اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده
من لسانی یفقهوا قولی.
در قاعده «المومنون عند شروطهم» امروز یک جمع بندی بکنیم تا
انشاءالله فردا درباره قانون تسامح در ادله که یک قاعده فقهی دیگر است صحبت کنیم.
جمع بندی در این «المومنون عند شروطهم» فصل اول بحثمان این بود که
«المومنون عند شروطهم» دلالت فرعی دارد بر اینکه اگر کسی با کسی شرط کرد این تکلیف
دارد به این شرط عمل بکند از نظر وضعی هم اگر شرط کرده خانه اش را بفروشد باید
خانه اش را بفروشد و اگر خانه را نفروخت تصرف در این خانه اشکال دارد هم از نظر
تکلیف، هم از نظر وضع آن آقایی که شرط کرده خانه مال این باشد اگر شرط فعل باشد نه
شرط نتیجه میتواند به محاکمه اش بکشد و این خانه به این بفروشد مثلاً شرط کرده است
اینکه من خانه ام را به تو میفروشم به شرطی که مغازه ات را به من بفروشی خوب اگر
کوتاهی بکند گناه کرده این آقائی که باید مغازه را او منتقل بکند میتواند به
دادگاه شکایت کند و حاکم شرع ولی ممتنع است که مغازه را به او واگذار بکند
المومنون عند شروطهم از نظر عرف یک معنی بین واضحی دارد. هم از نظر تکلیف هم از
نظر وضع دلالتش خیلی بالاست و روزهای اول میگفتیم ما احتیاج نداریم روی کلمه،
کلمه این حرف روی ترکیبش و امثال اینها صحبت بکنیم.
یک مساله دیگر که مساله دوم، فرع دوم، فصل دوم بود اینکه گفته
بودند 10 شرط دارد و ما این 10 تا شرط را نتوانستیم بپذیریم و حتی آنجا که شرط
خلاف کتاب و سنت باشد اگر تحلیل حرام، تحریم حلال نخواهد بکند گفتیم که باز هم شرط
و ممضاء است. بله اگر شرط خلاف کتاب و سنت نه، اما حرمت دارد مثل اینکه خانه را به
تو میفروشم به شرطی که قمارخانه کنی خوب معلوم است این نمیشود چرا نمیشود؟ برای این که کاری به شرط ندارد میگفتیم
همه معاملات این جوری است همه معاملات که مرحوم شیخ انصاری (رض) وقتی میخواستند
وارد مکاسب بشوند روایت تحف العقول را اول نقل کردند که معنی اش این است که این
معاملات برمی گردد روی این روایت تحف العقول.
در حقیقت اگر بخواهیم ببریمش توی معنای اصولی نهی در معاملات موجب
فساد است. ارشاد الی الفساد است میگوید شرط نکن که نمیشود حالا علاوه بر این که
کارش حرام است، اصلاً نهی در معاملات موجب فساد است مثل نهی در عبادات موجب فساد
است. ولی نظیر این در آن 10 تا شرط خیلی کم بود ظاهراً اینجور بود که باید بگوییم
2 تا شرط یک داعی عقلائی میخواهیم اگر داعی عقلائی نباشد لغویت لازم میآید شرط
ناشرط است. یکی هم حلال بودن را میخواهیم و الا نهی در عبادت شرط را از کار میاندازد
اما گفتیم هر دو مختص به شرط نیست همه معاملات اینجوری است باید داعی عقلائی رویش
باشد همه معاملات هم باید حرام باشد.
لذا این 10 تا شرطی که آقایان کردند ما به انجام رسیدیم که هیچ
شرطی مخصوص شرط ندارد و چونکه این حرف را ندیدم کسی بزند دلم میخواست که شما خیلی
ان قلت قلت رویش داشته باشید حرف رویش داشته باشید از شما استفاده کنیم متاسفانه
از شما استفاده نمیکنیم این هم مطلب دوم بود.
مطلب سوم روی شرط فعل و شرط نتیجه بود که گفتیم بله شروط در خارج
گاهی شرط فعل است گاهی شرط نتیجه یک دفعه میگوید این خانه را به تو فروختم به
شرطی که مغازه های تو مال من باشد این میشود شرط نتیجه معنی اش چیست؟
یعنی نتیجه شرط این جا میآید به مجردی که گفت بعت قبلت راجع به
خانه همان بعت و قبلت میگوید مغازهها مال این کسی که شرط کرده که خود نفس معامله
دو کاره میشود هم بعت و قبلت برای این درست میکند هم بعت و قبلت برای او درست میکند.
به این میگوئیم شرط نتیجه.
