اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی
صدری و یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهو قولی.
بحث در قاعده مشروعیت افعال صبی بود که آیا عبادات صبی معاملات نا
بالغ مشروعیت دارد یا نه؟
دیروز گفتم که مشهور در میان فقهاء گفتند نه مخصوصاً در باب
معاملات گفتند معاملات صبی مشروعیت ندارد و عمدُهُ خطا اگر چیزی بفروشد ، چیزی
بخرد، عقدی انجام بدهد ، چه برای خودش ، چه برای دیگران گفتند اینها مشروعیت
ندارد. اینها فاسد است . راجع به عباداتش هم گفتند که عبادات صبی تمرینی است و
اینکه مشروع باشد ، نه ثواب به او نه( بلكه) به پدر و مادرش میدهند ، ثواب
تفضلی.دیروز عرض کردم که ما سر تا پای این حرف را قبول نداریم و ما میگوئیم که عبادات
نا بالغ غیر مشروع است ولو اینکه واجبات برایش واجب نیست اما مشروعیت غیر از وجوب
است و همه عباداتش مشروع است چه واجب چه مستحب فقط برایش واجب نیست و اما نماز شبش
با نماز پدر و مادرش تفاوت بکند ، روزه اش با روزه پدر و مادر تفاوت بکند، تفاوت
ندارد و بالاخره همه واجبات، همه محرمات ، همه مستحبات ، همه مکروهات ، همه مباحات
، این تکالیف خمسه همین طوری که برای بزرگترها هست، برای این هم هست . فقط اینکه
واجبات از او برداشته شده و محرمات هم فی الجمله. دلیل ما هم این بود میگفتیم که
ملاک در اینها موجود است ، این بچه نماز ظهر و عصر بخواند بخواهید بگوئید محبوب
نیست ، نمیشود گفت ، مسلم محبوب است . این بچه گناه بزرگ انجام بدهد بخواهید
بگوئید مبغوض نیست مسلم مبغوض است ، لذاملاک وجوب و ملاک حرمت استحباب و ملاک
کراهت و ملاک اباحه در افعال ابن هست و ما شیعهها کتاب مصالح و مفاسد نفس الامری
هستیم، تابع ملاکات ایم این ملاک تفاوت ندارد اینکه صبی بجا بیاورد یا غیر صبی
بالغ بجا بیاورد یا نابالغ و وقتی ملاک باشد ، این را هم توجیه کنید که دیروز
نگفتم اگر شما ملاک را بدست آوردید ، دیگر ما حتی احتیاج به هم نداریم، احتیاج به
نهی هم نداریم ما اگر بدست آوردیم چیزی را مبغوض است ولو اینکه نهی بالفعل هم
نداشته باشد مبغوض است دیگر .ملاکات هیچ ربطی به فاعل ندارد. لذا ما حسن فعلی میخواهیم
نه حسن فاعلی. حالا اینجا حسن فاعلی هم که هست ولی حسن فاعلی میخواهیم، اصلاً حسن
فعلی هم نمیخواهیم ما میخواهیم این چیزی که این بجا میآورد متحسن باشد خوب این
نماز شب میخواند، ما بگوئیم این مستحسن نیست، ملاک ندارد، نمیشود گفت دیگر، ما
بخواهیم بگوئیم که این نماز ظهر وعصرش ملاک ندارد، یک وقت میگوئید وجوب ندارد،
حرفسی است که دیروز میگفتممربوط به تکالیف است بگوئید وجوب ندارد اما بخواهید
بگوئید این ملاک ندارد، مسلم عرف نمیپسندد ما وقتی در عرف برویم میبینیم که این
بچه کارهای بزرگتر را انجام بدهد بهتر میپسندند تا بزرگتر انجام بدهد، شرع هم
همین است و نمیشود که ما ملاک را از او بگیریم، اصلاً عرف این است که چیزهائی که
