نتوانستیم درست
بکنیم باید طردش بکنیم برای اینکه می خواهد سیره را رد کند قبل از آن که سیره را
رد کند سیره آن را رد میکند ویک قاعده کلی هم هست که در مقابل سیره روایت نمی
تواند قد علم بکند یک قطع می خواهد به قول حضرت امام یک طمطراقی می خواهد برای رد
سیره و به واسطه یک روایت معلوم است نمی شود رد سیره کرد سیره آن رد می کند، اما
روایت مسعده بن صدقه ر اکه ما درست کردمی گفتمی که از باب تقریب به ذهن است این
مثالها مصادیق کل شیء لک حلال نیست می خواستند تقریب به ذهن کنند.
بحث امروز، راجع به این است این کسی که ید دارد روی چیزی این باید
یقین کند یقین داشته باشد که مال مالش است یا نه، همین طور که دیگران قاعده ید
دارد این هم قاعده ید دارد همین طور هک قاعه ید برای دیگران حجت است قاعده ید هم
برای این حجت است.
اختلاف است، بعضی گفته اند قاعده ید برای دیگران حجت است نه برای
خودش بنابراین اگر شک داشته باشد آیا این پولی که در جیبش است مال خودش است یا نه؟
نمی تواند بگوید مال خودم است، دیگران میگویند مال خودت است از او می گیرند و چیز
به او میدهند ولو شک هم داشته باشند دیگران اگر شک داشته باشند این پولی که می دهد
دزدی است یا مال خودش است می گویند دزدی نیست مال خودش است، می گیرند و چیز به او
می دهند اما اگر خودش نداند که این پول مالش است یا نه؟ آیا می تواند قاعده ید
جاری بکند قاعده ید برای خودش؟ گفته اند نه، قاعده ید مربوط به دیگران است نه
مربوط به خودش، این هم ظاهراً درست نیست مسلم است قاعده ید پیش عقلاء هم برای خودش
است هم برای دیگران همین جور که دیگران اگر شک بکنند که آیا این پول این صاحب ید
است یا نه؟ می گویند مال صاحب ید است اگر هم کسی سلطه روی پول داشته باشد پولی در
جیبش باشد شک بکند که آیا مال خودم است یا کسی توی جیبم گذاشته یا اشتباهاً از مال
مردم برداشته ام توی جیبم گذاشته ام قاعده ید می گوید مال خودت است مثلا در چمدانش
را باز کرد یا در آن صندوقی را که پول در آن است باز کرد دید یک دسته اسکناس دیگر
هم ؛آن جاست مثلا خیال می کرد که هزار تومان است حالا دید دو هزار تومان است شک
کرد که آیا انی هزار تومان را گذاشته ام توی این جا درش ر ابسته ام حالا یادم نیست
یا این که نه مال دیگران است و یک کسی آمده گذاشته است و رفته است، مسلم عقلا می
گویند که مال خودت است.
بله اگر سلطه بر آن نباشد حرفی است مثل این که یک دفعه پول را در
خانه اش پیدا می کند کسی هم رفت و آمد توی این خانه ندارد مالش است اما یک دفعه
مثلا توی خانه اش روضه خوانی است حالا رفت و آمد توی خانه اش است یا مثلا خانه اش
دفترش است در دفترش رفت و آمد می کنند همه مردم و یک پول پیدا کرد این جا نمی
توانیم بگوییم مال خودش است چرا؟ چون سلطه ندارد چون قاعده ید نیست اصلا آن جاهایی
که منحصر باشد سلطه می گوییم مال خودش است آن جا که سلطه نباشد اشتراکی باشد رفت و
آمدی باشد لذا می گوییم لقطه است اگر پولی را در دفترش پیدا کرد یا مثلا 10 روز
روضه خوانی دارد مردم رفت و آمد دراند و مثلا یک هزار تومان توی خانه پیدا کرد این
جا می گوییم لقطه است و حکم لقطه را پیدا می کند چنانجه اگر رفت و آمدی نیست اما
قاعده ید را هم نتواند جاری بکند اسمش را می گذارند مجهول المالک ولی در ما نحن
فیه این طوری است که اگر توی صندوقش پول را پیدا کرد و شک کرد مال خودش است یا
نه؟ می گوییم قاعده ید دارد چون سلطه دارد
اگر توی خانه خودش پیدا کرد که رفت و آمد ندارد به قول آن آقا می گفت که کلید
مهمان خانه اش ر انمی داند کجاست بزند روشن بشود برای این که هیچ وقت مهمان پیدا
نمی کند اگر این جورها باشد خب باز هم سلطه دارد مال خودش است و اما اگر نه مهمان
نواز است و رفت و آمد هست و مهمان می آید و می رود حالا شک کرد دیگر سلطه نه لقطه
آری، این سیره عقلاء اگر آقا نپذیرد حالا یک روایت بخوانیم روایت هم همین جوری می
فرماید.
