اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله
الرحمن الرحیم . رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
یکی از قواعدی که پیش اصحاب مسلم است العقود
تابعۀ للقصود می باشد ، عقد تابع قصد است اگر قصد روی آن باشد ، این عقد درست است
و الا اگر بین قصد و عقد انفکاک شد ، آن جمله مشهور است که ما وقع لم یقصد و ما
قصد لم یقع پس عقد باطل است . مثال خیلی روشن آن است که کسی می خواهد بیع انجام
دهد ، اما عقد هبه بخواند ، نه این که بواسطه عقد هبه بیع بخواند ، نه، راستی هبه
بکند و آن (یکی) هبه را قبول بکند . می خواست اجاره بدهد ، خانه را بفروشد اگر
بجای آجرتک الدار بگوید بعت الدار ، این عقد باطل است ، چرا باطل است ؟ برای این
که ، ما وقع لم یقصد و ما یقصد لم یقع آنچه واقع شده است ، این (شخص) قصد نکرده
است و آنچا قصد کرده است واقع نشده است اصلاً با هم مذاکره کردند که این خانه را
ماهی چند اجاره می دهی ؟ مثلاً می گوید ماهی 100 هزار تومان می گوید خیلی خوب چند
ساله ؟ چه جور ؟ بعد می گوید که دستت را بده به من بگو مبارک باشد برای تو این
خانه که خریدی آن هم می گوید مبارک باشد برتو . بجای این که اجاره بکنند منفعت را
تملیک می کنند عین را وهر کجا که چنین باشد که انشاء الله بعد در باره اش صحبت
بکنیم . مثلاً می خواهد متعه کند ، دائمی بکند ، می خواهد مواطاة بکند ، اباحه
معوضه کند ، بجایش تملیک بکند اگر یادتان باشد مرحوم شیخ در اول مکاسب در باب
مواطاة را قبول ندارند می گوید بیع از اصل باطل است ، در مقابل کسانی که می گویند
مواطاة اباحه معوضه می آورد ، تملیک نیست ، بیع نیست ، اما اباحه است ، مرحوم شیخ
همین اشکال را می کند ، می گوید ما قصد لم
یقع و ما وقع لم یقصد اینها نمی خواستند اباحه بکنند ، می خواستند تملیک بکنند ،
شما می گویید آن مواطاة اباحه می آورد ، نه تملیک ما وقع لم یقصد و ما قصد لم یقع
و امثال اینها که مثالش فراوان است ، هر جا که تطابق بین عقد و قسم نشود ، دیگر
خواه نا خواه قصد که واقع نشده است چون مبرز ندارد و مبرز هم که واقع شده ، قصد را
ایفاء نکرده است بنابراین معامله باطل است حالا عقود باشد ، ابقائات باشد ، از باب
معاملات باشد ، از باب غیر معاملات باهر چه (که باشد) . بنابراین در اصل حرف نباید
شک بکنیم و ان این است که العقود تابعه للقصود وقتی کسی عقدی را می خواند باید
تابع آن قصدی باشد که از این معامله دارد ، قصدش با عقدش بخواند . اگر قصدش با
عقدش مخالفت بکند این معامله باطل است چرا باطل است ؟ برای این که چیزی در خارج
واقع نشده است ما قصد لم یقدیقع و ما وقع لم یقصد .در این جا 8 الی 10 تا مسأله را
باید متعرض شویم ؛ مسأله اول این است که انشاء یعنی چه ؟ عقد یعنی چه ؟ آیا عقد
یعنی انکه در ما فی الضمیر است ؟ که یک امر قبلی مثل مرحوم آقای بروجردی و امثال
ایشان ، اصرار دارند که العقود امرً یا این که العقود تابع ً للقصد ، العقود تابعه
للقصود عقد همان لفظی است که بعت و قبلت (دارد) انکحت و قبلت (دارد) لذا عرف هم می
گوید عقد را خواندی یا نه ؟ بیا عقد را بخوان که گاهی (می گوید) بیا عقد را بخوان
انکحت و قبلت گاهی هم بجای بعت و قبلت می
گوید که بیا بفروش و بخریم دستش را می دهد که مبارک باشد یعنی همین لفظ ، همین فعل
. اگر مواطاة است فعل ، اگر هم لفظ است همان لفظی که می خوانند .بعت ، قبلت .
