اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی
صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
بحث امروز به بعد قاعده میسور، المیسور لا یسقط بالمسعور قاعده
معنی اش اینست اگر به ما گفتند یک مرکبی را بجا بیاور مثل اینکه به ما گفتند نماز
بخوان و ما نمیتوانیم رکوع بکنیم، آیا نماز بدون رکوع بر ما واجب است یا نه؟ به
ما گفتند وضو بگیر و ما نمیتوانیم صورت را بشوئیم، آیا وضو بر ما واجب است که دو
تا دست و مسح روی سر و مسح روی دو تا پا بکنیم یا نه؟ و بالاخره هر مرکبی اگر امر
به آن مرکب شد و ما معذور شدیم از بعض اجزاء از بعض شرایط آیا این ساقط است یا
قاعده میسور به ما بگوید که هر چه میتوانید، حالا صورت را نمیتوانی بشوئی، دستها
را که میتوانی مسح سر و صورت روی پاها، المیسور لا یسقط بالمعسو، این قاعده است
که توی این قاعده میخواهیم اثبات بکنیم، اگر بشود اینکه اگر کسی امر به مرکبی شد،
و بعض اجزاء آن مرکب را نتوانست بیاورد دیگر هر چه میتواند همان را بیاورد یا
اینکه نه بگوئیم که اگر بعضی از اجزاء را نیاورد و بعضی از اجزاء را نتواند
بیاورد، دیگر اصل مرکب ساقط است. آیا میشود یک چنین قاعدهای درست بکنیم یا نه؟
قبل از آنکه وارد بحث ببینیم قاعده عقلی چه اقتضاء میکند و آن
اینکه قاعده عقلی راجع به جزئی و کلی میگوید اگر بعض از جزئیات را نتوانستی
بیاوری، کلی به حال خود باقی است مثل اینکه به شما میگویند که هر سال حج بجا
بیاورد، حالا امسال نمیتوانی، یا راه نداری یا مریضی، حالا هر چه. خوب سال دیگر
آن کلی، آن امر به کلی، به ما میگوید که امسال حج بجا بیاور و ما بخواهیم بگوئیم
عام مجموعی است و اینها، دلیل میخواهد و این المیسور لا یسقط بالمسعور یک قاعده
عقلی است، عقلاء رویش حکم میکنند، المیسور لا یسقط بالمسعور حالا بعد صحبت میکنیم
که آیا این روایت است؟ آیا روایت نیست؟ آیا سند دارد؟ آیا سند ندارد؟ راجع به
الان، این المیسور لا یسقط بالمسعور یک امر ضروری عقلی عقلائی است که میگویند آقا
امسال نشد، سال دیگر چرا ساقط بشود؟ گفته اکرم کل عالم، زید را نمیتواند اکرام
بکند، خوب عمر را چرا اکرام نکند؟ لذا اگر در قاعده شک کنیم، قاعده المیسور به ما
میگوید امسال نه، سال دیگر. یا زید را نه مابقی لذا راجع به کلی و جزئی مسأله حرف
ندارد، لذا موضوع بحث را این طور قرار دادیم اگر امر به مرکبی بشویم، نه کلی مأمور
به باشد. اگر کلی مأمور به باشد هیچ اشکالی نیست در اینکه این فرد را نشد مابقی
افراد را باید آورد. این اکرم کل عالم ولو اینکه حکم روی عنوان هم آمده، اما علی
سبیل قضایای حقیقه است، یعنی کلم وجد فی الخارج و یصدق انه عالم یصدقه که عقل ما
میگوید آقا اگر هم ما در کلی دلیل نداشتیم شکی در کلی بودنش کردیم، که آیا سریان
دارد، سریان ندارد، قاعده اینست که اگر نتوانستیم فردی را بجا بیاوریم، مابقی
افراد وجوبش بحال خود باقی است یعنی حکم روی ما بقی افراد باقی است، حالا اگر کسی
هم بگوید اصلاً احتیاجی به المیسور لا یسقط بالمعسور هم نداریم، که اصلاً حکم آمده
روی کلی، خود آن اکرم کل عالم به ما میگوید اگر آن نشد مابقی. حالا اگر کسی شک
بکند باز هم قاعده المیسور میگوید این که نشد یدرک کله، لا یدرک کله چنانچه اگر
کل و جزء شد، قاعده اقتضاء میکند سقوط را، چرا؟ به قاعده اذا انتفی الجزء، انتفی
الکل. این یک قاعده عقلائی است، یک قاعده عقلی است، به ما گفته وضو بگیر، طرز وضو
را هم نشان داده، گفته صورت بشور، دو تا دست بشور، مسح روی سر بکن، مسح روی سر
بکن، مسح روی پاها بکن، خوب حالا نمیتواند مسح روی پاها بکند، اذا انتفی الجزء
انتفی الکل.