بر کسی واجب نیست اگر بیاورد مسلم بهتر میپسندند تا اینکه بر او واجب باشد و آن
امر آن را وادار کند و بیاورد هر دو تایش خوب است اما وقتی امر نداشته باشد و
بیاورد، خیلی حسنش بیشتر از این است که امر داشته باشد و بیاورد و این دختر 8 ساله
میگیرد، خوب رو میگیرد حالا بگویند اینکه هیچ تفاوت ندارد سربرهنه، لختی بیاید
در کوچه یا رو بگیرد، هیچ تفاوت ندارد خب باید بگوید ملاک ندارد و الا اگر گفت
ملاک دارد حتی ما امر هم نمیخواهیم اگر ملاک را اثبات کردیم همان است که مرحوم آخوند در باب ترتب که یک حرف زدند همه هم
میگویند و آن اینست که ما تابع ملاکات ایم نه تابع امر بالفعل بچه مردم در آب
افتاده دارد خفه میشود بابایش هم نگفته این را بگیر، حالا این نگیرد، بچه خفه میشود
بگویند چرا گذاشتی بچه خفه بشود؟ ( در جواب ) بگوید امر نداشتم، توی سرش میزنند،
میگویند امر نداشتم چیست؟ امر که نمیخواهیم، ملاک میخواهیم اگر هم امری باشد،
امر کاشف از آن ملاک است و ما از آن امر کشف ملاک میکنیم آن ملاک محرک است، نه
امر، امر ابزار است. و وقتی که اسلام میگوید نماز بخوان، ما از این نماز خواندن
پی میبریم یک مصلحت تامه ملزمه اینجا هست. لذا اگر آن مصلحت تامه ملزمه را بدست
آوردیم دیگر میخواهد امر در کار باشد، میخواهد نباشد، نهی اش هم همین طور است.
اگر ما بدست آوردیم مفسده ملزمه را بخواهد نهی در کار باشد یا نه، حتماً باید ترک
بکنیم اگر ترک نکردیم کتک میخوریم و اگر بخواهیم بگوئیم آقا تو که نهی نکرده بودی
مسلم به ما کتک میزنند نهی نکرده اینکه با دشمن نشست و برخاست نکن، حالا این
دشمنش را در خانه راه بدهد، بشینند و با هم بگویند و بخندند و حرف بزنند، درحالی
که مولا نهی هم نکرده، حتماً مولا توی سرش میزند میگوید با دشمن من چرا؟ میگوید
تو که نهی نکرده بودی خوب بود بگويي، گفتن که نداشت ملاک دستت است، بعبارت دیگر
عقلت میگفت، همین که عقلت میگفت خوب دیگر من بگویم یا نگویم وقتی که ملاک را
بدست آوردی حالا این دختر 8 ساله برود رفیق بازی بکند بگوئیم که هیچ کاری نیست،
پسر 12-10 ساله لواط بدهد، اصلاً کارش باشد بگوئیم هیچ طوری نیست دختر 8 ساله دزدی
بکند، پسر 14-13 ساله دزدی بکند، بگوئیم هیچ چیز. به این معنی که ملاک ندارد يعني
مغبوضيت اینجا نیست، نمیشود گفت مغبوضيت هست،
اگر نباشد یک چیز دیگر هست مثلاً بگوييد رفع القلم عن الصبی اینجا نهی را
بر میدارد ولی ملاک هست وقتی ملاک باشد انشاء عام است وقتی انشاء عام باشد فعلیت
هم عام است وقتی فعلیت عام باشد فقط میماند در تنجيز، تنجيز ندار. لذا راجع به
صبی- یعنی غیر بالغ یعنی ضمیر غیر بالغ- همه این کارهایش، آنجا که واجب است ملاک
وجوب دارد، آنجا که مستحب است ملاک مستحب دارد، آنجا که مکروه است ملاک مکروه
دارد، آنجا که مباح است ملاک موجود است ( برای ) همه.
امر هم که انشاء باشد عام باشد یا ایها الناس، یا ايها الذين
امنوا، همه عام اند، ملاک عام است، انشاء عام است، فعلیت عام است، تنجيز ندارد.