حالا روایت صحیح السند ظاهر الدلاله است و حرفی که گفتم من می گویم
سیره عقلاء روی آن است و این روایت همان سیره عقلا را امضاء می کند حالا اگر کسی
شک بکند می گوییم خیلی خوب سیره عقلا نه روایت آری،
روایت 1 از باب 3 از ابواب لقطه جلد 17 وسائل روایت صحیح السند است
جمیل بن دراج روایت را نقل کرده اند که از اصحاب اجماع هم هست قال قلت لابی
عبدالله علیه السلام رجل وجد فی منزله دیناراً قال یدخل نزله غیره؟ قلت نعم کثیر
قال هذا لقطه قلت فرجل وجد فی صندوقه دیناراً قال یدخل احد یده فی صندوقه غیره؟ او
یضع فیه شیئاً؟ قلت لاقال فهو له، لذا آن جا که سلطه نباشد مشترک باشد حضرت
فرمودند لقطه، آن جا که سلطه باشد قاعده ید باشد حضرت فرمودند قاعده ید لذا اگر در
جیبش چیزی را پیدا کرد و نمی داند مال خودش است یا نه؟ همین جور که دیگران قاعده
برایش جاری می کنند و پولش را می گیرند و چیز به او می دهند این هم قاعده ید جاری
بکند و پولش را بدهد چیز بگیرد بخورد و اما اگر جایی است که مالک است اما مالک
عمومی، مردم رفت و آمد دارند در آن در این جا قاعده ید نیست برای این که سلطه نیست
خواه ناخواه باید بگوییم لقطه روایت از نظر سند عالی است بنابراین این قاعده ید
همین جور که برای دیگران است برای خودش هم هست، این یک مسئله،
مثلا این زیاد هم اتفاق می افتد که می آیند از من سوال می کنند می
آید در مغازه زرگر و پول می دهد مثل طلا می خرد خب طلاها مال خودش آن پول هم مال
خودش است هر دو قاعده ید دارند اما یک وقت این آقا می بیند که یک مقدار پول افتاده
پای دخلشض و در این جا می تواند قاعده ید جاری کند بگوید مال خودم است؟ می گویند
نه، این جا چون که این پول این مغازه خود مغازه نه طلاها خود مغازه اشتراکی است
رفت و آمد هم تو رفت و آمد می کنی هم دیگران و چون هم تو رفت و آمد می کندی هم
دیگران می شود مشترک بنابر این مغازه تو در اجناسش قاعده ید دارد چون سلطه است و
مال خودت است یعنی می توانی تصرف در آن بکنی ، آن پایین چون که دیگران هم رفت و
آمد دارند مشترک می شود نمی توانی بگویی مال من است چون مغازه مال من است پولها هم
مال من است.
