اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
در باب ضمان در اين چند روزه يك حرفهايى زده
شد، كه در كتابها نيست و من نمىخواهم شما قبول بكنيد اما يادداشت كردن اينها خيلى
به درد مىخورد، يك نكاتى است كه فقه را پويا مىكند، ذهن شما را يك نحوه توسعهاى
مىدهد و اين احتمالها ممكن است كم كم به يك جزمهايى برسد و در اين چند روزه يك
حرفهايى زده شد، به اين حرفها اهميّت بدهيد. در صدد اين نباشيد كه رد بكنيد.
بعضىها هوچى بازى در مىآورند، چون ديگران نگفتهاند، مىگويند آقا براى چى
مىگويند و امثال اين حرفها كه در ميان ما طلبهها هست. لذا به اينها اهميّت
بدهيد.
حالا در جلسه قبل راجع به ضمان؛ من اتلف مال
الغير فهو له ضامن گفتيم كه گاهى مباشر فقط است، بدون سبب، اما گاهى مباشر است با
سبب. آنجايى كه مباشر فقط باشد، سبب نداشته باشد، خب معلوم است، مثل اين است كه يك
كسى، كسى را بكشد. آنجاها هم كه دو تا مباشر باشند، با هم كسى را بكشند، آن هم
معلوم است.
و اما بحثى كه نامعلوم است اين است كه يكى
سبب باشد، ديگرى مباشر، مثل اينكه به غلامش بگويد برو فلانى را بكش، يا يك پول
حسابى – مثلاً چندين ميليون تومان - مىدهد، مىگويد برو فلانى را بكش. خدا لعنت
كند استكبار جهانى را مخصوصا صهيونيسم و آمريكا را؛ در همين قضيّه چند روز قبل
زاهدان، اين اقرار كرد، گفت: اين ريگى يك ميليون به من داده بود، كه من بيايم اين
صحنه را درست بكنم. حالا اين چيزها زياد است، يعنى الان يكى از دردسرهايى كه ما در
همين جمهورى اسلامى در ايران داريم اين است كه يك پولهاى حسابى براى جاسوسى
مىدهند، يك پولهاى حسابى مىدهند براى آدمكشى.
حالا اگر يك سبب پيدا كرديم، يك مباشر، گفتيم
كه اگر سبب اقواى از مباشر باشد، آن سبب را بايد كشت، او را بايد بجاى او قصاص
كرد.
بله مباشر را هم نمىشود همين جور ول كرد،
مباشر را هم هر اندازه كه حاكم صلاح بداند بايد تعزير كرد و اسمش را مىگذارند:
سبب اقواى از مباشر.
گاهى مباشر اقواى از سبب است، مثلاً مثل همين
كه يك ميليون مىگيرد، براى اينكه يك آدم بكشد. خب حالا كشت. چه كسى را مىكشند؟
خب مسلّم اين مباشر را؛ چرا؟ براى اينكه مباشر اقوى از سبب است. اما آن سبب را هم
ول نمىكنند، مسلّم او را هم بايد زندان كنند. موارد فرق مىكند، در روايات ما دارد:
زندان ابدش كن؛ زندانش كن تا بميرد. اگر هم روايت نداشتيم، چون ما قاعده من اتلف
را يك قاعده عقلى مىدانيم، همه جا اين حرف را مىزنيم. حالا باب قتل باشد،
مىگوييم؛ باب جراحات باشد، مىگوييم؛ باب ضمانات باشد، مىگوييم و ديگر تفاوتى
نمىكند. ما هر كجا مباشر و سبب پيدا كرديم، گاهى مباشر و سبب مثل هم كشته مىشوند
- البته وقتى كه بنا شد هر دو را بكشند، بايد ولىّ دم يا بيت المال مسلمين ديه يك
كدام را بدهد، يا مخيّر است يك كدام را بكشد - و اما اگر سبب اولى از مباشر شد،
سبب را قصاص مىكنند و اگر مباشر اولى شد، مباشر را قصاص مىكنند. اما چون كه با
هم دخالت داشتهاند، مسلّم است كه آن دخالت كار خودش را مىكند؛ مثلاً يك كدام را مىكشند،
يك كدام را 100 تا تازيانه مىزنند.
