بحث درباره قاعده فراغ و قاعده تجاوز است مثل همان اصاله الصحه یک
مقدمه داریم یک فصولی.
مقدمه در باب معنای
قاعده فراغ و قاعده تجاوز است و فقهاء فرموده اند، عرف می گوید معنایش این است که
اگر کسی عملی را انجام داد و از عمل فارغ شد حالا شک دارد همان عمل را درست انجام
داده یا نه؟ قاعده فراغ می گوید که درست انجام داده، این معنای قاعده فراغ است، یا
اگر از جزئی فارغ شد و شک کرد که آیا آن جزء را درست آورده یا نه؟ قاعده تجاوز می
گوید که درست به جا آوردی برو سر جزء دیگر به این می گویند قاعده تجاوز
و یک بحث فوق العاده
مفصلی کرده اند در این که قاعده فراغ و قاعده تجاوز آیا دو قاعده است یا نه؟ خب
این طور که ما معنا کردیم نه، می شود قاعده فراغ و اسمش را گذاشت قاعده تجاوز، می
شود قاعده تجاوز و اسمش را گذاشت قاعده فراغ، اگر از عملی حالا کل یا جزء گذشت و
نمی داند این کل را یا جزء را درست انجام داد یا نه؟ به قول روایات ما قد شککت،
بگو درست بجا آوردی، حالا اصطلاح هم شده باشد در میان فقهاء قاعده تجاوز را داده
باشند به اجزاء و شرایط و موانع قاعده فراغ را داده باشند به کل نماز این حالا
دلیلی نیست که بگویم قاعده فراغ غیر از تجاوز است، قاعده تجاوز غیر از قاعده فراغ
است، ما معنی العمل می خواهیم از عمل بگذرد گاهی از کل عمل گذشته گفته السلام
علیکم و رحمه الله و برکاته شک می کند حمد و سوره خواندم یا نه؟ گاهی هم توی نماز
است دارد سوره می خواند شک می کند من حمد را خواندم یا نه؟ مثل هم است آن توی نماز
است آن خارج از نماز هر دو شک در عمل است که از آن عمل گذشته است لذا دیروز می
گفتم اسم این را اصاله الصحه فی فعل نفس هم می توانیم بگذاریم من عملی را اول عمرش انجام داده حالا آمده طلبه شده یک
حال دقتی برایش پیدا شده نمی داند آن چند سالگی اول بلوغش چه کرده؟ می داند نماز
خوانده می داند روزه گرفته اما این نمازها درست بوده؟ نبوده؟ این روزه ها درست
بوده؟ نبوده؟ خب قاعده تجاوز قاعده فراغ قاعده اصاله الصحه فی فعل الانفس می گوید
درست بوده حالا اسمش را هرچه می خواهی بگذار، می خواهی اسمش را بگذار اصاله الصحه
فی فعل النفس مثل اصاله الصحه فی فعل الغیر، می خواهی اسمش را بگذار قاعده فراغ،
می خواهی اسمش را بگذار قاعده تجاوز، هر کدام این سه هیچ اشکالی ندارد لذا این هم
که در رساله مثلاً یکی شک بعد از وقت درست کرده اند یکی شک بعد از محل درست کرده
اند این شک هایی که می گویند اعتبار ندارد این ها علی الظاهر مثلاً استاد بزرگوار
ما آقای بروجردی 6 تا کرده اند ظاهراً به یکی دو تا بر می گردد، شک هایی که اعتبار
ندارد، دیگر حالا یک جا گذاشته اند شک بعد از وقت، یک جا گذاشته اند شک بعد از
محل، یک جا گذاشته اند شک بعد از عمل، این ها همه یک چیز است، البته می خواستند
رساله بنویسند من توی رساله ها باید برای مقلدین واضح باشد و الا عصر است شک می
کند نماز خوانده یا نه؟ خب باید نماز بخواند برای این که هنوز وقتش باقی است اما
بعد از وقت شک می کند نماز خوانده یا نه؟ قد فرغت قد فصلت، چنانچه اگر همان عصر می
داند نماز خوانده نمی داند درست خوانده یا نه؟ درست خوانده، توی نماز است نمی داند
رکعت اول را درست خوانده یا نه؟ درست خوانده، این معنای قاعده فراغ و تجاوز و
اصاله الصحه فی فعل النفس است، لذا دیروز می گفتیم اصلاً اگر ما این قاعده فراغ و