لذا تخصیص در کار نیست دیروز میگفتم تخصیص یعنی چه؟ نمیشود که رفع القلم عن
الصبی حتی یحتلم تخصیص بدهد ملاکات را، اصلاً ملاکات تخصیص بردار نیست. بله عالم
تنجيز که مرتبه چهارم تکلیف است این طوری است که این (شخص) نماز نمیخواند، به او
میگویند چرا نماز نمیخوانی؟ میگوید خدا از من نخواسته به قول آن دیوانه به او
میگفتیم چرا نماز نمیخوانی تو که خوب مساله بلدی، میگفت که اخذ ما وهب، و سقط
ما وجب، خدا عقلم را گرفته و نماز را هم از من ساقط کرده، حرف دیوانه از عقلاء
خوب، تنجيز ندارد. لذا همین پسر 14 ساله لواط داده، بخواهند اعدامش کنند، میگوید
اعدامم که نمیتوانی بکنی برای اینکه رفع القلم عن الصبی یحتلم. اما برای این
مغبوضيت کتکش میزنند، میگوید بجاست، همه میگويند بجاست زندانش میکنند از کار
بازش میدارند، حسابی تعزیرش میکنند همه بجا اما حدش بزنند، نه، ما میگوئیم
تعزیر است، حالا تادیب است بالاخره دیگر فرق نمیکند، تادیب است باشد، اما ما میگوئیم
نه مبغوض بجا آورده این پیش همه مبغوض است یعنی کاری به اسلام نداشته باشید بروید
در میان عقلاء، عقلاء هم همین طورند که یک بلوغی قائلند لذا قبل بلوغ اگر آن محرمی
بجا بیاورد مضموم است، ملامتش میکنند، مضمتش میکنند تادیبش میکنند تعزیرش میکنند
اما حالا آن احکام است محرم برایش بار نیست چرا؟ برای اینکه تکلیف را منجز نمیدانند
یعنی آن مرتبه چهارم نیست لذا دیروز میگفتم این شروط عامه تکلیف همه تخصیص نیست
معقول هم نیست تخصیص باشد نمیشود ملاکات تخصیص بخورد بلكه این شرایط عامه تکلیف
مربوط به تنجيز تکلیف است میگوید که تکلیف منجز نیست هم راجع به واجباتش، هم راجع
به محرماتش هم راجع به مستحباتش و همچنین تا آخر تنجیز ندارد کاری هم به رفع القلم
عن الصبی هم نداشته باشید ولی اگر رفع القلم عن الصبي حتی یحتلم که آقایان به آن
همه جا تمسک میکنند این درست نیست برای اینکه رفع القلم عن الصبی این مختص به باب
حدود و ديات است مختص به باب قصاص است، اصلاً در جاهای دیگر وارد نشده اما محتوای
رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم قطعی است روایات فراوان پیش رویش است و در جاهای
مختلف روایات داریم و نه خود قرآن هم میفرماید که و بتلوا الیتمی حتی اذابلغوا
النکاح فان آنستم رشدا فدفعوا الیهم اموالهم بلوغ را بله، در همه جا این بلوغ باید
باشد البته توام با رشد لذا این بلوغ باید باشد یعنی ملاک را از بین میبرد؟ معقول
نیست انشاء را تشخیص دهد ؟ نه برای اینکه مناط در تخصیص ندارد که بگوئیم ان شاء
مختص به بالغ است . ملاک ندارد وجه ندارد بله تنجیز است ، تکلیف نیست لذا و تبلوا
الیتیمی حتی اذا بلغوا النکاح فان آنستم رشداً فدفعوا الیهم اموالهم یعنی تنجیز
برای این کسی که هنوز بالغ نشده یا هنوز رشید نشده نیست . و اما اینکه ملاک نیست
نمیشود گفت لذا اگر شک در ملاک داشته باشیم حرفیست کسی بگوید در نماز شب خواندن
بلوغ شرطش است اگر بلوغ نباشد ، فقط تمرین است و آن یک ثواب دارد و فضیلت است ، به
ما میخندند ، برای اینکه عقلاء میبینند اگر یک بچه رفت یک پشته هیزم کند و آورد
و گذاشت در منزل همسایه فقیر ، چقدر به او میگویند بارک اللّه درمیان عقلاء يكي
مثل ایشان حرف بزند نداریم که بگوید آقا این مطلوب نیست اگر به راستی یک گربه برای
زن همسایه که نمیتواند از خانه بیرون برود گوشت بخرد و بیاورد ، میگویند بارک
اللّه ، چرا ؟ برای اینکه ما گوشت برای همسایه میخواهیم کی میآورد ؟ هر کسی میخواهد
بیاورد.