ما در اين مسأله روايات زيادى داريم. مرحوم
صاحب وسائل «رضوان اللّه تعالى عليه» در جلد 19 وسائل، يك بابى بنام «ضمانات»
درست كرده است و مثل اينكه 64 باب در آنجا آمده و بيش از 100 تا روايت در باب
ضمانات نقل كردهاند و اگر وقت داشته باشيد، چون بحث بحث مهمى است، خودتان يك مقدار اين روايتها را
مطالعه بكنيد، خيلى برايتان نتيجه دارد و ما بعضى از آنها را مىخوانيم، ديگر
مابقى اش را مىدهيم دست خود شما.
حالا آنجا كه مباشر اقوى از سبب باشد و دخالت
سبب كم باشد، خب اين معلوم است، روايات هم داريم كه مباشر ضامن است. اما اگر سبب
اقوى باشد، مثالش در روايات ما اين جور آمده است: دو نفر براى سرقت كسى شهادت دادند
و دست آن دزد را بريدند، بعد فهميدند دروغ بوده است. حالا در اينجا مىگويند: ديه
مال آن كسانى است كه شهادت دروغ دادهاند. و اما يك كسى بگويد: ديه مال مباشر- يعنى
قاضى - است، يا مال آن كسى است كه ولىّ دم است و اين را كشته است، خب احدى نگفته
است. بله مگر اينكه توطئه باشد، مثلاً يك كسى كشته شده، ولىّ دم دو تا شاهد درست
كرده، آن دو تا شاهد آمدهاند پيش قاضى و شهادت دادهاند كه زيد باباى اينها را
كشته است و زيد را گرفتند كشتند. بعد معلوم شد هم ولىّ دم دروغ گفته، هم آن دو تا
شاهد دروغ گفتهاند. در اينجا چى؟ در اينجا باز كارى به آن مباشر ندارند، مگر
اينكه مباشر ولىّ دم باشد، به آن قاضى و بيت المال و اينها هم كارى ندارند؛
مىروند روى اين مسأله كه مباشر كيست، مباشر هر كس باشد اگر تقصير نداشته باشد،
مىگويند: هيچى، مثل قاضى و ولىّ دم و امثال اينها. اما اگر مباشر تقصير داشته
باشد، مثل همين كه ولىّ دم دو نفر را گرفته و مىداند بيخودى است.
آن وقت آنچه كه در مسأله - در شهادت زور-
اهميّت دارد، اينجاست كه مسبّب كيست؟ آن دو تا شاهدى كه شهادت دادند: اين دزدى
كرده است، يا آن 4 شاهدى كه شهادت دادند مثلاً اين زنا كرده است. حالا او را
كشتند، بعد معلوم شد اين شاهدها درست از كار درنيامده است. اينجا هيچ كارى به قاضى
و آن كسى كه براى كشتن او مباشرت كرده، ندارند. به چه كسى كار دارند؟ به آن دو تا
شاهدى كه شهادت دادهاند. چرا؟ براى اينكه سبب اولى از مباشر است. آن وقت يك
روايتهاى ديگرى هست، كه اگر امروز يك مقدار از اين روايات را بخوانيم، اين روايتها
براى ما خيلى فايده دارد و مورد بحث هم است. مثلاً يك كسى يك پوسته خربزه در كوچه
انداخت. يك كسى آمد رد بشود، پايش روى اين پوسته خربزه ليز خورد، افتاد و لگنش
شكست. چه كسى ضامن است؟ آن كسى كه اين پوسته خربزه را انداخته است و اين بايد تمام
خرج و مخارج اين را بدهد، علاوه بر اين بايد بيكارى اين را هم جبران بكند، علاوه
بر اين بايد تقريبا يك ديه كامل هم به اين آقا بدهد،كه لگنش شكسته است. لذا اين
روايتها خيلى به درد مىخورد. ماشينش را در كوچه پارك كرد- مثل حالا، مثل شما
طلبهها - كه مردم در اين كوچه رفت و آمد مىكنند. اين پارك كردن اينجا حرام است
.حالا اگر يك تصادفى براى پارك اين شد، اين ضامن است. چنانچه اگر ماشينش خش بردار