امر روی کل آمده و ما بخواهیم بگوئیم امر روی جزء آمده، مسلم نمیشود
ولو اینکه بعضیها گفتند که امر روی کل، روی جزء هم هست که حرف درستی نیست. وقتی
که امر را روی وضو میآورد، بعد هم تعیین میکند، در حقیقت این طوری است که یک امر
روی اغسل آمده، یک امر اغسل وجهکف یک امر آمده روی اغسل یمینک، اغسل یسارک، یک امر
نیست، پس مابقی امور هست، معلوم است این درست نیست، برای اینکه امر روی کلی آمده،
اصلاً ربطی به اجزاء ندارد نه امر ضمنی داریم نه امری که در مقابل کلی به اقسامی
منقسم بشود، منحل بشود به اوامری اگر هم مثلاً کسی گفته باشد، باید بگوئیم برای
تقریب به ذهن است و الا معنی ندارد که بگویند تو وضو بگیر، یا بگویند نماز بخوان،
آن وقت بگوئیم این اصل اوامر متعدد است، صل یعنی کبر، اقراء فاتحه الکتاب، اینکه
مثل مرحوم آقای بجنوردی پافشاری دارد که این طوری درستش بکند، استاد بزرگوار ما
آقای بروجردی هم یادم نمیرود که در درس میگفتند مثل مرغکی که بالهایش را پهن
بکند روی بچه هایش، صل این طوری است، بالش را پهن میکند روی اجزائش، لذا نمیدانیم
آن جزء را بال مرغ گرفت یا نه، میگوئیم نه در اقل و اکثر ارتباطی که ایشان در
اصول میخواستند درست بکنند، این طوری درستش کردند، دیدم آقای بجنوردی هم مثل
اینکه از آقای بروجردی گرفتند و همین را میگوید که صل یعنی کبر، یعنی اقراء فاتحه
الکتاب یعنی اِرکع، اُسجد، تَشَهَّد، سلم. پس در حقیقت صل ده تا امر است اگر مثلاً
ده جزء باشد. به عدد اجزاء امر داریم، این در حقیقت چکار میکند؟ میخواهد بگوید
که کل هم مثل کلی است و همین طور که درکلی و جزئی میگوئیم اگر یک جزئی را نتوانست
بیاورد، کلی به حال خود باقی است، اینجا هم، اگر نماز و رکوعش را نتوانست بیاورد
باز هم انحلال نیست، مرحوم نائینی در اصول خیلی پافشاری دارد که قضایای حقیقیه را
بگوید (مثلاً) اکرم کل عالم را ایشان میگویند اکرم زیداً، اکرم بکراً، اکرم
خالداً در حالی که این طور نیست، کل عالم یک عنوان بسیط است، صل هم، اقم الصلاه هم
یک امر بسیط است. لذا آن امر بسیط است اگر کلی باشد ما باید دنبال افرادش باشیم و
در اینجا هم اگر مرکب عرفی باشد باید دنبال اجزائش باشیم، اگر هم مرکب شرعی باشد
باید برویم توی شرع اجزائش را پیدا بکنیم. لذا صل اصلاً معنی اش کبر نیست، نه معنی
کبر، صل است و نه معنی صل، کبر است، اقراء فاتحه الکتاب معنی اش، صل نیست نه صل،
اقراء فاتحه الکتاب است، نه اقراء فاتحه الکتاب، صل است. صل یک عنوان بسیط است،
مرکب. آمده روی مرکب من حیث انه صلاه این اجزاء چیست؟ باید شارع مقدس تعیین بکند.