اما گاهی هم شرط فعل است میگوید که این خانه را به تو میفروشم به
شرط اینکه مغازهها را به نام من بکنی آنوقت این میگوید بعت و قبلت خانه منتقل میشود
به آقا اما مغازهها منتقل نمیشود باید این یک بیع ثانوی بکند که همین الان گفتم
اگر بیع ثانوی کرد، کرد. اگر بیع ثانوی نکرد حاکم شرع ولی ممتنع است بواسطه آن
شرطش حاکم شرع مغازهها را منتقل میکند با یک عقدی به مشروط له به آن کسی که شرط
برایش شده لذا در جلسه قبل گفتیم که این شرط نتیجه خیلی در میان مردم مشهور است
چنانچه شرط فعلش هم در میان مردم مشهور است، ولی الان نمیخواهم تمسک به عرف بکنم،
نه، تمسک به المومنون عند شروطهم، این المومنون عند شروطهم یک صغری، کبری درست میکند
میگوید شرط نتیجه، هذا شرط، کل شرط یجب الوفاء به عنوان المومنون عند شروطهم پس
این مغازهها مال این، اگر هم شرط فعل باشد میگوید هذا شرط و کل شرط یجب الوفاء
به بعنوان المومنون عند شروطهم پس این مغازهها مال این اگر هم شرط فعل باشد میگوید
هذا شرط و کل شرط یجب الوفاء به پس واجب است مغازهها را منتقل بکنید به مشروط له،
این هم مطلب سوم.
مطلب چهارم این که آیا اگر مخالفت شرط شد اصل معامله باطل یا نه؟
بلکه این مشروط له میتواند فسخ معامله بکند و خیار شرط دارد میدانید
که خیار شرط در فقه ما منقسم میشود به 2 قسم:
یک قسمت اینکه همین مثالهای ما خانه را میفروشم به شرطی که مغازه
هایش منتقل بشود به مشتری که این یا شرط نتیجه است یا شرط فعل. که در فقه ما در
مکاسب شیخ بزرگوار میفرمایند که اگر به شرط عمل نکرد خیار فسخ دارد اما یک خیار
شرط هم داریم اینکه شرط میکند میفروشد خانه را به شرط یکسال دیگر که اگر یکسال
دیگر پول را رد کرد این خانه فسخ شود که این خیار شرط غیر از آن خیار شرطی است که
الان گفتیم یعنی آن در حقیقت برمی گردد به اینکه معامله معامله موقت است اما به
این صورت چون معامله موقتی نداریم با شرط معامله را موقتش میکند خانه را یکساله
میفروشد میشود یکساله اجاره داد آن طوری نیست اما بخواهد تملیک یکساله نمیشود
نشدنش هم بخاطر همین است که تبادل اضافتین است وقتی که خانه را فروخت، آن پول را
مالک میشود آن یکی هم خانه را مالک میشود دیگر مالک شدن همان صرف الوجود یعنی
همیشگی.
لذا گاهی معامله موقت است میگوید که این خانه را فروختم یکساله
اما چون یکساله نمیشود اینجور میگوید میگوید خانه را فروختم اگر سال دیگر پول
را آوردم خانه مال خودم بشود سال دیگر وقتی پول را آورد بدون سردرسر بدون انتقال
خانه میشود مال این در دو صورت چه آنجا که بیع را شرط بکنند چه آنجا که شرط در بیع
بکنند. اگر تخلف شرط کرد معامله باطل است یا نه؟ در آنجا که بیع و شرط بکند خوب
بله برای اینکه ملکیت موقت بوده مثل اینکه اجاره یکساله بود وقتی که یکسال تمام شد
دیگر اجاره تمام شده دیگر آن شخص تصرف در این خانه ندارد یکساله بوده.