شد، طورى نيست؛ مثل آن است كه مالش را وسط كوچه بگذارد، يك ماشين بيايد بزند به
مالش و مالش را خورد كند. خب اينجا چه كسى ضامن است؟ گفتهاند: آن مسبّب، آن كسى
كه مالش را وسط كوچه گذاشته است ،آنكه ماشينش را بيجا پارك كرده است. آن وقتها به
مثل اسب و قاطر و اينها مثال مىزدند، حالا به ماشين مثال مىزنيم. و اين روايتها
فراوان است و خيلى هم به درد ما مىخورد. حالا امروز و فردا يك مقدارى از اين
روايتها را بخوانيم، ببينيم اين روايتها چى به ما مىگويد. اين روايات از باب 8
شروع مىشود. باب 8 از ابواب موجبات ضمان، جلد 19وسائل. البته قبلش، از اول جلد 19
تا اينجا، شايد 40، 50 مورد هست كه به درد ما مىخورد، اما چونكه اين روايتها خيلى
است و يك قاعده كلّى گفتيم، تمام شد، حالا ديگر جزئياتش را نمىخوانيم و روايتهاى
باب 8 تا باب 11 را مىخوانيم. كلى اش را خوانديم، تمام شد، اين روايتها تعيين
مصداق است و ما اين مصاديق را مىخوانيم؛ اين مصاديق خيلى به درد مىخورد. روايت1:
«محمد بن الحسن باسناده عن ابن ابى نجران، عن
مثنّى، عن زرارة، عن ابى عبداللّه». روايت صحيح السند است.
«قال: قلت له: رجل حفر بئرا فى غير ملكه فمرّ
عليها رجل فوقع فيها، فقال: عليه الضمان لأنّ من حفر فى غير ملكه كان عليه
الضمان».
حالا چاه كندن هم نيست، اما مثلاً ماشينش را
كنار كوچه گذاشت، كه نبايد بگذارد. حالا يك تصادف شد، چه كسى بايد خسارت اين تصادف
را بدهد؟ راننده يا اينكه ماشينش را كنار كوچه گذاشته، اين كه ماشينش را در راه
گذاشته است؟ اين را هم بدانيد كه اين رد مظالم دادن چيز خيلى خوبى است؛ براى اينكه
خيلى مظالم به گردن ماست.
حالا اگر كسى آمد ماشينش را خش دار كرد، ضامن
است يانه؟ نه. چرا نه؟ براى اينكه اين ماشينش را بيخود گذاشته است. بله اگر كسى
عمدا مال كسى را از بين ببرد، ضامن است، اما حالا همه ضمان را بايد او بدهد، يانه،
آن يك مطلب ديگر است، كه اين كار، كار حرامى است، اما حالا چون عمدا بوده، ضمان
مال اوست.
مثالش فراوان است، مثلاً اين آقا مىخواهد
لوله كشى كند، حالا خيابان را كنده است. حالا اين بايد مواظبت كامل بكند اين طرف و
آن طرف خاك بريزد، بالاخره بنماياند كه اينجا گود است و شب حتما بايد اينجا را پر
كند. اگر نكند و يك آدم در اين بيفتد، چه كسى ضامن است؟ اينكه اين چاه را كنده
است، شهردارى است، ضامن است؛ فرد است، ضامن است. اگر شهردارى است و آن كسى كه صاحب
ملك است، كدام ضامن اند؟ هر كدام اقوىاند، كه در اينجاها شايد شهردارى اقوى باشد.
بالاخره ضمانت هست. «من حفر بئرا لاخيه فوقع فيه» اينجا از نظر ضمان وقع فيه. لذا
مىشود به ماشين مثال زد، به گودكندن مىشود مثال زد، به چاه كندن مىشود مثال زد
و يك قاعده كلّى اين است كه اگر كسى در راه مردم مانعى ايجاد بكند، اين حرام است و
حالا قطع نظر از اينكه حرام است، اگر چيزى هم واقع شد، ضمان مال آن كسى است كه اين
چيز را واقع كرده است. حالا ما يك يك مثال مىزنيم؛ مثال هم فراوان دارد. حالا رواياتش
را بخوانيم.
روايت2: «و باسناده عن احمد بن محمد، عن على
بن النعمان، عن ابى الصّباح الكنانى». روايت صحيح السند است.