لذا کلی هم همین است، کل و کلی از این نظر هیچ تفاوت ندارند که اگر گفت اقم الصلاه
میگوید نماز بخوان، اما نماز بخوان یعنی تکبیره الاحرام بکن، اینکه معنی اش نیست
نماز بخوان، نماز چیست؟ باید شارع مقدس تعیین کند بگوید که تکبیره الاحرام و این
آن وقت وقتی که معطی به ما مطابق با مأمور به شد، مأمور به ساقط میشود یعنی صلاه،
نه تکبیره الاحرام. از این نظر که امر روی کلی باشد یا روی کل باشد هیچ تفاوت
ندارد که امر روی بسیط است، روی عنوان است، عنوان بسیط است، مثل ماهیت است چنانچه
ماهیت در فلسفه و منطق میگوئیم بسیط، این عنوان هم دیگر شبیه الماهیت است دیگر ما
همان هایی که در منطق بوده در اصول بوده، در فلسفه بوده آورده ایم در اصولمان اما
این ماهیت واقعی نیست، مثل ماهیت شبیه الماهیت است، یعنی اقم الصلاه لدلوک الشمس،
یا اذا قمتم الی الصلاه، فغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المراف، اینست که امر آمده
روی یک کلی روی یک عنوان، آن عنوان را من باید بیاورم، آن وقت در کلی و جزئی باید
بروم دنبال جزئی در کل باید بروم دنبال اجزاء مثلاً میگوید که مهمان دارم و سفره
2 قسمت برنج باشد و چونکه این تشریفاتی است 2 قسمت هم خورشت باشد و ماست هم باشد،
سبزی هم باشد، خوب این، بیان این اجزاء را میکند، امر نیامده به اینکه برو ماست
بگیر، امر آمده مهمان داری بکن، سفره پهن کن، آن بسیط است، آن بسیط را که کلی است
من باید در خارج ایجادش بکنم در خارج باید ایجاد بکنم باید این اجزاء را برایش
بیاورم لذا وقتی که برنج توی این سفره نباشد، خورشت توی این سفره نباشد میگویند
که سفره نیانداختی، اذا انتفی الجزء انتفی الکل. این قاعده میگوید آن کل نیامده
نه اینکه آن کل یعنی در آنجا که عرفی باشد یعنی مثلاً برنج و خورشت و سبزی و امثال
اینها در نمازش هم همین است وقتی میگوید نماز بخوان ما باید برویم دنبال اینکه
نماز چیست؟ چون که نمیدانیم چیست از شارع مقدس میپرسیم این نماز که گفتی چیست؟
لذا میگویند اوله التکبیر، آخره التسلیم، من نمیتوانم رکوع بجا بیاورم، قاعده
اذا انتفی الجزء، انتفی الکل میگوید امر ندارم نه اینکه حالا که نتوانستم جزء را
بیاورم مأمور به این هستم که نماز بخوانم بدون رکوع. لذا وقتی که نتوانستم رکوع را
بیاورم، معذور از آوردن رکوع شدم، دیگر امر نیست چرا نیست؟ اذا انتفی الجزء انتفی
الکل، یک امر عقلی است.
در باب اقل و اکثر ما این طور گفتیم که امر روی بسیط آمده، دامن
گیر شده، اشتغال یقینی، برائت یقینی میخواهد و اگر شک کردم که حمد و سوره واجب
است یا واجب نیست باید بیاورم، احتیاط باید بکنم در اقل و اکثر اما یک حرف دیگر
هست و آن اینست که این عنوان دامن گیر من شده، این عنوان را شرع باید بگوید چیست و
شارع مقدس 9 جزء گفته یک جزء نگفته، یعنی نمیدانم آیا سوره هم دارد یا نه؟ رفع ما
یعلمون جاری میکنم راجع به سوره، رفع ما لا یعلمون آن اصل، ما بقی هم به وجدان
درست میکنم نماز منهای سوره را، لذا گفتیم که در اقل و اکثر ارتباطی اصل جاری میکنم،
این معنایش است و الا اگر این حرف من نباشد، امر مشکلی است که انسان در اقل و اکثر
ارتباطی بگوید که برائت، باید در اقل و اکثر ارتباطی بگوید که امر روی کل آمده، من
عهده دار این کل هستم باید تحویل بدهم، اشتغال یقینی، برائت یقینی.