گفتند عقد این است و بعضی ها هم گفتند این عقدازعناوین قصدیه است یعنی محقق می شود
نظیر نماز ظهر و عصر ، فرق این نماز ظهر و عصر از یکدیگر چیست ؟ فرقش به قصد من
است باید نیت بکنم نماز ظهر ، نیت بکنم نماز عصر اما اگر نیت نکنم این نماز واقع
نمی شود ، نماز عصر واقع نمی شود . از عناوین قصدیه است (ولی) مثل نما مغرب و عشاء
از عناوین قصدیه نیست ، یک سه رکعت ، یک چهار
رکعت پشت سر هم بخواند نماز مغرب و عشاء می شود اما نماز ظهر و عصر از
عناوین قصدیه است باید قصد بکند که نماز ظهر (بخواند) قصد بکند که نماز عصر
(بخواند) و گفتند که خیلی چیز ها از عناوین قصدیه است من جمله عقود . گفته آن عقد
است . نماز ظهر را چه چیزی ظهرش می کند ؟ قصد . این جا هم عقد و معامله را چه
معامله اش می کند ؟ عقد ما . این هم قول سوم و ما خیال می کنیم هر دو سه تا قول
درست نیست . بلکه عقد از ایجادیات است انشاء است باید ایجاد بکند چیزی را که نبوده
است نظیر اخبار . اخبار فرقش با انشاء این است که اخبار ایجاد می کند ، اما خبرمی
دهد از یک واقعیت . انشاء ایجاد می کند خبر از واقعیت نمی دهد ، خبر می دهد الان
موجودش کردم لذا چون از ایجادیات است فعل نفس است ، قصد نیست که بعضی گفته اند ، رضایت
نیست . رضایت یا آن امر قلبی هیچ کاری نمی توانند بکنند (مثلاً) یک آقایی
حسابی عاشق یک خانم است . دلش صد در صد می خواهد که این زن مال او باشد ، رضایت
هست از طرفین ، اما تا عقد را نخوانند آن رضایت هیچ کاری نمی تواند بکند و رضایت
،آن ما فی ضمیر ، آن قصد ، این ها هیچکدام عقد نیست ، چنانچه لفظ هم عقد نیست برای
این که لفظ اگر عقد بود باید صورت نسیان و صورت هزل و صورت نوم و صورت غفلت و
امثال این ها هم عقد بشود ، در حالیکه عقد نیست . بعت و قبلت این هم عقد نیست .
لذا آنکه گفته اند ما فی الضمیر از امور قلبیه است ، درست نیست ، این هم که گفته اند
از الفاظ است این هم درست نیست . پس چیست ؟ یک فعل نفس است . اخبار داریم هر دو
تایش فعل نفس است و یعنی نفس ما تبدیل اضافیش می کند ، پول می آورد در ملک شما ،
اعتباراً و فعل نفس آن قصد و آن رضایت و این ها نیست ، آن لفظ بعت و قبلت ، انکحت
و قبلت این هم نیست ، آن ایجادیات است که ان ایجادیات فعل نفس ما ، مظهرش ، کاشفش
، گاهی فعل است و مطلق اوامر و نواهی و این ها همه این طور است ، حتی این مثلاً
مصدر است از آن 114 صیغه (است) همه این 114 صیغه یا اخبار است یا انشاء . و همه اش
فعل نفس است لذا شما گاهی می گویید زید آمد خوب ممکن است دروغ بگویید ، اما این
اخبار شما فعل نفس است . که خبر می دهید از یک (مطلب) که ممکن است مطابق با واقع
باشد ممکن است مطابق با واقع نباشد . لذا اگر مطابق با واقع شد به شما می گویند
صادق اگر مخالف با واقع است به شما می گویند کاذب اما در ایجادیات این جور نیست ،
آن فعل نفس است نه این که از واقع خبردهد ، واقع را (به صورت) اعتباری ایجادش می
کند . بزن ، نزن ، آیا آمد ؟ نیامد ؟ همین طور آن 114 صیغه که گاهی امر است و گاهی
نهی است و گاهی جهد است و گاهی استفهام که از باب انشائیات است همه فعل نفس است و
ان فعل نفس البته واسطه می خواهد ، بواسطه بزن ، نزن آن ایجاد می کند چیزی را
اعتبارا ً درخارج . اما خودش آلتی بیشتر نیست ، مبرزاست یعنی وقتی گفت بزن ، یا
حتی با دست اشاره کرد اینجوری بزن یا مثلا ً با دست اشاره کرد اینجور نزن ، این ها
و امثال این ها یا این که دستت را بده به من ، بگو مبارک باشد و همه این ها خودش
هیچ کاره است . چه همه کاره است ؟ آن ایجاد ما . ایجاد اخباری یا ایجاد انشائی .