لذا این گوشت را هر کسي بیاورد ، نباید سنگ به خانه همسایه بزنی ،
حالا این سنگ را 15 ساله بزند یا 12 ساله بزند ، همه شان میگویندای تخم حرام نزن
، معنی تخم حرام هم یعنی تو در لقمه و اینها اشکال داری ، و الا سنگ به خانه
همسایه نمیزدی ، حالا ما بگوييم نه بابا اگر سنگ را 15 ساله بزند ، این ملاک داشته ، اما اگر 12 ساله ملاک نداشته
و همین طوری تأدیبش میکنند مثل الاغ که
تأدیبش میکنند این را هم تأدیب میکنند ، مسلم مردم به ما میخندند و میگویند
اینها چیست که میگویی ، این 12 ساله را بیشتر بگو بارک اللّه تا تشویق بشود،
ترغیب بشود کار خوب کرده ، همان سنگ زن را هم میگویند کتکش بزن ، حسابی تأدیبش
بکنید و اینکه حالا بالغ نیست کار مغبوض کرد ، ملاک یعنی مغبوضیت و محبوبیت دیگر و
این محبوبیت و مغبوضیت مربوط به فعل است، حسن فاعلی است و این فعل حسن ، نماز شب
حسنٌ هر کسی (که میخواهد) باشد.
لذا ملاک هست ، انشاء یا ايها الذين امنوا است و ما یا ایها الذین
امنوا را بخواهیم تخصیص بدهیم ، آقایان این طور کردند گفتند رفع القلم عن الصبی
حتی یحتلم ، تخصیص میدهد یا ایها الذین امنوا اتقوا اللّه را گفتند تخصیص خورده ،
معنی اش اینست که یا ایها الذین آمنوا اتقوا اللّه غیر نابالغ غیر از صبی میشود
گفت ؟ یعنی اینکه میخواهد تقوا بدست بیاورد، آیه شریفه میگوید با تو نیستم معنی
تخصیص اینست میگوید دیگر با تو نیستم . میشود گفت ، یعنی یا ایها الذین امنوا ،
بچهها با شما نیستم . شما میخواهید تقوا بجا بیاورید میخواهید نیاورید و این
بار افتاده را باید بلند کنیم هر که میخواهد بلند کند ، حالا ما میگوئیم نه بالغ
باید بلند بکند برای اینکه یا ایها الذین امنوا شامل بچهها نمیشود . خوب آخر به
چه دلیل ؟ و اگر میخواهید شرایط عامه تکلیف را بگوييد شرایط عامه تکلیف که ملاک
را تخصیص نمیدهد ، تنجیز را بر میدارد . یعنی عقل ما میگوید که اگر کسی عاقل
نیست تنجیز تکلیف ندارد . نه تکلیف ندارد، تکلیف هست ، تنجیز تکلیف نیست . اگر کسی
قدرت ندارد عاجز است نه تکلیف برایش نیست تنجیز تکلیف نیست اگر کسی علم ندارد ، نه
اینکه تکلیف ندارد ، تکلیف هست ، تنجیز تکلیف نیست به این معنی که این عاجز نمیتوانند
بگویند چرا این کار را نمیکنی ؟ تا میگویند میگوید نمیتوانم ، هیچ بچهای را ،
هیچ عاقلی را پیدا کردی که نمیتوانند بگویند چرا نمیکنی ؟ بگوید من که تکلیف
ندارم خودش میفهمد تکلیف دارد ، اما نمیتواند ، نمیتواند( پس ) تنجیز تکلیف
ندارد لذا تکلیف بالفعل (بطور) مسلم هست . انشاء برای همه هست ملاک عام است تنجیز
تکلیف نیست شرایط عامه تکلیف هم که بلوغ و عقل و قدرت و علم است ، اینها همه مربوط
به تنجیز تکلیف است و ما این را میگوییم ، حتماً هم شما بگویید و الّا اگر نگویید
توی عقلتان گیر میکنید ، و الّا عقلتان حسابی میگوید ، عقلاء حسابی میگویند و
عقلاء هیچ شرایط عامه تکلیف را تخصیص نمیدانند و اینها همه میگویند تنجیز تکلیف
تخصیص نه، تنجیز تکلیف.