تجاوز را اسمش را بگذاریم اصاله الصحه فی فعل النفس هیچ اشکال نداند بله یک
فروعاتی هست که در اصاله الصحه نمی آید این را یک قاعده مستقلش بکنید، لذا مثل این
که مثلاً گفت اهدنا الصراط المستقیم شک کرد ایاک نعبد و ایاک نستعین را گفتم یا
نه؟ گفتی را درست گفتم یا نه؟ درست گفتی، بعد از نماز شک کرد سه رکعت یا چهار
رکعت؟ چهار رکعت، درست خواندم یا نه؟ درست خواندم سجده را بجا آوردن یا نه؟ بجا
آوردم، معلوم است می خواستیم نماز بخوانیم چهار رکعتی، ظهور حال ما مثل ظهور حال
مسلمان این است که عمل را که می خواهد انجام بدهد خوب می خواهد انجام بدهد دیگر،
شما هستید دیگر باید بگردید بنا شد که بحث را دادم به شما که از شما استفاده
بکنیم، شما هستید که باید بگردید یک جا پیدا کنید اصاله الصحه فی فعل النفسه داشته
باشیم قاعده فراغ نداشته باشد، قاعده فراغ باشد قاعده تجاوز نباشد، قاعده تجاوز
باشد قاعده فراغ نباشد، قاعده فراغ باشد اصاله الصحه فی فعل النفس نباشد، این ها
همه اش می شود مترادف، معنایش هم این است اگر از عملی گذشتی و نمی دانی چه شد؟ بگو
درست شد،
یک آدم نماز خوان نمی داند آیا نماز خواند یا نه؟ خب می خواند،
قاعده فراغ نیست، اصاله الصحه فی فعل النفس و مثلا سه چهار سال نمی داند وضعش چه
جور بوده؟ الان فتوی می دهید دیگر، فتوی مسلم است، نمی داند آیا چند تا روزه دارد؟
می گویند قدر متیقن، نمی داند 10 تا روزه به ذمه اش است یا 20 تا؟ 10 تا، خب این
از چه باب است دیگر؟ راجع به آن قدر متیقن ها خب یقین دارد نگرفته خب روزه را
بگیر، راجع به مشکوک ها قاعده فراغ قاعده اصاله الصحه فی فعل النفس قاعده تجاوز می
گوید درست است،
بعد می آییم صحبت می کنیم که آیا تجاوز می خواهیم یعنی برود بگوید
ایاک نعبد و ایاک نستعین و شک کند الرحمن الرحیم را گفتم یا نه؟ باید تجاوز به فعل
دیگر، یا این که نه همین تعداد که تمام شده باشد گفت که ایاک نعبد و ایاک نستعین
شک کرد درست گفت یا نه؟ این کفایت می کند یا باید رفته باشد توی فعل دیگر؟ این ها
خیلی برای بحث ما اهمیت ندارد، اصلش هم اهمیت ندارد بعد می آییم یکی از فروعات
قاعده فراغ و تجاوز همین است که بزرگان درباره اش خیلی حرف زده اند لذا هر کجا
اصاله الصحه فی فعل النفس در حین عمل بگویید جاری است قاعده تجاوز هم جاری است،
بگویید نه نه، فرق نمی کند دیگر و ایشان می فرماید که اصاله الصحه فی فعل النفس در
حالی که دارد می خواند جاری است ما می گوییم نه جاری نیست دیگر، باید عملی را
انجام بدهد و شک بکند، بله اگر گفت ایاک نعبد و ایاک نستعین، دارد ایاک نستعین را
می گوید شک کرد ایاک نعبد را درست گفت یا نه؟ اصاله الصحه فی فعل النفس می گوید
درست است قاعده فراغ می گوید درست است قاعده تجاوز هم می گوید درست است، ما اصاله
الصحه فی فعل الغیر را گفتیم باید عملی باشد و انا در حالی که عمل است درست است یا
نه؟ گفتیم نه نمی دانیم عمل را به جا آورد یا نه؟ گفتیم نه، بله اگر بگوید عمل را
درست کردم گفتیم درست است، تفاوت نمی کند، همان که اصاله الصحه فی فعل النفس جاری
نشود هر کجا جاری نشود اصاله الصحه فی فعل الغیر راجع به غیر هم نه، هر کجا اصاله
الصحه فی فعل النفس جاری نشود قاعده فراغ هم نداریم قاعده تجاوز هم نداریم، هر کجا
قاعده فراغ داریم همان جا قاعده تجاوز داریم همان جا قاعده اصاله الصحه فی فعل
النفس داریم، این اصل مطلب، حالا این فروعاتی دارد.