مسئله مهمتر از این این است که اگر یک کسی ید دارد روی یک شیء مثلا
توی خانه نشسته اما سابقاً یک کسی دیگر توی این خانه نشسته بود حالا نزاع در گرفت
آن می گوید این اجاره نشین است خانه مال من است آن می گوید نه خانه مال خودم است و
این بی خود می گوید من خانه را خریده ام از این یا این خانه ر ازا دیگران خریده ام
آیا آن کسی که اول توی خانه نشسته و حالا توی خانه نشسته و آن کسی که توی خانه
نشسته است الان این ها تفاوت دارند یا نه؟
بعضی ها گفته اند، آن قاعده ید دارد آن هم استصحاب ملکیت دارد
قاعده ید دارد، قاعده یدش را هم شاید حالا نگفته اند ولی به استصحاب قاعده ید دارد
گفته آن کسی که الان توی خانه نشسته قاعده ید دارد سلطه دارد بر این خانه، نمی
دانیم خانه مالش است یا نه؟ قاعده ید می گوید مالش است اما آن کسی که قبلا توی این
خانه نشسته بوده حالا مدعی است که این خانه مال من است آیا آن ید که داشته است هم
می دانستند که سابقاً در این خانه نشسته
آیا آن ید سابق می تواند کار کند؟ یا با هم تعارض می کنند؟ یا نه آن ید سابق نمی
تواند کار بکند آن ید بالفعل کار می تواند بکند؟
خب معلوم است باید بگوییم که آن ید فعلی کار می کند آن ید سابق نمی
تواند کار بکند، چرا؟ برای این که الان ید ندارد سلطه روی آن خانه ندارد دیگری
سلطه روی این خانه درادر می ماند استصحاب قاعده ید مقدم بر استصحاب است برای این
که قاعده ید اماره است استصحاب اصل است حالا بگویید اصل محرز ما می گوییم اصل محرز
بنای عقلا هم روی آن است ما قائلیم که استصحاب اصل شرعی نیست اصل عقلایی است و
بنابراین وقتی اصل شد استصحاب جاری می کنیم، استصحاب قبل از آن که بخواهد جاری
بشود قاعده ید می بردش لاتنقض الیقین بالشک بل انقضه بیقین آخر قاعده ید می گوید
من یقین هستم لذا تا می خواهی استصحاب جاری بکنی بگویی که این ید می گوید که مال
من است آن ید می گوید نه برای این که تو اصل هستی مثل باد و پشه می ماند من نمی
گذارم اصلاً تو جاری بشوی چرا؟ برای این که لاتنقض الیقین بالشک معنایش آن یقین
اصطلاحی نیست لاتنقض الحجه بغیر الحجه بل انقضه بحجه اخری، این معنای استصحاب است،
خب وقتی این جور باشد می گوید من یقین، به عبارت دیگر اگر اصطلاحش را بخواهید ورود
پیدا می کند بر استصحاب، معنای ورود این است که تعبداً حالا یا تعبد عقلایی یا
تعبد شرعی می آید دلیلی موضوع دلیل دیگر را می برد به این می گوییم ورود، مثل تخصص
فرق بین تخصص و ورود این است تخصص یقیناً موضوع رفته مثل اکرم العلما اکرم العدول
و زید را می دانیم عادل نیست خب تخصصاً بیرون است به آن می گوییم تخصص، اما یک
دفعه می گوید اکرم العلماء بعد می گوید زید لیس بعالم در حالی که زید علام هم هست
اما چون فاسق است می گوید زید لیس بعالم خب این زید لیس بعالم می آید آن موضوع
اکرم العلما ر ازید را از آن می کشد بیرون به آن می گوییم ورود که معنای ورود این
است خروج موضوعی تعبداً تخصص خروج موضوعی قطعاً یقیناً خب ما نحن فیه همین طور می
شود ما نحن فیه آن قاعده ید می گوید استصحاب نه، بنابرانی آن آقا می شود مدعی باید
شاهد بیاورد آن آقا می شود منکر صاحب ید است و آن صاحب ید یدش کار می کند اگر شاهد
آورد اورد اگر شاهد نیاورد دیگر خانه مالش است توی آن نشسته است مالش است.
معنای ورود همنی است که استصحاب نمی تواند جاری بشود وقتی نتوانست
جاری شود قاعده ید نیست، قاعده ید سلطه است این سلطه نیست می خواهی با استصحاب
سلطه درست کنی استصحاب نمی تواند جاری بشود برای این که قاعده مقدم بر استصحاب
است.