بله آن ایجاد ما متوقف بر قصد ماست (متوقف بر) رضایت ماست . العقود تابعۀ ً للقصود
ما قصد نداشته باشیم خواب است می گوید بزن ، نزن رتیب اثر نمی دهد . خواب است می
گوید خانه ام را فروختیم . نسیان کرده می گوید که زنم را طلاق داده ام . غضب دارد
می گوید زنم را طلاق داده ام . خوب این ها العقود تابعه للقصود آن قصد برایمان کار
می کند . این لفظ هم بر ایمان کار می کند و (همین طور) این فعل . اما این لفظ و ان
قصد ، هیچ کدام عقد نیست ، عقد چیست ؟ انشاء . انشاء چیست ؟ فعل النفس . علی ظاهر
باید همین طور بگوییم آن کسانی که گفته اند قصد است اشتباه کرده اند از این نظر که
ان چیزی که انشاء من متوقف برآن است اشتباه کردند سبب را با سبب ، آن کسی هم که
گفته است لفظ است ان هم همین طور . این سبب (البته) سبب هم نمی شود گفت علی کل حال
آلت ، ابزار ، حالا بگوئید سبب ، برای آن ایجاد لفظ ما سبب ، لذا سبب برای آن
ایجاد لفظ ما ، سبب برای آنکه او تصور بکند ، تصدیق بکند ، بعد از تصدیق اراده
بکند ، آن مقدمات ، آن هم سبب حالا دیگر طوری نیست . سبب غیر از مسبب است . تصور
عقد نیست ، تصدیق به فایده عقد نیست ، شوق موکد و اراده عقد نیست ، اما عقد متوقف
بر این هاست ، بعد از آنکه تصور کرد تصدیق کرد ، شوق موکد کرد و ارده کرد آن وقت
که اراده کرد می گوید بعت ، بله این لفظ هم هست ، این هم می تواند کار بکند اما
کارش چیست؟ کار ابزاری . تصور کرد ، تصدیق کرد ، ایده عظم کرد ، علم به فایده عظم
کرد ، کاغذ بنویسد کاغذ و دوات را اورد ، قلم را آورد برای این که بنویسد ، آن
نوشتنها قلم و دوات نیست ، آن نوشتنها تصور و تصدیق نیست ، آن نوشتنها فعل نفس است
. این فعل نفس متوقف بر تصور و تصدیق و علم فایده و عظم و اراده و تجمع ابزار است
. لذا الان هم که دارم با شما حرف می زنم همه تصدیق می کنند ، مثل نوشتن است ، قلم
ندارید ، دوات ندارید ، نمی توانید بنویسید ، حالا (با وجود) قلم ودوات این نوشتن
است ؟ نه ، تصور ندارید ، تصدیق ندارید ، به فایده نمی توانید بنویسید . عظم نکردید
، اراده نکردید ، نمی توانید بنویسید و
این ها هیچکدام نوشتن نیست ، این ها مقدمات است چه چیز نوشتن است این که شما بنا
کنید بنویسید . یعنی ایجاد از طرف نفس شما ایجاد بکند یک نامه را . به این می
گوییم مکاتبه . در عقد هم همین طور است ،
تصور می کند خانه اش را بفروشد برای این که قرض دارد می خواهد قرضهایش را بدهد .