علی کل حال، آنچه میخواهم بگوئیم اینست که اگر کلی و جزئی شد،
قاعده المیسور لا یسقط بالمسعور به ما میگوید که اگر بعضی از جزئیات را نتوانستی
بیاوری ما بقی جزئیات را بیاور، اما راجع به به کل و جزء میگوید که اگر نتوانستی
بعضی از اجزاء یقینی را بیاوری، دیگر مرکب از تو ساقط استف امر از تو ساقط است او
قاعده المیسور لا یسقط بالمعصور این هم قاعده اذا انتفی الجزء، انتفی الکل. لذا شک
کردیم امر روی 10 جزء است، نمیدانیم امر روی 9 جزء هم هست یا نه رفع ما لا یعلمون
میگوید نه. اذا انتفی الجزء انتفی الکل میگوید نه، امر روی وضوی منهای وجه هم
داریم یا نه؟ خوب نه. آنکه یقینی است، وضو روی غسلات و مسحات داریم، اما نتواند
بعضی از غسلات و مسحات را بیاورد، بر میگردد به اینکه امر آمده روی عنوان، نمیدانم
روی عنوان دیگر هم آمده یا نه؟ یک امر مستقلی است، رفع ما یعلمون میگوید نه.
اصلاً معنی اذا انتفی الجزء، انتفی الکل معنی اش همین است که آقا آن مأمور به من
در جزئی بود، در جزء بود. الان آنکه میتوانم بیاورم، 9 جزء است. آن 10 جزء را که
نمیتوانم بیاورم، وقتی نتوانستم بیاورم، امر ساقط است. راجع به 9 جزء نمیدانم،
میتوانم بیاورم یا نه؟ بر میگردد به اینکه امر روی 9 جزء دارد یا نه؟ رفع ما لا
یعلمون میگوید نه، این اصل هم، اصل عقلی است.
لذا برائت عقلی به ما میگوید نه، یک امر مستقل باید روی نقطه
باشد، میدانم امر روی عنوان آمده، که آن عنوان مرکب از 10 چیز است، حالا نمیدانم
امر آمده روی عنوان 9 تایی یا نه، روی اولی میدانم آمده، نمیتوانم بیاورم، روی
دومی نمیدانم امر آمده یا نه قاعده عقلی، برائت عقلی میگوید نه، برائت شرعی هم
میگوید نه، آن امر اولی، اذا انتفی الجزء، انتفی الکل. میگوید لازم نیست بیاوری،
امر دوم هم که نمیدانم روی 9 چیز، هست یا نه، رفع لا یعلمون میگوید نه، لازم
نیست بیاوری اذا حتماً میدانم امر روی این 10 تا آمده برای اینکه گفته اینست و
الا اگر شک داشته باشم از اول میدانم امر آمده روی 9 تا، نمیدانم روی دهمی آمده،
یا نه آنکه بحث ما نیست، میدانم آمده روی 10 تا، حالا نمیدانم آیا این 10 تا قید
است یا نه خوب 10 تایش را که میدانم دیگر، وقتی میدانم، بر میگردد به اینکه آیا
امر روی 9 تا هم دارم یا نه، رفع ما لا یعلمون میگوید نه، امر روی 10 تا چه، آن
همه که نمیتوانم بیاورم میدانم روی 10 تا آمده، نمیتوانم بیاورم برای اینکه به
من گفته نماز اینست، اوله التکبیر، آخره التسلیم. گفته است کَبَّر اقراء فاتحه
الکتاب، ارکع اسجد تشهد، صل. حالا من رکوع نمیتوانم، (بجا) بیاورم، اذا انتفی
الجزء، انتفی الکل، فرق نمیکند، هیچ چیزش را نتوانم (بجا) بیاورم یا بعضی اش را
نتوانم (بجا) بیاورم. قاعده میگوید اذا انتفی الجزء، انتفی الکل.