«قال: قال ابوعبداللّه: من اضرّ بشىء من
طريق المسلمين فهو له ضامن».
اگر كسى كوچهاى را خراب بكند، خب اوّلاً كه
جايز نيست، اگر هم كرد، معلوم است كه ضامن است ؛ هم بايد پر كند، هم آسفالت كند،
هم تحويل بدهد، هم نماند و اگر ماند، مسلّم ضمانت دارد.
روايت3: «و باسناده عن احمد بن محمد بن خالد،
عن عثمان بن عيسى، عن سماعة قال: سألته عن الرجل يحفر البئر فى داره او فى ارضه،
فقال: اما ما حفر فى ملكه فليس عليه ضمان، و اما ما حفر فى الطريق او فى غير ما
يملك فهو ضامن لما يسقط فيه».
كسى در خانهاش چاه كنده است، حالا بچه - بچه
ديگرى، بچه همسايه - آمد افتاد در آن. خب اين را مىگويند ضمانت ندارد. اما اگر در
كوچه براى آب باران چاه كند و بچهاى در آن افتاد، مىگويند ضمانت دارد.
اين ملك غير را هم بايد جورى معنا كنيم كه
درست دربيايد. بدون اجازه مردم، در ملك چاهى كند، حالا يك كسى در اين چاه افتاد،
ضامن است. چرا ضامن است؟ چون ولو ملك غير است، اما «سبب اقوى از مباشر» اينجا مىآيد؛
براى خاطر اينكه چاه را بيجا كنده است و چون چاه را بيجا كنده است، پس ضمانت مال
اين است. حالا على حال چنين چيزى نمىشود درست بشود. مسلّم روى اين قاعدهاى كه ما
جلو آمديم، اگر دزد آمد دزدى كند، رفت سرچاه مردم آب بخورد، افتاد داخل چاه و خفه
شد. حالا ما بگوييم اين آقا ضامن است، اينكه معلوم است نمىشود. بالاخره بايد يك
تقصيرى، روى اين - صاحبخانه - بگذاريم تا ضامنش بكنيم و الا اگر تقصير نگذاريم كه
نمىشود بگوييم اين ضامن است. روايت4: و باسناده عن سهل بن زياد، عن ابن ابى نصر،
عن مثنّى الحنّاط، عن زرارة، عن ابى عبدالله قال: لو انّ رجلاً حفر بئرا فى داره
ثمّ دخل رجل فوقع فيها لم يكن عليه شىء و لاضمان». اين ديگر دزد هم نبوده، ديگر
اگر دزد باشد، بطريق اولى ضامن نيست.
«ولكن ليُغطها». اين يك امر اخلاقى است، يعنى بابا جان! چاه
مىكنى، روى چاه را بپوشان كه كسى در چاه نيفتد؛ يك دفعه بچه خودت در چاه مىافتد.
لذا اين «ولكن ليغّطها» امر اخلاقى است، امر تكليفى است و امر وضعى نيست. امر وضعى
اش همان است كه فرمودند؛ يك كسى سرزده آمد درخانه مردم، حالا اگر مهمان باشد،
مىگويند ضمانت دارد و امّا اگر سر زده – مثل همين دزدى كه ايشان مثال مىزنند -
آمد در خانه مردم و در چاه افتاد و لو چاه آبى هم نباشد، چاه فاضلابى باشد، رويش
را هم نپوشانده باشد و يك كسى بدون سر و صدا آمد در خانه - مخصوصا دزد - و در آن
افتاد، مسلّم خونش گردن خودش است. حالا آنكه بحث ما نيست، آن بحث كه اگر كسى افتاد
در چاه همسايه و مُرد، حالا بگويد خودش افتاده است، اين را بايد اثبات بكند. اينكه
بحث ما نيست، بحث ما اين است كه اگر در واقع و نفس الامر اين هيچ تقصيرى ندارد و مثلاً
دزد آمده افتاده در چاه و مُرده، اين ضامن است يانه؟ نه. اما اينكه حاكم شرع بايد
چه كند و بايد اثبات بشود كه اين خودش در چاه افتاد و صاحبخانه او را در چاه
نينداخته است و امثال اينها، يك حرف ديگر است. شايد اين فرمايش شما همين جورى
باشد، كه يك روايت از پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم داريم - كه اين بحثش
هم خيلى مفصّل است - كه يك كسى از حضرت سؤال كرد: اگر ديدم يك مردى دارد با زنم
مجامعت مىكند، مىتوانم او را بكشم؟ خب در روايت دارد كه بله مىتوانى او را
بكشى. اما پيغمبراكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم فرمودند: مىتوانى بكشى. اما 4 تا
عادل كجاست كه شهادت بدهند كه اين جورى است، ممكن است تو همين جورى كشته باشى و
حالا بخواهى به اين عنوان خونش را هدر بدهى. آن يك حرف ديگرى است، اصلاً مىخواهيم
قاعده بگوييم. همين چند روز قبل يك كسى سكته كرد، مُرد. اين آبرو دار بود، وارد
خانه شد،ديد نامحرمى در خانه است و دارد چه مىكند. تا چشمش افتاد، دق كرد، همان جامُرد.