تصدیق به فایده می کند می بیند بی خانه می شود اما زندگی خیلی برایش مشکل است ، می
گوید آبرو ریزی از این مشکل تر است بنابراین تصدیق می کند به فایده این که خانه را
باید فروخت ، این هم عقد نیست عظم می کند جزم می کند ، اراده می کند وقتی اراده
کردآن کسی که پهلویش نشسته ، می گوید که بعت او هم می گوید قبلت ، لذا آن بعت آن
فعل نفس ، خود بعت هم ابرازش است . حالا بگویید سبب ، مثل همان اراده و عظم و
تصدیق و تصور که این ها همه اسباب ناقصعه است ، اما علت تامه چیست ؟ آن فعل نفس ،
که گاهی اخبار می شود ، گاهی انشاء می شود ، هر دو از ایجادیات است ، چه اخبار ،
چه انشاء ، اما این اخبار و انشاء که فعل نفس است البته در همه چیز فعل نفس متوقف
بر یک (سری) مقدمات است . آن مقدمات غیر از آن علت تامه غیر از تصور است ، غیر از
تصدیق است ، حتی غیر از اراده است اراده و مراد دو چیز است ، یک چیز که نیست ،
اراده می کند آن وقت راه می افتد در همه افعال همینطور است . شما می خواهید از این
جا بلند شوید اول تصور می کنید بلند شدن را بعد تصدیق به فایده می کنید که بلند
شوم درست است بعد جزم و عظم و شوق موکد و این ها اگر درست بشود یک چیز که بیشتر
نیست ، اراده می کنید وقتی اراده کردید ، اراده شما را حرکت می دهد آن حرکت شما غیر از اراده شماست ، ربطی
به هم ندارد مراد غیر از اراده است . اراده علت تامه است یا جزء اخیر علت تامه است
، اما علت تامه برای چه ؟ برای راه افتادن شما . عرف هم همین است مسلم عرف هم خوب
می فهمد که باید تصور کند و لو این که در تصور هم حتی لفظش را نشنیده باشد در
تصدیق هم لفظش را نشنیده باشد ، مسلم است حضور می کند ، برای خودش می خواهد بفروشد
بلند می شود می رود بنگاه ، بنگاهی برایش مشتری می آورد ، می گوید آقا این موجود
است ، خوب خانه ات را بفروش ، با هم چک و چک می کنند این ها همه تصدیق به فایده
است ، تصدیق به فایده می کند ، وقتی تصدیق به فایده کرد ، اراده می کند خانه را
بفروشد می گوید بعت . همین آقا که در بنگاه نشسته ، تصور می کند و می آید در بنگاه
، تصدیق به فایده می کند خانه را بفروشد ، عظم را جزم می کند و می گوید خانه را
فروختم . آن آقا هم آن تصور وتصدیق و عظم می گوید خریدم خوب الان فروختم وخریدم
آنکه واداشته بگوید بعت و قبلت ، آن فعل نفس بوده . در حقیقت باید بگوییم این بعت
ابزار است این عقد نیست این کاشف است این مبرز است . مسلم هر بی فرهنگی که سواد
فارسی و مبرز و کاشف و منکشف و این ها سرش نشود ، مسلم به ما م یگوید که ان چه که
هست جدیت این آقا ست ، فعل این آقاست ، آن فعل نفس ابزار می خواهد ، ابزارش مثل
راه افتادن شما پا می خواهد ، پا نداشته باشید ولو اراده هم بکنید نمی توانید بلند
شوید . آن نوشتن قلم می خواهد ، تا قلم نداشته باشید نمی توانید بنویسید . اما آن
نوشتن غیر از نوشتن است ، راه افتادن غیر از پاست ، پا غیر راه افتادن است . واین
ها نه قبلی ها و نه بعدی ها ، هیچکدام عقد
نیست .
واگر هم بگویند که عقد است خوب مجاز است .