در آن بیع و شرط هم همین است در حقیقت خانه را فروخته یکساله سر
یکسال پول را میدهد به آقا خود به خود معامله تمام میشود این هم فعلا بحث ما
نیست برای اینکه این مسلم است که نمیشود بگوئیم معامله باطل است باید بگوئیم
معامله منبطل است گفتم یا اجاره هیچ فرقی ندارد همین طور که اجاره سر مالش دیگر
منبطل است این هم دیگر منبطل است منفسخ است باید پول را بدهد پول را داد دیگر
معامله تمام میشود اما گاهی نه بیع و شرط نیست. شرط در بیع است خانه را میفروشد
به شرط اینکه مغازهها مال این باشد حالا الانی که معامله کرد گفت بعت قبلت خانه
منتقل شد به مشتری، حالا مشتری باید این مغازهها را منتقل بکند شرط فعل است دیگر
حالا که باید منتقل بکند منتقل نمیکند اگر شرط نتیجه باشد میخواهد منتقل بکند میخواهد
منتقل نکند مغازهها مال آن آقاست گفت بعت قبلت خانه منتقل میشود به مشتری و
مغازهها هم منتقل میشود به بایع اما اگر شرط فعل باشد نه باید این مغازهها را
منتقل بکند حالا منتقل نمیکند، آیا معامله باطل است؟ بعضی گفتند بله معامله باطل
است چرا؟ برای اینکه این بیع یک امر بسیطی است مشروط یک امر بسیطی است مشروط متحقق
نشده پس اصل بیع باطل است مثل ربا که همین را گفتند گفتند احل الله البیع و حرم
الربا، اگر ربا بخورد اصلاً معامله متحقق نشده و این هم اگر مغازهها را منتقل
نکند اصلاً معامله منتقل نشده لذا از این جهت درهمه خیارات این اشکال شده که اصلاً
معامله باطل است.
در جلسه قبل گفتیم تبعا از بزرگان نظیر شیخ انصاریها میگفتیم نه،
معامله صحیح است این اگر مغازهها را منتقل کرد منتقل کرد اگر مغازهها را منتقل
نکرد این میتواند معامله را فسخ بکند بگوید من خانه را به تو فروختم اما شرط
داشته اینکه تو مغازهها را به من بدهی حالا که مغازهها را نمیدهی من معامله را
بهم میزنم میگفتیم این یک امر عرفی است برای اینکه همه معاملات عرفی است، ما
معاملات تعبدی نداریم وچونکه عرفی است همه را شارع مقدس یا امضاء کرده یا با عدم
رد امضاء کرده و در عرف اینجور است که اگر بگوید خانه را به تو فروختم به شرطی که
مغازه هایت را به من بدهی و این نداد میتواند معامله را به هم بزند و این جبران
خسارت میکند. در حقیقت بیع شرط عرفاً دو معامله است اینکه گفتند بسیط است بسیط
نیست یک معامله اوفوا بالعقود است یک معامله المومنون عند شروطهم است آن اوفوا
بالعقود میگوید این خانه منتقل به آن آقا شد آن اوفوا بالشرط میگوید که تو باید
مغازهها را منتقل به آن آقا بکنی حالا اگر مغازهها را منتقل نکرد چه جور میشود؟
این آقا میتواند اوفوا بالعقود را از بین ببرد. دلیلمان چیست؟
عرف، عرف حق میدهد این شخص معامله لازم را فسخش بکند معامله جایز
نیست ذاتا معامله لازم است اما این میتواند معامله لازم را فسخش بکند.
بله بعضی جاها اشکال پیدا میکند که نمیتوانیم بگوئیم دو معامله
است، یک معامله است که مثال زدم مثل این که
میگوئیم این خانه دو اتاقه را یا فقهاء مثال زدند مثل این گوشت بره نر را
و اتفاقا آن گوشت بره نر نباشد. گفتند معامله باطل است چرا معامله باطل است؟ برای
اینکه گفتند مبیع یک امر بسیطی است وصف دراینجا عینیت دارد معامله باطل است چون
آمده روی عین شخصی و عین شخصی او نبوده اما اگر بگو ید یک کیلو گوشت بره به من بده
اما او بز بدهد این معامله صحیح است میتواند تبدیل بکند گوشت را بیاورد بگو ید این
گوشت را قبول ندارم گوشت دیگر بده بگو ید ندارم بگوید اصلاً نمیخواهم این هم
خلاصه این حرف
امر پنجم اینست که اگر این شخص نخواهد معامله را بهم بزند آیا میتواند
ارش بگیرد؟ خوب مثل شیخ انصاری گفتند نه گفتند ارش مختص به خیار عیب است خیار عیب
است که یا مخیر بین اینکه فسخ کند یا ارش بگیرد و اما مابقی معاملات در همه فقط
اسقاط فسخ دارد، اختیار ارش ندارد واین را ما قبول نداریم قبول نداشتن ما هم عرف
است و عرف در همه خیارات اینجور میگوید که میگوید میتواند این معامله را فسخ
بکند میتواند هم بگوید نه نمیخواهم معامله را فسخ بکنم برای اینکه خانهای که از
تو خریدم یکسال این طرف و آن طرف میگردم و به دلال پول دادم و امثال اینها نمیخواهم
معامله را فسخ کنم تو مرا 20 میلیون گول زدی باید این 20 میلیون را بدهی مسلم عرف
میپسندد یک عرف بگوید نه ظاهراً نه و اینکه مهشور شده درمعاملات ما که فسخ یا ارش
مختص به خیار عیب است ما میگوئیم نه فسخ و ارش همه 14 خیاری که مرحوم شیخ شهید
درست کرده یا فسخ است یا ارش اختیارش هم مال آنکسی است که خیار شرط دارد و مال
آنکسی است که خیار عیب دارد مال کسی است که خیار غبن دارد همچنین تا آخر.