فرع اول بعضی گفته اند
که ما قاعده فراغ و قاعده تجاوز مربوط به نماز است، چرا؟ گفته هر روایات ما مربوط
به نماز است پس بنابر این ما قاعده اصاله الصحه فی فعل الغیر و قاعده تجاوز و
قاعده فراغ راجع به معاملات به معنی الاعم نداریم خب معلوم است این حرف درست نیست،
عقد زنش را 20 سال قبل خوانده بعضی اوقات یک وسواسی گری می شود می آیند پیش من
سوال هم می کنند شک می کند این عقد را این عاقد که خواند درست خواند یا نه؟ طلاق
زنش را داده الان هم محضری هم شده می خواهد بازی در بیاورد، چند وقت قبل آمده بود
پیش من همین سند طلاق را گرفته بود و تمام شد قضایا داماد گفته بود فلانی که عقد
را خواند عقد را روی شرط نخواند، و امثال این ها، همه این ها قاعده فراغ دارد،
اسمش را قاعده تجاوز هم بگذارید طوری نیست، تجاوز از عمل، فراغ از عمل، اصاله
الصحه فی فعل النفس دارد، اگر هم غیر بوده اصاله الصحه فی فعل الغیر دارد مسلم این
طلاق درست است می تواند این برود شوهر کند می تواند این زن را بگیرند، این عقد
درست است زن شوهر دارد است کسی نمی تواند این زن را بگیرد شکهای خودش هم شوهر باشد
یا زن باشد بی خود است، خانه را خریده 20 سال قبل حالا وسواسی شده شک می کند این
خانه ؟آیا درست خریده ام یا نه؟ این خانه مال من است یا نه؟ قاعده فراغ دارد اصاله
الصحه فی فعل النفس دارد قاعده تجاوز دارد، چنانچه راجع به عباداتش هم همین است
حالا روایات در باب عبادی است این که اثبات شییء نفی ما عدا نمی کند
شأن نزول که نمی تواند مخصوص باشد روایت ها مخصوصاً این که بعد
روایت ها را می خوانیم باید روایت ها را بخوانیم. روایت ها بعضی اوقات یک علتی در
آنهاست و آن علت این است که می فرماید که در آن وقتی که عمل را به جا آوردی اذکر
بودی تا حالا، یعنی مناط آن ذکر توست آن حال توست که می خواستی عمل را به جا
بیاوری و امثال این علل در روایات فهمیده می شود که علت هم معمم است و مخصص از باب
وضو می رویم در نماز، از باب نماز می رویم در غسل، از باب غسل می رویم توی معاملات
به معنی الاخص توی معاملات به معنی الاعم، من الطهاره الی الدیات و الا اگر این
قواعد را نداشتیم لما کان للمسلمین سدق همین طور که فی فعل الغیر اگر نداشتیم
اختلال نظام لازم می آید اصاله الصحه فی نفس هم اگر نداشته باشیم عسر و خرج عجیبی
لازم می آید، مسلم همه ما که این جا نشسته ایم نمی توانیم گذشته های خودمان را
ترسیم، ترسیمی که دیگر شک در آن نداشته باشد تا می خواهیم گذشته های خود را ترسیم
کنیم شک بعد از شک، شک بعد از شک یا مظنه بعد از مظنه حتی یقین توی این ها گم شده
است اصلاً ترسیم حال ما مثل ترسیم حال غیر یقین توی آن گم شده است معمولاً با مظنه
است و با شک است و امثال این ها لذا در روایات یک عللی هم داریم که اگر نداشتیم می
گفتیم حالا در روایات عللی هم هست که آن علل هم معمم است و هم مخصص، ظهور حال هر
کسی عمل را به جا می آورد می خواهد درست انجام بدهد لذا همین ظهور را راجع به خودم
می گویم راجع به غیر هم می گویم، نمی خواسته که نماز بخواند این فصل اول که ظاهراً
فصل معلومی است.