حرفهای ما همه چه زبان فارسی ، چه زبان عربی ، از 100 تا 90 تاش مجازات است ،
کنایات است ، استعمال شیء در غیر ما وضع له است . استعمال می کنند سبب را مسبب را
در سبب ، آن 25 علاقه ای که در وطول گفته شد که مرحوم آخوند همه را رد کردند ،
گفتند که ذوق پسند باشد وقتی که برویم در همان 25 علاقه می بینیم از 100 تا 90 تای
حرفهای ما مجاز است . اما همین آقا که می
گوید انکحت و می گوید قبلت اگر بگوید شوخی کردم و راستی ثابت بشود شوخی کرده است ،
خوب هیچ چیز واقع نشده است می گوید آقا بعت ، قبلت ، می گوید شوخی بود دیگر ، کاشف
نبود وقتی کاشف نبود هیچ چیز نبود هیچ چیز واقع نشده بله یک حرف دیگر است که بعد
می اییم حرف می زنیم اگر نزاع شد ، آن کاشف مقدم است برای این که اگر ادعا بکندکه
شوخی کردم باید دلیل بیاورد اما حالا این
بعت و قبلت این انکحت و قبلت ، با اکراه نشسته سر سفره (عقد) و گفت بله اما راستی
این بله انشائی نبود از راه اکراه بود برای این که توی سرش نزنند ، آبرویش نرود
گفت بله بعد هم اثبات شد که این بله بیخود بوده است یعنی به معنی جد نبود ، هیچ .
اگر لفظ عقد باشد باید بگویید همین لفظ کار خودش را کرد اما لفظ نمی تواند کار کند
چنانچه کسانی که می گویند قصد امر قلبی است اگر توی دلش ، خیلی دلش می خواهد (آن
خانم) زن این بشود ، توی دلش هم گاهی می گوید انکحت و قبلت برای این که لذت ببرد ،
حالا این انکحت و قبلت توی دل می شود عقد ؟ نه . چرا ؟ برای این که آن نفس (را) او
ایجاد نکرده است ، این در حقیقت حدیث نفس کرده در حقیقت وجود ذهنی است . وجود ذهنی
که نمی تواند نقل و اتقال بدهد . بنابراین شک نکنید کسانی که می گویند لفظ است درست نیست ، بله سببیت دارد
العقود تابعۀ للعقود کسانی که می گویند لفظ نیست چون قلم هیچ وقت نوشته نمی شود ،
پس چیست ؟ شما بگوئید آنها نگفته اند شما بفرمائید نه آن قصد است نه آن لفظ است
بلکه قصد سبب است فعل نفس را هم نمی شود نشان داد الا با ابزار اعتقاد غیر از نفس
است بعضی اوقات این خانه را باید بفروشد
خدا ، خدا می کند ، ختم هم بر می دارد ، در دلش هم هی می فروشد ، اما با این ها
هیچکدام خانه به فروش نرفته است ، خانه کی فروش می رود ؟ دستت را بده به من بگو
بارک الله ، دست را دا گفت مبارک باشد ، این فعل ، این جد ، این انشاء ، این عقد
است . دیگر چیزی ندارد خلاصه حرف این است چون که کسی نگفته شما حاشیه
"منه" خیلی می توانید به آن بزنید ، خوب کسی نگفته بنابراین شما چون
حاشیه"منه"را خوب می زنید یا بگوئید قصد از امور قلبیه است که مرحوم
آقای بجنوردی و امثالشان که بعد نوشته اند شما هم بگوئید که آن است ، گاهی هم
مشهور گفته اند که نه ، امر قلبی نیست بلکه عقد است و عقد یعنی همان بعت و قبلت
دلیلش هماین است که می گوید بیایم عقدت را بخوانم بیائیم عقدش را بخوانیم ، لذا
بعت و قبلت می گوید ، این هم دو قول ، قول سوم که قول من بود گفتیم نه ، نه آن است
نه ، آن (یکی) ، بلکه انشاء است و انشاء مثل اخبار (از) ایجادیات است ، بله انسان
این جور است که اگر بخواهد ایجاد بکند ، ابزار می خواهد بواسطه آن ابزار ایجاد می
کند . اسامی معاملات برای اسباب نیست نه برای الفاظ است نه برای قصود است بلکه
برای مسبب است مسبب چیست ؟ آن فعل نفس .
و صلي الله علی محمد وآل محمد