خب اين راستى سخت است. لذا اسلام مىگويد اگر اين جور شد، مىتوانى هر دو را بكشى
و قصاص هم ندارد. اما بايد اين مطلب را اثبات بكند و اثبات كردن اين مشكل است، كه
4 نفر عادل بيايند شهادت بدهند.
ارمنىها آنوقتها طلاق نداشتند، اما يك جا
طلاق داشتند و آن همين جا بود، كه اگر ببيند دارد با زنش زنا مىكند، آن وقت اجازه
طلاق مىدادند. آن وقت اين طور كه من شنيدهام - يعنى ديدهام - اينجور بوده كه زن
و مرد با هم نمىساختهاند، باهم براى طلاق دادن تفاهم اخلاقى داشتهاند، چارهاى نداشتهاند،
آن وقت مىگفتند يك نفر نامحرم بيايد در خانه و در حال مجامعت كردن باشد من مىروم
دو نفر را مىآورم كه ببينند و بيايند شهادت بدهند كه تو زنا دادى، تا من طلاقت
بدهم. اين ارمنى - غربيها - اين جور چيزى داشتند، ديدند بد چيزى است، از آن دست
برداشتند و از بيخ عرب شدند و گفتند: ديگر هر كسى، هر چى، مثل الاغها.
باب 9، روايت 1: «محمد بن يعقوب، عن على بن
ابراهيم، عن ابيه، عن ابن ابى عمير، عن حمّاد، عن الحلبى، عن ابى عبداللّه قال:
سألته عن الشىء يوضع عن الطريق فتمرّ الدابّة فتَنفُر بصاحبها فتَعقِره، فقال:
كلّ شىء يضرّ بطريق المسلمين فصاحبه ضامن لما يصيبه».
امروزه مثل ماشين گذاشتن توى كوچه، يا اينكه
الان يك رسم غلطى كه در اصفهان هست، اين پياده روهاست، كه حتّى شهردارى هم
نمىتواند جلويشان را بگيرد؛ جمعيّت، داد و فرياد راه مىاندازند. همه مغازهها در
پياده روها بساط اندازى مىكنند، يعنى ويترينشان را مىآورند توى پياده روها. اين حرام
است، اگر هم كسى سهوا به اين ويترين خورد و چيزهايش شكست، ضامن نيست. چرا؟ بايد
داخل مغازهاش بگذارد، نه توى پياده رو وتوى پياده رو گذاشته، پس ضمانى در كار
نيست. اگر هم بواسطه اين به كسى ضررى خورد، ضمان مال صاحب اين مغازه است كه چيزى
در پياده رو گذاشته، ويترينش را داخل پياده رو گذاشته است. اين روايتها را مطالعه
كنيد، تا فردا هم باز روايت بخوانيم.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد
-رك:
وسائل الشيعه، پيشين، ج 18، ص 243 - 242، ابواب شهادات، روايات باب 14.
-وسائل
الشيعه، پيشين، ج 19، ص19، باب 8، از ابواب موجبات الضمان، ح 1.
-وسائل الشيعه، پيشين،
ح 1.
-وسائل الشيعه، پيشين،
ج 19، ص 181، باب 9 از ابواب موجبات الضمان، ح 1.