اما راجع به کلی و جزئی این طور نیست ولو آن هم امر آمده روی
عنوان. اما آن عنوان علی سبیل القضای حقیقیه است و معنی اش اینست که حالا این کلما
وقتی فی الخارج و یصدق انه عالم، اکرمه زید نیست. عمر هست وقتی عمر هست، آن قاعده
حقیقیه میگوید عمر را اکرام بکن نه اینکه باز انحلال مرحوم نائینی را هم نمیگوئیم
که اکرم کل عالم، علی سبیل قضایای حقیقیه نه تبعیه. معنی اش اینست که کلما وجد فی
الخارج و یصدق نه عالم اکرمه، زید موجود است، اکرمه، عمر مرده، لا تکرمه. چرا؟
برای اینکه چیزی نیست تا من او اکرام امروز معذورم، فردا معذور نیستم، اکرمه، برای
اینکه مرتب آن حکم من، مصداق خارجی پیدا میکند، موضوع خارجی پیدا میکند، و اما
مرکب علی نحو قضایای حقیقیه که نیست، علی نحوی قضیه بسیطه است گفته نماز، نماز هم
گفته این 10 تا، یکی اش را نتوانستم بخوانم، هیچ چیزش را نمیتوانم بخوانم به
قاعده انتفی الجزء انتفی الکل.
بنابراین بحث روی کلی و جزئی نیست. همین طور هم که مرحوم آقای
بجنوردی در اینجا وقتی که میخواهد عنوان تعیین بکند درست تعیین میکند، میفرمایند
بحث قاعده میسور، اینست که اگر ما مرکبی داشته باشیم و معذور باشیم از بعض اجزاء
این مرکب آیا ما بقی را میتوانیم بیاوریم؟ باید بیاوریم یا لازم نیست؟ آن وقت میروند
در قاعده اینکه روایت با استحصاب میگوید لازم است بیاورد. اما من عرض میکنم که
این را اول شما قاعده عقلی اش را درست بکنید تا بعد سر بحثها برویم و آن قاعده
اینست که در آن کل و کلی المیسور لا یسقط بالمسعور امر عقلائی است میگوید اگر
جزئی از بین رفت کلی از بین نخواهد رفت و اما قاعده اذا انتفی الجزء انتفی الکل،
اذا انتفی الجزئی انتفی الکلی نیست، اذا انتفی الجزء، انتفی الکل میگوید اگر
مرکبی فردیش را نتوانستی بیاوری دیگر مرکب ساقط است، آن به قاعده المیسور لا یسقط
بالمعصور اینهم به قاعده اذا انتفی الجزء انتفی الکل حالا راجع به کل و کلی اصلاً
بحث نداریم همه بحث در قاعده میسور روی مرکب است حالا باید بحث بکنیم آیا دلیلی
داریم اگر یادتان باشد، تسامح در ادله سنن میگفتیم دلیل داریم در مستحبات هر چه
پول بدهی آش میخوری لذا اگر آن قاعده تسامح در ادله سنن را هم نداشتیم همین را میگفتیم
چنانچه بعضی از بزرگان گفتند، مثلاً در زیارت عاشورا گفته حتماً باید 100 لعن و
100 سلام، حتماً باید آن نماز، حتماً باید دعای علقمه و الا نیت زیارت عاشورا بکند
نمیشود ما گفتیم قانون تسامح در ادله سنن میگوید اگر کسی بعنوان زیارت عاشورا را
بگوید السلام علیک یااباعبدالله، السلام علیک و رحمت الله و برکاته، زیارت خوانده،
چرا؟ بنا به قاعده قانون تسامح در ادله سنن که قدماء همه شان میگوید که هر چه پول
بدهی آش میخوری لذا این قاعده میسور حسابی در مستحبات میآید. اما نه به قاعده
المیسور لا یسقط بالمعسور به قاعده قانونی که سابقاً درباره اش صحبت کردیم، قانون
تسامح در ادله سنن راجع به مستحبات حالا آیا راجع به واجبات هم میتوانیم بگوئیم
یا نه؟ باید دنبال دلیل باشیم.
فردا ببینیم آیا دلیل برای این مطلب داریم یا نه؟
و صلی الله
علی محمد و آل محمد.