در خیار عیبش میگوید ارزش این 80 تومان است تو 20 تومان بیخود
گرفتی اگر هم یکجا خیار تبعش سفقه باشد باز این موجب نمیشود که این نتواند ارش
بگیرد او میتواند معامله را بهم بزند، این را هم اتفاقا میگوئیم که این ارش
گرفتن یا معامله را فسخ کرده مال هرهست مثلاً در خیار عیب که آقایان مثال زدند
مسلمشان است خانه را فروخته حالا بعد دیدند این خانه نمناک است خوب خیار عیب دارد
میآید به این آقا میگوید که خانه ات را نمیخواهم و 100 تومان را بده میتواند.
می تواند هم بگوید که من خانه ات را میخواهم پس هم نمیدهم اما تو
20 میلیون تومان بیخود از من گرفتی ارش باید بدهی حتماً باید ارش بدهی معامله را
هم فسخ نمیکنم خوب میتواند چیزی که جلو میآید اینکه اگر برای آن ارش دادن خسارت
داشته باشد خوب آنهم میتواند بگوید که من نه (قبول ندارم) خیار عیب است فسخ بکن
برایم ضرر دارد یا 100 تومان یا هیچ ، حالا اسمش را میگذارید خیار تبعض سفقه یا
هر چه میگوئیم عرفاً - قاعده لاضرر- میگوید که این خیار دارد آن هم خیار دارد
اگر قاعده لاضرر داشته باشد و اگر هم قاعده لاضرر نداشته باشد که هیچ هر کجا قاعده
لاضرر بیاید برای آن فسخ درست میکند هر کجا قاعده لاضرر بیاید برای آن ارش درست
میکند گاهی طرفینی است گاهی یک طرفی.
و ما پایبند به این نیستیم که این بخواهد ارش بگیرد او نتواند
معامله را فسخ بکند نه اگر راستی معامله را فسخ نکردند 20 میلیون تومان برای آن
بایع ضرر دارد قاعده لاضرر میگوید تو هم اختیار داری یعنی یا باید فسخ کند یا
برود دنبال کارش. دیگر میدانید درهمه خیارات قاعده لاضرر برای ما دارد کار میکند
ما ظاهراً هیچ کجا نداریم که قاعده لاضرر راجع به خیارات نداشته باشیم و اگر قاعده
لاضرر بخواهد برای ما کار بکند گاهی طرفینی است گاهی یک طرفی اما حالا ما کاری به
آن طرف نداریم کار به این مشروط له داریم اینکه آقایان گفتند مشروط له فقط میتواند
فسخ کند ارش نه، ما میگوئیم نه، عرف میگوید قاعده لاضرر میگوید هم میتواند فسخ
بکند هم میتواند ارش بگیرد.
حالا اگر ضرر برای آن آقا هم دارد آن آقا هم میتواند یا معامله را
فسخ بکند یا ارش را ندهد و امثال اینها. گاهی هم به حکومت میرسد تعارض بین ضررین
که الان مورد بحث ما نیست.
لذا تاوان و امثال اینها مگر حرام است؟ تاوان گرفتن چه اشکالی دارد؟
شما با کاسه مردم آب بخوری شکستی خوب میگوید تاوانش را بده. فقط جائی میگوید نه
که ید ید امانی باشد اگر ید امانی باشد تاوان گرفتن حرام است الا اینکه شرط کرده
باشد بگوید من عبا را میدهم به تو عاریه مضمونه به شرطی که اگر آتش افتاد روی عبا
و سوخت جبران خسارت بکنی، خوب چه اشکال دارد همه جا همین حرفهاست. اینکه تاوان است
پس جایز نیست ما میگوئیم تاوان است و همه جا جایز است جز در ید امانی، آن هم به
شرطی که افراط و تفریط نشده باشد و به شرطی که در آن قید ضمانت هم نشده باشد دیگر
الحمدلله این «المومنون عند شروطهم» با همه تفصیلاتش که فرموده بودند جمع بندی
کردیم ظاهراً چیزی باقی نمانده حالا بحث فردا در قانون تسامح درادله سنن باشد.
و صلی الله علی محمّد و آل
محمّد.