لذا قضیه فدک از همین باب است که امیرالمومنین سلام الله علیه که
روز اول هم روایتش را خواندم به این ها همین را می گفت می گفت زهرا ید دارد شما بر
فرض هم ید داشته باشید قبلا بوده و آن ید قبلی که نیم توند برای شما کار بکند ید
قبلی به معنا که این ها مدعی بودند که این غنایم است از بیت المال است مثلا برای
مسلمانهاست که این جور هم نبود اما یتشبث بکل حشیش این جور بوده هی مرتب این طرف و
آن طرف می زدند برای این که اصلاً فدک فیء بود و مال حکومت بود نه مال مسلمانها،
فرق است بین غنائم و فیء اگر با جلو رفتن و با کشت و کشتار و جبهه و این ها باشد
چیزی بگیرند به آن می گویند غنائم و اما اگر با مصالحه باشد این دیگر غنایم نیست
فیء است مال حکومت است لذا خیبر را وقتی که پیامبر گرفتند آن غنایم بود اما فدک پهلوی
خیبر بود دیدند که اگر نروند مصالحه با پیامبر بکنند کارشان خراب است دیگر نمی
توانند زندگی کنند لذا خودشان آمدند مصالحه کردند بنا هم این جور شد نصفش مال آنها
نصفش مال حکومت اسلامی، بعد هم آیه قرآن آمد که وآت ذا القربی حقه، ذا القری را
حقش را بده که من احتمال قوی دارم که این فرک اصلش مال حضرت خدیجه بوده و این
یهودی ها در آن سه سال شعب ابی طالب ضبط کرده بودند برای انی که حضرت خدیجه چون
تحریم اقتصادی شده بودند مثل ماها که تحریم اقتصادی بودیم بشکه نفت ر امی فروختیم
چهار دلار تحریم اقتصادی شده بودند مزرعه مثلا 1000 دیناری را حضرت خدیجه می داد
به این یهودی ها مثلا 100 دینار این جوری ضبط کردند آیه شریفه آمد و آت ذا القربی
حقه حق زهرا را بده این مال مادرش است شد مالک اصلا مربوط به این حرف ها هیچ کدام
نبود اما خدا نکند هو چی بازی چه غوغا سالاری ها درست می کند و همین طور که حق علی
(ع) ر ابا غوغا سالاری ضبط کردند فدک را هم با غوغا سالاری ضبط کردند ولی حالا
امیرالمومنین می فرمود، بگویید که شما داشتید اما فعلا ید مال زهراست چرا از زهرا
بینه می خواهید خودتان باید بینه بیاورید چرا می گویید زهرا بینه بیاورد؟ خب گیر
می کردند هو چی بازی می کردند بنا می کرد گریه کند بله ما زهرا را دوست داریم زهرا
مال ماست زهرا افتخار ماست اما چکار کنیم دیگر مال مردم است آن وقت دو دفعه
امیرالمومنین تسلیم می شدند می گفتند خیلی خوب از آن گذشتیم و یک حرف دیگر و آن
این است که شما می گویید شاهد خب من آمده ام شهادت بدهم حسن و حسین هم شهادت می
دهند حالا چرا من نمی دانم قضایا چیست؟ قضایا خیلی تاریک است سلمان کجا بود؟ ابی
ذر کجا بود؟ مقداد کجا بود؟ مرحوم کاشف انعطا می گویند 114 نفر از عقلاء می گفت
سفیفه ساعده کردند این علی الظاهر هوچی بازی رسیده بود به این جا می گفتند که هر
که شیعه است حالا هم می گویند این شهادتش قبول نیست لذا سلمان و ابی ذر و این ها
شهادتشان قبول نیست، لذا امیرالمومنین می گفتند خب حالا شهادت آن ها قبول نیست،
زهرا، حسن و حسین، خودم، ام ایمن، فضه، ام سلمه، می گفتند آنها که زن هستند بروند
کنار آنها هم که بچه اند بروند کنار تو هم بر نفع زهرا چون که متهم هستی شهادتت
قبول نیست، این متهم از این جا پیدا شد که هر چه اتهام شهادت قبول نیست این را عمر
درست کرد، دلیل ندارد عمر درست کرد این سنی ها متابعت از آن، دیگر وقتی باز شهادت
قبول نشد و زهرا آمد آن صحبت را کرد و ابی بکر هم بنا کرد گریه کند گفت که من هیچ
کاره ام این مردم همه کاره اند اگر مردم می خواهند بدهند بدهند نمی خواهند ندهند،
این نامرد مردم بدتر از عمر ساکت ماندند که زهرا رو کرد به قبر پیامبر اکرم (ص)
گریه کرد گفت یا رسول الله ببین با دخترت چه میکنند؟
بنابراین این قضیه فدک خب
به خوبی دلالت می کند که ید بالفعل باید باشد.
وصلی الله علی
محمد و آل محمد.