این راجع به عبادات ، راجع به معاملات هم ما میگوئیم . یعنی همه
معاملات بمعنی الا عم دیگر فرقی بین صبی و غیر صبی نیست این بچه 14 ساله است میخواهد
امام جماعت بشود ، چه اشکالی دارد ؟ بگوییم چون صلبی است ، نمیتواند امام جماعت
بشود ، نمیشود که این پسر 14 ساله میخواهد نائب کسی بشود و برایش حج به جا
بیاورد ، نائب نماز استیجاری بشود، چه اشکالی دارد؟ اگر شما خیلی بالا بروید
بگوييد از آیه شریفه میفهمم که فاذا و بتلوا الیتیمی حتی اذا بلغوا النکاح در این
بلوغ شرط است. میگویم خیلی خوب بلوغ شرط است ، اجازه میگیرد میرود مکه 14 ساله
برای خودش حج به جا میآورد، چرا حجش تمرینی باشد؟ اجازه میگیرد میرود مکه ، یا
مثلاً این آقا بچه اش را میخواهد در مغازه بگذارد و برود، از خودش زرنگ تر است خب
میگذارد در مغازه و میرود این هم خرید و فروش ، رشد میخواهید ، رشدش بیشتر از
اوست، اجازه میخواهید، اجازه هم دارد . حالا در خیلی چیزها که بزرگان اجازه را هم
نگفتند ، بدون اجازه پدر و مادر به هیزم کشی میرود ، میرود عملگی پول میگیرد به
هیچ کس نگفته که این پول مال خودش نیست احدی نگفته در حالی که بدون اجازه هم بوده
حتی مثلاً در بعضی رسالهها آمده که میگوید بابایش 10 مثقال چای میخواهد ، بابا
باید برود چای بگیرد به این (صلبی) بگوید برو چای بگیر نمینوشد. اگر میخواهید
بشود ، باید این (بابا) به آن چای فروش تلفن بکند بگوید 10 مثقال چای به من بفروش
، بگوید خیلی خوب، بگوید بچه ام را میفرستم مثل همان گربه که میدود گوشت را میگیرد
این بچه آلت است میرود آنجا عقدش قبلاً در خانه خوانده شده ، قبلا عقدش را آن مشتری و بایع خوانده حالا
بچه میرود و میگیرد و بر میگردد میگویند این طوری نیست و اما اگر خود بچه
بخواهد برود 10 مثقال چای بخرد ، گفتند این باطل است . خوب مردم اینها را نمیپسندند.
دلیل هم برای این باطل باشد نداریم فقط همین تکلیف شرایط عامه تکلیف اینجا نیست
خوب شرایط عامه تکلیف اینجا نیست نباید باشد، این آقا رشد دارد یا نه؟ این آقا گول
بزن است یا گول بخور است یا نه؟ بگوئید این آقا اجازه میخواهد اجازه هم گرفته، در
مغازه بابایش ایستاده دارد کاسبی میکند . حالا این کسبش باطل است چرا، آیا ملاک
ندارد؟ آیا اوفوا بالعقود نمیگیردش؟ آیا تخصیص هست؟ فقط همین است که شما بگوئید
که این «حتی اذا بلغ النکاح » این باید بلوغ باشد ، میگوییم خیلی خوب بلوغ نیست ،
اجازه که کفایت میکند، همه جا میگویند بله، میگوئیم خوب اجازه میگیرد. و با
اجازه کار میکند و حتی من در این اشکال دارم اما چون شهرت گفته ، دیگر مجبورم هیچ
چیز نگویم این آیه شریفه که میگوید و بتلوالیتمی حتی اذا بلغوا النکاح فان آنستم
رشداً فد فعوا الیهم اموالهم من خیال میکنم رشد را قرآن شرط مداند، این توطئه است
برای اینکه فان آنستم رشداً فدفعوا الیهم اموالهم ، اگر به راستی رشید باشد دیگر
این بلوغ در عقود دارد . در عباداتش بلوغش آنست که 15 سال یا در دختر 9 سال تمام
(شود) اما در باب معاملات من میگویم رشد میخواهد . حالا اگر شما حرف مرا ، یا
همه مان اگر حرف شهرت را قبول نکنیم و بگوئیم خیر شهرت است و باید بلوغ (باشد) میگوئیم
خیلی خوب ، بلوغ و رشد ، اما چرا معاملاتش ممضاء نباشد وقتی که اجازه ولی رویش
باشد؟ و اجازه ولی رویش است ، عقد برای دیگری میخواند عقد برای خودش میخواند ،
کجایش اشکال دارد؟ فقط میگویند رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم، ما میگوئیم رفع
القلم عن الصبی فی باب دیات ، فی باب قصاص ، در باب غیر دیات و غیر قصاص دیگر نمیدانیم.
دیر شد بگذارید برای فردا.
اللهم صل علی
محمد و آل محمد.