فصل دوم در دلیل است دلیل این اصاله الصحه فی فعل النفس یا قاعده
تجاوز یا قاعده فراغ چیست؟ گفته اند روایات، لذا ور رفته اند روی روایات که روایات
چقدر دلالت دارد؟ چقدر تخصیص دارد؟ چقدر ندارد؟ و امثال این ها، بله روایات صحیح
السند ظاهر الدلاله داریم بعد هم می خوانیم اما همان که من در قواعد گفتم این جا
هم می گویم 99 درصد این قواعد عقلایی است نه تعبدی من جمله قاعده فراغ و قاعده
تجاوز بنای عقلا بر این است که اگر عملی را انجام دادند و بعد شک در آن عمل کردند
بگویند درست است بنای عقلا این است که در وسط نماز اگر شک کرد رکعت اول و دوم را
درست خواندم یا نه؟ بگوید درست است بنای عقلا این که اگر عملی را انجام داد عصر
هنوز عمل تمام نشده شک کرد من قبل از ظهر درست به جا آوردم یا نه؟ بگوید درست به
جا آوردی، بنای عقلاء بر این است که همین طور که راجع به غیر، عمل شده اش را می
گوید درست است عمل خودش را هم می گوید درست است، این بنای عقلاست، از این بنای
عقلا ردعی، منعی نشده الا شاذاً هر کجا ردع شده می گوییم مثلاً می گویند در باب
وضو، حالا برسیم ببینیم چه جور است می گویند در باب وضو قاعده تجاوز ندارد، حالا
شک کرده اند در باب غسلش چه؟ آن را هم قیاس کرده اند گفته اند آن هم ندارد اما
قاعده فراغش را دیگر گفته اند، وضو را گرفت نمی داند درست گرفت یا نه؟ درست است
اما در وسط وضو شک کرد که آیا صورت را درست شست یا نه؟ یا دارد مسح می کند شک کرد
آیا دست را بست را شست یا نه؟ روایت داریم این که نه، این قاعده تجاوز ندارد، خب
تعبد است یک تعبد مجبوریم- اگر درست بشود بعد صحبت می کنیم- بپذیریم و الا بنای
عقلا بر این است هر عملی چه عبادی چه معاملی چه مربوط به شخص چه مربوطبه غیر اگر
شک کرد درست آورد یا نه؟ می گوید درست آورده حالا بعد از عمل عقلاء نه، فقهاء که
بالاتر از عقلایند اسمش را گذاشته اند قاعده فراغ اگر بعد از عمل باشد قاعده تجاوز
اگر توی عمل باشد ولی این دیگر عقلاء این اسم ها را ندارند عقلاء اسمش را می
گذارند اصاله الصحه فی فعل النفس قاعده فراغ قاعده تجاوز این دلیل ماست اگر اجماع
داریم خب این تایید همین بنای عقلاست اگر روایت داریم این هم ارشادی است باز بنای
عقلاست اگر عرفی است و عرف می گوید باز بنای عقلاست اگرعرفی است و عرف می گوید باز
بنای عقلاست و بالاخره هر دلیلی شما اقامه بکنید بر می گردد به همین بنای عقلاء
همین طور که در اصاله الصحه گفتیم همین جور که در مابقی قواعد گفتیم بعد هم در
مابقی قواعد می گوییم همه این قواعد فقهیه که شما می گویید.
قواعد اصولیه، همه این قواعد فقهیه که ما داریم بیش از 600 تا
قاعده داریم هر 600 تا این ها عقلایی است نه تعبدی بله مثلا یک قاعده لاتعاد داریم
که درباره اش صحبت کردیم آن تعبد است و این خیلی کم است و من جمله این قاعده فراغ
و این قاعده تجاوز که اسمش را می گذاریم اصاله الصحه فی فعل النفس این یک قاعده
عقلایی است شارع مقدس امضا کرده است یا ردعش نکرده است عدم ردع دلیل بر امضاست لذا
اگر اختلال نظام است به همین بر می گردد، مناط برای بنای عقلاست اگر اجماع است به
همین بر می گردد اگر هم روایات است امضای همین بنای عقلاست خب این هم حرف دوم، فصل
دوم.
فصل سوم همان معرکه ای
که در اصاله الصحه داشتیم این جا هم داریم این اماره است یا اصل؟ خب اگر به خودش
نگاه کنیم می بینیم اماره است برای این که کاشفیت دارد فرق بین اماره و اصل همین
را گذاشتیم گفتیم که اصل کاشفیت ندارد شارع مقدس روی شک حکم کرده، مثل کل شیی طاهر
حتی تعلم یعنی اذا شککت بگو طاهر است کل شیی لک حلال شک داری حلال است یا نه؟
بگو حلال است تعیین وظیفه در ظرف شک، به این می گویییم اصل حالا
محرز و غیر محرز، امثال اینها، اصل تنزیلی و غیر تنزیلی آنها که بحث ما نیست آنها
از درآوردی های خوب مرحوم نائینی رضوان الله تعالی علیه است بالاخره به این می
گوییم اصل و اما اماره کدام است آن است که کاشف باشد شارع مقدس یا عقلاء آن را
تتمیم کشف کرده باشند عقلاء بگویند الغ احتمال انحلاف یعنی 80 درصد خودش می
نمایاند آن 20 درصد را الغ که حالا صدق العادل و اتمم الکشف و الغ احتمال الخلاف و
این ها که در کلمات شیخ بزرگوار است همه به یک چیز بر می گردد این است که این ناقص
است شارع مقدس یا بنای عقلاء آن را تام می کند به این می گوییم اماره خب ما نحن
فیه کاشفیت دارد دیگر به چه معنا کاشفیت دارد؟ به معنا این که آدمی که دارد اعمال
را به جا می آورد یا مردم که دارند اعمال به جا می آورند می خواهند خوبش را به جا
بیاورند نمی خواهد که باطل به جا بیاورد ظهور حال عامل، ظهور خوبی است دیگر، مثل
ظهور الفاظ است و همین جور که ظهور الفاظ می نمایاند واقع را ظهور افعال هم می
نمایاند واقع را توی اصاله الصحه هم همین را ما گفتیم اصاله الصحه فی فعل الغیر می
گفتیم ظهور حال می نمایاند این که واقع، می خواستیم واقع به جا بیاورد، واقع، خب
این خوب است الا این که بعضی اوقات این کاشفیت نیست قاعده فراغ و تجاوز هست و این
خیلی جا ها هم هست و من جمله همین مثالی که زدم در باب اصاله الصحه اگر یادتان
باشد می گفتم که این مردم معمولا اعمالشان اگر صحیح باشد گستره ای صحیح شده یعنی
خود به خود مطابق واقع شده و الا مسئله بلد نیست تا ما بگوییم که صحیح به جا آورد
اما مسلم اصاله الصحه دارد احدی نگفته ندارد این بازار که مسئله بلد نیست همه
کارهایش درست است با قاعده ید با قاعده اصاله الصحه فی فعل الغیر، کارهای ما هم
همین طور است آمده طلبه شده اما از اول بلوغ تا مثلا 17 سالگی هیچ بلد نبوده نه
مسئله بلد بوده نه سر و کاری با مسجد و محراب داشته حالا آمده طلبه خوب شده حالا
نمی داند آن ده بیست سال چه جوری است اگر مطابق با واقع باشد گستره ای شده تصادفی
شده ولی مسلم اصاله الصحه فی فعل النفس دارد کاشفیت نیست اصاله الصحه فی فعل النفس
هست کاشفیت نیست قاعده فراغ هست قاعده تجاوز هست لذا این جا ها می مانیم از این
جهت حرفی که آن جا زدیم این جا هم می زنیم می گوییم این لو خلی و طبعه اماره است
اما چون که بنای عقلاء بنای شارع مقدس این است که جاری می کنند حتی آن جا که
کاشفیت ندارد فهمیده می شود که قاعده فراغ قاعده تجاوز که اسمش را می گذاریم اصاله
الصحه فی فعل النفس این حجتش کرده اند و نظر به کاشفیتش نداشته اند برای این بوده
که اختلال نظام لازم نیاید و مسلم می گوییم همه هم گفته اند،
بنابراین همه این قواعد من جمله همین دوتا
قاعده ای که گفتم این جور می شود اماریت دارد او خلی و طبعه اما چون که در میان
عقلا در شریعت مقدس اسلام جاری می شود آن جا که اماریت ندارد معلوم می شود که برای
این که اختلال نظام لازم نیاید شارع مقدس که آن را حجت کرد، عقلا آن را حجت کرده
اند تسهیلا الامر، می شود مثل رفع ما لا یعلمون.
این حرف ها حرف های خوبی است انصافاً حالا متأسفانه این حرف ها هیچ
کدام در این قواعد فقهیه هیچ کدام نیامده حالا این را باز روی آن، روی این فصل سوم
یک قدری مطالعه کنید تا در جلسه بعد صحبت کنیم ان شاءالله و حمدالله.
وصلی الله علی محمد و آل محمد.